مافیای ورزش و روز محاسبه


سهراب صارمی


• در سالهای اواسط دهه هفتاد خورشیدی با افزایش استقبال عمومی جوانان از فوتبال... سرداران و سپاهیان که در ابتدا از نقش فوتبال در سرگرم کردن نسل جوان غافل بودند شروع به سرمایه گذاری در این بخش بعنوان یک منبع درامدزا کردند بنحوی که پس از مدت کوتاهی دو باشگاه پرطرفدار تهرانی را تحت انقیاد خود در آورده و به ثروت بادآورده رسیدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۴ شهريور ۱٣٨۵ -  ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶


آقای مسعود بهنود در مقاله ای تحت عنوان «ورزش و روز محاسبه» که در تاریخ ۲٣ شهریور ٨۵ درسامانه اینترنتی روز منتشر شده است نگاهی دارد به مشکلات فراروی فدراسیون فوتبال که بخصوص بعداز ناکامی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی آلمان هر روز بیش از پیش علنی تر میشود. این مشکلات یک روزه بوجود نیامده و مانند هر پدیده دیگری معلول مجموعه ای از عوامل و پارامترهای مرتبط با یکدیگر میباشند و در یک تجزیه و تحلیل بیطرفانه و مستقل دیده میشود که هر کدام از این عوامل و پارامترها خود معلول پدیده های پیرامونی دیگر هستند برای مثال اگر بخواهیم از ورزش به صورت عام و فوتبال بصورت خاص سخن بمیان آوریم ضروریست که محیط پیرامونی آن یعنی جامعه ایران و نظام سیاسی / اقتصادی / فرهنگی حاکم بر این جامعه را هم در نظرگیریم.
آقای بهنود در مقاله خود مینویسد :
  «ورزش به دلیل همه گیری و جذابیت های آن برای توده مردم، از آن جمله بخش هاست که نمی توان ناتوانی و نابسامانی در آن را پوشاند، مانند مصرف برق و یا ماجرای بنزین، تورم و نقدینگی نیست که اثر آن بعدها معلوم شود. مانند بی ارزش شدن پول ملی نیست که تشریح اثر آن برای مردم عادی دشوار باشد، آن هم در شرایطی که رسانه های منقد بسته می شوند از همین روست که شاید هیچ زمینه دیگری به اندازه ورزش   نتواند نابسامانی ها، بی تدبیری ها و تصمیم گیری های عجولانه را برملا کند و خبرش رابه مردم عادی برساند. شاید بتوان گفت مانند سوانح هوائی و کشتارهای جاده ای است»
تا اینجا هیچ نقدی بر نوشتار آقای بهنود نمیتوان داشت ولی ایشان در ادامه از عدم انتخاب دبیرکل ایرانی در اپک پس از بیست و هفت سال و مصاحبه عجیب دبیرکل سازمان ملل و منزوی بودن سیاست خارجی   به نامه فیفا به محمد دادکان (در سایت ای اف سی نام رییس سابق فدراسیون فوتبال را محمد حسین دادگان نوشته و سایت رسمی فدراسیون فوتبال   ایران نیز ویرا دادگان مینامد!)   اشاره کرده و مینویسد:
«با این همه نامه روز گذشته فیفا به دکتر دادکان جای هیچ خوش حالی ندارد. تصمیم دیکتاتورمابانه پکی از نزدیکان رییس جمهور، کار را به تهدید فیفا به تعلیق کلیه فعالیت های فوتبال ایران کشانده است. سخنی از آقای علی آبادی ناوارد تازه وارد ورزش هم به پرونده سنجاق است که وقتی کارشناسان تذکر دادند با گفتن " امور داخلی ما به دیگران چه مربوط است" تصمیم غلط خود را جامه غیرت ملی و بیگانه ستیزی و استقلال طلبی پوشاند. که این تنها موردی از این دست نیست که بی تدبیری را با تبلیغات حماسی به غیرت ملی تبدیل می کنند.»
آقاِی بهنود حق دارد نگران تعلیق فعالیتهای فدراسیون فوتبال باشد همانطورکه مردم فوتبال دوست ما حق دارند نگران باشند اما اسکوپ و افق دید بهنود و امثال بهنود است که همواره با ساده سازی مسئله سعی در گمراهی جامعه دارند. آیا مشکل فوتبال ما فقط تصمیمات دیکتاتورمابانه علی آبادی و دارودسته اش میباشد؟ آیا ساختار بیمار فوتبال مملکت ما پدیده نوظهوریست که پس از احمدی نژاد بوجود آمده؟
فوتبال ایران سالهاست که از بیماری رنج میبرد فوتبال ایران سالهاست که ملعبه دست سردارها شده و شگفت اینجاست که چرا آقای بهنود   با گفتن نیمی از حقیقت بزرگترین دروغها را به مردم تحویل میدهد؟
اصلا خود دادکان یا دادگان کیست؟ چگونه پس از استعفای صفایی فراهانی رییس فدراسیون شد؟
چرا دادکان اکنون که فوتبال ایران در آستانه محرومیت قرار گرفته استعفا نمیدهد؟ اینها همگی به نزاعهای درونی باندهای مافیایی برمیگردد. مافیایی که دستان اهریمنیش در جای جای فوتبال این مرزوبوم پدیدار است.
صاحب این قلم به عنوان یک دوستدار فوتبال شاهد تعداد زیادی از این تصمیمهای بقول آقای بهنود دیکتاتورمابانه در صنعت فوتبال ایران بوده است   که برای نمونه به چند مورد اشاره میکند :
- حرام شمردن فوتبال به بهانه لخت بودن پای بازیکنان
- پاکسازی فدراسیون از به اصطلاح افراد ناباب بعد از انقلاب و خانه نشین کردن شمار زیادی از بازیکنان و مربیان بنام ایران
- تعطیلی لیگ سراسری ایران که قبل از انقلاب بنام جام تخت جمشید معروف بود
- استانی کردن فوتبال و منع خروج بازیکنان از استان خود
- منع حضور بانوان در ورزشگاه ها
- تحریک بازیکنان و استعفای دسته جمعی در زمان زنده یاد پرویز دهداری
براستی کدامیک از اقدامات فوق مطابق با اساسنامه فیفا بود و چرا فیفا در آن زمان نامه تهدید آمیز به فدراسیون فوتبال ایران ننوشت؟
 
در سالهای اواسط دهه هفتاد خورشیدی با افزایش استقبال عمومی جوانان از فوتبال و پخش بازیهای اروپایی و جهانی از صدا و سیما و همزمان با صنعتی شدن فوتبال در اروپا و آمریکای لاتین در ایران هم سرداران و سپاهیان که در ابتدا از نقش فوتبال در سرگرم کردن نسل جوان غافل بودند شروع به سرمایه گذاری در این بخش بعنوان یک منبع درامدزا کردند بنحوی که پس از مدت کوتاهی دو باشگاه پرطرفدار تهرانی را تحت انقیاد خود در آورده و به ثروت بادآورده رسیدند.
در حال حاضر کلیه فعالیتهای مالی از قبیل تعیین اسپانسر و نقل انتقال بازیکنان و بستن قرار داد با مربیان درجه سه صرب و کروات انحصار مافیای سرداران شده است اینها همه با حضور دادکان و چراغ سبز وی بوده است.
بد نیست نگاهی داشته باشیم به بیوگرافی ورزشی دادکان که از سال ٨۱ تا بعد از جام جهانی آلمان سکاندار فوتبال مملکت بوده است.   
بعد از ناکامی مایلی کهن در انتخابی جام جهانی فرانسه و محو شدن این مربی مکتبی ایران با مربیگری ویه را برزیلی توانست بعد از یک سری ماجراهای دراماتیک با شکست دادن استرالیا بعنوان آخرین تیم به جام جهانی فرانسه راه یابد   مردم هنوز هم هشتم آذر ۱٣۷۷ را بیاد دارند روزی که ملت یکپارچه به خیابانها ریخت و حاکمیت با شگفتی و وحشت برای اولین بار عزم ملی یک ملت را نظاره گر شد. با   راهیابی ایران به جام جهانی فرانسه تومیسلاو ایویچ یوگسلاو مربی معروف هدایت تیم ایران را بعهده گرفت ولی بدلایل نامعلوم که به احتمال قریب به یقین دخالت مافیا در آن موثر بود ایویچ در آستانه جام جهانی اخراج شد و طالبی به سمت سرمربی ایران منصوب گردید.
فدراسیون داریوش مصطفوی نیز بدلایل نامعلوم   مورد غضب قرار گرفت و مصطفوی که در ابتدای مبارزات انتخاباتی خاتمی در استادیوم امجدیه مراتب حمایت خود را از سیدخندان اعلام کرده بود بیکباره از صحنه فوتبال محو شد و صفایی فراهانی ریاست فدراسیون را بعهده گرفت تو گویی که این محو شدن به صورت قاعده و روش سیستماتیک در ورزش این مملکت درآمده است. داریوش مصطفوی هم پس از مدتی محو شدن بیکباره برای چندمین بارظاهر گردید هر چند سوابق بازیگری مصطفوی در مقایسه با دادکان بسیار درخشانتر بوده ولی نحوه برکناری او در مقایسه با دادکان بسیار زشتتر و توهین آمیزتر بوده است.
حال ببینیم جناب دکتر در زمان بازیگری چه کارنامه ای داشته است. محمد دادکان در دهه پنجاه خورشیدی بازیکن تیم بوتان بود بعد به پرسپولیس رفت و از آنجا به تیم ملی دعوت شد ولی چون در پست دفاع راست بازی میکرد و نمیتوانست با حسن نظری بهترین دفاع راست آنزمان رقابت کند هیچگاه بازیکن فیکس تیم ملی نبود. نامبرده پس از انقلاب به دارودسته حزب الله   پیوست و خیلی زود راه ترقی پیمود و به درجه دکتری رسید مدتی تیم فوتبال دانشجویان را رهبری کرد پس از شکست تیم دانشجویان مدتی غیب شد ولی دوباره سروکله اش در تلویزیون پیدا شد و بعنوان مفسر و منتقد بازیهای تیم ملی و پیشوند دکتر خودش را در انظار عمومی مطرح کرد و در نهایت به کعبه امال خود ریاست فدراسیون رسید. در زمان ریاستش سخیفترین اتهامات را به مطبوعات ورزشی نسبت داد بنحوی که مدتی از طرف اصحاب مطبوعات بایکوت شد و حال که به علت رقابت دارودسته علی آبادی و ناکامی در آلمان از پست ریاست فدراسیون   اخراج شده و ایران در استانه محرومیت از کلیه بازیهای قاره ای و جهانی قرار گرفته معلوم نیست چرا با استعفای خود باعث خوشنودی دل جوانان ایران نمیشود هر چند که مشکلات جوانان بحدی است که اگر آقای بهنود با قلم مخملین خویش صدتا مقاله دیگر هم بنویسد به این زودیها مصائب و بدبختیهای نسل جوان مرتفع نخواهد شد.