راهِ یونان


شکوفه تقی


• ادیبزنی را هوای انتشار در سر بود، بادِ سیاه، در میادین چاپ، کلاه، می‌ربود. بر آن شد به یونانِ ادیب‌پرور برود، لیک پیش از آن، از استادش سخنی شِنَوَد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ آذر ۱٣۹۲ -  ٣۰ نوامبر ۲۰۱٣


 
 ادیب زنی را هوای انتشار در سر بود، بادِ سیاه، در میادین چاپ، کلاه، می‌ربود.
بر آن شد به یونانِ ادیب‌پرور برود، لیک پیش از آن، از استادش سخنی شِنَوَد.
گفت: "آنچه داری از توانایی و مال به دیوانگان و اوباش دِه به دو سال،
تا شب و روز ناسزایت گویند، اتهامت زنند، عیبت جویند.
آن‌چنان کرد که استادش فرمود تا دو سال راهِ پُررنج را در «اینترنت» پیمود.
پس از آن کوله‌بارش را بست. می‌رفت تا ژولیده‌مردی دید مست؛
ناسزایش می‌گفت بی حساب و درشت، گاه انگشتِ میانه نشان می‌داد،
گاه شست، گاه مشت.
بر آن مفت‌گوی واژگانِ سرد، زن، بامحبت، تعظیم کرد:
"پیش از این بها می‌دادم، امروز به‌رایگان دشنام می‌دهی. من شادم."

شکوفه‌تقی