بهای "نرمش قهرمانانه" جان ایرانیان است-اردشیر قلندری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ آبان ۱٣۹۲ -  ۱۲ نوامبر ۲۰۱٣


 در طی چند ماه گذشته یعنی از زمان انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور بیش از دویست تن در ایران اعدام شده اند. رژیم با به راه انداختن این سیاست جانستانی ایرانیان تلاش دارد همه آنچه که در بر قراری رابط با آمریکا و متحدان آن نهفته است را با ایجاد ترس و وحشت در جامعه سرپوش گذاشته تا با راحتی خیال منافع ملی کشور را فدای چند صباحی از عمر خود نماید.
زمانی که مردم ایران پای صندوقهای رای رفتند دارای کمترین خواسته ها بودند. چراکه، از آنچه که رژیم میتواند به مردم بدهد اطلاع کافی داشتند. در رژیم های استبدادی مطالبات شهروندان همیشه از حداقل ها تشکیل شده است. حداقل آزادهای مدنی، حداقل فضای باز، حداقل امکانات در داشتن کار...مجموع خواسته هایی بودند که آنها را پای صندوقهای رای کشید. رژیم نیز از این فرصت موجود نهایت استفاده را برد، مشروعیت یافت. اینک مردم خواستار اجراء و رعایت وعدهای نامزد ریاست جمهوری هستند. اما کجاست گوش شنوا؟ طبق روال معمول دولت های ولی فقیه میایند و میروند. آنچه که پابرجا و ماندگار است مضلات اقتصادی، اجتماعی ...است. وعدهای انتخاباتی در کشورهای استبدای و ضد مردمی به پشیزی نمی ارزد. همه چیز جهت حفظ و تداوم امکانات موجود در راستای ادامه غارت ثروت جامعه است.
حیطه عمل روحانی رئیس جمهور مهندسی شده ولی فقیه و "منتخب مردم"، تا کجاست؟ آیا میتواند در یک سخنرانی این اعدامهای وحشیانه را محکوم کند؟ سکوت او چه معنایی دارد؟. شواهد نشان میدهند که این اعدامها همچون اعدامهای دهه شصت فشار پس از نوشیدن "جام زهر" است. درآن سال امکانات آگاهی رسانی به مراتب کمتر از دوران حال است. اینک از طریق دنیای مجازی همه مساله قابل دسترس گردیده است. ولی با این همه، بیانه های مشترک سازمانها و احزاب سیاسی، صداهای اعتراضی بی اندازه کم صدا و نا رسا است. چرا؟.
در هر جامعه ای چه دموکراتیک و چه استبدای زمانی که جان انسانی بجرم واهی ستانده میشود، آن جامعه گریبان گیر مشکلی است، دچار بیماری یست. شخصیتها، احزاب و سازمانهای مترقی بمثابه آگاهترین و پیشروترین بخش جامعه، باید در برابر این ستمگری سینه سپر کنند. اما آنچه که در ایران میگذرد حیرت انگیز است. کسانی که خود را حامی مردم میدانند و از احترام مردم برخوردارند به مردم توصیه میکنند که "انتظارات را کاهش" دهند. اینان فراموش کرده اند که بر مبنای همان "انتظارات" مردم به پای صندوق رای رفته و هرگونه فیتله کشی می تواند با خیانت برابر باشد. چگونه میتوان از مادری که فرزند وی بجرم دگرگونه اندیشیدن سر دار گشته است خواستار "کاهش انتظار" و تحمل شد؟. آیا این نوعی تلاش جهت خواب کردن جامعه نیست؟.
بعد از گذشت چندین ماه از ریاست آقای روحانی برخی ها تعجب میکنند که چرا زندانیان سیاسی آزاد نگشته و در استانها مختلف افراد حتی پس از تحمل حبسهای طولانی مدت خود به دار آویخته میشوند؟. درپاسخ باید گفت که حیرت آور زمانی میباشد که آقای روحانی وعده مشخصی را اجراء کند، زیرا این رژیم بر پایه همین کش دادنها و کشتارهای بی رحمانه تا به امروز پابر جامانده است. چنین برخوردهایی پایه و اساس حاکمیت میباشد.
آزادی زندانیان سیاسی برای رژیمهای استبدای حکم فرمان براندازی را دارد، برای چنین رژیمهایی چه تضمینی وجود دارد که آزاد شدگان به زندگی روزمره خود بپردازند؟ و به صف معترضین نپیودند!. اگر شق نخست صادق بود رژیم تا به امروزهمه آنان را آزاد میکرد، پس موضوع غیر این است. از برداشتن حصر خانگی آقایان موسوی، رهنورد و کروبی سرو صداهایی برخواست. اما تا حد سرو صدا ماند چرا؟. لابد خیلی ها داستان پسران و پدران تورکنیف را خوانده اند. تورکنیف تا زمانی که بازاروف (قهرمان اصلی داستان) حرفهای انقلابی میزند، در داستان خود از او استفاده میکند، اما مسئله بجای رسید که نویسنده باید همراه قهرمان داستان وارد مرحله عمل گردد. در نتیجه بازاروف را دچار بیماری علاج ناپذیر میکند و میکشد. بنظر میرسد این سه تن نیز در رمان سیاسی ولی فقیه به این سرنوشت گرفتار آیند.
مسئله بسیار مهم دیگر انفعال سازمانها و احزاب سیاسی (اپوزیسیون) است. که تا حد برخی فراخوانها بسنده کرده اند. معلوم نیست چه چیزی مانع از یک نشست مشترک میگردد؟ اگویزم (خودخواهی) حزبی، سازمانی یا فردی درون جریانات؟. یا شاید مساله دیگر؟. اما مشکل هرچه باشد این کم تحرکی معنای خطرناکی برای اپوزیسیون داشته و خواهد داشت.
رژیم حاکم ولایی تنها با سرکوب میتواند حکومت کند، در صورت بروز کوچکترین روزنه آزادی این رژیم پایه هایش لرزیده و فرو خواهد ریخت، امری که در درجه نخست سران حاکم از آن مطلع هستند، بدین خاطر، یگانه سیاست رژیم همانا که سرکوب است. هرگونه عقب نشینی در برابر خواسته های مردم بمثابه پایان است. از این روی از دید حکومتیان ایجاد جو رعب و وحشت امریست طبیعی، بدون کشتن نیز این جو بی اثر میباشد. پس افشای جنایات رژیم چه در عرصه داخلی و خارجی بر عهده اپوزیسیون است. در این امر خطیر سازمانها و احزاب باید نقشی برجسته داشته باشند. مردم ایران نیز در چنین لحظه حساسی، نیاز به این همبستگی احزاب دارند. همین امروز، فردا دیر است.
باید یکبار برای همیشه درک کرد که این رژیم با این ساختار حاکم نه اصلاح میشود و نه مردمی. چراکه، اشتباه است فکر کنیم جامعه ایران توسط یک حزب با برنامه ای مشخص و روشن اداره میگردد. در مورد تغییر سیاستهای رسمی دولتها، نیز تنها در جوامعه ای میتوان سخن گفت که جابجای دولت و احزاب تشکیل دهنده دولت، درست و در یک رقابت حقیقی بر مبنای رای مردم اجراء گردد. ایران در سی و چهار سال گذشته توسط یک حزب سیاسی اداره نشده است، همه امور سیاسی کشور در تملک یک گروه با یک سیاست بغایت ارتجاعی مدیریت شده است. پس تغییر سیاستهای رسمی با جابجایی دولتها در ایران سخنی ایست غیر معقول وغیر عقلایی. از این روی ، زیستن در انتظار اینکه وضع موجود به بهبودی گراید، بیهوده است. چه باید کرد؟. نخست باید بطور یکپارچه در برابر اعدامها ایستاد، و در برابر این عمل جنایت کارانه رژیم کارزار بزرگی در عرصه داخلی و جهانی به راه انداخت. این نیاز شرایط کنونی است. با هماهنگی میتوان و حقیقتا میتوان جانهای زیادی را نجات داد، تحت هر شرایطی باید جلوی تکرار تراژدی ۶۷ را تا دیر نشده گرفت. واین بخودی خود آغازی یست در راستای یک گام بزرگتر.