"عالیجناب‌ گنجی" و "توجیه سیاسیِ جنایت" - مسعود نقره کار

نظرات دیگران
  
    از : مسعود نقره کار

عنوان : سلام / در رابطه با کامنت گیلانده عزیز
آقای گیلانده، نخست اینکه من شما را از فیس بوکم کنار نگذاشتم ، به همین خاطر الساعه دعوت برای پیوستن به فیسبوکم رابرایتان ارسال کردم . در مورد انتخابات من در چندین مقاله نظرم را در باره چرا تحریم و چرا مبارزه برای جایگزینی یک حکومت دموکراتیک و راه های دستیابی به این خواست را در حد نظر و دانش ام نوشتم که اگر مایل باشید لینک های اش را خواهم فرستاد. در مورد نگهدار نیز نظر من روشن است ، او در گذشته و به ویژه در شرایط کنونی که نقش اپوزیسیون هم ایفا می کند، به جنبش آزاذی خواهانه میهنمان در حد خودش لطمه زده و می زند، کار روشنگری در مورد این فرد و امثال او وظیفه ای روشنگرانه است البته مشروط بر اینکه مستند و مستدل باشد ، آنچه من در مورد این فرد گفته ام کلامی عیر مستند در ان نمی یابید. من به این روشنگری ادامه خواهم داد، نه در مورد این فرد ، در مورد هر آنچه که مانعی بر سر دستیابی مردم میهنمان به آزادی و دموکراسی ست، دستتان را می فشارم / با مهر و دوستی و احترام / مسعود نقره کار
۵٨٨۲۲ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹۲       

    از : hadi ghilaneh

عنوان : یک توصیه دوستانه
اقای نقره کارعزیز درانتخابات ۹۲یک ویدئورابه نمایش گذاشتی که نشان میداداقای نگهدار دررای گیری شرکت میکنه این ویدئوتوسط کسانی پخش میشد که میخواستند یک جو ناخوشایند هم برای اقای نگهداروهم درکل به کسانی که درانتخابات شرکت داشتندرابه وجودبیاورندوشما هم ان ویدئورابه اشتراک گذاشتید که خالی از توهین نبود به اقای نگهداروکسانیکه که درانتخابات شرکت داشتند.ومن برایتان نوشتم که شما به عنوان یک شخصیت سیاسی و دانا اشکال دارد که چنین چیزهایی را به اشتراک بگذارید وپخش کنید مانیازداریم به شما که بااستدلال وبا تفکرومنطق به مسایل پاسخ بگویید ودرحد افرادسطحی خودرا تنزل دهید اما شما باواکنش بسیارتند مرا ازفهرست دوستانتان هم درفیسبوک خارج کردید عکس العمل اقای نقره کار باید همین باشد درمورد این مسئله کوچک ؟پس درمسائل بسیارسخت ومشکل چکار خواهید کرد .اقای نقره کارعزیز بااینکه شما قهر میکنید اما من همچنان مقالات شمارا میخوانم وامیدوارم باز شمارا درصفحه فیسبوک خودببینم .باتشکرعضوکوچکی ازخانواده بزرگ ایرانیان داخل کشور هادی قیلانه از رشت
۵٨٨۱۲ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : ساختن جزیره، و حل هر چه نامحلوله
‫آقای نقره کار، به نوشته های شما، همیشه علاقه خاصی داشته، حتی قبل از آنکه «بچه های اعماق» ات را خوانده باشم، حالا اون شش جلد کتاب دیگرت، که برای خودش دایرهالمعارفی است، که‫ جای خود داشته، و بی تعارف حلال مشکلات برخی از محققین است.

‫گمان میکنم علاقه ام به نوشته هایت، نه از آن جهت است، که محسور دانشت شده باشم، نه، ‫چون احساس میکردم، در طول زمان، ذره ای از عشق و وابستگی ات، به بچه های اعماق کم که نشده، هیچ، آنها را ‫عمیقتر هم درک میکنی.
‫اما این اواخر احساس میکنم، شما هم جزیره سازی‫ شده ای، مثل جزیره سازان دیگر. آخر ما ایرانیها خبره ایم، تو ساختن جزیره، و حل هر چه نامحلوله.

‫هر ایرانی را که امروز توی یک کافه دنج سر یک استکان چایی یا قهوه گیر بیاری و با اجازه اش سر میزش بشینی، اول چیزی که ‫این دو تا ایرانی، که حالا می خواد ترک باشن، یا کرد، فارس باشن یا عرب، ترکمن باشن یا گیلانی، عرب باشن، یا یزدی، به هم میگن اینه که «ما میخواهیم ایرانی داشته باشیم برای همه ایرانیان صرفنظر از اینکه اونها این باشن یا آن».
‫اما تا این دو تا ایرانی دستِ همو، ول میکنند، شنا کنان و یا با کمک قایقهای پارویی، بادبانی و یا موتوری، هر یک جداگونه خودشو میرسونه به جزیره خودش‫، و سرگرم میشه به ورق زدن در کتابهای ابن رازی تا معجونی بسازه‫، که توسط اون هر نامحلولی را در خودش حل کنه. آخه طبق مقدسات ما ایرانیها، هیچ چیزی نباید با خاصیتهای خودش ظاهر بشه، هر چیزی باید تو چیز دیگه ای حل بشه.

‫این، تو کافرستونِ فرنگستونهِ که، فاشیست، سوسیالیست، کمونیست، مسیحی، بودایی، مسلمان هاشون، گاها تو یک خیابان ‫دفتر و دستک دارند. اما مرده شور ریخت بی غیرتشونه ببره، همین هم شده، منبع فساد زندگیشون، صبح تا شب، توی همه مجالس جشنشون، کاری ندارن جز گریه. جوامعشون هم که چه عرض کنم، اونقده عقب مونده اند، که هنوز هم، تو همون آلونکهای چند قرن پیششون، زیست که چه عرض کنم، کَپه مرگشون رو، بی شام و نهار، رو زمین خشک میزارن.

‫اما در، جزیره های که ما ایرانیان متمدن هر روز روی فلات سر سبز و پر از آب و خوشبختی ایران میسازیم، اونقدر خوشیم و بی نیاز، که اصلا به کمک هم نیازی نداریم، درست به همین دلیل صبح تا شب، و شب تا صبح کاری نداریم، جز آنکه زیر پای هم را خالی کنیم، یا پوست موز بندازیم وسط راه، و با کله پا شدن یکی، بزنیم قاه قاه زیر خنده.
۵٨۷۹۰ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲       

    از : والی والی

عنوان : برای اعجاز ِ زندگی
۱



برای اعجاز ِ زندگی

که می دانم مرگ به جانب اش می آید




با لبان متوّرّمت

به پاس ِ اینکه هنوز هم دوست می داری

با لثه های به فلق نشسته ات

این دندان های شکسته ات

که کلام جوانانه ات را به سمت ِ تحریر حُزن ِ خزان می برد




به پاس ِ اینکه آزمون اندیشه

اگر این تن است :

چه پستی ای تن !






با پنجه ها خونمرده ات

برای اینکه هنوز غرورت را می بافی

چه زیبایی ای دست !




از آنجائیکه این دوزخ را شناخته بودم

چه هیمه ای هستی ای عشق .


=====================

ازکتاب /تخیّل ِ شگرف محرومیت / مجموعه شعر
۵٨۷۵۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲