تبلیغات چیان اسرائیل
جان مرسهایم, استفان والت
- مترجم: ص. زیبا ( فلوریدا)
•
تاکنون هیچ گروهی به اندازه تبلیغات چیان اسرائیل نتوانسته است آمریکا را این چنین از دنبال کردن منافع ملی منحرف و در عین حال همزمان به آمریکائیان بقبولاند که منافع آمریکا و کشوری دیگر—در این مورد خاص اسرائیل—آنچنان در هم تنیده است که تشخیص آن دو از یکدیگر عملاً غیر ممکن است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۵ شهريور ۱٣٨۵ -
۱۶ سپتامبر ۲۰۰۶
سیاست خارجی آمریکا در حوزه خاور میانه در چند دهه گذشته و مخصوصاً از جنگ شش روزه ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل بر مبنای روابط این کشور با اسرائیل شکل گرفته است. ترکیب دو سیاست: حمایت بی چون و چرا از اسرائیل و تلاش های مربوط به گسترش "دمکراسی" در سراسر خاور میانه دنیای عرب و اسلام را به چنان خشم و خروشی وا داشته است که نه تنها امنیت آمریکا بلکه بقیه جهان را نیز متزلزل کرده است. چنین موقعیتی در تاریخ سیاسی آمریکا بی سابقه است. چرا آمریکا برای پیشبرد منافع کشوری دیگر مشتاقانه امنیت خود و بسیاری از متحدان خود را نادیده می گیرد؟ برخی ممکن است چنین تصور کنند که تعهد آمریکا به اسرائیل به دلیل منافع مشترک استراتژیک و یا مبانی اخلاقی استوار است. اما هیچ کدام از موارد یاد شده توجیه کننده حمایت مادی و دیپلماتیک فوق العاده آمریکا از اسرائیل نیست .
در واقع، منشاء جهت گیری سیاسی آمریکا در خاور میانه تقریباً به طور کلی از سیاست های داخلی آمریکا و مخصوصاً از تلاش های "دلالان و تبلیغات چیان سیاسی اسرائیل" سرچشمه می گیرد. گرچه، سایر گروه های منافع خاص نیز د ر شکل دهی سیاست خارجی آمریکا موثر هستند اما تاکنون هیچ گروهی به اندازه تبلیغات چیان اسرائیل نتوانسته است آمریکا را این چنین از دنبال کردن منافع ملی منحرف و در عین حال همزمان به آمریکائیان بقبولاند که منافع آمریکا و کشوری دیگر—در این مورد خاص اسرائیل—آنچنان در هم تنیده است که تشخیص آن دو از یکدیگر عملاً غیر ممکن است .
از جنگ اکتبر ۱۹۷٣ به بعد، هیچ کشوری به اندازه اسرائیل از حمایت گسترده آمریکا برخوردار نبوده است. از سال ۱۹۷۶ و به طور کلی از جنگ جهانی دوم، اسرائیل بزرگترین دریافت کننده کمک های سالانه مادی و نظامی آمریکا به شمار می رود. این کمک در سال ۲۰۰۴ بالغ بر صد و چهل میلیارد دلار بود. اسرائیل مستقیماً سالانه سه میلیارد دلار یعنی حدود یک پنجم بودجه کمک های خارجی آمریکا را به سوی خود جلب می کند که حدود پانصد دلار در سال برای هر اسرائیلی است. این گشاده دستی نسبت به اسرائیل مخصوصاً که اینک خود یک کشور صنعتی مرفه با در آمد سرانه ای معادل با کشورهائی همچون کره جنوبی و اسپانیاست، بسیار در خور تامل است .
در حالی که همه اعانه بگیران اعاناتشان را به اقساط فصلی می گیرند، اسرائیل کل این مبلغ را در اول سال مالی دریافت می کند که در واقع متضمن سود نیز هست. بسیاری از اعاناتی که برای اهداف نظامی اهدا می شود باید در خاک ایالات متحده آمریکا به مصرف برسد، اما اسرائیل مجاز است حدود بیست و پنج درصد از اعانات دریافتی اش را صرف رایانه در صنایع دفاعی اش بکند. اسرائیل تنها کشوری است که از حساب دهی و ارائه کارنامه در مورد اعانات دریافتی اش مستثنی است چنین مجوزی عملاً دست آمریکا را از جلوگیری از مصرف این بودجه در برنامه هائی که مخالف آن است، مانند شهرک سازی در کرانه باختری، کوتاه می کند. همچنین، آمریکا برای بهبود و پیشرفت نظام زراد خانه اسرائیل سه میلیارد دلار به آن کشور اهدا کرده است. افزون بر آن، اسرائیل از مزیت دسترسی به سلاح های فوق العاده پیشرفته ای همچون هلی کوپترهای عقاب سیاه و جت های اف شانزده نیز برخوردار است. و بالاخره اینکه آمریکا دست اسرائیل را در دسترسی به اطلاعاتی که آمریکا آن را حتی از متحدان ناتوی خود دریغ می کند باز گذاشته و چشم خود را در قبال برنامه های هسته ای تل آویو بسته است .
واشنگتن، همچنین، حمایت دیپلماتیک خود را از اسرائیل همواره به نمایش گذاشته است. از سال ۱۹٨۲، آمریکا سی و دو قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را، که همگی در ارتباط با محکومیت سیاست های اسرائیل بودند، وتو کرده است. این رقم بیش از همه وتو هائی است که از سوی سایر اعضای شورای امنیت تا بحال صادر شده است. چنین عملکردی تلاش کشورهای عرب برای وادار کردن اسرائیل به پیوستن و پیروی از برنامه سازمان بین المللی انرژی اتمی را خنثی کرده است. آمریکا چه هنگام بروز جنگ بین اسرائیل و کشورهای عرب و چه هنگام انجام مذاکرات صلح از اسرائیل قویاً حمایت کرده است. دولت نیکسون علاوه بر حفظ اسرائیل از خطر مداخله شوروی سابق آن کشور را در جنگ اکتبر با تجهیز سلاح یاری بخشید. واشنگتن در مذاکراتی که به خاتمه آن جنگ انجامید و همچنین در روند طولانی صلح گام به گام پس از آن نقشی کاملاً مستقیم و فعالانه بر عهده گرفت؛ همچنانکه در مذاکرات قبل و پس از پیمان ۱۹۹٣ اسلو نیز نقشی کلیدی بازی کرد. در هر کدام از موارد یاد شده، اختلافاتی بین مقامات اسرائیل و واشنگتن پیش آمد که البته واشنگتن همواره از در حمایت از موضع اسرائیل وارد شد. یکی از شرکت کنندگان آمریکائی در کمپ دیوید سال ۲۰۰۰ گفت: "ما در اغلب موارد در نقش وکیل اسرائیل بازی کردیم." و سرانجام اینکه، بخشی از بلند پروازی دولت بوش در تغییر موقعیت خاور میانه برای بهبود بخشیدن به موقعیت استراتژیک اسرائیل صورت می گیرد .
این گشاده دستی فوق العاده در صورتی که اسرائیل اهمیت استراتژیک حیاتی یا اخلاقی الزام آور برای آمریکا داشت، قابل فهم بود. اما هیچ کدام از توجیهات ارائه شده از سوی آمریکا برای چنین حمایتی قانع کننده نیست. ممکن است کسی بگوید که اسرائیل در جنگ سرد با ارائه نقشی به عنوان نماینده آمریکا در منطقه با جلو گیری از گسترش نفوذ شوروی در منطقه و شکست تحقیر آمیز متحدان آن کشور یعنی مصر و سوریه موقعیتی حیاتی برای آمریکا داشت. اسرائیل در مواردی از سایر متحدان منطقه ای آمریکا مانند ملک حسین در اردن حمایت کرد؛ و قدرت نظامی آن کشور موجب شد که شوروی بودجه بیشتری را برای حمایت از اقمار خود اختصاص دهد. و همچنین،سازمان جاسوسی آن کشور اطلاعات قابل توجهی را در مورد توانائی های شوروی در اختیار آمریکا گذاشت .
با این حال، حمایت از اسرائیل برای آمریکا گران تمام شده است. و روابط این کشور را با دنیای عرب مخدوش تر و پیچیده تر کرده است. برای مثال، تخصیص دو میلیارد و دویست میلیون دلار کمک نظامی اضطراری به اسرائیل در جنگ اکتبر به اعمال تحریم نفت از سوی اوپک منجر شد که خسارت قابل توجهی برای کشورهای غرب به بار آورد. در مقابل، نیروی نظامی اسرائیل در موقعیتی نبود که بتواند از منافع آمریکا در منطقه حمایت کند. آمریکا، به عنوان مثال، نتوانست در انقلاب ۱۹۷۹ ایران، که نگرانی هائی را در مورد امنیت عرضه نفت ایجاد کرده بود، به اسرائیل اتکا کند و بنابر این ناچاربه پیاده کردن طرح نیروی اعزام سریع خود شد .
با اولین جنگ خلیج آشکار شد که اسرائیل تا چه حد بار و زحمت استراتژیکی آمریکا را افزایش داده است. آمریکا نمی توانست بدون ایجاد شکاف و گسیختگی در ائتلاف ضد عراق از پایگاه های اسرائیلی استفاده کند و بنابراین مجبور شد برای جلوگیری از هر گونه اقدام تل آویو که ائتلاف علیه صدام حسین را به خطر می انداخت به راه حل های دیگری متوسل شود. تاریخ یک بار دیگر در سال ۲۰۰٣ تکرار شد: گرچه اسرائیل خواهان حمله آمریکا به عراق بود اما بوش بدون مخدوش کردن روابط واشنگتن با دنیای عرب نمی توانست از کمک آن کشور بهره مند شود. در نتیجه، یک بار دیگر اسرائیل در حاشیه باقی ماند .
با آغاز دهه نود و مخصوصاً پس از واقعه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، حمایت آمریکا از اسرائیل این چنین توجیه می شود که هر دو کشور از سوی گروه های تروریستی برخاسته از دنیای عرب، مسلمان، و کشورهای شروری، که از این گروه ها حمایت و در جستجوی ساخت سلاح های کشتار جمعی هستند، مورد تهدید قرار دارند. چنین توجیهی به این معناست که واشنگتن نه تنها باید دست اسرائیل را در رابطه با فلسطین باز بگذارد و تل آویو را برای واگذاری امتیازاتی به فلسطینیان قبل از کشتن یا زندانی کردن همه تروریست های فلسطین تحت فشار قرار ندهد بلکه باید کشورهائی مانند سوریه و ایران را نیز تنبیه کند. بنابر این دیدگاه اسرائیل متحد عمده آمریکا در جنگ با تروریسم به شمار می رود چرا که هر دو کشور دارای دشمنان مشترک هستند. در واقعیت، اما، اسرائیل در تلاش آمریکا برای رویاروئی با کشورهای شرور باری بر گردن آمریکاست .
تروریسم مفهوم واحدی نیست و تاکتیکی است که حوزه گسترده ای از گروه های سیاسی را در بر می گیرد. سازمان های تروریستی که اسرائیل را مورد تهدید قرار می دهند در رابطه با آمریکا چنین برخوردی ندارند مگر در مواردی که آمریکا علیه آنان اقدام بکند، مثل: رویداد لبنان در سال ۱۹٨۲. به علاوه، تروریسم فلسطین خشونتی انفجاری و تصادفی نیست بلکه به طور عمده پاسخی است به جنگ فرسایشی اسرائیل برای مستعمره کردن کرانه باختری و نوار غزه .
از همه مهم تر آنکه، توجیه اتحاد آمریکا و اسرائیل به دلیل تهدید تروریستی مشترک توجیهی وارونه است: در واقع، خطر تروریسم برای آمریکا از رابطه بسیار نزدیک این کشور با اسرائیل ناشی شده است. حمایت از اسرائیل نه تنها به تروریسم ضد آمریکائی دامن می زند بلکه مبارزه با آن را نیز دشوارتر می کند. هیچ تردیدی نیست که بسیاری از رهبران القاعده از جمله اسامه بن لادن به دلیل حضور اسرائیل در بیت المقدس و موقعیت بد فلسطینیان به خشم و خروش آمده اند. حمایت بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل کار جلب نیرو و حمایت گسترده عمومی را برای افراط گرایان بسیار آسان تر می کند .
همین حالت در مورد کشورهای به اصطلاح شرور خاور میانه نیز صادق است. این کشورها آن قدر که تهدیدی برای اسرائیل هستند برای آمریکا، اما، تهدیدی مرگبار به شمار نمی آیند. حتی در صورت دسترسی این کشورها به سلاح های اتمی، که البته شرائط مطلوبی نیست، هیچکدام از این دو کشور مورد تهدید قرار نمی گیرند زیرا تهدید کنندگان می دانند که در صورت حمله گرفتار اقدامات تلافی جویانه سنگینی می شوند. خطر انتقال چنین سلاح هائی به تروریست ها نیز به همین دلیل غیر واقع بینانه و بعید به نظر می رسد. زیرا کشور شرور نمی تواند خود را از خطر افشا و سرزنش و تنبیه سایر کشورها حفظ کند. رابطه با اسرائیل رویاروئی آمریکا با کشورهای شرور را دشوارتر کرده است. زراد خانه اتمی اسرائیل یکی از دلائل کشورهای مجاور آن برای دسترسی به سلاح اتمی است و تهدید آن کشورها به تغییر رژیم عزم آنها را در دستیابی به این سلاح ها راسخ تر می کند .
و دلیل نهائی در زیر سئوال بردن ارزش استراتژیک اسرائیل برای آمریکا این است که این کشور هرگز مانند یک متحد وفادار رفتار نکرده است. مقامات اسرائیلی غالباً در خواست آمریکا را نادیده گرفته و تعهدات خود از جمله توقف شهرک سازی و ترورهای از پیش تعیین شده رهبران فلسطینی را زیر پا گذاشته اند. اسرائیل تکنولوژی حساس و سری نظامی خود را در اختیار چین که رقیب بالقوه آمریکاست قرار داده است؛ آنچنان که بازرس کل وزارت خارجه از آن به عنوان "روند رو به رشد و فزاینده در انتقال غیر قانونی" یاد می کند. بر اساس گزارش اداره حسابرسی عمومی "اسرائیل بیش از هر متحد دیگر آمریکا عملیات جاسوسی علیه آمریکا طراحی می کند." علاوه بر پرونده جاناتان پولارد، که اطلاعات طبق بندی شده وسیعی در اوایل دهه ٨۰ در اختیار اسرائیل قرار داده بود (و این اطلاعات در برابر مجوز خروج یهودیان به شوروی سابق منتقل شده بود)، یک مورد جنجال برانگیز دیگر در سال ۲۰۰۴ روی داد: یک مقام کلیدی پنتاگون به نام لری فرنکلین اطلاعات طبقه بندی شده ای را به یک دیپلمات اسرائیلی منتقل می کرد. البته اسرائیل تنها کشوری نیست که علیه آمریکا جاسوسی می کند اما اشتیاق آن کشور برای جاسوسی علیه حامی عمده خود تردید بیشتری را در مورد اهمیت استراتژیک آن برای ایالات متحده بر می انگیزد !
ارزش استراتژیک اسرائیل تنها موردی نیست که مدافعان آن کشور مطرح می کنند. به باور آنان، اسرائیل به دلیل حضور فیزیکی در حصار کشورهای دشمن به حمایتی بی بدیل نیازمند است؛ اسرائیل یک کشور دمکراتیک است؛ یهودیان از جنایات گذشته رنج بسیار برده اند و شایسته برخوردی ویژه اند؛ و نهایتاً اینکه، عملکرد اسرائیل از منظر اخلاقی در مقایسه با عملکرد مخالفانش بسیار بهتر بوده است. اما دریک بازبینی نزدیک و دقیق هیچ کدام از دلائل ارائه شده قانع کننده نیستند. گرچه برای وجود اسرائیل یک دلیل اخلاقی قوی وجود دارد اما نفس این وجود در حال حاضر به هیچ عنوان در خطر نیست. اگر مساله را به شکل عینی بررسی کنیم عملکرد و سیاست گذشته و فعلی اسرائیل هیچ گونه توجیه اخلاقی در اولویت دادن آن کشوربه فلسطینیان به دست نمی دهد .
از اسرائیل غالباً به صورت داوود در مقابله با جالوت یاد می شود در حالی که عکس آن به حقیقت ماجرا نزدیک تر است. بر خلاف باور عمومی، صهیونیست ها در جنگ استقلال ۱۹۴۷ تا ۴۹ از نیروها و تجهیزات نظامی بهتر و برتری برخوردار بودند و نیروهای دفاعی اسرائیل پیروزی های سریع و آسانی را در برابر مصر در سال ۱۹۵۶ و مصر، اردن، و سوریه در سال ۱۹۶۷ کسب کردند. همه این دستاوردها پیش از سرازیری کمک گسترده آمریکا به آن کشور بود. امروز، اسرائیل برترین قدرت نظامی خاور میانه است؛. نیروهای کلاسیک آن بسیار قدرتمندتر از کشورهای همسایه است؛ و همچنین تنها کشور صاحب توان هسته ای در منطقه است؛ مصر و اردن با اسرائیل قرارداد صلح بسته اند؛ و عربستان سعودی نیز چنین پیشنهادی داده است؛ سوریه حامی خود یعنی شوروی را از دست داده است؛ عراق با سه جنگ ویرانگر نابود شده است؛ و ایران صدها مایل از آن کشور دور است؛ فلسطینیان حتی دارای یک نیروی پلیس کار آمد نیستند چه برسد به ارتشی که تهدیدی برای اسرائیل محسوب شود. بنابر برآورد مطالعات استراتژیک مرکز دانشگاه Jaffee تل آویو در سال ۲۰۰۵، "کفه توازن استراتژیک در منطقه شدیداً به طرف اسرائیل متمایل است به طوری که شکاف کیفیتی قابل ملاحظه ای را در توان نظامی آن کشور نسبت به قدرت های بازدارنده و همسایگان مجاور آن به وجود آورده است." اگر حمایت از طرف بازنده انگیزه ای قوی و قانع کننده است آمریکا باید طرف رقیبان اسرائیل را بگیرد .
اینکه اسرائیل کشوری دمکراتیک است که از طرف رژیم های دیکتاتوری دشمن در منطقه محاصره شده است نمی تواند توجیه کننده گستره کمک فعلی آمریکا به آن کشور باشد:در سطح جهان حکومت های دمکرات فراوانی وجود دارند که هیچکدام در سطح اسرائیل از کمک های سخاوتمندانه آمریکا برخوردار نیستند. آمریکا وقتی پای منافع خودش در میان بوده حکومت های دمکراتیک فراوانی را بر انداخته است و از رژیم های دیکتاتوری حمایت کرده است— در حال حاضر نیز روابط بسیار حسنه ای با برخی از رژیم های دیکتاتوری جهان دارد .
از دیگر سو، برخی از جنبه های دمکراسی اسرائیلی با ارزش های نهادین و بنیادین آمریکا همخوانی ندارند. بر خلاف دمکراسی آمریکا، که پایه آن بر اصل برخورداری از حقوق مساوی بدون در نظر گرفتن نژاد، مذهب، یا قومیت برای همه شهروندان آن استوار است وجود کشوری به نام اسرائیل بر پایه مذهب یهودیت شکل گرفته است و شهروندی آن بر اساس نسبیت خونی است. با در نظر گرفتن این واقعیت، جای تعجب نیست که یک میلیون و سیصد هزار عرب ساکن آن کشور به عنوان شهروند درجه دو محسوب می شوند به طوری که یکی از کمیسیون های دولتی آن کشور اخیراً گزارشی ارائه داد که اسرائیل " با شهروندان عرب تبار خود تبعیض آمیز و خصمانه برخورد می کند." همچنین خودداری اسرائیل از اعطای حق تشکیل یک کشور مستقل با حقوق سیاسی کامل به فلسطینیان موقعیت دمکراتیک آن کشور را زیر سئوال برده است .
یک توجیه دیگر برای حمایت اخلاقی از اسرائیل به تاریخ رنج یهودیان، مخصوصاً هالوکاست در غرب مسیحیت باز می گردد: چون یهودیان قرن ها مورد تعقیب بوده اند و تنها می توانند در یک کشور یهودی به امنیت دست یابند بسیاری از مردم خواهان رفتار ویژه آمریکا با آن کشور هستند. تشکیل اسرائیل بدون شک پاسخی مناسب در برابر فهرست بلند جنایت علیه یهودیان بود اما خود این کار به نوبه خود جنایات تازه ای را علیه یک گروه گسترده ثالث بی گناه به وجود آورد: فلسطینیان .
این مساله را رهبران اولیه اسرائیل به خوبی دریافت کرده بودند. دیوید بن گورین خطاب به نائوم گلدمن، رئیس کنگره یهودیان جهان گفت :
اگر من یک رهبر عرب بودم هرگز با اسرائیل مذاکره نمی کردم. این طبیعی است: ما کشور آن ها را از دستشان گرفته ایم... ما از اسرائیل هستیم ولی این موضوع به دو هزار سال پیش باز می گردد، و این چه ربطی در حال حاضر به عرب ها دارد؟ درست است که ضد یهودگرائی، نازیسم، هیتلر، و آشوویتس وجود داشته است اما تقصیر عرب ها چیست؟ آنها فقط شاهد یک چیز هستند: ما آمدیم اینجا و کشورشان را دزدیم. آنها چرا باید آن را بپذیرند؟
از آن زمان تاکنون، رهبران اسرائیلی همواره حق ملی فلسطینیان را انکار کرده اند. گلدا مایر، یکی از نخست وزیران اسرائیل جمله مشهوری دارد مبنی بر اینکه "چیزی به عنوان فلسطینی وجود ندارد." تنها فشارهای ناشی از خشونت های افراطی و رشد جمعیت فلسطینی بود که رهبران بعدی اسرائیل را به عقب نشینی از نوار غزه و مواردی از مصالحه ارضی وادار کرد. اما حتی اسحاق رابین نیز راضی به تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی نبود. پیشنهاد ظاهراً سخاوتمندانه احود باراک در کمپ دیوید تنها ضامن یک مستعمره تحت محاصره با کنترل همه جانبه اسرائیل بود. تاریخ تراژیک مردم یهود نمی تواند آمریکا را متعهد به کمک به اسرائیل با نادیده گرفتن عملکرد تل آویو بکند .
حامیان اسرائیل همچنین وانمود می کنند که اسرائیل در هر فرصتی در جستجوی برقراری صلح بوده است و حتی با وجود تحریکات اعمال شده علیه آن کشور بردباری فراوانی از خود نشان داده است و در مقابل، بنا به ادعای این حامیان، عملکرد عرب ها با شرارت و خباثت فراوانی همراه بوده است. در عمل، اما، کردار اسرائیل خیلی متفاوت از مخالفان آن نبوده است. بن گورین تصدیق می کند که صهیونیست های اولیه با عرب های فلسطینی که در برابر قصد صهیونیست ها برای تشکیل دولتی از آن خود در سرزمین عرب مبارزه می کردند—مبارزه ای که چندان تعجب آور نیز نبود، چندان هم دوستانه و انسانی برخورد نکردند، تا آن جائی که ایجاد یک کشور اسرائیلی در سال های ۴۷- ۴٨ با پاکسازی قومی فلسطینیان، اعدام ها، کشتارها، و تجاوز مردان یهودی به زنان فلسطینی همراه بود. رویکردهای بعدی اسرائیل از آن پس غالباً بی رحمانه تر و وحشیانه تر بوده است: کرداری که هرگونه ادعای برتری اخلاقی آن کشور را خنثی می کند. برای مثال، بین سال های ۱۹۴۹ و ۱۹۵۶ نیروهای امنیتی اسرائیل بین ۲۷۰۰ و ۵۰۰۰ عرب را که اکثراً نیز غیر مسلح بودند، کشتار کردند. آی دی اف، IDF – نیروی دفاعی اسرائیل-- صدها تن از اسرای مصری را در جنگ های ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ به قتل رساند و در همین حال در جنگ ۱۹۶۷، بین ۱۰۰۰۰۰ )صد هزار( تا ۲۶۰۰۰۰ )دویست و شصت هزار( فلسطینی را از کرانه غربی که به تازگی اشغال کرده بود بیرون راند. همین کار را با ٨۰۰۰۰ )هشتاد هزار( سوری در بلندی های جولان انجام داد .
در جریان اولین انتفاضه، آی دی اف، با توزیع باتون به نیروهایش آنان را تشویق به شکستن استخوان های معترضان فلسطینی کرد. بنا بر تخمین شاخه سوئدی سازمان نجات کودکان "در دو سال اول انتفاضه ۲٣۶۰۰ (بیست و سه هزار و ششصد) تا ۲۹۹۰۰ (بیست و نه هزار و نهصد) کودک فلسطینی به خاطر جراحت های ناشی از ضرب و شتم سربازان اسرائیلی به درمان پزشکی نیاز داشتند." نزدیک به یک سوم این کودکان ده ساله یا کمتر بودند. واکنش اسرائیل به انتفاضه دوم خشونت آمیزتر بوده است تا حدی که هاآرتض، روزنامه معتبر اسرائیلی، اعلام کرد: "آی دی اف،... به ماشین کشتاری تبدیل شده است که کارآئی آن حیرت انگیز و حتی هراس انگیز است." آی دی اف در چند روز اولیه قیام یک میلیون گلوله شلیک کرد. از آن پس، در برابر هر اسرائیلی کشته شده، اسرائیل اقدام به کشتن ٣.۴ فلسطینی کرده است که اکثراً آنان نیز عابران ناظر بی گناه بوده اند. درصد کودکان کشته شده فلسطینی در برابر کودکان کشته شده اسرائیلی حتی بالاتر است یعنی ۵.۷ کودک فلسطینی در برابر یک کودک اسرائیلی. همچنین قابل ذکر است که صهیونیست ها با کمک تروریست های بمب گذار انگلیسی ها را از فلسطین بیرون راندند. و اسحاق شامیر، که زمانی تروریست و بعداً نخست وزیر اسرائیل شد، اعلام کرد که "نه اخلاق یهودی و نه سنت یهودی می تواند مانع کاربرد تروریسم به عنوان وجهی از مبارزه باشد ."
پناه بردن فلسطینیان به تروریسم گرچه غلط اما تعجب آور نیست. فلسطینیان باور دارند که هیچ راهی به جز تروریسم برای مجبور کردن اسرائیل به صلح وجود ندارد. همچنانکه یک بار احود باراک تصدیق کرد که "اگر وی یک فلسطینی به دنیا می آمد، حتماً به یک سازمان تروریستی ملحق می شد ."
بنابراین اگر هیچکدام از توجیهات استراتژیکی و اخلاقی برای حمایت آمریکا از اسرائیل قانع کننده نیستند، این حمایت را چگونه باید توضیح داد؟
توضیح را در قدرت بی منازعه و بی بدیل بنگاه تبلیغاتی اسرائیل باید جست. ما از واژه "بنگاه تبلیغاتی" به عنوان واژه ای کوتاه برای اطلاق به ائتلاف ملایم افراد و سازمان هائی استفاده می کنیم که در جهت هدایت سیاست خارجی آمریکا برای حمایت از اسرائیل فعالانه تلاش می کنند. این به معنای آن نیست که پدیده "بنگاه تبلیغاتی" جنبشی یکپارچه با رهبری مرکزی است یا اینکه افراد درون این بنگاه دارای مواضع متفاوت در مورد مسائل گوناگون نیستند. همه یهودیان آمریکائی البته عضو این بنگاه نیستند، چون اسرائیل برای بسیاری از آنان موضوعی حیاتی و اصلی به شمار نمی رود. برای مثال، در بررسی ای صورت گرفته در سال ۲۰۰۴، تقریباً سی و شش درصد از یهودیان آمریکائی اظهار داشتند که "نه چندان" و یا "اصلاً" از لحاظ احساسی به اسرائیل وابسته نیستند .
آمریکائیان یهودی همچنین در مورد برخی از سیاست های اسرائیل با یکدیگر اختلاف نظر دارند. بسیاری از سازمان های کلیدی داخل این بنگاه، مانند کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل (ایپک) و کنفرانس روسای سازمان های عمده یهودی را بنیاد گرایانی اداره می کنند که عموماً از سیاست های توسعه طلبانه حزب لیکود و از جمله دشمنی آن با روند پیمان صلح اسلو حمایت می کنند. در همین حال، اکثریت یهودیان آمریکائی تمایل بیشتری برای مصالحه با فلسطینیان نشان می دهند و تعداد اندکی از این گروه ها مانند صدای یهودیان برای برقراری صلح، طرفدار جدی آن اقدامات هستند. با وجود این اختلافات، هم میانه روها و هم بنیاد گرایان خواهان حمایت همه جانبه از اسرائیل هستند .
جای تعجب ندارد که رهبران یهودی آمریکا غالباً با مقامات اسرائیلی مذاکره و مشورت می کنند تا مطمئن شوند که اقداماتشان در جهت پیشبرد اهداف اسرائیل است. همچنانکه یکی از تلاشگران یک سازمان عمده یهودی می نویسد: برای ما عادی است که بگوییم: "این سیاست ما در قبال فلان موضع است اما به هر حال باید از نقطه نظرات طرف اسرائیلی مان نیز باید آگاه شویم." ما به عنوان یک تشکل همیشه همین کار را می کنیم. تعصب شدیدی علیه انتقاد از سیاست اسرائیل وجود دارد و اعمال فشار علیه اسرائیل خارج از قاعده محسوب می شود. تا آن جائی که ادگار برانفمان، رئیس کنگره یهودیان جهان، با نوشتن نامه ای به پرزیدنت بوش در نیمه سال ۲۰۰٣ برای قانع کردن اسرائیل به خودداری از ساختن "حصار امنیتی" مجادله برانگیز به خیانت و پیمان شکنی متهم شد. منتقدان وی گفتند "چنین درخواست هائی از سوی رئیس جامعه جهانی یهودیان به رئیس جمهوری آمریکا برای متقاعد کردن وی به مقاومت در برابر سیاست هائی که از سوی دولت اسرائیل اجرا می شود، در هیچ زمان و شرائطی قابل قبول نیست ."
به همین ترتیب، وقتی سیمور رایش، رئیس انجمن سیاست اسرائیل، در نوامبر سال ۲۰۰۵ به کاندولیزا رایس پیشنهاد کرد که از اسرائیل بخواهد گذرگاه نوار غزه را بگشاید، عمل او به عنوان "یک حرکت غیر مسئولانه" محکوم شد. منتقدان وی نوشتند: "در فرآیند اقدام یهودیان برای اجرای سیاست هائی که متضمن امنیت اسرائیل است مطلقاً جائی برای چانه زنی وجود ندارد." برای فرار از این حملات، رایش اعلام کرد که واژه "فشار" آنجائی که مربوط به اسرائیل می شود، مطلقاً در گنجینه لغات او جائی ندارد .
یهودیان آمریکائی با تشکیل صف مستحکمی از سازمان های پر نفوذ سیاست خارجی آمریکا را هدایت می کنند. ایپک پرنفوذ ترین و قوی ترین آنهاست. در سال ۱۹۹۷ مجله Fortune طی یک نظر خواهی از سناتورها و کارمندان آنها در خواست کرد فهرست قدرتمند ترین بنگاه های تبلیغاتی واشنگتن را بنویسند. ایپک در مقام دوم پس از اتحادیه بازنشستگان آمریکائی و پیش از فدراسیون سازمان های کارگری
(AFL-CIO) و اتحادیه تفنگداران ملی قرار گرفت. نشنال جورنال در مارچ ۲۰۰۵ نیز به نتیجه ای مشابه دست یافت .
این بنگاه همچنین دارای اعضای مسیحی مومنی همچون گری باوئر، جری فالول، رالف رید، پت رابرتسون، و همچنین دیک آرمی و تام دیلی، رهبران سابق اکثریت نمایندگان مجلس،است که معتقدند تشکیل اسرائیل تحقق پیش بینی الهی است. این اعضا از برنامه گسترش اسرائیل حمایت می کنند؛ به باور آنان، هر حرکتی برضد این توسعه مخالفت با خواست و اراده خداوند است. نو محافظه کارانی همچون جان بولتون، رابرت بارتلی، سردبیر سابق وال استریت جورنال، ویلیام بنت، وزیر سابق آموزش و پرورش، جین کیرک پتریک، سفیر سابق سازمان ملل، و جورج ویل، ستون نگار پر نفوذ، نیز از طرفداران دائمی و پا برجای اسرائیل هستند .
ساختار بدنه دولت آمریکا راه های فراوانی را برای نفوذ در آن باز کرده است. گروه های منافع می توانند نمایندگان و اعضای شاخه های اجرائی را با بمباران های تبلیغاتی به سوی خود جلب کنند؛ بودجه مبارزات انتخاباتی را تامین کنند؛ در انتخابات رای دهند؛ عقیده عمومی را شکل دهند؛ و غیره. درصد تاثیر و نفوذ آنها در مورد موضوعی که عقیده عمومی نسبت به آن بی تفاوت است بسیار بالاتر است. در این حالت سیاست گذاران مجبورند سیاست خود را مطابق نظر کسانی تنظیم کنند که نسبت به آن موضوع حساسیت نشان می دهند حتی اگر تعداد آن افراد اندک باشد .
در شکل اولیه و ابتدائی، بنگاه تبلیغاتی اسرائیل چندان متفاوت از بنگاه های تبلیغاتی اتحادیه های کارگری فولاد، منسوجات، و یا گروه های قومی نیست. هیچ چیز بد و خلافی در اقدام یهودیان آمریکائی و متحدان مسیحی آنها که سعی می کنند سیاست آمریکا را به سوئی خاص جلب کنند دیده نمی شود: تلاش های بنگاه تبلیغاتی اسرائیل توطئه ای از آن گونه که در پروتکل کهنسالان صهیون دیده می شود، نیست. در اکثر موارد، اعضای این بنگاه، که متشکل از افراد و گروه های مختلف هستند، همان کارهائی را می کنند که سایر گروه های منافع خاص. تنها تفاوت عمده آن است که آنها بهتر کار می کنند. در مقابل اما، گروه های منافع طرفدار عرب، اگر چنین گروه هائی اصلاً وجود داشته باشند، عملکرد بسیار ضعیفی دارند که خود همین مساله کار بنگاه تبلیغاتی اسرائیل را آسان تر می کند .
این بنگاه دو استراتژی عمده را دنبال می کند: اول اینکه، نفوذ فراوانی را در واشنگتن دارد و کنگره و شاخه اجرائی را تحت فشار قرار می دهد. صرفنظر از عقاید و دیدگاه های خود قانون گذار یا سیاست گذار، بنگاه تبلیغاتی اسرائیل سعی می کند به او بفهماند حمایت از اسرائیل تصمیم و انتخابی "هوشمندانه" است. دوم اینکه، تلاش این بنگاه آن است که مطمئن شود در مکالمات روزمره مردم عادی اسرائیل در موقعیتی مثبت قرار دارد. بنگاه این کار را با تکرار اسطوره های مربوط به پیدایش اسرائیل و بسط آن اسطوره ها در مباحثات سیاسی انجام می دهد. هدف اینست که که از شنیده شدن عادلانه اظهارات انتقاد آمیز در صحنه سیاسی جلوگیری شود. کنترل مباحثات در تضمین حمایت آمریکا از اسرائیل حیاتی است چرا که بحث تفکر برانگیز در مورد روابط اسرائیل و آمریکا می تواند آمریکائیان را به حمایت از سیاستی دیگر هدایت کند .
یکی از ارکان کلیدی کارآئی بنگاه تبلیغاتی اسرائیل نفوذ آن در کنگره آمریکاست جایی که اسرائیل عملاً در برابر هر گونه انتقادی مصون است. این نکته بسیار در خور توجه است: در حالی که کنگره آمریکا به ندرت از مباحث و مسائل مجادله بر انگیز صرفنظر می کند آنجا که پای اسرائیل به میان می آید منتقدان احتمالی سکوت پیشه می کنند. یکی از دلائل این سکوت اینست که برخی از اعضای موثر و کلیدی کنگره صهیونیست های مسیحی ای همچون دیک آرمی هستند. آرمی در سپتامبر ۲۰۰۲ اظهار کرد: "اولین اولویت من در سیاست خارجی حمایت از اسرائیل است." در نگاه اول ممکن است انسان چنین تصور کند که اولین اولویت هر عضو کنگره باید حمایت از آمریکا باشد. در کنگره همچنین سناتورها و نمایندگان یهودی ای وجود دارند که تلاششان تضمین سیاست خارجی آمریکا در حمایت از منافع اسرائیل است .
یکی دیگر از منابع قدرت این بنگاه ها بهره مندی آنان از کارمندان طرفدار اسرائیل در کنگره آمریکاست. همچنانکه موریس آمیتی، یکی از سرپرستان سابق ایپک زمانی اقرار کرد: "شما در کاپیتال هیل می توانید کارمندان زیادی را پیدا کنید که یهودی هستند. این افراد به برخی مسائل با دیدگاه یهودی نگاه می کنند. آنها کسانی هستند که در تصمیم گیری های سناتورها بسیار دخیل هستند و شما از طریق آنها می توانید کارهای بسیاری انجام دهید ."
خود ایپک، اما، عنصر اصلی نفوذ بنگاه تبلیغاتی اسرائیل در کنگره به شمار می رود. موفقیت ایپک در گرو توانائی اش در پاداش دادن به قانونگذاران و نمایندگانی است که از دستور کار آن حمایت و تنبیه کسانی است که با آن مبارزه یا مخالفت می ورزند. پول در انتخابات آمریکا رکنی ضروری است (معاملات رسوا برانگیز جک آبرامف). بنابراین ایپک دوستانش را از حمایت های مالی قوی ای که از مجاری گوناگون وابسته به کمیته های سیاسی طرفدار اسرائیل سرازیر می شوند، بهره مند می کند. کاندیدائی که مخالف اسرائیل قلمداد شود صد در صد می داند که کمک های انتخاباتی ایپک به سوی رقیب وی سرازیر می شود. از دیگر تاکتیک های انتخاباتی ایپک مبارزه نوشتاری است. در این نوع مبارزه، بنگاه سردبیران روزنامه ها را تشویق به حمایت از کاندیداهای طرفدار اسرائیل می کند .
هیچ تردیدی در موفقیت آمیز بودن این تاکتیک ها وجود ندارد. به این نمونه توجه کنید: در انتخابات سال ۱۹٨۴، ایپک عامل اصلی شکست چارلز پرسی، کاندیدای ایلی نویز،بود. پرسی به اعتقاد یکی از اعضای برجسته بنگاه "بی توجهی و حتی دشمنی نسبت به سیاست های ما به نمایش گذاشته بود." و این هم روایت تاماس داین، سرپرست وقت ایپک، از این واقعه است: "همه یهودیان آمریکائی از اقصی نقاط کشور متفقاً به شکست پرسی رای دادند. و همه سیاستمداران آمریکائی اعم از آنانی که در حال حاضر دارای سمتی هستند و آنانی که در صدد کسب کرسی و سمتی هستند، این پیام را گرفتند ."
نفوذ ایپک در کاپیتال هیل از این هم فراتر می رود. بنا به گفته داگلاس بلومبرگ، یکی از کارکنان سابق ایپک،: "بسیار عادی است که اعضای کنگره و کارکنان آنها قبل از مراجعه به کتابخانه کنگره، خدمات تحقیقاتی کنگره، کارکنان کمیسیون ها، و یا متخصصان اجرائی در مورد موضوعی اول به ایپک مراجعه کنند. " از همه مهم تر آن که به گفته وی "نوشتن و تنظیم سخن رانی ها، تحقیق و بررسی روی قوانین، مشاوره در مورد تاکتیک ها، انجام تحقیقات، یافتن مسئولان اجرائی و برگزاری رای گیری به ایپک واگذار می شود ."
جان کلام اینست که ایپک در واقع امر عامل یک دولت بیگانه است با مشتی آهنین درون کنگره آمریکا برای جلوگیری از هر گونه بحث و مجادله در مورد سیاست آمریکا در قبال اسرائیل؛ حتی اگر آن سیاست نتائج وخیم و مهمی را برای کل جهان به بار بیاورد. به عبارتی دیگر، یکی از سه شاخه اصلی دولت قویاً متعهد به حمایت از اسرائیل است. همان طور که یکی از سناتور های سابق، ارنست هولینگز، هنگام بازنشستگی اش گفت: "شما در اینجا نمی توانید سیاستی غیر از آنچه که ایپک به شما دیکته می کند در مورد اسرائیل اتخاذ کنید." یا همچنان که، آریل شارون زمانی به یک آمریکائی گفت: "وقتی مردم در مورد نحوه کمک به اسرائیل می پرسند به آنها می گویم به ایپک کمک کنید ."
اعمال نفوذ بنگاه تبلیغاتی اسرائیل تا شاخه اجرائی دولت نیز کشیده شده است که بخشی از آن به دلیل نفوذ رای دهندگان یهودی در انتخابات ریاست جمهوری است. گرچه رای دهندگان یهودی آمریکا چیزی کمتر از سه درصد از کل رای دهندگان را شامل می شوند با اینحال کمک های مبارزاتی فراوانی را به نامزد های هر دو حزب می رسانند. بنا به تخمین واشنگتن پست نامزد های دمکرات "حدود شصت درصد از بودجه انتخاباتی شان را از منابع یهودی دریافت می کنند." و با توجه به شرکت همه جانبه یهودیان در انتخابات و تمرکز آنها در ایالت های کلیدی همچون کالیفرنیا، فلوریدا، ایلی نویز، نیویورک، و پنسیلوانیا نامزدهای ریاست جمهوری به شدت از مخالفت کردن و یا خشمگین کردن آنها خودداری می کنند .
یکی از وظائف اصلی سازمان های کلیدی این بنگاه جلوگیری از اشتغال منتقدان اسرائیل در پست های مهم سیاست خارجی آمریکاست. جیمی کارتر مایل بود که پست وزارت امور خارجه را به جورج بال بدهد اما می دانست که بال به عنوان منتقد اسرائیل شانسی برای کسب این سمت نخواهد داشت. به همین ترتیب، قانونگذاران آینده نگر تشویق می شوند که آشکارا و با همه وجود از اسرائیل حمایت کنند. بنا بر این اصل، منتقدان آشکار سیاست اسرائیل موجوداتی خطرناک در ساختار سیاست خارجی شناخته می شوند .
وقتی که هاوارد دین از آمریکا در خواست کرد در مناقشه اعراب و اسرائیل نقشی "بی طرفانه تر" اجرا کند، سناتور جوزف لیبرمن دین را متهم به فروختن اسرائیل کرد و گفت که خواسته های دین "غیر مسئولانه" بود. تقریباً همه اعضای برجسته دمکرات در مجلس نمایندگان با امضای نامه ای از اظهارات دین انتقاد کردند و شیکاگو جویش استار گزارش داد که "کاربران ناشناسی ...با فرستادن ای میل به رهبران یهودی در سراسر کشور هشدار می دهند –البته بدون هیچ مدرک و گواهی—که انتخاب دین بنا به دلائلی برای اسرائیل بد است ."
این نگرانی بی مورد بود؛ دین در واقع یکی از طرفداران پر سر و صدای اسرائیل است: مسئول مبارزه انتخاباتی او یکی از رهبران سابق ایپک بود و دین گفت که نظرات شخصی اش در مورد اسرائیل بیشتر متمایل به نقطه نظرات ایپک است و هدف وی از این پیشنهاد تنها این بود که اگر واشنگتن می خواهد"طرفین درگیری را به سوی یکدیگر جلب کند،" باید میانجی صادقی باشد. این ابداً ربطی به رادیکال بودن ندارد اما بنگاه تبلیغاتی اسرائیل بی طرفی را تحمل نمی کند .
در دوران کلینتون، سیاست خاور میانه بیشتر توسط مقامات بسیار نزدیک به اسرائیل یا نزدیک به سازمان های طرفدار اسرائیل نوشته و طراحی می شد. از جمله این افراد می توان به مارتین ایندایک، معاون سابق سرپرست تحقیقاتی ایپک و یکی از بنیانگذاران موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک (WINEP) ، دنیس رز، که پس از ترک دولت در سال ۲۰۰۱ به آن موسسه ملحق شد، و هارون میلر، که در اسرائیل زندگی کرده است و اغلب از آن کشور دیدار می کند، اشاره کرد. این افراد از جمله نزدیک ترین مشاوران کلینتون در اجلاس کمپ دیوید در جولای ۲۰۰۰ بودند. گرچه این سه تن از روند پیمان صلح اسلو و از تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی حمایت کردند اما حمایت آنان در چارچوب پذیرش اسرائیل بود. هیات آمریکائی دستور کار خود را از احود باراک گرفت، موضع میانجی گری خود را پیشاپیش با اسرائیل همآهنگ کرد، و هیچ گونه پیشنهاد مستقلی ارائه نداد. جای تعجب نیست که مذاکره کنندگان فلسطینی لب به شکایت گشودند و گفتند که "آنها با دو تیم اسرائیلی مذاکره می کردند: یکی تیمی که پرچم اسرائیل را به اهتزاز در آورده بود، و دیگری تیمی که پرچم آمریکا را بلند کرده بود ."
این شرائط در دولت بوش شکلی رسمی تر و قوی تر به خود گرفته است چرا که مقامات بلند پایه آن را طرفداران پر شر و شور اسرائیل همچون الیوت آبرامز، جان بولتون، داگلاس فیث، لوئیس اسکوتر لیبی، ریچارد پرل، پال ولفوویتز، و دیوید ورمسر تشکیل می دهند. خواهیم دید که این مقامات چگونه همواره از سیاست های مورد نظر اسرائیل و مورد حمایت سازمان های وابسته به بنگاه تبلیغاتی آن کشور طرفداری می کنند .
بنگاه، البته، خواهان گفتگو و مناظره آزاد نیست چون چنین گفتگوئی ممکن است آمریکائیان را در مورد کیفیت و سطح حمایتی که از اسرائیل می کنند به فکر و اندیشه وا دارد. بنا بر همین اصل، سازمان های اسرائیلی به سختی تلاش می کنند تا نهادهای موثر بر افکار عمومی آمریکا را تحت تاثیر قرار دهند .
مرکز نفوذ بنگاه رسانه های فراگیر است؛ اریک آلترمن می نویسد، "در مناظره هائی که بین خبرگان و کارشناسان امور خاور میانه صورت می گیرد میدان از آن کسانی است که انتقاد از اسرائیل را حتی نمی توانند به مخیله خود وارد کنند." آلترمن سپس شصت و یک ستون نگار و مفسر را که بی محابا و بدون هیچ قید و شرطی از اسرائیل حمایت می کنند، به فهرست در می آورد. اما بر خلاف این فهرست بلند بالا تنها می تواند از پنج کارشناس خبری که همواره از اسرائیل انتقاد و از موضع عرب ها حمایت می کنند، نام ببرد. گرچه روزنامه ها غالباً مقالاتی را در قالب نظرات خوانندگان که حاوی مطالبی در مخالفت با سیاست های اسرائیل است، چاپ می کنند اما کفه ترازو اغلب به نفع طرف دیگر می چرخد. بسیار دشوار است که رسانه های فراگیر بتوانند مطالبی از قول مفسران خود در مخالفت با اسرائیل چاپ کنند .
رابرت بارتلی زمانی گفت: "شامیر، شارون، بی بی—هرچه که میل آنها باشد برای من نیز مطلوب است." تعجبی ندارد که روزنامه او یعنی وال استریت جورنال همراه با روزنامه های مطرح دیگری همچون شیکاگو سان تایمز، و واشنگتن تایمز به طور منظم اقدام به چاپ مقالاتی می کنند که قویاً از اسرائیل حمایت می کنند. مجلاتی همچون کامنتری، دی نیو ریپابلیک، و ویکلی استاندارد در هر موضع و فرصتی از اسرائیل حمایت می کنند .
جانبداری نوشتاری را در روزنامه هائی همچون نیویورک تایمز هم که گاهی از سیاست های اسرائیل انتقاد می کند و گاهی اقرار می کند که فلسطینیان همواره در رنج و تعب زندگی می کنند، نیز می توان دید. البته حمایت این روزنامه از فلسطین همواره یک دست و بدون تعصب نیست. مکس فرنکل، سردبیر اجرائی روزنامه، در خاطرات خود می نویسد که چگونه دیدگاه خود وی در تصمیماتش در مقام سردبیری برای چاپ یک مقاله تاثیر می گذاشت، "من بیش از آنچه که جرات ابراز آن را داشته باشم به اسرائیل و اهداف آن وفادار بودم. با توجه به اطلاعاتم از اسرائیل و دوستانی که در آن کشور داشتم بیشتر مقالات و ستون های مربوط به خاور میانه را خود من می نوشتم. به طوری که قبل از یهودیان، این عرب ها بودند که متوجه شدند مقالات من بیشتر از دیدگاه اسرائیلی مطرح می شود ."
گزارش های خبری بی جانبه تر و بی طرفانه تر عرضه می شوند که این امر بخشی به دلیل تلاش گزارشگران برای ارائه گزارش های عینی تر است و بخشی به خاطر غیر عملی بودن ارائه گزارش متعصبانه در صحنه حوادث بدون اعتراف به اقدامات اسرائیل در سرزمین های اشغالی؛ بنگاه برای جلوگیری از گزارش های نامطلوب، اقدام به مبارزه از نوع مبارزات نوشتاری، تظاهرات، و بایکوت روزنامه هائی می کند که مطالبشان از دیدگاه آنان ضد اسرائیلی تلقی می شود. یکی از مدیران سی ان ان گزارش می دهد که گاهی روزانه شش هزار ای میل در مخالفت و شکایت از پخش یک گزارش دریافت می کند. در می سال ۲۰۰٣، یک کمیته هواخواه اسرائیل به نام "کمیته گزارش دقیق از خاور میانه در آمریکا" در سی و سه شهر ایالات متحده تظاهراتی را در برابر ایستگاه رادیوی عمومی آمریکا، ان پی آر، به راه انداخت. این کمیته همچنین تلاش کرد حامیان مالی ایستگاه را قانع کند تا زمانی که رادیو سیاست خود را عوض نکرده و گزارش های آن از خاور میانه با دلسوزی بیشتر نسبت به اسرائیل همراه نباشد، حمایت مالی خود را از آن ایستگاه قطع کنند. ایستگاه ان پی آر در بوستون به خاطر این تلاش ها یک میلیون دلار از حمایت های مالی خود را از دست داد. و اکنون نوبت دوستان اسرائیل در کنگره است که فشارهای خود را آغاز کنند: گام اول آنان در خواست برای بازرسی و رسیدگی داخلی بر پوشش خبری آن ایستگاه از منطقه خاور میانه است .
حامیان اسرائیل همچنین بر فکر انبارها، که دارای نقش مهمی در شکل دادن به افکار عمومی و سیاست واقعی آمریکا هستند، تسلط دارند. بنگاه در سال ۱۹٨۵ با کمک مارتین ایندایک فکر انبار خود به نام WINEP را تاسیس کرد. وینیپ گرچه با ادعای ارائه دیدگاهی "همه جانبه و واقع گرایانه" از مسائل خاور میانه سعی در کم رنگ جلوه دادن ارتباط خود با اسرائیل می کند اما سرمایه گذاری و اداره آن از سوی اشخاصی صورت می گیرد که قویاً به پیشبرد دستور کار اسرائیل متعهد هستند .
البته نفوذ بنگاه فراتر از وینیپ است. در طول بیست و پنج سال گذشته، نیروهای طرفدار اسرائیل جای پای خود را در انستیتوی انترپرایز آمریکا، موسسه بروکینگز، مرکز سیاست امنیتی، موسسه تحقیقاتی سیاست خارجی، بنیاد هریتیج، موسسه هودسون، موسسه تحلیل سیاست خارجی، و موسسه یهودیان برای امور امنیت ملی محکم کرده اند. در این فکرها انبارها به ندرت می توان منتقدان حمایت آمریکا از اسرائیل را دید .
به عنوان نمونه موسسه بروکینگز را در نظر بگیرید. سال های متمادی، کارشناس و خبره اصلی آن در امور خاورمیانه ویلیام گوانتت بود مردی که شهرتی در خور در ارائه خبرها و تحلیل های بی جانبه داشت. امروزه، اما، پوشش خبری برو کینگز از مسائل خاور میانه از سوی "مرکز شابان برای مطالعات خاور میانه" صورت می گیرد که که بودجه آن از سوی حییم شابان، یک بازرگان اسرائیلی-آمریکائی و یک صهیونیست دو آتشه تامین می شود. مدیر مرکز نیز البته مارتین ایندایک همیشه در صحنه حاضر است. موسسه ای که زمانی یک مرکز غیر حزبی بود اکنون به قسمتی از گروه کر طرفدار اسرائیل تبدیل شده است .
اما مرکز اصلی چالش بنگاه تبلیغاتی اسرائیل صحن دانشگاه هاست. در دهه نود، در جریان روند پیمان صلح اسلو انتقاد بسیار ملایمی از اسرائیل در دانشگاه ها جریان داشت اما با شکست پیمان اسلو، به قدرت رسیدن شارون، اشغال مجدد کرانه باختری در بهار سال ۲۰۰۲ از سوی آی دی اف، و بکار گیری نیروی نظامی سنگین برای شکست انتفاضه دوم انتقاد دانشگاهیان از اسرائیل بالا گرفت .
بنگاه بلافاصله دست به کار شد تا دانشگاه ها را بار دیگر تسخیر کند. گروه های جدیدی همچون کاروان دمکراسی، که سخنرانان اسرائیلی را برای سخنرانی به دانشگاه ها دعوت می کرد، مثل قارچ از زمین روئیدند. گروه های قدیمی تر مانند مجمع یهودیان برای مسائل عمومی و هیلل و یک گروه جدید به نام اسرائیل در ائتلاف دانشگاه ها به یکدیگر پیوستند تا با همکاری با یکدیگر چهره در هم ریخته اسرائیل در دانشگاه ها را شکل بخشند. بالاخره ایپک با اختصاص سه برابر بودجه معمولی برنامه هائی را در جهت هدایت و رهبری فعالیت های دانشگاهی و آموزش طرفداران جوان ترتیب داد تا بتوانند دانشجویان بیشتری را برای شرکت در تلاش های ملی طرفداری از اسرائیل جلب کنند .
بنگاه همچنین بر آنچه که اساتید می نویسند و تدریس می کنند نظارت می کند. در سپتامبر ۲۰۰۲، مارتین کریمر و مدانیل پایپز، دو نو محافظه کار و طرفدار پر شر و شور اسرائیل وب سایتی را به نام "نگاه دانشگاه" به راه انداختند و در آن وب سایت علیه چهره های دانشگاهی مشکوک مطالبی را نوشتند. آنان همچنین دانشجویان را تشویق می کردند که هرگونه رفتار یا اظهار نظری را که ممکن است ضد اسرائیلی تلقی شود گزارش دهند. چنین تلاش آشکار برای به فهرست سیاه کشانیدن و ترساندن دانشگاهیان واکنش شدیدی بر انگیخت به طوری که کریمر و پایپز مجبور شدند مطالب مربوط علیه افراد را از وب سایت بردارند اما تشویق دانشجویان به گزارش فعالیت های "ضد اسرائیلی" همچنان ادامه دارد .
فشار گروه های داخل بنگاه روی دانشگاه ها و دانشگاهیان خاصی متمرکز است. یکی از این دانشگاه ها دانشگاه کلمبیاست که بدون تردید به دلیل حضور ادوارد سعید فقید بود. جاناتان کول، مدیر سابق ارشد اجرائی دانشگاه می گفت: "با هر گونه اظهار نظری که از سوی ادوارد سعید در حمایت از فلسطینیان مطرح می شد ما مطمئن بودیم که سیل صدها ای میل، نامه، و گزارش های خبری به سوی ما آغاز خواهد شد. در این نامه ها آنان خواستار محکومیت ادوارد سعید از سوی ما و تحریم و یا اخراج او بودند." وقتی کلمبیا رشید خالدی را از دانشگاه شیکاگو برای تدریس دعوت کرد باز هم چنین ماجرائی اتفاق افتاد. همین مشکل را پرینستون چند سال بعد که در نظر داشت از خالدی برای تدریس دعوت کند، تجربه کرد .
یک ترسیم کلاسیک از تلاش های مربوط به نظامی کردن محیط دانشگاه در اواخر سال ۲۰۰۴ اتفاق افتاد. دیوید پروژکت فیلمی را تهیه کرده بود که در آن اعضای دانشکده مطالعات خاور میانه به ضد یهود بودن متهم شده بودند. فیلم همچنین حاوی این مطلب بود که دانشجویان یهودی طرفدار اسرائیل ارعاب می شوند. کلمبیا زیر بمباران تبلیغاتی دفن شد. اما کمیته تحقیق که به این منظور تشکیل شده بود هیچ گونه نشانه ای از ضد یهود گرائی پیدا نکرد. و شاید تنها نکته در خور اشاره "پاسخ خشم آلود" استادی به یک دانشجو بود. کمیته همچنین در یافت که افراد دانشگاهی مورد سوء ظن خود همواره مورد ارعاب و تهدید قرار گرفته اند .
شاید هولناک ترین جنبه تلاش های گروه های یهودی وادار کردن کنگره برای ایجاد مکانیسمی در جهت کنترل سخنان و گفته ها و اظهار نظرهای اساتید است. در صورت موفقیت این طرح، دانشگاه هائی که تشخیص داده بشوند تعصبات ضد اسرائیلی دارند از بودجه دولتی محروم خواهند شد. تلاش های آنان تاکنون به جائی نرسیده است اما این تلاش ها همگی نشانه ای از اهمیت کنترل مناظرات است .
اخیراً نیز تعدادی از طرفداران یهودی برنامه هائی را به نام مطالعات اسرائیل در دانشگاه ها ترتیب داده اند (این برنامه ها افزون بر تقریباً صد و سی برنامه مطالعات یهودی است که از پیش وجود داشته اند). هدف از این برنامه ها افزایش تعداد افراد دانشگاهی طرفدار اسرائیل در دانشگاه هاست. در می سال ۲۰۰٣، یکی از دانشگاه های نیویورک خبر داد موسسه ای به نام مرکز تائوب برای مطالعات اسرائیل تاسیس کرده است؛ در برکلی، برندیس و اموری نیز نظیر همین برنامه ها جریان دارد. در حالیکه، دست اندرکاران روی ارزش های آموزشی این برنامه ها تاکید می کنند، اما واقعیت اینست که هدف واقعی بهبود بخشیدن به چهره و جایگاه اسرائیل است. همچنانکه فرد لافر، سرپرست مرکز تائوب تاکید می کند که هدف از تاسیس این مرکز در دانشگاه نیویورک مقابله با "سیطره دیدگاه عرب هاست" که به باور وی در برنامه ها و مطالعات خاور میانه ای دانشگاه دیده می شود .
هیچ بحثی از بنگاه تبلیغاتی اسرائیل را نمی توان کامل خواند مگر با بررسی یکی از پرقدرتمند ترین سلاح های این بنگاه: اتهام ضد یهود گرائی. به هر کس که اقدامات اسرائیل را مورد انتقاد قرار دهد و یا معتقد باشد که گروه های طرفدار اسرائیل نفوذ چشمگیری بر سیاست خاور میانه ای آمریکا دارند—نفوذی که ایپک از آن استقبال می کند—برچسب ضد یهودی زده می شود. در واقع، اگر کسی صرفاً به وجود و حضور بنگاه تبلیغاتی اسرائیل حتی اشاره نیز بکند با اتهام ضد یهودی روبروست؛ این در حالی است که خود رسانه های اسرائیلی به وجود "بنگاه تبلیغاتی" آمریکا همواره اشاره می کنند. به عبارتی دیگر، بنگاه ابتدا به نفوذ خوذ می بالد و سپس به هر کسی که به حضور آن اشاره بکند حمله می کند. این تاکتیکی بسیار موثر است؛ ضد یهود اتهامی است که مورد استقبال هیچ کس نیست .
اروپائیان بیش از آمریکائیان سیاست های اسرائیل را مورد انتقاد قرار داده اند؛ رویکردی که برخی آن را با ظهور مجدد احساسات ضد یهودی مربوط می دانند. سفیر آمریکا در اتحادیه اروپا در اوایل سال ۲۰۰۴ گفت، "ما تقریباً در همان شرائط ناگوار دهه سی قرار داریم." تخمین و برآورد احساسات ضد یهودی مساله ای پیچیده است اما شواهد عکس این روند را نشان می دهد. در بهار سال ۲۰۰۴، وقتی که اتهام احساسات ضد یهود فضای آمریکا را پر کرد، تحقیقات جداگانه کمیته مبارزه با افترا و مرکز تحقیقاتی پو برای مردم و مطبوعات—که مقر هر دو در آمریکاست—از آرا عمومی اروپائیان نشان داد که این روند رو به کاهش است. در دهه سی، بر عکس، احساسات ضد یهودی نه تنها به طور گسترده در میان اروپائیان از همه قشر و طبقه جریان داشت بلکه دیدگاهی تقریباً پذیرفته شده بود .
بنگاه تبلیغاتی اسرائیل و دوستانشان همواره فرانسه را به عنوان کشوری که دارای بیشترین احساسات ضد یهودی است ترسیم می کنند. اما در سال ۲۰۰٣، سرپرست جامعه یهودیان فرانسوی اظهار داشت، " فرانسه بیش از آمریکا ضد یهود نیست." بر طبق یک مقاله اخیر هاآرتض: بنا به گزارش پلیس فرانسه حوادث مربوط به احساسات ضد یهود در سال ۲۰۰۵ پنجاه در صد کاهش یافته است؛ این در حالی است که فرانسه در میان سایر کشورهای اروپائی میزبان بالاترین رقم مسلمانان است. و بالاخره اینکه، اخیراً با کشته شدن یک یهودی فرانسوی توسط یک باند مسلمان، دهها هزار نفر با برگزاری تظاهرات خیابانی اعتراض خود را نسبت به احساسات ضد یهود به نمایش گذاشتند. ژاک شیراک و دومینیک دو ویلپن هر دو شخصاً با حضور در مراسم یادبود قربانی اعتراض خود را نسبت به این جنایت نشان دادند .
البته هیچکس منکر احساسات ضد یهودی مسلمانان اروپائی نیست؛ بخشی از این احساسات ناشی از عملکرد اسرائیل نسبت به فلسطینیان و بخشی صرفاً نژاد پرستانه است. اما این موضوعی کاملاً جداگانه است و اصلاً نمی توان اروپای امروز را به اروپای دهه سی تشبیه کرد. همچنین اصلاً نمی توان منکر ضد یهودیان بومی خود اروپا شد (همچنانکه در خود آمریکا نیز دیده می شود) اما تعداد این افراد بسیار اندک است و دیدگاه هایشان از سوی اکثریت جامعه اروپا رد می شود .
طرفداران اسرائیل، وقتی که از آنان خواسته می شود از ادعای صرف دست بردارند و آمار واقعی نشان دهند، ادعا می کنند که یک ضد یهودی گرائی نوین در جریان است؛ آنان انتقاد از اسرائیل را مترادف با ضد یهودیت می شمارند؛ به عبارتی دیگر، با انتقاد از سیاست اسرائیل شما یک ضد یهود تعریف خواهید شد .
منتقدان همچنین همواره به قضاوت غیر منصفانه از اسرائیل یا به زیر سئوال بردن وجود آن متهم می شوند. اما اینها اتهاماتی بی پایه و بی اساس هستند. منتقدان غربی به ندرت وجود اسرائیل را به زیر سئوال می برند: آنان عملکرد اسرائیل نسبت به فلسطینیان را مورد سرزنش و نکوهش قرار می دهند، همان کاری که خود اسرائیلیان نیز می کنند. همچنین، اسرائیل نا عادلانه مورد قضاوت قرار نمی گیرد بلکه این رفتار اسرائیل با فلسطینیان است که به بروز چنین انتقاداتی منجر می شود--رفتاری که مخالف آراء پذیرفته شده جهانی از جمله حقوق بشر، قوانین بین المللی، و حق انتخاب ملی است. انتقادی که صرفاً شامل حال اسرائیل نیست و کشورهای دیگر نیز با چنین انتقاداتی روبرو می شوند .
در پائیز سال ۲۰۰۱، و بخصوص در بهار سال ۲۰۰۲، دولت بوش تلاش کرد با توقف سیاست های گسترش طلبانه اسرائیل در مناطق اشغالی و طرفداری از تشکیل یک کشور فلسطینی احساسات ضد آمریکائی را در جهان عرب کاهش دهد و حمایت آنان را از گروه های تروریستی همچون القاعده تحلیل برد. بوش راهکارهای مناسبی برای اجرای این طرح داشت. او می توانست اسرائیل را به کاهش حمایت های اقتصادی و دیپلماتیک تهدید کند عملکردی که قطعاً مورد حمایت آمریکائیان قرار می گرفت. بر اساس یک نظر سنجی صورت گرفته در می سال ۲۰۰٣، بیش از شصت درصد آمریکائیان، در صورت مقاومت اسرائیل در برابر فشار آمریکا برای پایان بخشیدن به بحران، مایل به قطع کمک آمریکا به آن کشور بودند. این رقم در میان تلاشگران سیاسی هفتاد در صد بود. در واقع، هفتاد و سه درصد می گفتند آمریکا نباید جانب هیچکدام از طرفین را بگیرد .
با اینحال دولت بوش در تغییر سیاست اسرائیل شکست خورد و دست از تلاش کشید. به جای آن، دولت بوش توجیهات اسرائیل را پذیرفت و چنین شد که سخنان دولت بوش چیزی نبود جز تکرار سخنان و توجیهات دولت اسرائیل. در فوریه سال ۲۰۰٣، یکی از سر تیتر های روزنامه واشنگتن پست این بود: "بوش و شارون در مورد سیاست خاور میانه موضعی تقریباً یکسان دارند." دلیل اصلی این تغییر موضع نفوذ و فشار بنگاه تبلیغاتی اسرائیل بود .
داستان از اواخر سپتامبر ۲۰۰۱ شروع می شود: بوش از شارون در خواست کرد که در مناطق اشغالی از گسترش طلبی و برخورد های قهر آمیز و نظامی خودداری کند و به شیمون پرز، وزیر امور خارجه اسرائیل، اجازه دهد با یاسر عرفات (هر چند خود بوش از رهبری عرفات به شدت ناراضی بود) دیدار کند. بوش همچنین به صورت علنی حمایت خود را از تشکیل کشور فلسطینی ابراز کرد. شارون با شنیدن این زنگ خطر بوش را متهم کرد که "به هزینه اسرائیل خواهان جلب دوستی عربهاست؛" و به بوش هشدار داد که اسرائیل "چک اسلواکی نیست." بوش به شدت از تشبیه شدن به چمبرلین خشمگین شده بود و سخنگوی کاخ سفید اظهارات شارون را "غیر قابل قبول" خواند. شارون یک عذر خواهی ابتدائی به عمل آورد اما به سرعت با توسل به بنگاه تبلیغاتی تلاش کرد که به دولت بوش و جامعه آمریکا بقبولاند که اسرائیل و آمریکا با یک تهدید مشترک از سوی تروریست ها روبرو هستند. مقامات اسرائیلی و نمایندگان بنگاه تبلیغاتی اصرار می ورزیدند که هیچ تفاوت واقعی بین عرفات و اسامه بن لادن وجود ندارد. به گفته آنان، "آمریکا و اسرائیل باید رهبر برگزیده فلسطینیان را در انزوا نگاه دارند و از هر گونه تماس و گفتگو با وی بپرهیزند ."
بنگاه همزمان فعالیت خود را در کنگره شروع کرد. در شانزدهم نوامبر همان سال، هشتاد و نه سناتور با ارسال نامه ای به بوش ضمن ستایش از او برای خودداری از ملاقات با یاسر عرفات، از وی درخواست کردند مانع اقدامات تلافی جویانه اسرائیل نسبت به فلسطینیان نشود؛ این سناتورها همچنین خواهان آن شدند که دولت بوش به طور علنی حمایت خود از اسرائیل را اعلام کند. بنا به گزارش نیویورک تایمز این نامه حاصل ملاقاتی بود که دو هفته پیش از آن بین رهبران جامعه یهودیان آمریکائی و سناتورهای کلیدی کنگره صورت گرفته بود؛ نیویورک تایمز می افزاید که ایپک به خصوص در تهیه این نامه حضوری چشمگیر داشت .
تا اواخر نوامبر، روابط بین تل آویو و واشنگتن به نحو چشمگیری بهبود یافته بود. این بهبود روابط بخشی به خاطر تلاش بنگاه تبلیغاتی و بخشی به خاطر پیروزی اولیه و مقدماتی آمریکا در افغانستان بود که نیاز به حمایت عرب ها در مقابله با القاعده را تخفیف داد. شارون در اوایل دسامبر از کاخ سفید دیدار کرد و با بوش ملاقاتی دوستانه داشت .
در آوریل ۲۰۰۲، با اجرای عملیات سپر دفاعی از سوی ارتش اسرائیل و از سرگیری کنترل مجدد تقریباً همه مناطق عمده فلسطینی در کرانه باختری مشکل دوباره عود کرد. بوش با علم به اینکه اقدامات اسرائیل باعث مخدوش شدن چهره آمریکا در جهان اسلام و تضعیف جنگ با تروریسم خواهد شد از شارون خواست "با توقف پیشروی عقب نشینی را آغاز کند." بوش دو روز بعد با در خواست مجدد از اسرائیل برای "عقب نشینی بدون تاخیر" بار دیگر پیام قبلی خود را تاکید کرد. در هفتم آوریل، کاندولیزا رایس، که آن موقع مشاور امنیت ملی بوش بود، به خبرنگاران گفت، "بدون تاخیر به معنای بدون تاخیر است. یعنی اکنون." همان روز کولین پاول، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، برای متقاعد کردن همه طرف ها برای توقف جنگ و آغاز مذاکرات راهی خاور میانه شد .
اسرائیل و بنگاه تبلیغاتی وارد عمل شدند. مقامات طرفدار اسرائیل در دفتر معاون رئیس جمهوری و پنتاگون، خبرگان نو محافظه کار همچون رابرت کاگان و ویلیام کریستول آتش حملات خود را به سوی کولین پاول نشانه گرفتند. آنها حتی تا آنجا پیش رفتند که پاول را "عملاً بهً عدم تشخیص و شناسائی بین تروریست ها و کسانی که با تروریست ها مبارزه می کنند" متهم کردند. بوش، شخصاً تحت فشار رهبران یهودی و مسیحیان مومن دو آتشه قرار گرفته بود. تام دیلی و دیک آرمی بر ضرورت حمایت از اسرائیل تاکید آشکار می کردند و دیلی و رهبر اقلیت سنا، ترنت لات، با دیدار از کاخ سفید به بوش هشدار دادند از موضعش در قبال اسرائیل عقب نشینی کند .
اولین نشانه عقب نشینی بوش در یازدهم آوریل اتفاق افتاد—درست یک هفته پس از آنکه وی از شارون خواسته بود نیروهایش را از مناطق اشغالی بیرون بکشد—در یازدهم آوریل معاون مطبوعاتی کاخ سفید اظهار داشت که رئیس جمهوری معتقد است شارون "مرد صلح" است. همین سخن را بوش هنگام بازگشت پاول از ماموریت ناموفقش به صورت عمومی اظهار داشت و به خبرنگان گفت که شارون به طور رضایتمندانه ای به درخواست وی برای عقب نشینی کامل و فوری پاسخ داده است. شارون هرگز چنین کاری نکرده بود اما بوش بیش از آن مایل نبود مساله را بزرگتر کند .
در همین حال، کنگره نیز خواهان حمایت از شارون بود. در دوم می، کنگره اعتراض دولت بوش به اسرائیل را باطل و با تصویب دو قطعنامه بر حمایت خود از اسرائیل مهر تاکید گذاشت (نود و چهار رای موافق در برابر دو رای مخالف در سنا و سیصد و پنجاه و دو رای موافق در برابر بیست و یک رای در مجلس نمایندگان). در هر دو قطعنامه تاکید شده بود که ایالات متحده "در همبستگی و اتحاد کامل با اسرائیل است." و اینکه هر دو کشور، نقل از قطعنامه مجلس نمایندگان، "درگیر مبارزه ای مشترک علیه تروریسم هستند." در قطعنامه مجلس نمایندگان "یاسر عرفات، به عنوان هسته مرکزی تروریسم، به خاطر حمایت بی وقفه از تروریسم و تداوم آن محکوم شده بود." هر دو قطعنامه به کمک بنگاه تبلیغاتی اسرائیل تهیه شده بود. چند روز بعد، یک هیات حقیقت یابی کنگره متشکل از هر دو حزب اعلام کردند که شارون باید در برابر خواست آمریکا برای مذاکره با عرفات مقاومت کند. در نهم می، یکی از کمیته های فرعی تخصیص بودجه در مجلس نمایندگان برای اعطای دویست میلیون دلار بودجه اضافی به اسرائیل برای مبارزه با تروریسم تشکیل جلسه داد. پاول با این پیشنهاد مخالفت کرد. بنگاه تبلیغاتی اسرائیل از آن حمایت کرد. پاول بازی را باخت .
به طور خلاصه، شارون و بنگاه تبلیغاتی اسرائیل در مبارزه با رئیس جمهوری آمریکا پیروز شدند. همی شالیو، روزنامه نگار روزنامه اسرائیلی معاریف گزارش داد که دستیاران شارون "نمی توانستند رضایت و شادی خود را با دیدن شکست پاول پنهان کنند ."
شرائط از آن به بعد چندان تغییر نکرده است. دولت بوش دیگر هرگز هوس مذاکره با عرفات را نکرد. و پس از مرگ وی، با وجود استقبال از محمود عباس، رهبر جدید فلسطینیان، کار چندانی برای کمک به وی انجام نداده است. شارون طرح یکجانبه خود یعنی گسترش شهرک های جدید در مناطق فلسطینی را همچنان ادامه داد—این طرح با عقب نشینی از نوار غزه و ساخت شهرک های جدید در کرانه باختری همراه است. وی همچنین با خودداری از مذاکره با عباس و غیر عملی کردن تلاش های وی برای ارائه خدمات رفاهی به مردم فلسطین عملاً راه را برای پیروزی حماس در انتخابات هموار کرد. با وجود حماس در قدرت، اسرائیل باز بهانه خوبی برای عدم مذاکره دارد. دولت آمریکا از عملکرد شارون و جانشینانش از جمله احود اولمرت حمایت می کند. بوش حتی بر الحاق یک جانبه سرزمین های اشغالی به اسرائیل مهر تائید زده است. کاری که از زمان لیندون جانسون سابقه نداشت .
مقامات آمریکائی، گرچه،در مواردی از عملکرد اسرائیل انتقاد بسیار ملایمی به عمل آورده اند اما هیچ کاری هم برای تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی انجام نداده اند. در اکتبر سال ۲۰۰۴ برنت اسکو کرافت، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا گفت، "شارون بوش را دور انگشت کوچکش می چرخاند." اگر بوش در فکر دور کردن آمریکا ازاسرائیل باشد یا حتی از عملکرد اسرائیل در مناطق اشغالی انتقاد بکند، باید مطمئن باشد که با خشم بنگاه تبلیغاتی اسرائیل و حامیان آنان در کنگره روبرو خواهد شد. نامزدهای ریاست جمهوری دمکرات می دانند که چنین واکنش هائی واقعیات زندگی هستند واقعیاتی که باعث شد جان کری در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۴ آن حمایت بی شائبه را از اسرائیل به نمایش بگذارد؛ همان حمایتی که امروزه هیلاری کلینتون نیز نشان می دهد .
تا آنجا که به بنگاه تبلیغاتی اسرائیل مربوط می شود ادامه حمایت آمریکا از سیاست های ضد فلسطینی اسرائیل حیاتی است. اما قضیه به همین جا ختم نمی شود: بنگاه از آمریکا می خواهد به اسرائیل کمک کند قدرت برتر منطقه باشد. دولت اسرائیل و گروه های طرفدار اسرائیل در داخل دولت آمریکا با همدستی یکدیگر تلاش می کنند سیاست آمریکا را در ارتباط با عراق، سوریه، ایران و نظم مجدد خاور میانه شکل ببخشند .
فشار اسرائیل و بنگاه های تبلیغاتی اسرائیل عامل عمده حمله به عراق در مارس سال ۲۰۰٣ بود. برخی آمریکائیان معتقدند که جنگ عراق به خاطر نفت صورت گرفت، اما شواهد چندان قوی برای اثبات این ادعا وجود ندارد. برعکس، یکی از دلائل اصلی برای جنگ تامین امنیت بیشتر برای اسرائیل بود. بنا به گفته یکی از اعضای سابق مشاوران اطلاعات خارجی دستگاه بوش، فیلیپ زلیکو،که اکنون مدیر اجرائی کمیسیون یازدهم سپتامبر۲۰۰۱ و یکی از مشاوران کاندولیزا رایس به شمار می رود، "خطر واقعی" از سوی عراق متوجه ایالات متحده نبود. "خطر ناگفته" علیه اسرائیل بود. زلیکو ادامه می دهد، "دولت آمریکا روی این موضوع چندان تاکید نمی کند چون می داند مردم از آن استقبال نخواهند کرد ."
در شانزدهم اوت ۲۰۰۲، یازده روز قبل از آغاز مبارزه دیک چنی برای شروع جنگ که با سخنرانی شدید اللحن وی در میان سربازان جبهه جنگ های خارجی آمریکا صورت گرفت، واشنگتن پست گزارش داد که "اسرائیل مقامات آمریکائی را برای حمله به عراق صدام حسین تحت فشار قرار داده است." تا آن لحظه، بنا به گفته آریل شارون، همکاری استراتژیکی بین اسرائیل و آمریکا به "سطح بی سابقه ای" رسیده بود و مقامات اطلاعاتی اسرائیل گزارش های هشداردهنده متعددی در مورد سلاح های کشتار جمعی عراق ارائه داده بودند .
رهبران اسرائیل از تلاش بوش برای کسب جواز از شورای امنیت برای آغاز جنگ و حتی اجازه صدام حسین به بازرسان برای بازرسی مجدد از تاسیسات عراق عمیقاً نگران و ناراحت شدند. شیمون پرز در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت، "مبارزه علیه صدام یک ضرورت است." پرز ادامه داد، "بازرسی و بازرسان برای آدم های خوب و شایسته مناسب است اما آدم های دروغگو به راحتی می توانند از سد بازرسی و بازرسان بگذرند ."
همزمان، احود باراک در بخش دیدگاه خوانندگان نیویورک تایمز چنین نوشت، "اکنون بزرگترین خطر در بی تحرکی و بی اقدامی نهفته است." سلف او، بنیامین نتانیاهو در پست نخست وزیری مقاله مشابهی در وال استریت ژورنال با عنوان "بر انداختن صدام" به رشته تحریر در آورد. نتانیاهو نوشت، "امروز نمی توان به چیزی کمتر از بر انداختن رژیم صدام رضایت داد. من از جانب اکثریت قریب به اتفاق اسرائیلیان از یک حمله بازدارنده علیه رژیم صدام حمایت می کنم." یا همانگونه که روزنامه اسرائیلی هاآرتض در فوریه ۲۰۰٣ نوشت، "رهبری نظامی و سیاسی اسرائیل در تب به راه انداختن جنگ در عراق می سوزند ."
اما، آن طور که نتانیاهو عنوان کرد این تنها رهبران اسرائیل نبودند که خواهان جنگ در عراق بودند. غیر از کویت که در سال ۱۹۹۰ از سوی صدام مورد حمله قرار گرفت، هم سیاستمداران و هم مردم اسرائیل به نفع جنگ رای دادند. همان طور که روزنامه نگار اسرائیلی گیدون لوی در آن زمان نوشت، "اسرائیل تنها کشور در غرب است که رهبرانش بی ملاحظه حامی جنگ هستند و هیچ صدای دیگری غیر از آن به گوش نمی رسد." در واقع اسرائیلیان آنچنان شاخ و شانه می کشیدند که متحدانشان در آمریکا از آنان خواستند آتش سخنانشان را ملایم تر کنند در غیر این صورت ، به نظر می رسید که جنگ به نیابت از اسرائیل صورت گرفته است .
در داخل آمریکا، نیروی اصلی برای به راه انداختن جنگ گروه کوچکی از نو محافظه کاران بودند که بسیاری از آنان نیز در ارتباط تنگاتنگی با لیکود بودند. رهبران سازمان های عمده داخل بنگاه تبلیغاتی اسرائیل در حمایت از جنگ بسیج شدند. فوروارد نوشت، "همچنانکه پرزیدنت بوش نظر خود را برای جنگ به مردم آمریکا قالب می کرد... سازمان های عمده یهودی آمریکا نیز یکپارچه برای حمایت از وی دست به کار شدند." در بیانیه هائی که پشت سر هم صادر می شد، رهبران یهودی سازمان های تبلیغاتی اسرائیل بر لزوم خلاص شدن جهان از شر صدام حسین و سلاح های کشتار جمعی وی تاکید می کردند .
گرچه نو محافظه کاران و رهبران سازمان های بنگاه تبلیغاتی اسرائیل خواهان حمله به عراق بودند اما اکثریت جامعه یهودیان آمریکائی چنین نظری نداشتند. درست پس از آغاز جنگ، ساموئل فریدمان گزارش داد که "نظر سنجی مرکز تحقیقاتی پو نشان می دهد که یهودیان کمتر از بقیه مردم از جنگ حمایت می کنند، این نسبت ۵۲ درصد به ۶۲ در صد بود." با این حساب نمی توان تقصیر جنگ عراق را به گردن "نفوذ یهودیان" بیاندازیم. بلکه عمده گناه متوجه نفوذ بنگاه تبلیغاتی اسرائیل، بخصوص نو محافظه کاران داخل بنگاه است .
نو محافظه کاران حتی پیش از ریاست جمهوری بوش مصمم به بر انداختن صدام حسین بودند. آنها در سال ۱۹۹٨ با ارسال دو نامه به کلینتون مبنی بر برکنار کردن صدام آتش جنگ را روشن کردند. امضا کنندگان، که بسیاری از آنان روابط بسیار تنگاتنگی با گروه های طرفدار اسرائیل از جمله جینسا JINSA و وینیپ WINEP داشتند، مانند الیوت آبرامز، جان بولتون، داگلاس فیث، ویلیام کریستول، برنارد لوئیس، دونالد رامسفلد، ریچارد پرل، و پاول ولفوویتز مشکل چندانی در وادار کردن دولت کلینتون برای اتخاذ سیاستی در بر انداختن صدام حسین نداشتند. مشکل عمده این بود که در آن زمان نمی توانستند با برپائی جنگ به این هدف نائل شوند. آنان در آغاز دوره ریاست جمهوری بوش هم قادر نبودند چنین اشتیاقی را در بین دولتمردان ایجاد کنند. بنابراین، برای نیل به این هدف محتاج کمک بودند. کمک با واقعه یازدهم سپتامبر رسید. وقایع آن روز به بوش و چنی کمک کرد مسیر خود را عوض کنند و طرفدار پر و پا قرص جنگ بازدارنده شوند .
در یک نشست مهم با حضور بوش در کمپ دیوید در پانزدهم سپتامبر همان سال، ولفوویتز تمایل خود به حمله به عراق را حتی پیش از حمله به افغانستان اعلام کرد، گرچه هیچ شاهدی مبنی بر دخالت صدام در حملات یازدهم سپتامبر وجود نداشت و بن لادن نیز به ظاهر در افغانستان بود. بوش نظر ولفوویتز را رد کرد و ترجیح داد ابتدا به سراغ افغانستان برود. اما جنگ عراق یکی از احتمالات جدی به شمار می رفت. و بالاخره در بیست و یکم نوامبر ۲۰۰۱، بوش طراحان نظامی را مکلف کرد نقشه جامعی برای حمله به عراق تهیه کنند .
سایر نو محافظه کاران در راهروهای قدرت مشغول فعالیت بودند. ما از همه داستان بی خبریم اما بنا بر گزارش ها، نظریه پردازانی همچون برنارد لوئیس از پرینستون و فواد اعجمی از هاپکینز نقش مهمی در قانع کردن چنی برای انتخاب جنگ به عنوان بهترین راه حل بازی کردند. البته نو محافظه کاران دم و دستگاه خود چنی نیز مانند اریک ادلمن، جان هاناح، و اسکوتر لیبی، رئیس دفتر چنی و یکی از با نفوذترین افراد در دولت بوش، از نقش خود غافل نبودند. تا اوایل سال ۲۰۰۲، چنی بوش را قانع کرده بود و با وجود بوش و چنی جنگ غیر قابل اجتناب بود .
در خارج از دستگاه دولت، خبرگان نو محافظه کار فرصت را از دست ندادند و زمینه را برای لزوم جنگ در جهت مبارزه با تروریسم آماده کردند. تلاش های آنان روی دو بخش متمرکز بود: حفظ فشار روی دولت بوش، و چیره شدن بر مخالفان جنگ در داخل و خارج از دستگاه دولت. در بیستم سپتامبر، گروهی از نو محافظه کاران قدرتمند و متحدان آنان نامه سرگشاده دیگری نوشتند، "حتی اگر شواهدی دال بر دخالت عراق در واقعه یازدهم سپتامبر وجود نداشته باشد هر استراتژی برای ریشه کن کردن تروریسم و حامیان آن باید شامل بر کناری صدام حسین از قدرت در عراق نیز باشد." نامه همچنان به بوش یاد آوری می کند که اسرائیل همچون همیشه متحد وفادار آمریکا در مبارزه با تروریسم بین المللی است. رابرت کاگان و ویلیام کریستول در اولین شماره ماه اکتبر ویکلی استاندارد به محض شکست طالبان در افغانستان خواهان تغییر رژیم در عراق شدند. همان روز، چارلز کرات هامر در واشنگتن پست نوشت که پس از افغانستان نوبت سوریه، ایران و عراق است: "جنگ با تروریسم در عراق وقتی به نتیجه می رسد که ما تکلیفمان را با خطرناک ترین رژیم تروریست در جهان روشن کنیم ."
این، آغاز یک مبارزه پایان ناپذیر برای جلب آراء عمومی جهت کسب حمایت برای حمله به عراق بود که بخش مهمی از آن با قلب اطلاعات برای نشان دادن خطر فوری صدام حسین برای امنیت جهانی همراه بود. به عنوان مثال، اسکوتر لیبی تحلیلگران سیا را وادار کرد که بهانه ای برای حمایت از جنگ پیدا کنند. وی همچنین در تهیه سخنرانی بی پایه و اساس کولین پاول خطاب به سازمان ملل دست داشت. در داخل پنتاگون، "گروه ارزیابی سیاست ضد تروریسم" موظف بود رابطه ای بین القاعده و عراق پیدا کند که جامعه اطلاعاتی ظاهراً از آن غافل شده بود. دو شخصیت برجسته و کلیدی آن، دیوید ورمسر، یک نو محافظه کار افراطی، و مایل مالوف، یک آمریکائی-لبنانی با ارتباط تنگاتنگ با پرل، بودند. گروه دیگر در پنتاگون، به اصطلاح دفتر طرح های ویژه وظیفه داشت شواهدی را کشف کند که بر اساس آنها بتوان جنگ را قالب کرد. سرپرست این برنامه آبرام شولسکی، یک نو محافظه کار با روابط طولانی با ولفوویتز، بود. اعضای گروه از فکر انبارهای طرفدار اسرائیل جلب شده بودند. هر دو این گروه ها پس از واقعه یازدهم سپتامبر تاسیس شدند و مستقیماً به داگلاس فیث گزارش می دادند .
مانند همه نو محافظه کاران، داگلاس فیث عمیقاً به اسرائیل وفادار است و با لیکود هم روابط طولانی دارد. فیث در دهه نود مقالاتی در حمایت از شهرک های یهودی و حمایت از اسرائیل برای نگاه داشتن و حفظ مناطق اشغالی به رشته تحریر در آورد. مهمتر از همه، او همراه با ورمسر و پرل، مقاله مشهور "پاکسازی تر و تمیز Clean Break" را در ژوئن ۱۹۹۶ خطاب به نتانیاهو که به تازگی نخست وزیر شده بود، نوشت. از مسائل عنوان شده در این مقاله، پیشنهاد فیث به نتانیاهو بود که "توجهش را روی برکناری صدام حسین از قدرت در عراق متمرکز کند—یک هدف استراتژیک مهم اسرائیل در جهت حقانیت خود." فیث همچنین از نتانیاهو در خواست کرد اقدامات خود را برای شکل دهی مجدد خاور میانه آغاز کند. نتانیاهو به نصایح آنان وقعی نگذاشت اما فیث، ورمسر، و پرل دولت بوش را برای دنبال کردن آن اهداف تحت فشار گذاشتند. ستون نگار هاآرتض آکیوا الدار هشدار داد که فیث و پرل "روی خط باریکی بین وفاداریشان به دولت های آمریکا... و منافع اسرائیل راه می روند ."
ولفوویتز به همان اندازه به اسرائیل وفادار است. فوروارد یکبار در توصیف او نوشت،"جنگ طلب ترین صدای حامی اسرائیل در دستگاه دولت." در سال ۲۰۰۲، این رسانه همچنین از وی به عنوان اولین نفر در میان پنجاه نفر برتر که عامدانه حامی تلاش های یهودی هستند، یاد می کند. در همان اوان، جینسا JINSA مدال خدمات برجسته هنری ام جکسون را به خاطر تلاش برای ارتقاء پیوند مستحکم بین اسرائیل و آمریکا به ولفوویتز اهدا می کند؛ و اورشلیم پست با توصیف وی به عنوان "حامی صادق اسرائیل" او را "مرد سال" ۲۰۰٣ معرفی می کند .
و بالاخره، باید از حمایت نو محافظه کار طرفدار جنگ یعنی احمد چلبی نام برد-- این تبعیدی عراقی بی صفت که سرپرست کنگره ملی عراق بود. آنها از چلبی حمایت کردند چون چلبی با گروه های یهودی-آمریکائی روابط تنگاتنگی برقرار کرده بود و به آنها قول داده بود به محض رسیدن به قدرت روابط نزدیکی با اسرائیل برقرار کند. این دقیقاً همان حرفی بود که حامیان اسرائیل طرفدار تغییر رژیم عراق خواهان شنیدن آن بودند. ماتیو بگر جوهر این معامله را در جوئیش ژورنال چنین بازگو می کند، "آی ان سی روابط حسنه را به عنوان راهی برای افزایش نفوذ یهودیان در واشنگتن و اورشلیم و کسب حمایت از خواسته اش موثر می دید. گروه های یهودی، به نوبه خود، جنگ را فرصتی را برای هموار کردن روابط بهتر بین عراق و اسرائیل قلمداد می کردند ."
با در نظر گرفتن وفاداری نو محافظه کاران به اسرائیل، اشتیاقشان برای به راه انداختن جنگ عراق، و نفوذشان در دولت بوش، عجیب نیست که بسیاری از آمریکائیان معتقد بودند که جنگ برای تامین منافع اسرائیل طراحی شده است. مارس سال ۲۰۰۶، بری جکوبز از کمیته یهودیان آمریکا، تصدیق کرد که این ایده که اسرائیل و نو محافظه کاران با تبانی یکدیگر آمریکا را به جنگ با عراق کشانده اند، در میان اعضاء و مجامع اطلاعاتی باوری فراگیر و گسترده است. اما کمتر کسی این واقعیت را با افکار عمومی در میان می گذارد. و اگر عده اندکی هم چنین جسارتی به خرج دادند از جمله سناتور ارنست هالینگز و نماینده مجلس جیمز موران، متهم به آشوب افکار عمومی می شوند. مایکل کینزلی در اواخر سال ۲۰۰۲ نوشت، "عدم بحث عمومی در باره نقش اسرائیل مانند همان ضرب المثل فیل در اتاق است که همگان می بینند اما صحبتی از حضور او نمی کنند." کینزلی ادامه داد، "عدم تمایل به صحبت در باره نقش اسرائیل ترس عمومی از برچسب ضد یهود بودن است." تردیدی نیست که اسرائیل و بنگاه تبلیغاتی آن باعث آغاز جنگ عراق بودند. این تصمیمی است که ایالات متحده بدون تلاش آنان ممکن نبود اتخاذ کند. و جنگ به نوبه خود گام اول است. تیتر وال استریت ژورنال اندکی پس از شروع جنگ ماجرا را این چنین بیان می کند، "رویای پرزیدنت، نه تنها تغییر رژیم، بلکه تغییر کل منطقه: یک منطقه دمکراتیک طرفدار آمریکا، هدفی که ریشه در اسرائیل و نو محافظه کاران دارد ."
نیروهای طرفدار اسرائیل مدتهاست که خواهان درگیری مستقیم ارتش آمریکا در منطقه خاور میانه هستند. اما در دوران "جنگ سرد" موفقیت چندانی نداشتند چون آمریکا به عنوان "موازنه قوا" در منطقه رفتار می کرد. اکثر نیروهای اعزامی آمریکا به خاور میانه همچون نیروهای واکنش سریع در حاشیه برای توازن قوا و دور از منطقه خطر عمل می کردند. سیاست بر آن بود که کشورهای منطقه همدیگر را مهار کنند. برای همین بود که دولت ریگان از صدام حسین در جنگ عراق علیه ایران انقلابی حمایت کرد. هدف حفظ تعادل منطقه به نفع آمریکا بود .
این سیاست بعد از جنگ اول خلیج عوض شد؛ دولت کلینتون به استراتژی "سرکوب/مهار دوگانه" رو آورد. به جای استفاده از یک کشور برای مهار کشور دیگر، این ماموریت را خود آمریکا به عهده گرفت و با اعزام تعداد قابل توجهی از نیروهای آمریکائی به منطقه ماموریت مهار عراق و ایران را به عهده گرفت. بنیانگذار "مهار دوگانه" کسی نبود جز مارتین ایندایک که این استراتژی را در سال ۱۹۹٣ در WINEP پی ریزی کرد و سپس آن را به عنوان مدیر امور خاور نزدیک و آسیای جنوبی در شورای امنیت ملی آمریکا به اجرا در آورد .
تا نیمه دهه نود این سیاست چندان خوشآیند محسوب نمی شد چون آمریکا را به دشمن مهلک هر دو کشور(ایران و عراق) که از یکدیگر متنفر بودند، تبدیل کرده بود. اما این استراتژی ای بود که بنگاه تبلیغاتی اسرائیل شدیداً طرفدار آن بود و در کنگره فعالانه به نفع آن تبلیغ می کرد. با فشار ایپک و سایر نیروهای طرفدار اسرائیل، کلینتون این سیاست را با اعمال تحریم اقتصادی علیه ایران در بهار سال ۱۹۹۵ تشدید کرد. اما ایپک و سایرین خواهان اقدامات شدیدتری بودند. نتیجه، قانون تحریم ایران و لیبی معروف به ایلسا در سال ۱۹۹۶ بود. بنابر این قانون، آمریکا شرکت های کشورهای خارجی را که بیشتر از چهل میلیون دلار در توسعه منابع نفتی ایران یا لیبی سرمایه گذاری می کردند تحریم می کرد. همچنانکه زیو شیف Ze’ev Schiff خبرنگار مسائل نظامی هاآرتض در آن زمان نوشت، "اسرائیل جزء بسیار کوچکی در این طرح بزرگ است اما نمی توان نتیجه گرفت که به خاطر کوچکی اش نمی تواند بر کل تاثیر نمی گذارد ."
تا اواخر دهه ۹۰، نو محافظه کاران متقاعد شده بودند که مهار دو گانه کافی نیست و تغییر رژیم عراق لازم است. آنها معتقد بودند که با بر انداختن صدام و برقرای یک دمکراسی تر و تازه در عراق آمریکا به هدف روند طولانی مدت تغییر نقشه خاور میانه دست می یابد. این خط فکری در نامه ای که نو محافظه کاران به نتانیاهو نوشتند نیز مشهود است. در سال ۲۰۰۲ که حمله به عراق در صدر اخبار قرار داشت، تحولات منطقه ای بحث مورد علاقه محافل نو محافظه کاران شده بود .
چارلز کراتهامر طرح خاور میانه بزرگ را زائیده اوهام و تصورات ناتان شارانسکی می دانست. اما اسرائیل معتقد بود که بر انداختن صدام تعادل منطقه را به نفع اسرائیل تغییر می دهد. آلوف بن در هاآرتض در هفدهم فوریه ۲۰۰٣ نوشت،
" افسران عالیرتبه وزارت دفاع اسرائیل و آنانی که به آریل شارون، نخست وزیر، نزدیک هستند مانند مشاور امنیت ملی اسرائیل آفرایم هالوی یک تصویر زیبا از آینده ای عالی برای اسرائیل تصویر می کنند که بعد از جنگ عراق برای اسرائیل پیش خواهد آمد. آنها از این قضیه مثل بازی دامینو یاد می کنند، با سقوط صدام حسین سایر دشمنان اسرائیل نیز از بین می روند ... با سقوط دشمنان همه سلاح های کشتار جمعی و وحشت هم از بین می رود ."
با سقوط بغداد در نیمه آوریل ۲۰۰٣، شارون و نظامیانش واشنگتن را برای حمله به دمشق تحت فشار گذاشتند. در شانزدهم آوریل، شارون در مصاحبه با یدیعوت آرونوت از آمریکا خواست "فشار سنگین" را علیه سوریه آغاز کند. در همین ایام، شائول موفاز، وزیر دفاع اسرائیل، در مصاحبه با معاریف گفت، "ما فهرست طولانی ای داریم که خواهان اجرای آن از طرف سوریه هستیم اما فکر می کنیم که ارائه این فهرست باید توسط آمریکا صورت بگیرد." آفرایم هالوی به اعضای WINEP گفت که اکنون زمان سخت گیری آمریکا نسبت به سوریه فرا رسیده است و واشنگتن پست گزارش داد که اسرائیل در حال "سوخت گیری برای آغاز مبارزه" علیه سوریه است. بنابر گزارش واشنگتن پست تل آویو این کار را با دادن اطلاعات در باره بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، به سیا انجام می داد .
اعضای برجسته بنگاه هم به این نظریه دامن می زدند. ولفوویتز اعلام کرد که "باید رژیم سوریه را عوض کرد." و ریچارد پرل به یک خبرنگار گفت "یک پیام کوتاه (دو کلمه ای) را باید به سایر رژیم های دشمن آمریکا در منطقه ارسال کرد: "بعدی تو هستی." در اوایل آوریل، WINEP گزارشی را از سوی دو حزب دمکرات و جمهوری خواه منتشر کرد مبنی بر اینکه "سوریه نباید این پیام را پشت گوش بیاندازد که کشورهائی که رفتار سرکشانه، غیر مسئولانه و بی ملاحظه صدام حسین را دنبال می کنند، سرنوشتی همچون صدام حسین در انتظارشان است."در پانزدهم آوریل، یوسی کلاین هالوی مقاله ای در لس آنجلس تایمز با عنوان "نوبت بعدی سوریه است که باید منتظر تنبیه باشد" نوشت فردای آن روز، زو شافتز Zev Chafets در نیویورک دیلی نیوز نوشت، "سوریه طرفدار تروریسم هم محتاج تغییر است." لارنس کاپلان هم در نیو ریپابلیک در بیست و یکم آوریل نوشت که اسد تهدیدی جدی برای آمریکاست .
در کاپیتال هیل، الیوت انگل، عضو کنگره، لایحه اعاده حاکمیت کامل لبنان و جوابگوئی سوریه را مجدداً مطرح کرد. در این لایحه، سوریه در صورتی که نیروهایش را از لبنان بیرون نمی کشید، تهیه و تولید سلاح های کشتار جمعی را متوقف و از حمایت از تروریسم دست بر نمی داشت به تحریم تهدید شده بود؛ این لایحه همچنین از سوریه و لبنان می خواست قدم های جدی تری برای صلح با اسرائیل بر دارند. این لایحه قویاً از سوی بنگاه تبلیغاتی اسرائیل و خصوصاً ایپک طراحی و ،بنا بر خبرگزاری جویش تلگراف، "توسط برخی از بهترین دوستان اسرائیل در کنگره" تنظیم شده بود. دولت بوش علاقه چندانی به آن نشان نمی داد اما لایحه با اکثریت قریب باتفاق (٣۹٨ به ۴ در مجلس نمایندگان و ٨۹ به ۴ در سنا) به تصویب رسید و بوش در دوازدهم دسامبر ۲۰۰٣ با امضای آن، به آن رسمیت بخشید .
دولت همچنان در مورد عاقلانه بودن حمله به سوریه در تردید بود. گرچه نو محافظه کاران خواهان جنگ با سوریه بودند اما سیا و وزارت امور خارجه آمریکا با این ایده مخالف بودند. و حتی بوش با وجود قانون تحریم سوریه اظهار داشت که در اجرای آن تعلل نشان خواهد داد. تردید وی قابل درک بود. اولاً، وزارت اطلاعات سوریه نه تنها از یازدهم سپتامبر اطلاعات قابل توجهی در مورد القاعده در اختیار آمریکا می گذاشت، بلکه واشنگتن را از وجود یک حمله تروریستی طراحی شده در خلیج آگاه کرده بود و محمد زمار، یکی از نفر گیران القاعده را که برخی از هواپیما ربایان یازدهم سپتامبر را جلب به کار کرده بود در اختیار بازجویان آمریکا قرار داد. هدف قرار دادن رژیم اسد می توانست همه این ارتباطات ارزشمند را از بین ببرد و طرح بزرگتر جنگ با تروریسم را در حاشیه نگه دارد .
دوم اینکه، سوریه پیش از جنگ عراق روابط بدی با واشنگتن نداشت (سوریه حتی در سازمان ملل به قطعنامه ۱۴۴۱ رای مثبت داده بود).و تهدیدی برای آمریکا به شمار نمی رفت. رفتار نامناسب با سوریه آمریکا را همچون گردن کلفت قلدری در منطقه معرفی می کرد که اشتهای سیری ناپذیری برای آزار دادن کشورهای عرب داشت. سوم اینکه، گذاشتن سوریه در فهرست حمله می توانست به آن کشور انگیزه ای قوی برای ایجاد خطر در عراق بدهد. حتی در صورت تمایل برای فشار به سوریه، عاقلانه این بود که اول کار عراق را یکسره کنند. با اینحال، کنگره در اعمال فشار به سوریه اصرار داشت. پافشاری کنگره بیشتر از فشار مقامات اسرائیلی و گروه هائی نظیر ایپک سرچشمه می گرفت. اگر بنگاه تبلیغاتی اسرائیل نبود هرگز قانون جوابگوئی سوریه تصویب نمی شد و سیاست آمریکا در قبال دمشق بیشتر در خط منافع ملی ایالات متحده اتخاذ می شد .
با توجه به غلو اسرائیلی ها در توصیف خطر، ایران خطرناکترین دشمن اسرائیل شمرده می شود چون به نظر می رسد درصدد تهیه و تولید بمب اتمی است. در واقع همه اسرائیلی ها معتقدند که یک کشور مسلمان با بمب اتمی در منطقه خاور میانه تهدیدی علیه وجود اسرائیل است. بنیامین بن الیازر، وزیر دفاع اسرائیل، یک ماه قبل از آغاز جنگ عراق در گفتگوئی گفت، "عراق یک مشکل است اما، اگر از من بپرسید، ایران امروز خطرناک تر از عراق است." شارون در مصاحبه ای با تایمز در نوامبر ۲۰۰۲ آمریکا را برای حمله به ایران تحت فشار قرار داد. شارون با توصیف ایران به عنوان "مرکز ترور جهانی،" که در صدد دستیابی به سلاح اتمی است، اعلام کرد که دولت بوش باید "فردای روزی" که عراق را به تصرف در آورد مشت خود را به سوی ایران حواله کند. در اواخر آوریل ۲۰۰٣، هاآرتض گزارش داد که سفیر اسرائیل در واشنگتن خواهان تغییر رژیم ایران است. او گفت "برانداختن صدام" کافی نیست. به گفته وی، "آمریکا باید همچنان پیش برود. ما هنوز در معرض خطری که از جانب سوریه و ایران متوجه ماست، هستیم ."
نو محافظه کاران هم فرصت را برای توجیه بر انداختن رژیم ایران از دست ندادند. در ششم می، امریکن اینتر پرایز انستیتیو همراه با موسسه دفاع از دمکراسی ها و موسسه هادسون، که هردو از طرفداران سر سخت اسرائیل هستند، کنفرانس یک روزه ای را در مورد ایران برگزار کرد. سخنرانان همگی از طرفداران سفت و سخت اسرائیل بودند و بیشترشان از آمریکا در خواست کردند رژیم ایران را با یک رژیم دمکرات جابجا کند. مثل اغلب موارد، یک سری مقاله هم برای توجیه جنگ با ایران به رشته تحریر در آمد. ویلیام کریستول در دوازدهم می در ویکلی استاندارد نوشت. "آزاد سازی عراق اولین جنگ برای آینده خاور میانه است... اما نبرد بزرگ بعدی، که ضرورتاً لازم نیست نظامی باشد، در ایران است ."
دولت بوش تحت فشار بنگاه تبلیغاتی اسرائیل شبانه روز در تلاش است تا برنامه دستیابی ایران به سلاح هسته ای را تعطیل کند. اما در این زمینه موفقیت چندانی کسب نکرده است. ایران ظاهراً مصمم به تولید سلاح اتمی است. در نتیجه، بنگاه فشار خود را تشدید کرده است. نظرات و مقالات منتشره، خطر یک ایران اتمی را مرتب گوشزد می کنند و نسبت به هر گونه مصالحه و دلجوئی از رژیم ترور پرور هشدار می دهند و به لزوم اقدامات بازدارنده در صورت شکست دیپلماسی اشاره می کنند. تبلیغات چیان اسرائیل در صدد وادار کردن کنگره برای تصویب قانون حمایت از آزادی ایران هستند که می تواند تحریم های فعلی را گسترش ببخشد. مقامات اسرائیل همچنین هشدارمی دهند در صورتی که ایران بخواهد در مسیر اتمی شدن گام بردارد خود شخصاً دست به عملیات بازدارنده خواهند زد، این تهدیدات به طور عمده برای جلب توجه واشنگتن به موضوع مطرح می شود .
برخی ممکن است استدلال کنند که اسرائیل و تبلیغات چیانش چندان نفوذی در اتخاذ سیاست های مربوط به ایران ندارند، برای اینکه ایالات متحده خود دلایل دیگری برای جلوگیری از اتمی شدن ایران دارد. گرچه این موضوع تا حدی حقیقت دارد اما جاه طلبی های اتمی ایران به هیچ وجه تهدید مستقیم برای آمریکا نیست. اگر آمریکا توانست با یک شوروی اتمی، چین اتمی، و حتی کره شمالی اتمی بسازد با ایران هم می تواند. و به همین دلیل است که تبلیغات چیان اسرائیل برای جلوگیری از سازش آمریکا با ایران فشار خود را روی سیاستمداران آمریکائی تشدید کرده اند. اگر بنگاه وجود نداشت آمریکا و ایران باز هم دست اتحاد به یکدیگر نمی دادند اما به هر حال سیاست آمریکا در قبال ایران معتدل تر می شد و جنگ بازدارنده یک انتخاب جدی به شمار نمی رفت .
جای تعجب است که اسرائیل و طرفداران آمریکائی آن از آمریکا می خواهند با هر تهدیدی که متوجه امنیت اسرائیل است، مقابله کند. بنابر بر دیدگاه آنها، اگر تلاش های آنها برای شکل بخشیدن به سیاست خارجی آمریکا به موفقیت منجر شود، دشمنان اسرائیل ضعیف خواهند شد و یا از صحنه بیرون می روند و دست اسرائیل در قبال فلسطین باز می شود، در حالیکه، آمریکا اکثر جنگ ها، جانبازی ها، دوباره سازی و پرداخت ها را به گردن گرفته است. اما اگر هم آمریکا در تغییر خاور میانه شکست بخورد و خود را در محاصره جهان عرب و مسلمان که روز به روز رادیکال تر می شوتد، ببیند باز هم اسرائیل از سوی بزرگترین قدرت جهانی حمایت شده است. از نظر بنگاه این نتیجه مطلوب نیست اما بهتر از دوری واشنگتن یا فشار واشنگتن برای وادار کردن اسرائیل به صلح با فلسطینیان است .
آیا می توان به قدرت بنگاه تبلیغاتی اسرائیل لگام زد؟ ممکن است با توجه به شواهد موجود انجام چنین کاری را ممکن دانست: شواهدی همچون ناکامی در طرح عراق، نیاز آشکار برای دوباره سازی تصویر آمریکا در دنیای عرب و اسلام، و افشاسازی های اخیر در مورد مقامات ایپک در انتقال اسرار آمریکا به اسرائیل. همچنین می توان امیدوار بود که مرگ عرفات، و انتقال قدرت به یک شخصیت متعادل تر یعنی محمود عباس واشنگتن را بدون طرف گیری به سمت موافقتنامه صلح سوق دهد. به طور خلاصه، زمینه های مناسبی وجود دارد که رهبران را از نفوذ تبلیغات چیان اسرائیل دور نگاه دارد تا سیاستی را اتخاذ کنند که همآهنگی بیشتری با منافع آمریکا داشته باشد. به ویژه آن که، استفاده از قدرت آمریکا برای برقرای صلح عادلانه بین اسرائیل و فلسطین می تواند به گسترش امر دمکراسی در منطقه یاری رساند .
اما عملاً چنین نیست، به هرحال نه در آینده ای نزدیک. ایپک و یارانش (از جمله صهیونیست های یهودی) هیچ حریف جدی در دنیای تبلیغات ندارند. آنها می دانند که امروز پیش بردن طرح اسرائیل مشکل تر شده است و بنابراین فعالیت خود را با افزایش کارمندانشان گسترش بخشیده اند. به علاوه، سیاستمداران آمریکائی تا حدی زیادی به کمک کنندگان بودجه مبارزات انتخاباتی و سایر اشکال فشار سیاسی که می تواند از ناحیه ایپک گریبان آنها را بگیرد آشنا و وابسته هستند و اکثر رسانه های فراگیر نسبت به اسرائیل صرفنظر از هر آنچه که انجام می دهد دلسوزی نشان می دهند .
نفوذ بنگاه های تبلیغاتی اسرائیل در چند جبهه اشکال ایجاد می کند. به خطر تروریسم در همه کشورها از جمله متحدان اروپائی آمریکا دامن می زند؛ پایان بخشیدن به جنگ اسرائیل و فلسطین را عملاً غیر ممکن کرده است—موقعیتی که به افراط گرایان فرصت بسیار مناسبی برای جلب افراد داده است؛ حلقه تروریست های احتمالی و موافقان آن ها را افزایش داده است؛ و به گسترش رادیکالیسم اسلامی در اروپا و آسیا کمک کرده است .
تلاش بنگاه تبلیغاتی اسرائیل برای تغییر رژیم در ایران و سوریه به همان اندازه نگران کننده است چون در صورت متقاعد کردن آمریکا به حمله به آن کشورها نتایج فاجعه باری به بار خواهد آمد. ما به عراق دیگری نیاز نداریم. در حداقل شکل آن، دشمنی بنگاه نسبت به سوریه و ایران باعث می شود واشنگتن نتواند این دو کشور را در فهرست کشورهائی که می توانند در مبارزه با القاعده و ستیزه جویان عراق که آمریکا برای مبارزه با آنها به این دو کشور نیازمند است، در آورد .
جنبه اخلاقی قضیه را هم باید در نظر گرفت. باید از بنگاه تشکر کرد آمریکا در واقعیت به اهرم گسترش طلبی اسرائیل در مناطق اشغالی تبدیل شده است و خود را در جنایاتی که علیه فلسطینیان صورت می گیرد شریک کرده است. این موقعیت تلاش های واشنگتن را برای گسترش دمکراسی در سراسر جهان عقیم می کند و از آمریکا هنگام دعوت از کشورهای دیگر برای رعایت حقوق بشر چهره ای ریا کارانه عرضه می کند. وقتی که آمریکا تمایل خود را به پذیرش زرادخانه اتمی اسرائیل نشان می دهد، که تنها نتیجه آن تلاش ایران و سایر کشورها برای دست یافتن به توانائی اتمی است، تلاش های واشنگتن برای محدود کردن گسترش سلاح های اتمی به همان اندازه ریا کارانه به نظر می رسد .
علاوه بر آن، تلاش تبلیغات چیان برای خفه کردن هر گونه بحثی در باره اسرائیل برای روند دمکراسی مضر است. خاموش کردن شکاکی و بدبینی ها با تهیه فهرست سیاه و بایکوت یا با برچسب زدن به منتقدان اسرائیل به عنوان ضد یهود مخالف و ناقض بحث آزاد، که اساس دمکراسی است، می باشد. ناتوانی کنگره برای اجرای یک بحث صادقانه روی مسائل اساسی و مهم اساس شور و مشورت دمکراتیک را فلج می کند. حامیان اسرائیل باید آزادانه نظرات خود را مطرح کنند و با مخالفانشان به بحث و مناظره بپردازند اما خفه کردن مناظره و بحث با توسل به ابزار ارعاب باید از سوی همه محکوم شود .
و بالاخره اینکه، نفوذ بنگاه تبلیغاتی اسرائیل تاثیر منفی روی اسرائیل گذاشته است. توانائی بنگاه در متقاعد کردن واشنگتن برای حمایت از سیاست های توسعه طلبانه باعث شده است اسرائیل فرصت های پیش آمده را از دست بدهد—ازجمله پیمان صلح با سوریه و اجرای سریع و کامل پیمان اسلو—که می توانست زندگی بسیاری از اسرائیلیان را نجات بخشد و دامنه نفوذ افراط گرایان فلسطینی را کاهش دهد. انکار حق سیاسی مشروع فلسطینیان مسلماً به امنیت بیشتر اسرائیل منجر نشده است، و مبارزه طولانی برای حذف یا به حاشیه راندن نسلی از رهبران فلسطینی به گروه های افراط گرائی همچون حماس قدرت بیشتری بخشیده است و از تعداد رهبران فلسطینی که خواهان یک آشتی عادلانه و همزیستی مسالمت آمیز با اسرائیل باشند، کاسته است. اگر بنگاه تبلیغاتی اسرائیل قدرت کمتری داشت و سیاست واشنگتن بی طرفانه تر بود شاید اسرائیل در موقعیت بهتری قرار داشت .
البته، اشعه ای از امید دیده می شود. با وجود قدرتمندی تبلیغات چیان اسرائیل، نتایج معکوس ازنفوذ آنها را به سختی می توان پنهان کرد. کشورهای قدرتمند شاید بتوانند برای مدتی سیاست های غلط خود را ادامه دهند اما واقعیت را در نهایت نمی توان انکار کرد. آنچه که مورد نیاز است بحث صادقانه در مورد نفوذ تبلیغات چیان و مناظره آشکارتر در مورد سیاست های آمریکا در منطقه حیاتی خاور میانه است. موجودیت اسرائیل یکی از این منافع است اما اشغال مداوم کرانه باختری و دستور کار برای گسترش بیشتر شامل این منافع نمی شود. بحث و مناظره آزاد حدود حمایت اخلاقی و استراتژیک یک جانبه آمریکا از اسرائیل را آشکار می کند و می تواند آمریکا را به اتخاذ سیاستی مبتنی بر منافع ملی سوق دهد در عین حالی که منافع سایر کشورهای منطقه و منافع دراز مدت اسرائیل را نیز حفظ می کند .
|