اصلاح‌طلبی و ابتذال تئوریک اپورتونیسم - پویان دریابان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ آذر ۱٣۹۲ -  ۲۷ نوامبر ۲۰۱٣


توافق قدرت‌های غربی و جمهوری اسلامی در مذاکرات اتمی فضایی برای اصلاح‌طلبان حکومتی و دنباله‌های اپورتونیستشان در اپوزیسیون که هرگز نتوانسته‌اند نافشان را از پیکر جمهوری اسلامی ببرند فضایی فراهم کرده تا ذوق‌زدگی به ارائه تحلیل‌های سبک و بی‌مایه در جهت اثبات ظهور یک جمهوری اسلامی دمکراتیک شدت دهند. مصاحبه‌ها و نوشته‌های فرخ نگهدار، گنجی، علیجانی، رحمانی و بهنود و شرکاء همگی این خط را دنبال می کنند. فقدان تئوری و مبنای علمی مخرج مشترک همه این تحلیل‌هاست. آن‌ها نه توان آن را دارند و نه می‌خواهند مدعاهای خود را با دانش تئوریک و فاکت‌هایی که در یک چهارچوبه علمی به هم پیوند داده شده اند اثبات کنند بلکه با سر و صدایی که در تریبون‌های بورژوازی بین‌‌المللی به دست آورده‌اند به مغشوش کردن اذهان همت گماشته‌اند.
در منطق اینان، پدیده‌های هستی، و ایضا پدیده‌های اجتماعی – طبقات، دولت‌ها، احزاب، ارگان‌های اعمال قدرت و... – فاقد ماهیت و ‌جهت‌گیری هستند، و کیفیات لحظه‌ای و جهت‌گیری های آنان تنها در برهمکنش با دیگر پدیده‌ها معین می‌شود. به دیگر سخن، هیچ چیز چیزی نیست، و آن چه هست انبوه برهمکنش‌های بی قانون و قاعده است. درک وارونه آن‌ها، برخلاف دیالکتیک واقعی که جهت گیری یک پدیده را امری درونی ولی کیفیت حرکتش را امری تابع برهمکنش با پدیده‌های بیرونی می‌داند، از انتساب چیزی به نام ماهیت و کیفیت به پدیده‌ها، و به همان ترتیب نیروهای اجتماعی، طفره می رود، و تصویری آشفته که در آن هر چیزی به هر چیز دیگر قابل انتقال است پیش می نهند. در این بلبشو که حاصل تصویرهای مغشوش فلسفی– یا به عبارت بهتر بی‌فلسفگی – آن‌هاست فی المثل رفسنجانی و روحانی و خاتمی و حتی هئیت موتلفه و روزنامه جمهوری اسلامی می‌توانند به دمکراتیسم نزدیک شوند و حتی رهبر حکومت نیز می‌تواند دارای ظرفیت‌های دمکراتیک باشد. البته آن ها توضیح نمی‌دهند که چرا این گونه است. چرا این در جمهوری اسلامی جناحی به اصطلاح دمکراتیک سر بر آورده است؟ آیا این دمکراتیسم جزیی از ایدئولوژی و در تحلیل نهایی در منافع آن ها نهفته است؟ یا مانور یک جناح رانده شده از قدرت است؟ آیا دمکراتیسم آن‌ها منشایی معرفتی دارد؟ یعنی گنجی و حجاریان و میرحسین موسوی و بهزاد نبوی که زمانی خود شمشیرهای بران علیه دمکراسی بوده‌اند به دلیل ضعف معرفتی چنان بوده‌ و اکنون با ادراک دمکراسی و مواهب آن دمکرات شده‌اند؟ آن‌ها در بسط این دمکراسی ادعایی چه منفعتی دارند؟ آیا چون دمکراسی پدیده‌ای مدرن و خوش‌دست و طنین خوشایندی دارد چنین شده‌اند؟ آیا اگر نسبت‌های موجود در جمهوری اسلامی معکوس شود، یعنی رفسنجانی و خاتمی و روحانی به سمت تمرکز هرچه بیشتر قدرت قدم برمی‌دارند یا به طور داوطلبانه میل به بسط پایه اجتماعی حکومت – حداقل در بین طبقات ستمگر و به لحاظ اجتماعی حاکم – دارند؟ مارکس در مانیفست می‌گوید که فئودال‌های رانده از قدرت برای کسب همدردی و حمایت زحمتکشان و به ستوه آوردن بورژوازی مضحکه‌ای به نام سوسیالیسم را ابداع کردند که از نظر مارکس ارتجاعی‌تر از بورژوازی و فاقد درک سیر تاریخ مدرن بود. آیا دمکراتیسم این جناح‌های "دوراندیش و واقع‌بین" هئیت حاکمه به قیاسی – و از منظر بی‌ربطی اش به دمکراتیسم واقعی و منافع توده‌ها – از نوع همان سوسیالیسم فئودالی نیست.
البته، اصلاح طلبان حکومتی و لیبرال-رفرمیست‌های متحدشان در اپوزیسیون و اپورتونیست‌ها حوصله کندوکاو تئوریک را ندارند و ذوق زده و نفس‌نفس زنان از "گشایش سیاسی" و "فضای باز قریب‌الوقوع" حرف می‌زنند، و البته این تئوری گریزی همان گونه که لنین در چه باید کرد؟ می‌گوید یکی از دو وجه جریاناتی است که می‌خواهند جنبش دمکراتیک و انقلابی را به بیراهه ببرند. در هر حال، یک نیروی سیاسی هوشمند به جای تبلیغ آن که از این کوزه ممکن است هر چیزی برون تراود بر دانش تئوریک که چهارچوبی برای ترکیب فاکت ها فراهم می کند تکیه و به جای تعیین سیاست خود از این واقعه تا واقعه دیگر به ماهیت و جهت‌گیری بازیگران عرصه سیاست توجه می کند.