از : همنشین بهار
عنوان : درخت جاکاراندا Jacaranda Tree بیرق گلگون بهار
سلام بر شما خانم سهیلا وحدتی
تلفظ درخت Jacaranda در زبان انگلیسی «جاکاراندا» ست اما در زبان بومیان آمریکای مرکزی (همچنین در کوبا، آفریقای جنوبی، زیمباوه، مکزیک، برزیل، بولیوی، نپال و... که درخت مزبور کاشته میشود) «یاکاراندا»ست. یاکاراندا ریشه «گورانی» Guarani دارد و به معنای معطر است.
اینجا را ببیننید:
درخت جاکاراندا Jacaranda Tree بیرق گلگون بهار
http://www.hamneshinbahar.net/
در ترانه هایی هم که با اشاره به آن سروده و اجرا شده، «یاکاراندا» شنیده میشود.
http://www.youtube.com/watch?v=FlEJz۸rbYrw
از خانم سحر دلیجانی به خاطر کتاب خوبشان قدردانی میکنم .
سلام بر سحر
با کمال احترام: همنشین بهار
۵۹٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۲
|
از : ایرج متین
عنوان : برای خانمها وحدتی و ربابه
۱- ممنونم از تشویق شما خانم وحدتی عزیز. در ضمن، من در کامنت اول اشتباها گفتم که نویسنده ای انگلیسی متن فارسی را ویرایش خواهد کرد، مراد متن انگلیسی است. رمان زیبای سحر دلیجانی (متن انگلیسی) همین دیروز به دستم رسید. قوی نوشته شد. باید به اش صمیمانه شادباش گفت.
۲- خانم ربابه گرامی، چیزی که بنده دارم می نویسم، خاطره نیست. خاطرات اگر چه بعضاً ارزشی والاتر از رمان های مهم دارند، اما نوشته بنده مجموعه چند داستان (اپیزود) مرتبط به هم است که حول محور پیوندهای عاطفی دو فعال سیاسی می چرخد، عشقی که در انقلاب به صورت دوستی شکل می گیرد، پس از انقلاب به زندگی مشترک می انجامد، در زندان گسیخته می شود، و عواقبش پس از زندان آشکار می گردد. موفق باشید.
۵۹٣۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۲
|
از : ربابه ر
عنوان : آنها که زنده اند!
من فقط جمله ای از کامنت عفت ماهباز را مورد تأمل قرار می دهم:
« نسل ما داستان خود را روایت کرده و به خوبی از پس آن بر امده و این نسل پس از ما هستند که خواهند خواند و برداشت های خود را خواهند نوشت و روایت ما را تعبیر خواهند کرد همانگونه که سحر در مورد تواب ها کرد .»
خود توبه یکی از مقولات بسیار مهم است که هنوز تحلیل عینی و علمی از آن به عمل نیامده و ریشه یابی نشده است.
مسئله توبه مسئله ساده ای نیست که عفت ها و سحرها «روایت کنند تا نسل بعدی بخواند و برداشت کند.»
من نه شوهای تلویزیونی را دیده ام و نه حتی کیهان جمهوری اسلامی را خوانده ام و نه خاطرات این و آن را و یا توبه نامه های این و آن را.
حقیقت را باید در تحلیل عینی و علمی طبقات اجتماعی و ماهیت احزاب و جریانات سیاسی و کم و کیف آنها یعنی در خود جامعه و جهان جست و پیدا کرد.
خوب آنها که به هر دلیلی شکستند و توبه کردند، به جای خود.
بقیه که به هر دلیلی نشکسته اند و توبه نکرده اند و زنده مانده اند، چه می کنند؟
خیلی های شان هم از توبره می خورند و هم از آخور.
اکثرا یادمانده و خاطره می نویسند تا «نسل بدبخت بعدی بخواند و مسموم شود» و ضمنا از امام کذائی، شیخ رفسنجانی و مشد حسن روحانی و نسرین و سیمین و عیسوی و موسوی شب و روز دفاع می کنند و شاید هم از حمایات مادی و معنوی اجنه میهنی و یا ماورای میهنی بهره برمی گیرند.
شاید بهتر باشد که مرده ها را رها کنیم و از زنده ها برای آینده ها بنویسیم تا اگر توانستند به جای شان، شرم کنند و یا حداقل هشیار باشند.
۵۹۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۲
|
از : عفت ماهباز
عنوان : نسل ما
سهیلای عزیز سلام
ممنون از نقد کتاب سحر ، که باخبرم کرد که سحر کتابش را سرانجام نوشته
ممنون از سحر و ممنون از حسن ،
و ممنون از مادر سحر که سحر را بدنیا تقدیم کرد و صبورانه و بی هیچ ادعایی زندان را گذراند و سحر را بی خشم کین چنین انسان بزرگ کرد .
اما در باره تواب هانوشتی :"آیا هیچ توابی در زندان چنین رفتاری داشته، یا این نگاه خوش بینانه نویسنده است که دلش می خواسته که آنها در زندان اینگونه رفتار می کرده اند."
سهیلا جان سحر بدرستی تصویر کرده تواب ها هم انسانی بودند از جنس مادر سحر و اگر انسانیت شان در ان خراب آباد لغزش داشت ،گاه با شرمندگی گوشه های از انچه داشتند را به به نمایش می گذاشتند بخصوص که تواب های که ذکرشان رفت انسان های آرمانخواهی بودند و به هیچ وجه برای این به زندان نرفته بودند که تواب شوند
اما در باره نسل ما نوشتی که:"نسل ما داستانی ننوشت و تا بخود آییم نوبت از ما گذشت و قلم به دست نسل پس از ما رسید."
نسل ما داستان خود را روایت کرده و به خوبی از پس ان بر امده و این نسل پس از ما هستند که خواهند خواند و برداشت های خود را خواهند نوشت و روایت ما را تعبیر خواهند کرد همانگونه که سحر در مورد تواب ها کرد .
با سپاس و مهر تمام
عفت
۵۹۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : تشکر
سرکار خانم وحدتی،
توضیح شما قانع کننده بنظر میرسد ولی بنده که ویدئو کوتاه معرفی کتاب را دیده بودم از خانم نویسنده چیزی در این باره نشنیدم. بهر حال زمانی که پس از گروگان گیری، تنی چند از هموطنان! از احساسات ضد ایرانی آمریکائیها استفاده کرده و با شرح خاطرات! خود نان رابه تنور چسباندند آدم از طناب سیاه و سفید میترسد. ممنون. موفق باشید.
۵۹۲۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۲
|
از : سهیلا وحدتی
عنوان : وجه تسمیه
درست است، این درخت گرمسیری است و در ایران نمی روید. داشتن چنین درختی در ایران شاید رویا باشد. شاید این نامگذاری هم از آن روست که واقعیت و رویا در این کتاب در هم آمیخته است. گویا - اگر درست به خاطر بیاورم - مادربزرگ نویسنده، این درخت را در تلویزیون دیده و از آن خیلی خوشش آمده و آرزو کرده که آن را در خانه اش داشته باشد. این یک رویاست، بسیاری از ما رویاهایی داشته ایم که به واقعیت نپیوسته و رویای آن زن داشتن یک درخت جاکاراندا بوده. و واقعیت اینست که بچه ها در خانه او بزرگ می شوند. شاید نام بچه های درخت جاکاراندا ترکیب این رویا و واقعیت است. اما امیدوارم فرصتی بیابید و این وجه تسمیه را مستقیم از نویسنده بپرسید.
۵۹۲۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : سماجت
من سالهاست که رمان نخوانده ام و نمیدانم که " ف " درخت جاکاراندا " چه " فرحزادی " را به ذهن خوانندگان این گونه ادبیات متبادرمیکند و بدین جهت تا حدودی با بعضی از نکات کامنت سرکار ربابه خانم موافقم. تصویر زیبای درخت پرشکوفه بر جلد کتاب و کلمه (مبهم ؟) " جاکاراندا " البته توجه خیلی ها را جلب خواهد کرد ولی آیا رابطه ای هم با موضوع دارد و یا فقط یک شگرد تبلیغاتی ست، نمیدانم.
از طرف دیگر خب بفرض هم باشد. مگراین همه از تصاویر زیبای خلق خدا جهت تبلیغ استفاده نمیشود؟ بما که رسید بد میشود؟ و آیا این ارزش آنرا ندارد که جهان از مصیبت رفته بر ما بیشتر آگاه شود؟ باز هم نمیدانم و خداوند ازسر تقصیرمن و (سر کار ربابه خانم ؟ ) بگذرد.
۵۹۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۲
|
از : ربابه ر
عنوان : مشغله سوال انگیز خاطره نویسی
روی سخن من بیشتر با جناب متین است.
من نه کتاب سحر را خوانده ام و نه نقد سهیلا را
مرا دیری است این نکته به خود مشغول می دارد که چرا بعضی ها یاد مانده نویسی و خاطره نویسی را به مشغله اصلی زندگی شان بدل کرده اند؟
در قرون وسطی زنان و مردان متعلق به اشرافیت بنده دار و فئودال خاطره می نوشتند و یا خاطره می گفتند تا نویسنده چه بسا معروفی از قبیل الکساندر دوما و یا حتی بالزاک بنوسد.
بعد در عصر امپریالیسم سیاستمداران و بوروکرات های اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و غیره در ایام کهولت به این کار مبادرت ورزیدند.
اکنون خیلی از کسانی که فعالیت سیاسی در احزاب و غیره داشته اند، با اشتها و اشتهار تام و تمام خاطره می نویسند.
کسی که در ایام نوجوانی و یا جوانی بسان سحر تجارب تلخ کابوس واره را از سر گذرانده، شاید نوشتن «خاطرات» به گشایش گره های پسیکولوژیکی اش و به رهائی نسبی اش از شر کابوس کمک کند.
ولی اینکه توحش شاه و شیخ به بیست و چند زبان ترجمه شود تا به قول بعضی ها «جهان متمدن بداند که در جهنم شاه و شیخ چه گذشته و می گذرد» خیلی سوال برانگیز بنظر می رسد.
چون بدین طریق و ترفند آگاهانه و یا ناخود آگاه نسبتی شگرف وارد توحش همان امریکا و اروپا در همین چند سال اخیر و نه در جنگ های جهانی کبیر، نه در هیروشیما و ویتنام و چین و روسیه و اندونزی و غیره وارد می شود.
دلایل خاطره نویسی اما بهتر است که بررسی شوند.
چون ظاهرا بعضی ها با یادمانده ها و خاطره های تلخ و شیرین کلی نام و آوازه در می کنند و گله ای از هواداران پر و پا قرص گرد می آورند.
دلیلش شاید این باشد که خاطره نویسی نوعی تطهیر ضمنی خویش و تجلیل ضمنی از خویش است.
هیچ خاطره نویسی نبوده که از کثافتکاری های خود و یاران خود پرده بر دارد.
مرده ها و یا زنده های نامور در خاطره ها بیشتر به بهانه شبیه اند تا خاطره نویس به تحریف دلبخواهی رخدادها و روندها نایل آید و برای امروز و فردای خود سرمایه ای درخور گرد آورد.
کس چه می داند.
شاید فردا روسای جمهور از خاطره نویس های شهیر «انتخاب» شوند.
حالا سوال دیگری به ذهن وارد می شود و آن اینکه اگر بفرض سحر همین کتاب خود را نه چند سال پیش، بلکه چند ماه پیش مثلا در عهد مشد حسن روحانی می نوشت، کسی حاضر به ترجمه اش می شد، چاپ و انتشار و فروش پیشکش؟
۵۹۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : " وجه تسمیه " !
میگویند در کلاس درس اقتصاد یک موسسه اروپایی از محصلین خواستند که در باره شتر چیزی بنویسند. موضوع انشاء محصل ایرانی " وجه تسمیه شتر " ! بود. بنا بر این سنت, در این بررسی چیزی در باره " وجه تسمیه درخت جاکاراندا " نیامده است.
گشتی در اینترنت نشان میدهد که این درخت در نواحی گرمسیری و نیمه گرمسیری آمریکای مرکزی و جنوبی درختی بومی بوده ولی امروزه در بسیاری از نواحی دنیا کاشته میشود. در ویکیپدیا ، عربی آن هم جاکاراندا ست و ایرانی ها فرصت ترجمه آنرا نیافته اند. در یک لغتنامه اینترنتی ریشه کلمه را از زبان پورتغالی به معنی تنه و شاخه های محکم دانسته اند. در یک لغتنامه اینترنتی فارسی آنرا: (زیستشناسی) درخت جوالدوز، پیچ اناری نامیده اند. شکل درخت با شکوفه ها, بسیار شبیه درخت ارغوان است ولی در انگلیسی درخت ارغوان را
Rdebud میگویند. کاش سرکار خانم وحدتی که با نویسنده و مترجم تماس دارند شرحی هم در باره انگیزه و " وجه تسمیه درخت جاکاراندا " مرقوم میفرمودند.
۵۹۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۲
|
از : سهیلا وحدتی
عنوان : به ایرج متین
دوست گرامی نادیده، خوشحالم و به شما تبریک می گویم که قلم بدست گرفته و درباره نسل ما می نویسی. نگران پیچیدگی های زبان نباید بود، چرا که محتوای سخن است که کز دل برآید و بر دل نشیند. منتظر خواندن کتاب شما هستم.
۵۹۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۲
|
از : ایرج متین
عنوان : به خانم وحدتی + یک نکته
درود بر شما خانم وحدتی. نقد زیبایی از کتاب سحر دلیجانی ارائه دادید و نگاه انسانی و بی طرفانه او را به خوبی نمایاندید. نمی خواهم در مورد نقد شما اظهار نظر کنم، زیرا بهتر از شما قادر به بررسی آن نیستم. اما، می خواهم در مورد این نکته ی بسیار به جای شما اظهار نظر کنم که نسل ما اثری با چنین ویژگی منتشر نکرده است. اجازه می خواهم عرض کنم که بنده (نام بالا مستعار است) به عنوان هم نسل شما مشغول نوشتن چنین کاری هستم. دیرزمانی است که رفقایم توصیه کردند به این وظیف ی میهنی عمل کنم، اما به دلایل مشکلات زندگی و نیز تحلیل غلطم به نبود مخاطب کافی، آن را به تاخیر انداختم. با این حال، متاسفانه من نمی توان همه رویدادها را در کتابی کم حجم ارائه دهم. قطعاً حجیم خواهد شد، نه این که تعمدی داشته باشم، بل که رویدادهای مهم چندان زیادند که امکان گلچین کردن آنها و انتشار به صورت چند داستان کوتاه و گذرا مقدور نیست. دلیل اصلی در واقع آن است که نوشته ی من دوره ای طولانی تری را در بر می گیرد، انقلاب ۵۷، جنگ، انقلاب "فرهنگی" دانشگاه ها، سرکوبهای پس از ان، زندان از حمله کشتارهای ۶۷ و مصیبت های پس از ازادی از جمله مبدل شدن به زندانیان همیشه "بالقوه". من در بطن همه این حوادث بودم و به جز اعدام همه را تجربه کردم. من هم قصدم نوشتن ان به انگلیسی است، منتها من با وجود تحصیلات بالا در یک کشور انگلیسی زبان، مثل سحر در اینجا بزرگ نشدم و مهاجرتم چندان طولانی هم نیست. لذا، زبان نگلیسی ام توانایی برخی جنبه های ادبی اثر را ندارد. قرار است نویسنده ای انگلیسی زبان مسوولیت ویرایش آن را پس از پایان متن فارسی به عهده بگیرد. امید که عمر مجال دهد این کار را به ثمر برسانم. اما، از تجربیات سحر در کتابش و نیز از نقد شما در باره ی اثرش بهره خواهم برد. پیروز باشید.
۵۹۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۲
|