بمناسبت شانزدهم آذر روز دانشجو


ایرج واحدی پور


• بنا برمنابع خبری امسال دوگروه مجزا از هم در دو محل جداگانه در دانشگاه تهران مراسم شانزدهم آذر را برگزار کردند ، این خبر مرا بران داشت که یادی از مراسم شانزدهم آذر سال هزاروسیصد و چهل ودو در دانشگاه تهران که بوسیله دو گروه مجزا از یکدیگر برگزار شد بنمایم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٨ آذر ۱٣۹۲ -  ۹ دسامبر ۲۰۱٣


بنا برمنابع خبری امسال دوگروه مجزا از هم در دو محل جداگانه در دانشگاه تهران مراسم شانزدهم آذر را برگزار کردند ، این خبر مرا بران داشت که یادی از مراسم شانزدهم آذر سال هزاروسیصد و چهل ودو در دانشگاه تهران که بوسیله دو گروه مجزا از یکدیگر برگزار شد بنمایم.
دران زمان رهبری جبهه ملی دوم سیاست سازش با حاکمیت را درپیش گرفته بود و روز چهاردهم شهریور ماه متینگی را که سازمان دانشجویان قصد برگزاری آنرا در پانزدهم شهریور در میدان بهارستان داشتند و مقدمات آنرا هم کاملأ اماده ساخته بودند و ترفندهای ساواک راهم خنثی نموده بودند وجه المصالحه آزادی خود از زندان قرار داد و به مجرد آزاد شدن دستور توقف متینگ را صادر کرد.
از انجا که حکومت نظامی بعد از پانزدهم خرداد نیز ادامه داشت ، ماخود بعنوان سازمان دانشجویان می بایستی در روز پانزدهم شهریور مردم را از میدان بهارستان بازگردانیم ، از این روز به بعد سازمان دانشجویان که قبلآ هم با رهبری جبهه ملی دوم مسئله داشت عملأ به کیفیتی مستقل به فعالیت ادامه میداد، بخشی از دانشجویان که به جناحی از رهبری نزدیک بودند و به نام باند خنجی - حجازی نامیده میشدند مانند سابق دنباله رو رهبری باقی ماندند.
در برنامه ریزی برای شانزدهم آذران سال مقامات دانشگاه مثل همیشه با بزگزاری مراسم بخصوص بدلیل حکومت نظامی موافقت نکردند . کمیته دانشجویان دانشکده فنی از طریق روابط دو برادر صالح ، الهیار رهبر جبهه ملی و جهانشاه رئیس دانشگاه تهران استفاده کردند و برای برگزاری مراسم در درون دانشکده فنی مجوز گرفتند ، ماهم سعی میکردیم با مذاکره از انها بخواهیم که از برگزاری مراسم جداگانه خودداری کرده و به ما بپیوندند .
غروب روز پانزدهم آذر کمیته اجرائی مراسم شانزدهم آذر آخرین جلسه خود را تشکیل داد و در تقسیم مسئولیتها یکی از دانشجویان بنام سیاگزار برلیان که درسال آخر دانشکده پزشکی و انترن بود را از مسئولیت به خاطر جلوگیری ازخطرابازداشت واخراج او از دانشگاه درست در آخرین سال تحصیلش ، معاف داشت ، ولی او با پیشنهاد خودش روانه جلسه دانشکده فنی شد که هم بخاطر اجازه ای که برای مراسم داشت بی خطر بود و هم تلاش دیگری شده باشد که شاید آنها در جریان مذاکره از مراسم جداگانه منصرف شوند و به ما بپیوندند . خود من مسئولیت شعار نویسی در داخل دانشگاه ( روی زمین و دیوارها ) و بردن پلاکاردها به درون دانشگاه را عهده دار شدم.
پلاکاردها در شب نوشته شدند و برای ساعت شش صبح فردا از محمد کیانزاد خواهش کردم که با وسائل شعار نویسی در پشت دانشکده علوم حاضرشود و پس از انکه کار تمام شد پلاکاردها را پنهان کردیم و از روی میله ها دانشگاه را ترک کردیم ، وقتیکه دوباره به دانشگاه برگشتم ، نیم ساعتی از هشت گذشته بود و دانشجویان زیادی درصحن دانشگاه قدم میزدند و هنوز به دانشکده ادبیات نرسیده بودم که یکی از دانشجویان پزشکی که سه سال از من پائیتر و عضو باند خنجی - حجازی بود را دیدم که با حالتی عصبانی به من گفت « با این سرعت کجا میروی ؟ آیا قصد بالا بردن تابلو حزب را در دانشکده دارید ؟ منظورش حزب توده بود » از او دلیل عصبانیتش را پرسیدم جواب داد « آقا خودش در لو دادن کمیته فنی دخیل بوده ، حالا اظهار بی اطلاعی هم میکند » من واقعأ روحم از ماجرا خبر نداشت پرسیدم منظورش چیست و بالاخره پی بردم ، کمیته دانشکده فنی که از دانشگاه اجازه برگزاری مراسم در دانشکده فنی را گرفته بود و همه فکر میکردیم که انها با راحتی خیال تامین دارند و دوست ما هم به علت همین تامین به جلسه شبانه انها رفته بود ، مورد هجوم ساواک قرارگرفته و بجز یک نفر از این کمیته که در ان زمان انجا نبوده همه بازداشت شده بودند.
ساعت نه صبح مراسم با شرکت جمع کثیری از دانشجویان در جلو دانشکده فنی شروع شد درحالی که یکی از دانشجویان اعلام یک دقیقه سکوت کرده بود ، دانشجوی باقیمانده و باز داشت نشده از کمیته دانشکده فنی که درداخل دانشکده فنی بود و داریوش معراجی نام داشت در مقابل جمعیت قرار گرفت و قصد اعلام اینکه « این مراسم به جبهه ملی تعلق ندارد را داشت که با بیان اولین و دومین کلمه زنده یاد رفیقمان بیژن جزنی از پشت سر اورا بغل کرد و درعین حال جلو دهانش را نیز گرفت و دو نفر دیگر نیز کمک کردند او را به دانشکده فنی باز گرداندند . بیژن بلافاصله در جلوی جمعیت قرار گرفت و با شرحی از تاریخچه شانزدهم اذر سخنرانی را شروع کرد ، هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که پلیس از هرطرف به جمعیت حمله برد و جمعیت به ناگزید پراکنده شد، بیژن و من از دیوار پشت دانشکده داروسازی خود را به خیابان رساندیم و فرار کردیم دراین پریدن پای بیژن زخمی شد.
دراین جریان ساواک نقش همیشگی خودرا بازی کرد . از یک طرف با تامینی که از طریق مقامات دانشگاه به کمیته دانشکده فنی داده آنها را در سازماندهی جدا از اکثریت دانشجویان تشویق و ترغیب کرد و سر بزنگاه به انها حمله کرده و آنها را از صحنه خارج کرد .از طرف دیگر درحالی که میتوانست به جلسات ماکه کمی علنی تر و در داخل خود دانشگاه تشکیل میشد حمله کند ، ویا تک تک چند نفری از مارا بگیرد چنین نکرد ، اما با موذی گری جمع ما را متهم به لو دادن کمیته فنی نموده بود چنانکه آقای حسین موسویان صبح همانزوز مارا به لو دادن گروه فنی متهم میکرد و درعین حال پلیس و ساواک با حمله علنی مانع از برگزاری مراسم ما شد.
از زمان ریاست صالح بر دانشگاه بازداشت دانشجویان ، اخراج و سربازی رفتن را در پی داشت . تا مجددأ پس از پایان سربازی اجازه بازگشت به دانشگاه داده شود . این بازداشتی ها نیز به سربازی فرستاده شدند و دوست ما برلیان هم پس از سربازی توانست بقیه انترنی خود را به پایان برد.