یادداشتی برای نسلهای سوخته ایران زمین


حمید آقایی


• نسل من، و نسلهای بعدی این مرز و بوم خسته از تشنج ها و جنگهای سیاسی و مرامی، در جستجوی آرامش، حتی آرامشی موقت، از یک ستون به ستون دیگری پناه می برند؛ بدون اینکه آینده روشنی در برابرشان و یا حتی کور سویی در انتهای دالان تاریک جمهوری اسلامی روشن باشد، فقط دلخوش از شب پره های زودگذر گام بر می دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۴ آذر ۱٣۹۲ -  ۲۵ نوامبر ۲۰۱٣


پس از رای مثبت مجلس شورای اسلامی به وزیر پیشنهادی آقای روحانی برای پست وزارت ورزش و جوانان کنجکاوانه بجستجوی برنامه های این وزراتخانه که نام آن سوال بر انگیز است، پرداختم تا دلیلی برای پیوند سیاست های کاربردی و راهکارهای جمهوری اسلامی در مورد جوانان با موضوع ورزش بیابم. در گذر این جستجو نسلهای سوخته ای را یافتم که جمهوری اسلامی در طول حیاتش بجا گذاشته است. این یادداشت را تقدیم به نسل های سوخته این مرز و بوم می کنم.

با وجودیکه نسل جوان ایران در دهه های اخیر پس از انقلاب اسلامی سال 1357همواره بعنوان موتور محرکه و پیشبرنده جنبشهای اجتماعی و سیاسی ظاهر شده، اما در عین حال یکی از محرومترین بخشهای جامعه ایران بوده است. انقلاب اسلامی و رهبری آن بر دوش جوانان انقلابی و پر شور آن زمان حمل شد و به پیروزی رسید، اما همین نسل در دامن تشنج های سیاسی سالهای اولِ حاکمیت جمهوری اسلامی و در میانه میدان جنگ قدرت برای قبضه حاکمیت سیاسی، که هنوز تثبیت نشده بود، پرپر و تبدیل به نسل سوخته گردید. آتش جنگ هشت ساله ایران و عراق نیز با گوشت و پوست همین جوانان زنده نگاه داشته شد و نابودی و سوختگی بخش وسیعی از نسل جوان پس از انقلاب را تکمیل تر کرد.
باز مانده های این نسل سوخته اما یا به اقصا نقاط جهان پرتاب شدند و یا در ایران ماتم زده پس از پایان جنگ با عراق بالاجبار وارد دوره ای دیگر از عمر خود گردیدند و با خاطرات غمبار خود و با یاد دردناک رفقا و یارانشان که در آتش جنگ های سیاسی و نظامی سوخته بودند، با دوره جوانی بدرود گفتند و پا به میان سالی گذاشتند.
دوره ای دیگر لازم بود تا نسل جوان و نوینی پا به عرصه های زندگی اجتماعی بگذارد، و این دوره را ریاست جمهوری هشت ساله آقای هاشمی رفسنجانی رقم زد که بر خاکستر جنگ و تشنجهای سیاسی قصد سازندگی ایران را داشت. این نسل جدید اما هنوز چشم باز نکرده و قدمهای اول را برنداشته وارد عرصه های سیاسی شد و به اعتبار نیروی جوانی و پیشرو خود پرچمدار جنبش اصلاحات در جمهوری اسلامی گردید و آقای خاتمی را بر کرسی ریاست جمهوری نشاند.
با وجودی که در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی در صد جمعیتی نسل جوان و آماده بکار ایران نسبت به کل جمعیت ایرانِ آن زمان رشد چمشگیری نشان می دهد، بطوری که جامعه ایران هنگام تحویل پست ریاست جمهوری به آقای احمدی نژاد در صدر جوان ترین جوامع قرار می گیرد؛ اما متاسفانه بدلیل نبودن ثبات سیاسی و اقتصادی، این نسل تازه پا بدوران گذاشته نیز نمی تواند روند معقول عبور به دورانهای بعدیِ عمر خود را طی نماید.
برای نمونه، دولت آقای خاتمی با وجود رشد اقتصادی حدود 5 درصدی در هر سال نمی تواند نسل جوان و آماده بکار ایران را به آموزشهای کار ساز و سپس به چرخه کار مفید اقتصادی جذب کند، بطوریکه در صدر بیکاری بین سالهای 1375 تا 1385 از 9.8 در صد به 12.7 در صد می رسد. مطابق این آمار حدود 70 در صد از جمعیت جوانان زیر 30 سال در این دوران از بیکاری رنج می برده اند.
منبع: Iranian Youth in Times of Economics Crisis, Djavad Salehi-Isfahani
بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اقتصادی علت این بیکاری های روز افزون جوانان را در نبود یک سیاست روشن برای جوانان بمنظور عبور آنان از مرحله جوانی به دوران بلوغ اجتماعی و زندگی مفید اقتصادی و سپس تشکیل خانواده می دانند، که البته تشدید تضادهای داخلی و جنگ قدرت بین اصلاح طلبان و محافظه کاران در دوران هشت ساله ریاست جمهوری آقای خاتمی که بقول خودش روزانه با چندین بحران سیاسی دست به گریبان بوده است، را باید بعنوان یکی از عوامل تعیین کننده و ساختاری جمهوری اسلامی در ناتوانی تنظیم یک سیاست روشن برای جوانان دانست.
دوران آقای خاتمی نیز سپری می شود و نسل سوخته و بی آینده دیگری بر جای میگذارد، نسلی که وارد دانشگاه نشده سرکوب میشود، به زندان می افتد و یا به خارج از وطن پرتاب می گردد؛ و ما بقی نیز به اعتبار شرایط سنی و ورود به میان سالی مجبور است با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم کند، و آنان که موفق به تشکیل خانواده شده اند با هزار زحمت گلیم خود را از سیل خروشان گرانی و تورم بیرون بکشند.
دوره ای دیگر لازم است تا نسل جوان وتازه نفسی پا به عرصه زندگی اجتماعی بگذارد، این دوره را، دوران سیاه ریاست جمهوری احمدی نژاد رقم می زند. دوره ای که در آن نه از تلاشهای آقای هاشمی برای گشایش اقتصادی و نه از تلاشهای آقای خاتمی برای گشایش سیاسی خبری است. دوره ای که برنامه های انرژی هسته ای جمهوری اسلامی شتاب می گیرند، تنش زادیی های خاتمی برای بهبود روابط ایران با غرب بکلی کنار گذاشته و بار دیگر شمشیر ها از رو بسته می شوند. که نتیجه اصلی آن رکود اقتصادی، بیکاری فزاینده و بحرانهای سیاسی داخلی است که بیش از هرکس به نسل جوان تازه پا گذاشته به عرصه تحصیل و آموزش آسیب می رساند. این نسل نیز در آتش کودتای انتخاباتی می سوزد، به بیرون از مرزهای کشور پرتاب می شود، در خیابانها زیر چرخ ماشینِ سرکوب له می شود و آنچه از او باقی می ماند جسمی خسته و رنجور و زخم خورده است. اما هین نسل با هوشیاری و با درایت خود بار دیگر در برابر سپاه خامنه ای- احمدی نژاد می ایستد و میانه رو دیگری را بر تخت ریاست جمهوری می نشاند. نسلی که با وجود سهم و حق بالای خود از دولت جدید آقای روحانی، آخرین بخشی از جامعه ایران است که سر انجام برخوردار از وزیر ورزش و جوانان می شود. وزیری که قرار است ظاهرا از طریق ورزش مشکل جوانان را حل کند. براستی جای سوال است که چرا وزارت خانه ای تحت عنوان جوانان و اقتصاد و یا جوانان و ازدواج تشکیل نگردید و چرا جمهوری اسلامی اصرار دارد که مشکل و چالشهای جوانان را به ورزش بچسباند؟
آقای محمد حسن زاده رئیس مرکز مطالعات و پژوهش‌های راهبردی وزارت ورزش و جوانان با اعلام تشکیل اتاق فکر جوانان با حضور با "حضور اساتید و صاحبنظران حوزه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حقوقی جوانان" در گفتگو با خبرگذاری فارس راهبردهای سه گانه حوزه جوانان را شامل "تقویت مبانی هویت دینی، انقلابی و بسترسازی برای توانمندکردن جوانان و غنی سازی اوقات جوانان توأم با نشاط و شادابی" معرفی می کند.
آقای حسن روحانی نیز در تارنمای خود سیاست های راهبردی حوزه جوانان را در قالب یک سری جملات کلی و سیاست هایی که بدلیل عمومی و کلی بودن از آنها نمی توان سیاست های کاربردی استخراج کرد به ترتیب زیر ترسیم می کند:
"تغییر اصولی نگرش به مسئله جوانان در عرصه‌‏های اجتماعی و مبنا قرار دادن توجه به این سرمایه اصلی ملی به عنوان فرصت در سیاست‏گذاری‌ها و برنامه‏‌ریزی‌ها
بکارگیری و مشارکت همه افراد جامعه بخصوص جوانان در مسائل کشوری و ایجاد زمینه برای حضور فعال آنان در صحنه اجتماع
ایجاد زیرساخت‏‌های مناسب برای انجام فعالیت‏‌های فرهنگی، به منظور مشارکت بیشتر جوانان در بخش فرهنگ
ایجاد الگوهای رفتاری صحیح منطبق با اخلاق و مقتضیات زمانی، مکانی و فرهنگی
شناسایی دقیق و صحیح نیازهای جوانان و ایجاد پل ارتباطی میان نسل‏‌ها با توجه به مقتضیات زمان
تدوین و برنامه‏‌ریزی آموزش‏‌های گوناگون در صداوسیما، کتب درسی و دیگر رسانه‏‌ها، در خصوص شیوه‏‌ها و روش‏های سالم پر کردن اوقات فراغت و شناسایی آسیب‏‌های بالقوه و بالفعل خلأهای فراغتی
تنظیم ساز و کارهای کارشناسانه فرهنگی-اجتماعی در جهت ترمیم و بازسازی اعتماد جوانان به نظام سیاسی
پی‏گیری و استمرار شیوه‏‌های ارتباط مستقیم مسئولان با جوانان، به منظور بازسازی اعتماد جامعه نسبت به حاکمیت و مدیریت کلان کشور"
تنها مورد مشخص و روشن در سیاست های راهبردی آقای روحانی در مورد جوانان، جلب اعتماد و امید جوانان به نظام جمهوری اسلامی است. در این سیاست ها نه به موضوع آموزش های علمی و تخصصی اشاره می شود و نه به جذب جوانان به بازار کار پرداخته می گردد.
وزیر ورزش و جوانان نیز در صحن مجلس شورای اسلامی در هنگام ارائه طرح دوازده گانه سیاست های راهبردی در حوزه جوانان می گوید: "هویت یابی جوانان بر اساس هویت اسلامی ایرانی یکی از راهبردهای برنامه های ارائه شده به نمایندگان مجلس است".
وی می افزاید: "در این راهبرد اقدام هایی چون نشر فرهنگ و معارف قرآنی میان جوانان و ترویج فرهنگ نماز، بهره مندی از ظرفیت های علما، گسترش فرهنگ مباحثه و گفتگوی ملی جوانان برای رفع شبهات در جنبه های ملی دینی در نظر گرفته شده است." وی در ادامه همچنین از "تقویت هویت ملی دینی جوانان، افزایش رضایت از زندگی و امید، افزایش شناخت جوانان از فرهنگ دینی و ایرانی به عنوان دیگر اقدام های لازم در زمینه این راهبرد" نام می برد.
که باز هم در این سیاست های راهبردی نیز، بجای تمرکز بر آموزشهای کار ساز، مفید، آینده نگر و اشتغال زا به نشر فرهنگ اسلامی، تقویت اعتماد جوانان به نظام جمهوری اسلامی و کلی گویی هایی در مورد هویت ملی و دینی جوانان پرداخته می شود.
نسل جوان هر جامعه ای برای عبور قانونمند و آینده نگر به دوران میان سالی میبایست از سه مرحله بسیار ضروری و حیاتی عبور کند. مرحله آموزش، سپس اشتغال و در نهایت ازدواج و یا تربیت نسل جدید. این قانونمندی در اکثر کشورهای مدرن و پیشرفته بدقت برنامه ریزی می شود و سیاست های راهبردی این جوامع روی این سه مرحله متمرکز می گردند. اکثر متخصصین اشتراک نظر دارند که عدم برنامه ریزی صحیح برای عبور نسل جدید از دوران جوانی به میان سالی، بدون تردید محرومیت اقتصادی و انزوای نسل جوان از جامعه خود را بدنبال خواهد داشت.
در دوران جمهوری اسلامی با وجودیکه تعداد ورودیهای به دانشگاه ها رشد چشمگیری نشان می دهد، اما درصد بیکاری جوانان تحصیل کرده و داری مدرک دانشگاهی همواره روندی صعودی داشته است. متخصصین عوامل اصلی رشد بیکاری در میان جوانان تحصیل کرده را از یک سو در رکود اقتصادی و عدم حمایت از صنعت ملی و از سوی دیگر ناشی از روش تربیتی و آموزشی دانشگاههای کشور، که عمدتا متمرکز بر تربیت نسل آزموده برای بخش عمومی و دولتی است تا بخش خصوصی و صنعتگر، می دانند؛ که نتیجه مستقیم این سیاست های آموزشی بیکاری نسل جوان، ناتوانی اقتصادی در تشکیل خانواده، خانه نشینی و ادامه وابستگی مالی به والدین بوده است.
با وجودی که در سیاست های راهبردی مقامات جمهوری اسلامی بارها بر هویت اسلامی و ملی جوانان تاکید شده است اما بدلیل عدم برنامه ریزی صحیح و با ثبات برای انتقال سالم و قانونمند جوانان از مرحله جوانی به میان سالی، که محور اصلی آن را آموزش های علمی و صنعتی و اشتغال مفید و آینده نگر تشکیل می دهند، یکی از خطراتی که همواره در کمین جوانان نشسته و هر نسل جدیدی را تهدید می کرده و می کند بحران هویت است. بحرانی که در دوران حاکمیت طولانی جمهوری اسلامی و حاکمیت یک جانبه روحانیت شیعه اکنون ابعاد گسترده و پیچیده ای بخود گرفته است.
جوانان ایران در زمینه اعتقادات مذهبی با چالشهای بسیار جدی روبرو هستند. مذهب رسمی کشور به اشکال مختلف خود را بر زندگی آنان تحمیل می کند، از سوی دیگر والدین و نسلهای قدیمی تر که تجربه حاکمیت شرع و شارعان دین را با پوست و گوشت تجربه کرده اند مذهب را امر شخصی می دانند و خواهان جدایی دین از سیاست هستند.   مسلمان نوگرا و برخی از اصلاح طلبان حکومتی اما تفسیر و قرائت دیگری از دین ارائه میدهند. ودر این میان جوانان ما نمیدانند که آیا اساسا خود را مسلمان می توانند بنامند و یا بعضا حتی جرات نمی کند که خود را یک مسلمان اعلام کنند. تجربه سیاست های اجرا شده توسط جمهوری اسلامی برای هویت سازی جوانان و بازگشت آنان به هویت دینی، آنطور که مطلوب این نظام است، نشان میدهد که این سیاست ها نه تنها نتیجه بخش نبوده اند، بلکه بدبینی و تردید جوانان را نسبت به آموزشهای مذهبی شدت بخشیده اند.
یکی دیگر از ابعاد بحران هویت در میان نسل جوان ایران بحران هویت ملی است، این بحران بویژه در سالهای ریاست جمهوری احمدی نژاد و بدنبال سیاست ها و مواضع غیر مسئولانه او در عرصه های بین المللی تشدید می شود و آبرویی برای نسل جوان ایران که آروزی پیوستن به موج تمدن و پیشرفت های علمی در قرن بیست و یکم را دارد باقی نمی گذارد. در شرایطی که رشد و ترقی یک ملت منوط به درهای باز با جهان آزاد است، جمهوری اسلامی ایران روز بروز در انزوای بیشتر فرو میرود و جوان ایرانی با موانع بسیار سختی برای ارتباط با دنیای آزاد و انتقال علم وتجربه به کشور و یا ادامه تحصیل در مراکز علمی معتبر جهانی روبرو می گردد. پاسپورت ایرانی جوانان دیگر نشانه هویت ملی او نیست بلکه نشانه ای است بر پیشانی او که از جمهوری اسلامی می آید و بنابراین باید از موانع بی شمار و تحقیر کننده ای عبور نماید تا از یکی از دانشگاههای غربی پذیرش بگیرد.
بحران هویت اجتماعی بعد دیگری از این بحران هویت است. برای داشتن یک جایگاه معتبر و شناخته شده اجتماعی، نسل جوان نیازمند عبور از مراحل سه گانه آموزش، اشتغال و تشکیل خانواده است. در دنیای امروز جایگاه اجتماعی پیوند تنگا تنگی با میزان آموزش و نقش مفید در چرخه تولید و اقتصاد خورده است. به همین علت در صورتیکه چنین امکانی برای نسل جوان یک کشور فراهم نشود، در اثر وابستگی طولانی مدت به والدین، بیکاری و ناتوانی مالی برای تشکیل خانواده، این نسل را پا درهوا و مایوس ازآینده ای روشن و بنابراین در معرض خطرات بسیار جدی از جمله بی هویتی قرار می دهد.
زمانی که مشغول نوشتن این یادداشت بودم، فیلمی غم انگیز از سرئوشت جوانان سوریه دیدم. در این فیلم نشان داده میشود که جوانان این کشور تا چه اندازه با شور و شوق و احساسات پاک همراه با یک خواننده رپ سوری آواز میخوانند که ما همه هم وطنیم، ما انسانیم، ما همه از یک تاریخیم و به یک ملت تعلق داریم و ما با ارتش خود برادریم، پس چرا سلاح برویهم کشیده ایم و یکدیگر را می کشیم؟ صدای آواز جوانان انبوه که همراه با خواننده رپ آواز می خوانند بسیار امید بخش و روح انگیز بود. فیلم اما در ادامه نشان میدهد که بتدریج همین جوانان آواز خوان سلاح بدست می گیرند و وارد عرصه نبرد با ارتش سوریه و یا علیه هم می شوند. در ادامه تهیه کننده فیلم پای صحبت جوانی که سلاح خود را به کناری نهاد، می نشیند. وی با آه واندوه بسیار غم انگیزی می گوید که دیگر خسته شده ام، دیگر نمی خواهم بجنگم، تنم رنجور و روحم شکسته است و نمی دانم به کی پناه ببرم.
اگرچه شرایط کشورمان به هیچ وجه با سوریه قابل مقایسه نیست اما من آه سرد این جوان را بخوبی روی پوستم احساس می کنم، می بینم که نسل من، و نسلهای بعدی این مرز و بوم خسته از تشنج ها و جنگهای سیاسی و مرامی، در جستجوی آرامش، حتی آرامشی موقت، از یک ستون به ستون دیگری پناه می برند؛ بدون اینکه آینده روشنی در برابرشان و یا حتی کور سویی در انتهای دالان تاریک جمهوری اسلامی روشن باشد، فقط دلخوش از شب پره های زودگذر گام بر می دارند. آنکه راه فرار دارد بال بسوی مرزهای آزاد می گشاید و آنکه ناتوان از پرواز است، با انواع و اقسام داروهای مخدر به یک پرواز خیالی و تسکین بخش دست می زند. و سرانجام این نسل نیز بمانند نسلهای سوخته پیشین، در حال عبور اجتناب ناپذیر به دوران میان سالی است، دورانی که برای تامین معاش و بالا نگاه داشتن سر خود از امواج بلند تورم و بیکاری میبایست به هر آب و آتشی بزند.
اما من ندای نوجوانان را بار دیگر می شنوم که فریاد بر می آورند: "شاید آینده از آنِ ما باشد".

http://haghaei.blogspot.com