سیاست ها
پیوند تنگاتنگ بین راست افراطی و علی خامنه ای


بهروز خلیق


• سیاستی که عامدانه بر پیوندهای عمیق و ریشه دار بین خامنه‌ای و راست افراطی چشم می‌ بندد، سیاست های افراطی را فقط به راست افراطی نسبت می‌ دهد، خامنه ای را از آن جدا می‌ کند... سیاستی است که خامنه ای را از زیر ضرب خارج می سازد و به تحکیم موقعیت او منجر می گردد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٣ آبان ۱٣۹۲ -  ۴ نوامبر ۲۰۱٣


کاندیدای راست افراطی ـ سعید جلیلی ـ در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد. این شکست، ضربه گیج کننده و سنگینی برای راست افراطی بود. راست افراطی تصور چنین شکست سنگینی را نداشت. با این وجود راست افراطی بعد از مدت کوتاهی توانست از گیج سری بیرون آمده و به طور سازمان یافته وارد عمل شود و در مقابل باز شدن فضای سیاسی، تنش زدائی بین ایران و امریکا و مذاکرات برای حل بحران هسته ای سد ایجاد کند. راست افراطی می خواهد به نیروهای سیاسی، فعالین مدنی و به مردمی که برای تغییر در انتخابات شرکت کردند پیام دهد که وضعیت سیاسی کشور بعد از انتخابات تغییر نکرده و در به همان پاشنه می چرخد.
اکنون ما با اقدامات سازمان یافته راست افراطی روبرو هستیم. راست افراطی به یک جریان موثر در کشور ما تبدیل شده است. این نیرو نقش فوق العاده مخرب در تحولات سیاسی و اجتماعی دارد به همین خاطر شناخت این جریان، مشخصه ‌ها و پیوندهای آن و به ویژه رابطه آن با خامنه ای به یک امر ضرور و مبرم تبدیل شده است. در این نوشته فقط نگاهی کوتاه به روند شکل گیری راست افراطی، پیوندهای راست افراطی و خامنه ای و به سیاست ‌ها پرداخته شده است.

روند شکل گیری راست افراطی
جریانی که نام راست افراطی گرفته است در اوائل دهه ٧٠ شکل گرفت. این جریان برخاسته از بطن جمهوری اسلامی است و منابع قدرت آن ‌ در همین نظام قرار دارند. این نیرو برخلاف راست سنتی جریان ریشه دار و تاریخی نیست و از درون جامعه و طبقات اجتماعی برنخاسته است. به بیان دیگر جریان بی ریشه در جامعه ما است.
تبارشناسی راست افراطی عمدتا به جنگ طولانی ایران و عراق، نهادهای سرکوب، برخی مدارس دینی، مداحان، توابین زندان های دهه ٦٠ و تشکل های دانشجوئی برمی گردد. جنگ طولانی ایران و عراق گروه هائی از جامعه را به جبهه جنگ کشاند. جوانانی که پیش از انقلاب ١٣۵٧ به علت سن اندک خویش فرصت تجربه های انقلابی را نداشتند، جنگ ایران و عراق این فرصت را برای آن ها فراهم آورد. از همین رو است که این نسل بیش از آنکه فرزندان انقلاب باشند، فرزندان جنگ بودند. فرزندان انقلاب بعد از بازگشت از جبهه با وضعیت جدیدی در جامعه روبرو شدند. به قول محمد قوچانی: "هشت سال تلاش برای پرکردن پیمانه ابراز وفاداری به آموزه های انقلابی که ایثار در مال باختن تا ایثار در جانبازی به پیش تاخته بود، به پایان رسید، اما آنگاه که مردان جنگ به پشت جبهه های نبرد بازگشتند، سرمایه ای که اندوخته بودند، خریداری نداشت. واعظان برمنبر‌ها مالکیت را تقدیس می‌ کردند و حجره داران در سوپر مارکت ‌ها چندان خوش می‌ خرامیدند که حتی آن خمس و ذکات و صدقه را نیز از یاد برده بودند. برآستانه دهه هفتاد، مردانی ایستاده بودند که با صورت های گلگون به جای برتن کردن پیراهن های تیره و انداختن آن ‌ها برشوار، کت و شلوارهای شیک فرنگ دوخته برتن کرده بودند و ....... سوار بر اتومبیل های آخرین سیستم، برکرسی های قدرت تکیه زده بودند." و "نسل دهه ۶٠، از پس آن تصویر حیرت آمیز پشت پرده جنگ به سه راه رفت. گروهی در انزوا فرو رفتند و چندان بغض خود را را فرو بردند که چون غمبادی برگلوهای برآمده آنان نشست، گروهی به یقه سفید‌ها پیوستند و حتی از آنان نیز پیش افتادند و چندان به تاخت رفتند که خود در برابر مردان هم نسل خویش برخاستند و اما گروه سوم از همه خشمگین ‌تر به جامعه نگریستند. آن ‌ها نه تنها از مردان قدرت که از مردان جامعه نیز دل چرکین بودند که ارزش های پیشین را فرو گذاشته بودند و به سوی جهان جدید شتافته بودند و بدین ترتیب نخستین هسته های یک جریان خشونت طلب در ایران پس از انقلاب شکل گرفت. فرودستانی خشمگین و مومن که از فرط خشم برقانون طعنه می‌ زدند و چندان چپ روی می‌ کردند که بر نقطه های آغازین راست گرائی فرود می‌ آمدند." (پدر خوانده ‌ها و چپ های جوان نوشته محمد قوچانی).
انصار حزب الله از میان فرزندان خشم در سال ١٣٧٢ تشکیل شد. انصار حزب الله با برهم زدن سخنرانی سروش در دانشگاه تهران (مهرماه ١٣٧۴) ورود خود را به صحنه سیاسی اعلام کرد. اقدامات بعدی آن  حمله به سینما قدس و انتشارات مرغ آمین بود. ارگان این جریان نشریه یالثارات الحسین بود. این جریان راسخ ‌ترین مخالف پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری بود. ویژه نامه ای که ارگان این گروه علیه خاتمی منتشر کرد به اندازه ای تند بود که تا ماه ‌ها موضوع شکایت رئیس جمهور علیه این گروه بود.
انصار حزب الله یاران و همفکرانی در رسانه ‌ها و نهاد‌ها داشت. حسین شریعتمداری، مهدی نصیری، یوسف علی میرشکاک، شهریار زر‌شناس.... که به تولید تئوری های مورد نیاز آن ‌ها سرگرم بودند. این همفکران اکثرا متاثر از آرای احمد فردید، رضا داوری و مصباح یزدی بودند. یاران آن ‌ها در وزارت اطلاعات باند سعید امامی بود.
خاستگاه دیگر راست افراطی به سرکوب بی سابقه نیروهای اپوزیسیون برمی گردد. در دهه ۶٠ در جریان سرکوب اپوزیسیون، نهادهای متعدد امنیتی و سرکوب تنومند شدند، نیروی وسیعی را به خدمت گرفتند و کادرهای زیادی را پرورش دادند. این نیرو که در نهادهای نظامی و اطلاعاتی ـ امنیتی پرورش یافته بود و در حفظ جمهوری اسلامی نقش جدی داشت، در شکل دهی راست افراطی نقش بالائی ایفاء کرد. هم در تامین کادر این جریان و هم در تقویت آن.
مدرسه حقانی، باقرالعلوم و موسسه امام خمینی که به مصباح تعلق دارد، یکی دیگر از خاستگاه‌های راست افراطی است. اکثر وزرای اطلاعات فارغ التحصیلان مدرسه حقانی بودند. موسسه امام خمینی هم که به دستور خامنه‌ای ساخته شد و در اختیار مصباح قرار گرفت، در تربیت نیروهای راست افراطی به ویژه در دهه ٨٠ نقش جدی داشت و دارد.

دوره اصلاحات و راست افراطی
انتخابات سال ٧۶ و پیروزی محمد خاتمی و قدرت گرفتن اصلاح طلبان، وضعیت جدیدی به وجود آورد. خامنه ای و جریان راست سنتی تا یکسال گیج بودند و نمی‌ دانستند که چه سیاستی را در وضعیت جدید باید اتخاذ کنند. اما بعد از یکسال از وضعیت گیج سری بیرون آمدند و شروع به سازماندهی و ایجاد بحران کردند. در راس این سازماندهی خامنه ای قرار داشت. او به شدت از قدرت گیری اصلاح طلبان و پیشروی آن ‌ها ترسیده بود. به ویژه اینکه او بعد از قتل های زنجیره ای وزارت اطلاعات را از دست داده بود.
آن ‌ها برای تضعیف خاتمی و عقب راندن اصلاح طلبان به نیروئی احتیاج داشتند که خشن، حزب الهی، ترمز بریده و بی توجه به قانون، سرخود و افراطی باشد. راست سنتی فاقد چنین مشخصه ای بود. اما راست افراطی این چنین نیروئی بود، برخورد تهاجمی داشت، در بحران سازی خبره بود و بربستر بحران نیرو می‌ گرفت. به همین خاطر حامنه ای و بیت او، سپاه، بسیج و راست سنتی روی این نیرو سرمایه گذاری سنگینی کردند. این نیرو در دوره خاتمی در کوتاه مدت به جریان قدرتمند تبدیل شد و به نیروی ضربت خامنه ای، فرماندهان سپاه و راست سنتی تبدیل گردید. توان تخریب و بحران سازی این نیرو بالا است. به همین جهت قادر شد که با هدایت خامنه ای و فرماندهان سپاه برای دولت خاتمی هر ٩ روز یک بحران بیآفریند.
راست افراطی تا مدت ‌ها در دامن راست سنتی پرورش پیدا کرد و تحت پوشش آن فعالیت نمود. راست افراطی در انتخابات لیست جداگانه نمی‌ داد. زمانی که احساس کرد که می‌ تواند ناف خود را از راست سنتی ببرد، آن موقع تصمیم گرفت که مستقلا وارد انتخابات شود. راست افراطی با نام آبادگران در دومین دوره شوراهای محلی لیست جداگانه داد و به پیروزی رسید. بعد از آن پیروزی، برای گرفتن مجلس خیز برداشت که موفق گردید. سومین و اساسی‌ترین گام او انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم بود که در آن انتخابات هم پیروز شد.
احمدی نژاد برخاسته از جریان راست افراطی بود. اما او حساب خود را در دوره دوم ریاست جمهوری اش از راست افراطی جدا کرد، اما تمام پیوند‌هایش را نبرید. مصباح یزدی به دنبال آن برای سروسامان دادن به نیروی راست افراطی جبهه پایداری را راه انداخت. از دیگر تشکل های راست افراطی عماریون، جمعیت رهپویان و جمعیت ایتارگران هستند.
بین فرماندهان سپاه و بسیج با راست افراطی رابطه نزدیکی وجود دارد. فرماندهان سپاه و بسیج در سازماندهی و تقویت راست افراطی نقش جدی داشته و دارند.

پیوندهای تنگاتنگ بین راست افراطی و خامنه ای
راست افراطی ساخته خامنه ای نیست ولی برآمده از درون نظام است. خامنه ای نقش اصلی را در تقویت و قدرت گرفتن آن داشت و دارد. بین خامنه ای و راست افراطی پیوند تنگاتنگ وجود دارد:

١. انصار حزب الله
انصار حزب الله با پشتیبانی خامنه‌ای شکل گرفت. حجت الاسلام محمد پرواری که یکی از عناصر موسس انصار حزب الله است می‌ گوید: "... بعد به دیدن آقا رفتیم. ملاقات بین انتخابات دور اول و دوم مجلس پنجم بود. آقا خطاب به الله کرم گفتند:" آقای الله کرم شما ‏مسئول حزب الله هستی". واقعا تکان خوردم. آقا نگفتند تو را من قبول دارم یا انصار می‌تواند مورد تایید باشد. بلکه طوری گفتند که یعنی بنده رهبر، تو را به عنوان مسئول حزب الله قبول دارم...... آقا گفتند لیبرال ‌ها نباید بروند مجلس. تایید آقا به این شکل برای من خیلی تازگی داشت." به گفته پرواری خامنه ای بودجه ای را برای فعالیت انصار اختصاص داد.
حمایت خامنه ای از انصار موجب شد که آن ‌ها بی توجه به قانون و فرا‌تر از قانون به اقدامات تهاجمی و خودسرانه در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی و در دوره اصلاحات ادامه بدهند بدون اینکه از عواقب آن ‌ها ترس داشته باشند. آن ها به خاطر حمایت خامنه ای، حاشیه امنیتی داشتند.
انصار حزب الله با حمایت و خواست خامنه‌ای قدرت گرفته، دستورات او را اجرا کرده و به اقدامات خودسرانه دست می زد. انصار حزب الله می‌ خواست عبدالله نوری و مهاجرانی را ترور کند که موفق نشد.

٢. ارگان های امنیتی
خامنه ای از دوره رفسنجانی کوشید که وزارت اطلاعات را تحت کنترل خود در بیآورد که موفق هم شد. بعد از قتل های زنجیره ای وزارت اطلاعات از دست او خارج شد و او اطلاعات موازی را ساخت. در دوره احمدی نژاد باز هم وزارت اطلاعات دست او افتاد. خامنه ای احمدی نژاد را که در دوره دوم ریاست جمهوریش برای تسخیر وزارت اطلاعات خیز برداشته بود، سرجای خود نشاند. سایر ارگان های امنیتی ـ اطلاعاتی هم در دست خامنه ای است. از جمله سازمان اطلاعات سپاه که طائب در راس آن قرار دارد. سازمان اطلاعات سپاه ابزار قدرتمند خامنه ای است. سازماندهی کودتای انتخاتی سال ١٣٨٨ با اطلاعات سپاه بود.
ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی حکومت همانند سپاه ابزارهای اصلی خامنه ای برای تداوم سلطه جمهوری اسلامی و تقویت موقعیت او در ساختار سیاسی کشور هستند. خامنه ای به کادرهای ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی اعتماد دارد و آن ‌ها هم از او فرمان می‌ برند. ارگان های امنیتی گزارش ‌ها و بولتن های متعددی را تهیه و در اختیار خامنه ای می‌ گذارند و به او خط می‌ دهند. دیدگاه ‌ها و سیاست های خامنه ای از خط نهادهای امنیتی متاثر است. نمونه بارز این تاثیرپذیری، تهاجم فرهنگی بود که ساخته و پرداخته وزارت اطلاعات و سعید امامی بود. خامنه ای آن را خرید و به دیدگاه و سیاست خود تبدیل نمود. حاصل این دید، قتل  نویسندگان و هنرمندان بود.
می‌توان گفت خامنه ای و ارگان های امنیتی در پیوند تنگاتنگ با هم قرار دارند. خامنه ای از دیدگاه ها و سیاست های افراطی و سرکوبگرانه آن ‌ها تاثیر می‌ پذیرد و برای تداوم سلطه خود آن ‌ها را حمایت و تقویت می‌ کند. نیروهای امنیتی خود را سربازان خامنه ای می‌ دانند و از رئیس جمهور فرمان نمی برند.
ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی محل پرورش نیروهای راست افراطی هستند. اکثر کادرهای وزارت اطلاعات در طیف راست افراطی به حساب می‌ آیند. اکثر کسانی که سابقه فعالیت در ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی دارند، امروز جزو نیروهای راست افراطی به حساب می آیند. مثل روح الله حسینیان، علی فلاحیان، حیدر مصلحی و محسن اژه ای.

٣. فرماندهان سپاه و بسیج
خامنه ای راه را برای سپاه باز کرد تا حوزه‌های مختلف اجتماعی را قبضه کند. همه ما بر جایگاه و نقش سپاه در ساختار سیاسی کشور و در سیاست های کلان کشور آگاهیم. سپاه کسب چنین جایگاهی را در درجه اول مدیون خامنه ای است. خامنه ای با تکیه به سپاه توانسته است که به چنین قدرتی دست پیدا کند و روحانیت سنتی را عقب بزند. رابطه بین فرماندهان سپاه و خامنه ای، رابطه تنگاتنگی است. فرماندهان سپاه با طرح های خود به نگاه و سیاست های خامنه ای سمت می‌ دهند. خامنه ای هم از نگاه و سیاست‌های پیشنهادی فرماندهان در عرصه‌های مختلف تاثیر می‌ پذیرد. نگرش و عملکرد اکثر فرماندهان سپاه مشابه راست افراطی است.

۴. بیت خامنه ای
اطلاعات موجود نشان می‌ دهد که در بیت خامنه ای نیروهای راست افراطی با سابقه امنیتی و نظامی لانه کرده اند. اصغر حجازی نمونه آن ‌ها است. حسین طائب که در راس سازمان اطلاعات سپاه قرار دارد و قبل از آن هم فرمانده بسیج بود و در سرکوب جنبش سبز نقش زیادی داشت، برآمده از وزارت اطلاعات و بیت خامنه ای و دست پرورده مصطفی خامنه ای است. این نیرو‌ها در بیت مسئولیت دارند و در تصمیم گیری ‌ها و اداره حکومت سهم ایفاء می‌ کنند. خامنه ای هم از این نیرو‌ها تاثیر می‌ پذیرد.

۵. روحانیت
بخشی از روحانیت در طیف راست افراطی قابل تعریف هستند. از جمله آن ها جنتی و مصباح. نقش بالای آندو در جمهوری اسلامی برای همه روشن است. آندو رابطه نزدیکی با خامنه ای داردند. آندو جزو نیروهای راست افراطی هستند. مصباح پدرخوانده و تئوریسین راست افراطی است.

۶. نمایندگان خامنه ای در سپاه و سایر نهاد‌ها
نمایندگان خامنه ای در سپاه، دانشگاه‌ها و سایر نهادها، عمدتا نیروهای راست افراطی هستند. نمونه آن علی سعیدی در سپاه است که با مواضع او آشنا هستیم. این انتخاب ‌ها نشانگر دیدگاه ‌ها و مواضع خامنه ای است. آن ‌ها دستورات خامنه ای را اجراء می‌ کنند و نظرات خود را در اختیار خامنه ای می‌ گذارند. نگرش و عملکرد آن ها مشابه راست افراطی است.

٧. روزنامه کیهان
حسن شریعتمداری برگزیده خامنه‌ای است و از حمایت او برخوردار است. به همین خاطر هیچ ارگان و نهادی نتوانسته است او را جابجا کند. او سمبل راست افراطی و به درجه ای هدایت گر آن ‌ها است. او افراطی ‌ترین مواضع را دارد. مواضع و عملکرد او به حساب خامنه ای و بیت او نوشته می‌ شود. اگر خامنه ای از مواضع و عملکرد شریعتمداری ناراضی بود او را برکنار می‌ کرد.
مناسبات و پیوندهای خامنه ای با نیرو‌ها و حاملین نگرش‌ها و عملکردهای افراطی به موارد بالا منحصر نیست. قوه قضائیه، صدا و سیما، سازمان تبلیغات اسلامی و شورای ائمه جمعه را هم می‌ توان به آن ‌ها اضافه کرد که راست افراطی حضور دارند و مسئولین آن ‌ها توسط خامنه ای انتخاب می‌ شوند.

تبیین رابطه خامنه ای و راست افراطی
این مجموعه ای که برشمرده شد، نشان از پیوندهای خامنه ای با نیروهای راست افراطی و حاملین دیدگاه‌ها و مواضع افراطی دارد. نیروهای اصلاح طلب در ارگان هائی که تحت مسئولیت خامنه ای هستند، جائی ندارند. برگزیدگان او از طیف اصول گرایان و بیش از همه از راست افراطی است.
گرچه رابطه ‌ها و مناسبات خامنه ای تنها با مجموعه برشمرده نیست، ولی او در طی دو دهه در میان آن ‌ها زیسته، با آن ‌ها نزدیک ‌ترین رابطه را داشته، بیت خود را با آن ‌ها پر کرده، مشاورین خود را از میان آن ‌ها برگزیده و برای حفظ نظام و قدرت خود به آن ‌ها اتکاء نموده است. به همین خاطر نمی‌ توان راست افراطی را از خامنه ای جدا کرد. پیوندهای آن ‌ها به سادگی گسستنی نیست. خامنه ای در طیف نیروهای اصول گرا بیشترین نزدیکی را با این نیرو افراطی داشته و دیدگاهش هم با این نیرو بیشترین انطباق را دارد.
با وجود این همه پیوند‌ها، خامنه ای نماینده راست افراطی نیست و نمی‌ توان او را مساوی با راست افراطی تلقی کرد. جایگاه خامنه ای متفاوت از جایگاه راست افراطی است. او فرد اول نظام است و منافع نظام در اولویت او قرار دارد. مسئولیت حفظ نظام از یکسو و از سوی دیگر وجود نیروی راست سنتی در جمهوری اسلامی و ضرورت حفظ آن ‌ها، ایجاب می‌ کند که او در تمام جهات و همواره همانند راست افراطی عمل نکند و به مصالح نظام توجه داشته باشد. به همین خاطر ما شاهد عملکردهای متفاوت از خامنه ای هستیم. خامنه ای در انتخابات ٨٨ با راست افراطی هم موضع بود و همانند آن ‌ها عمل کرد و در رهبری کودتای انتخاباتی قرار گرفت. بعد از آن هم در برخورد با جنبش سبز با افراطی ‌ها هم موضع شد و جنبش سبز را فتنه نامید. خامنه ای در انتخابات ١٣٩٢ تا مرحله حذف رفسنجانی با آن ‌ها هم گام بود ولی بعد از آن به دلایل مختلف، موضع متفاوت اتخاذ کرد.
دیدگاه علی خامنه ای با راست افراطی در وجوه زیادی مشترک است. مواضع خامنه ای در نگرش به جایگاه ولایت مطلقه فقیه، کاربرد عنصر خشونت و در عرصه سیاست خارجی، امنیت داخلی، برخورد با اصلاح طلبان و مسائل فرهنگی در بین طیف نیروهای جمهوری اسلامی بیشترین هم پوشانی را با راست افراطی دارد.
فشار نیروی راست افراطی روی خامنه ای کار می‌ کند و خامنه ای نسبت به خواست آن ‌ها توجه جدی دارد. حمله به مطبوعات در دوره خاتمی و بستن فله ای آن ‌ها به خواست نیروهای افراطی صورت گرفت. مواردی از این دست کم نیستند.
رابطه نزدیک راست افراطی با خامنه ای به معنی آن نیست که این جریان در هر لحظه منتظر فرمان او است و بدون فرمان او دست به کاری نمی زند. راست افراطی با برداشتی که از نگرش خامنه ای دارد، در مواقعی مستقلا دست به اقدام می زند. مثل حمله به سفارت انگلیس.
خامنه ای بر بالای جناح های حکومتی قرار دارد، خطا است. خامنه ای هیچ وقت موضع بی طرفی نسبت به جریان های حکومتی نداشت. خامنه ای کادرهای اصلاح طلبان را به زندان انداخته و امور را در حوزه مسئولیت خود به اصول گرایان سپرده است. در مواردی مثل انتخابات ٧۶ خامنه ای مجبور شد که به نتیجه انتخابات تن دهد و به موضع افراطی در نغلطد. ولی بعد از آن برای تضعیف اصلاح طلبان وارد عمل شد. در سال ٨٨ علیه اصلاح طلبان دست به کودتای انتخاباتی زد و در انتخابات ٩٢ هم نگذاشت که خاتمی و رفسنجانی کاندیدا شوند.
خامنه ای به جهت جایگاهی که دارد، قادر است در این و یا آن مورد سیاست متفاوت از سیاست راست افراطی اتخاذ کند، در مقابل آن ‌ها بایستد و پیش ببرد. ولی او نمی‌ تواند سیاست های بالکل متفاوت از سیاست راست افراطی را پیش ببرد و یا آن ها را از ساختار قدرت کنار بزند.

اتخاذ سیاست
چشم بستن بر واقعیت هائی که گفته شد، ما را به بیراهه می‌ برد، در تحلیل رویداد‌ها دچار مشکل می‌ سازد و به اتخاذ سیاست های ناکارا رهنمون می‌سازد. در اتخاذ سیاست لازم است به نکات زیر توجه کرد:

١. خامنه‌ای به جهت موقعیتش بیشترین سهم را در پیشبرد سیاست های افراطی داشته است. سیاستی که عامدانه بر پیوندهای عمیق و ریشه دار بین خامنه‌ای و راست افراطی چشم می‌ بندد، سیاست های افراطی را فقط به راست افراطی نسبت می‌ دهد، خامنه ای را از آن جدا می‌ کند، نوک حمله را تنها روی راست افراطی می سازد، سیاستی است که خامنه ای را از زیر ضرب خارج می سازد و به تحکیم موقعیت او منجر می گردد.

٢. این واقعیت که به رغم پیوندهای عمیق و ریشه دار بین خامنه‌ای و راست افراطی، آندو یکی نیستند و تمایزاتی بین آن‌ها وجود دارد، می‌تواند در تدوین سیاست مورد توجه قرار گیرد. اما این تمایز با توجه به قدرت مانور اندک آن، تنها برای رفسنجانی و روحانی به جهت جایگاهی که دارند، کار می‌ کند و آن ‌ها می‌ توانند از آن بهره گیرند. برای نیروی اپوزیسیون به دلایل مختلف از جمله به جهت جایگاه متفاوتی که دارد، این سیاست کارائی ندارد.

٣. برای ضربه زدن به سیاست های افراطی، باید بیشترین فشار را روی راست افراطی، امنیتی ها ـ نظامی ها و خامنه ای گذاشت. خامنه ای گرچه در تلاش برای حل بحران هسته‌ای با دولت روحانی همراه است اما او مانع برطرف کردن خصومت سه دهه و نیم بین ایران و امریکا است. او از تیم روحانی به خاطر گفتگوی تلفنی روحانی با اوباما انتقاد و دوباره به امریکا حمله کرد و در سخنرای‌های بعدی باز به حملات خود ادامه داد. خامنه ای مانع اصلی زدودن تنش بین ایران و امریکا است. سیاست دشمن تراشی و خصومت با امریکا بیشترین ضربه را به منافع ملی ما زده است. در چنین مواقعی بی معنی است که ما نوک حمله را تنها متوجه راست افراطی بسازیم و با خامنه‌ای کاری نداشته باشیم. خامنه ای و راست افراطی همراه با سایر اصول گرایان سیاست ستیز با امریکا را پیش می‌ برند. نقش اصلی در پیشبرد این سیاست با خامنه ای است.

٤. باید هم چنان بر فشار اجتماعی برای عقب راندن خامنه ای تکیه کرد. عقب نشینی خامنه ای در انتخابات و بحران هسته ای نتیجه پایداری جنبش سبز و فشارهای اجتماعی و رای مردم از یکسو و از سوی دیگر بحران اقتصادی و اجتماعی و فشارهای بین المللی بود نه نامه نگاری ‌ها.

٥. سیاست متکی براین دریافت که گویا خامنه ای در رقابت های جناحی بی طرف است، کارائی ندارد و تا کنون کار نکرده است. عدم جانب داری خامنه ای در رقابت های جناحی غیرمقدور، غیرواقعی و توهم زا است. یک جناح یعنی اصول گرایان و در درون آن راست افراطی با نهادهای غیرانتخابی که ستون های اصلی نظام هستند، پیوند خورده است. خامنه ای برای حفظ نظام و قدرت خود متکی بر آن ‌ها است خامنه ای با تکیه بر آن ‌ها در جایگاه کنونی قرار گرفته و با آن‌ها پیوندهای عمیقی دارد. چگونه او می‌ تواند حمایت خود را از آن ‌ها بردارد و در موضع بی طرفی قرار گیرد. خامنه ای بهتر از همه می‌ فهمد که اتخاذ موضع بی طرفی نسبت به رقابت جناحی، در عمل به معنی باز کردن راه برای قدرت گیری جنبش سبز و اصلاح طلبان است. امری که او به هیچ وجه پذیرای آن نیست. او پذیرش حضور جنبش سبز را با توجه به پتانسیل اعتراضی در جامعه به معنی تضعیف قدرت خود و باز شدن راه برای فعالیت اپوزیسیون و سرانجام تغییر ساختار سیاسی کشور می‌ بیند.

٦. بحران سازی ٩ روزه در دولت خاتمی تحت هدایت خامنه ای صورت می گرفت. خامنه ای در سفر به قم ـ چند سال قبل ـ نزد روحانیون اعتراف کرد که او سازمانگر بحران سازی علیه دولت های قبلی بوده است. او برای جلوگیری از پیش روی اصلاح طلبان پشت پرده به سازمانگری نیروهای راست افراطی پرداخت. راست افراطی در سایه حمایت او پروار شد و به نیروی موثر تبدیل گشت. چگونه می توان تصور کرد که راست افراطی بدون حمایت خامنه ای این چنین قدرتمند شد. در حالیکه جریان بی ریشه و فاقد پایگاه اجتماعی است. خامنه ای امروز هم همانند دوره خاتمی برخورد دوگانه دارد. از یکسو از دولت روحانی حمایت می کند و از سوی دیگر به نیروی راست افراطی و فرماندهان سپاه سیگنال می دهد که به اشکال مختلف وارد عمل شوند و در این و یا آن عرصه در مقابل سیاست های روحانی مانع بتراشند. خامنه ای می خواهد همواره ابزار لازم را برای مهار دولت در دست داشته باشد تا آن را به موقع به کار گیرد.