آقایان ملی – مذهبی این اصلاح طلبی نیست، عوامفریبی است!
همایون فرزاد
•
مگر آقای رحمانی در این نوع اصلاح طلبی تنهاست؟ مگر دیگر اصلاح طلبان در این روزهای تلخ و خونبار با ما و در کنار ما بوده اند؟ مگر در نوشته ها و تحلیل های آن ها اعدام گلپری پور و معارفی جایی دارد؟ به این دلایل است آقایان، که من این اصلاح طلبی شما را دوست ندارم و با آن همراه نخواهم شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۴ آبان ۱٣۹۲ -
۵ نوامبر ۲۰۱٣
در همین ابتدا بگویم که اصلاحات خوب است، خوب است و خوب است... هیچ آدم عاقلی به شرط این که حکومت در مسیر اصلاح باشد دیوانه نیست که رو به راه های دیگر بیاورد و بخواهد حکومت اصلاح طلب را بر بیاندازد، حتی اگر زور آن را داشته باشد. بنابر این مخالفت این نوشته هم با اصلاحات نیست، با اجناس بجنل و تقلبی است که به نام اصلاحات دارند در بازار می فروشند.
مشکل این است که یک وضعیت صددرصد خفقانی و غیرقابل تحمل و توام با اعدام و سرکوب را یک وضعیت پیشااصلاحی و یا حتی اصلاحاتی جا زده و فاکت ها را طوری ردیف می کنند که مردم باور کنند، سیاست حکومت به جای اعدام و سرکوب زندانیان، آزادی تدریجی آن هاست و جنگ شدیدی در «بالا» بر سر خواست های مردم در جریان است.
یک مثال: روزنامه ی بهار توقیف شده است و وزیر ارشاد هم مصاحبه کرده و از تعطیلی این روزنامه دفاع کرده و جایی هم ابراز تاسف کرده که چرا روزنامه ها کاری می کنند که توقیف شوند، یک سایت مثلا چپ به اصلاح اصلاح طلب تر از اصلاح طلب ها روز بعد – لابد برای این که مردم ناامید نشوند! – بر می دارد تیتر می کند: «ابراز تاسف وزیر ارشاد از توقیف روزنامه ی بهار». این طوری دست ناپاک حکومتگران را می شویند.
بعد از انتخابات، نیروهای ملی – مذهبی از جمله افرادی هستند که به این بازی خطرناک و گمراه کننده دامن می زنند. آن ها از زمره نخستین کسانی بودند که تجلیل از آیت اله خامنه ای را به صفحات سایت های غیرحکومتی کشاندند و از طریق نوشتن مقاله و سخنرانی و حضور در رسانه های مختلف در جهت «تعدیل» و «واقعی کردن» خواست های مردم که معنایش سیاست پائین کشیدن فتیله هاست آستین ها را بالا زدند و این کار را با اصرار ادامه می دهند.
این خط و فکر به ویژه در مقالات آقای تقی رحمانی برجسته است. به عنوان نمونه او در آخرین مقاله ی خود در سایت روز آنلاین تحت عنوان «ماه عسل تمام می شود؟» چنین نوشته است:
«با این حال با سخنان اخیر رهبری در مورد تائید مشروط مذاکرات به ناگهان خبرهای خوشبینانه ای شنیده شده است که نشان از شرایط متحول جامعه ما در نزد ارباب قدرت دارد. به نظر می رسد هم قهر و هم چانه زنی موجب شده که رهبری با تائید مذاکرات هسته ای رفتار افراطی ها را کمی کنترل کرده است. همچنین شنیده می شود که دو باره قول آزادی تدریجی زندانیان و رفع حصر رهبران جنبش سبز و همچنین کمک به دولت برای تقویت نهاد خود برای غلبه بر مشکلات، داده شده است.»
این جملات را آقای رحمانی همان ابتدای مقاله اش نوشته است و بقیه ی مقاله ی ایشان تحلیل همین «شنیده» هاست. او چنان تصویری به دست می دهد که گویا نبرد سنگینی بین دولت روحانی و «بیت رهبری» بر سر رابطه با آمریکا، اوضاع اقتصادی و مالی و پایان دادن به حصر موسوی و کروبی و آزادی زندانیان سیاسی در جریان است و البته «رهبری» در این نبرد سنگین متزلزل و سرگردان است. حالا نشانه های این نبرد سنگین کجا هستند که جز آقای تقی رحمانی و برخی خواص آن ها را نمی بینند، در این مقاله توضیحی داده نمی شود. چرا و به چه دلیل اظهارات صریح وزیر دادگستری دولت روحانی در مورد این که: حصر به دولت مربوط نیست، را مردم باید طور دیگری بفهمند هم توضیح داده نمی شود.
وقتی این شنیده ها و اظهارات درگوشی، مبنای تحلیل های غیرواقعی قرار می گیرد، طبیعتا اتفاقات تلخ اما واقعی جایی در این گونه تحلیل ها و نظرات تحلیل گران نخواهد داشت. از جمله واقعیات تلخ و بسیار خونبار روزهای اخیر میهن ما که هر چشم نیمه سالمی هم می تواند آن ها را ببیند، در مقاله ی آقای تقی رحمانی دیده نمی شود. مقاله ی او یک روز بعد از اعدام شیرکوه معارفی و چند روز بعد از اعدام حبیب اله گلپری و رضا اسماعیلی و شانزده زندانی بلوچ در زندان زاهدان که قربانی یک گروگان گیری شوم شدند، منتشر شده است. هیچ کدام از این واقعیات ها در مقاله ی آقای تقی رحمانی دیده نمی شود و پایه ی هیچ نوع تحلیلی هم قرار نمی گیرد، اما «خبرهای خوشبینانه» و «صحبت های درگوشی» که کسی نمی تواند میزان صحت و سقم آن ها را معین کند، پایه ی تحلیل قرار می گیرد. آقای تقی رحمانی می تواند توضیح دهد چرا این طور است و مثلا چرا اعدام های اخیر هیچ جایی در تحلیل های ایشان ندارد؟
به نظر من پاسخ روشن است. زیرا آقای رحمانی از قبل تصمیم خود را گرفته و نتیجه گیری خاصی کرده است و فاکت ها را چنان کنار هم می گذارد و یا حذف می کند که این نتیجه گیری به دست آید و حاصل شود.
جالب ترین قسمت تحلیل ایشان آن جاست که در پایان مقاله ی خود می نویسد:
«برنامه راست افراطی ناامید کردن مردم از روحانی و در گیر کردن وی با روشنفکران و دنیای مجازی است؛ در گیری ای که در دوره خاتمی رخ داد و به نفع کسی تمام نشد. به نظر می رسد جامعه مدنی و روشنفکران تا حدی به این ظرافت توجه دارند اما عملی کردن این تجربه در تاریخ ایران که زود روابط قطبی می شود به حوصله و استمرار و تمرین نیاز دارد. در این راه اولین قدم مدیریت مطالبات است و دومین آن سمت دهی مطالبات به سوی قوای قضائیه و مقننه، همراه با نقد همدلانه و مستقل از دولت.»
این «رهنمود» اساس مشی ای است که آقای رحمانی این روزها آن را نمایندگی می کند و ترجمه ی ساده آن می شود: کم کردن مطالبات» و آدرس عوضی دادن. نیمی از مقالاتی که آقای رحمانی در این چند ماه بعد از انتخابات نوشته است در توجیه همین بوده است که چون زورمان کم است مطالباتمان را کم کنیم. آدرس عوضی را هم که ایشان به صراحت مطرح کرده است. به گفته ی ایشان چون راست افراطی می خواهد مردم را با روحانی «درگیر» کند بنابر این مردم کلا بی خیال مطالبات خود از دولت روحانی شوند و خواست های خود را به سوی قوای قضائیه و مقننه «مدیریت» کنند. آن چه سهم دولت می شود فقط «نقد همدلانه» باشد. پرسش مهم این است که «بیت رهبری» در کجای این آدرس ها قرار می گیرد؟
در اصلاح طلبی مورد نظر آقایان ما برای آن که خدای ناکرده ناامید نشویم و از خط ابدی اصلاحات منحرف نشویم، مجبوریم چشم هایمان را بر روی واقعیات تلخ اعدام گلپری پور و معارفی و اسماعیلی و قربانیان بیگناه بلوچ ببندیم و گوش همایمان را تیز کنیم شاید زمزمه ای از جانب بیت رهبری مبنی بر آزادی زندانیان خاص بشنویم. و مگر آقای رحمانی در این نوع اصلاح طلبی تنهاست؟ مگر دیگر اصلاح طلبان در این روزهای تلخ و خونبار با ما و در کنار ما بوده اند؟ مگر در نوشته ها و تحلیل های آن ها اعدام گلپری پور و معارفی جایی دارد؟ مگر آن ها تمام تلاششان را اتفاقا همین روزها نمی کنند که مسئولیت جنایات و اعدام ها و کشتارها را بین همه سرشکن کنند؟
به این دلایل است آقایان، که من این اصلاح طلبی شما را دوست ندارم و هیچ وقت با آن همراه نخواهم شد. زیرا که این پیش از این که اصلاح طلبی باشد، عوامفریبی است.
|