لبنان می میرد
لبنانی ها باید کشورشان را به کسانی که می خواهند جنگ کنند اجاره دهند
Charles Chahwan
- مترجم: ناهید جعفرپور
•
تب اعتقادی ایران و این جنون سوریه باعث می شوند که لبنان دیر یا زود بطور کامل محو گردد. لبنانی که ما از زمان استقلالش می شناسیم به پایان خود نزدیک می شود. میان اسرائیل که می خواهد از منافع دولت و مردمش دفاع کند و ایران که موجودیت اسرائیل را می خواهد از بین ببرد لبنان قرار گرفته است و من مطمئنم که تنها چیزی که در این میان نابود می شود لبنان است. لبنان تاب تحمل فشاراین دیوانگی ها را ندارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۹ شهريور ۱٣٨۵ -
۲۰ سپتامبر ۲۰۰۶
من و دوستانم طرحی را برای کشورمان لبنان در ذهنمان مجسم کرده ایم که می تواند برای ما میلیون ها و شاید هم میلیاردها درآمد با خود به همراه داشته باشد. شاید این برنامه ما در نگاه اول خنده دار و یا دیوانگی و رویا به نظر رسد اما با این وجود من این طرح تجاری، توریست جلب کن، سیاسی و هنرمندانه را پیشنهاد می کنم: به این صورت که ما کشورمان لبنان را به هر کسی که در این جهان می خواهد جنگ کند اجاره دهیم.
مثلا اگرموزامبیک بخواهد با دانمارک جنگ کند آنزمان این دو کشور می توانند لبنان را برای یکسال یا بیشتر اجاره کنند و ما لبنانی ها هم در حالیکه اجاره را گرفته ایم این مدت زمانی که آنها با هم جنگ می کنند همگی به موزامبیک یا دانمارک رفته و در آنجا زندگی و تفریح کنیم و زمانی که جنگ خاتمه یافت و کشورمان به ویرانه ای تبدیل شد حداقل ما سالم و بدون درد و پشیمانی به این مخروبه برمی گردیم.
زیرا که آن لبنانی که ما از پیشینیان خود به ارث بردیم و برای استقلالش جنگیدیم دیگر وجود ندارد. اگر هم وجود دارد تنها در برخی ازترانه های زیبای فیروز خواننده توانا زنده است. بله لبنان یعنی آن منطقه ای که در تصورات اولین روشنفکران چون میشل مشها وجود داشت تا ابد محو و نابود شده است و مدت های مدید است که دیگر وجود ندارد. این لبنانی که ما در میان جنگ جمهوری حزب الله و دولت اسرائیل تجربه نمودیم به هیچ شکل با بدترین منطقه جهان هم قابل مقایسه نیست. من مطمئنم که اگر ایران با عقاید دیوانه وار و سیستم ویروسی اش همچنان از ما سوء استفاده کند تا بدینوسیله از لبنان همان کشور زشت و وحشتناکی را بسازد که در افغانستان زمان حکومت طالبان وجود داشت، آنوقت ما بزودی شرمگینانه لبنان را با سومالیا مقایسه خواهیم نمود.
من اعتقاد دارم که تنها بمب اتمی که ایران در اختیار دارد و ما را با پرتاب آن مفتخر نموده است این طرح است که در مبارزه با "شیطان بزرگ" آمریکا و اسرائیل تا آخرین لبنانی را فدا کند.
صدام با کمک سنی های عرب در خلیج فارس و همچنین کمک آمریکا بر علیه ایران جنگ نمود حال ایران هم می خواهد انتقام بگیرد. شیعیان ایران تصمیم دارند تا آخرین نفر شیعه و آخرین نفر لبنانی را فدا کنند تا بطور تاریخی ومذهبی و قومی از عرب های سنی و همچنین آمریکا و اسرائیل انتقام بگیرند. ایران که میلیاردها از درآمد نفت را خورده است، در رویای یک امپراتوری بزرگ جدید که نام ایران باستان را زنده کند بسر می برد و در این راه سوریه راه را برای آنها هموار می کند. دقیقا همان رژیم سوریه ای که بمدت ۱۵ سال بر لبنان حکومت نمود و لبنان را در اشغال خود نگاه داشت و از تمامی نهادهای این کشور از دادگستری گرفته تا ارتش سوء استفاده نمود. این رژیم که بطور ظاهری وسطحی از لبنان عقب نشینی نموده بود با نفرتش بیشک کمک نمود تا در سرتاسر جهان آن روحیه انقلابی لبنانی که مورد تحسین همگان بود از بین برده شود و همچنین کمک نمود تا ایران به لبنان دسترسی پیدا کند. آنهم به کمک شیعیان (حزب الله) کاملا مسلح، غیر قانونی، که کاملا خارج از قوانین لبنان با میلیون ها دلار پول ایران پشتیبانی می شدند.
نفوذ ایران در لبنان کمتر از یکسال بجائی رسید که این جنگ به وجود آمد. جنگی که ما لبنانی ها همه در آن خواهیم مرد. این جنگ در واقع هدیه ای بود از سوی سوریه به لبنانی ها و تمامی کسانی که تلاش کردند سوریه را از بهشت لبنان و بزبانی بهتر از غارهای علی بابا بیرون کنند. رئیس جمهور رفیق حریری به قتل رسید. بی شک لبنان از زمان استقلالش تاکنون هیچکسی را که قابل مقایسه با او باشد نداشته است و مطمئنا هیچکسی هم با این مشخصات در آینده نخواهد داشت و شاید هم بزودی دیگر لبنانی وجود نداشته باشد. من حقیقتا بیمناکم.
حریری کشته شد وهر کسی می داند چه کسی او را کشت، او می خواست از لبنان هنگ کنگ دیگری بسازد. او می خواست صلح و موفقیت برای لبنان بیاورد. او به مانند کسانی که این کشور را ساخته بودند عاشق لبنان بود. درست مانند میشل مشها. او می خواست کشوری صلح آمیز بسازد که رابط میان شرق و سایر جهان باشد. کشوری که در آن تمامی مذاهب و اقوام و گروه ها بطور مسالمت آمیز با هم زندگی کنند. حریری درست همان لبنانی را می خواست که از پدر دهقانش که عاشقانه به لبنان عشق می ورزید شنیده بود. اما این عشق با تنفر و حسادت جواب داده شد زیرا که نه سوریه و نه اسرائیل هیچکدام نمی خواستند که مردم لبنان با یک چنین مدلی در همسایگیشان قرار داشته باشد. در نگاه سوریه و اسرائیل جائی برای مدل زندگی مسالمت آمیزی که حریری به آن اعتقاد داشت وجود نداشت. برای بسیاری لبنان به مانند زن زیبائی است که دوست دارند به آن تجاوز کنند. آمریکائی ها هم همواره در نیمه راه لبنان را تنها گذاشتند و آن دمکراسی که آمریکائی ها از آن سخن می گفتند را در حالیکه پایه هایش لرزان بود در نیمه راه به حال خود رها کردند و از این دولت بی سر که هرکسی می دانست رئیس جمهورش محصول سوریه است می خواستند که معجزه کند و قطعنامه ۱۹۵۹ سازمان ملل را پیاده کند و حزب الله را خلع سلاح نماید.
چیزی مثل گفتگوی ملی و یا زمان از دست رفته و یا حالتی موقتی وجود داشت تا اینکه دیوهای ایران از دروازه دمشق گذر کنند و به لبنان ناتوان ضعیف وارد شوند. به ناگهان سیستم ایران برهبری احمدی نژاد تصمیم گرفت به اختلافات اسرائیلی - عربی رسیدگی کند و موفق شد احساسات را در همه تهیج کند و این احساس عمومی را با احساس قدیمی و شکست خورده شیعیان ربط دهد بخصوص در شیعیان عرب لبنان. بدینوسیله شیعیان از این شانس برخوردارشدند که از سنی های اکثر کشورهای عربی انتقام بگیرند. این احساس شیعیان لبنان نسبت به سنی ها ریشه اش در سیستم دولتی لبنان قرار ندارد بلکه به تاریخ بر می گردد و از زمان مرگ نوه های محمد یعنی حسن و حسین نشئت می گیرد. به هر روی ایران موفق شد هر طور شده "فرهنگ مرگ" را به لبنان صادر کند و این فرهنگ از سوی شیعیان لبنان بعنوان مدلی اجتماعی و مدل زندگی خیلی زود پذیرفته شد و آنها در بخش جنوبی بیروت متمرکز شدند و در موزائیک جامعه لبنان بصورتی فعال و مثبت شریک نشدند. رنج و دردی که مردم جنوب لبنان در طی ۱۰ سال اشغال این منطقه توسط اسرائیل می بایست تحمل کنند، امکان اجرای این برنامه ها و طرح های کشورهائی چون ایران و سوریه و شاید هم هردو آنها بصورت متحد را ممکن ساخت.
لبنان به پایان خود نزدیک می شود
من مجددا تکرار می کنم: این تب اعتقادی ایران و این جنون سوریه باعث می شوند که لبنان دیر یا زود بطور کامل محو گردد. لبنانی که ما از زمان استقلالش می شناسیم به پایان خود نزدیک می شود.
میان اسرائیل که می خواهد از منافع دولت و مردمش دفاع کند و ایران که موجودیت اسرائیل را می خواهد از بین ببرد لبنان قرار گرفته است و من مطمئنم که تنها چیزی که در این میان نابود می شود لبنان است. لبنان تاب تحمل فشاراین دیوانگی ها را ندارد.
در این میان تشابهاتی میان بحران موشک های روسی بر سر کوبا و آمریکا در زمان کندی و موشک های هدف گرفته شده ایرانی حزب الله بسوی اسرائیل وجود دارد با این فرق که لبنان کوبا نیست و اسرائیل آمریکا نیست و ایران شوروی نیست.
تهدیدات اتمی ایران و اسرائیل را باید جدی گرفت. همه اروپا هم این را می داند و دقیقا دلیل اصلی جنگ در لبنان همین است. سعودی ها می گویند که هیئت سازمان ملل بجای رفتن به لبنان باید برای حل اختلافات و حل جنگ لبنان به ایران بروند و من هم فکر می کنم که حق دارند. باید به همه این ماسک ها که هنوز هم بر چهره بسیاری از کشور هاست نفرین نمود. این ماسک ها بقیمت از بین رفتن آخرین لبنانی خواهد شد. این طور نیست؟
کسی می گفت که جهنم بر روی همین زمین خاکی و همین زندگی کنونی ماست. ما در لبنان به این گفته اعتقاد داریم. واقعا دیگر چیزی دیگر را نمی توان به این جهنم شبیه دانست. تا بحال ما فکر می کردیم که در جهنمی بنام زندگی میان دو کشور سوریه و اسرائیل قرار داریم و این را تصور نمی کردیم که جهنمی دیگر در دورتر ها ما را محاصره نموده است که بسیار بدتر از این هردو با هم است.
مسلما در جهنم هم طبقات مختلف وجود دارد و ما در پائین ترین طبقه قرار گرفته ایم و اگر در لبنان در باره این چیزها صحبت کنیم و یا در باره اش بنویسیم فورا بعنوان "دشمن" قلم می خوریم. حزب الله که مجموعه عقاید شیعیان را رهبری می کند با وجود اینکه در لبنان جامعه روشنفکری بزرگی وجود دارد اما بعنوان تنها حزب مسلح سایر عقاید را تحت فشار قرار می دهد و به مجرد اینکه عقیده دیگری بخواهد خود را به اثبات برساند یا از آن جلوگیری می کند و یا آن را بنقد می کشد. حتی زمانی که کمدین برنامه تلویزیونی نقش حسن نصرالله را بازی می کند این مسئله نزدیک بود به یک فاجعه منجر شود. لذا خطر جنگ داخلی در لبنان قوی است.
خوب حالا ما ملتی هستیم که آزادی را دوست دارد و می خواهد در آن زندگی کند. شاید هم اکثرا به خاطر خودخواهیمان این طور است اما با تمام اشتباهاتمان این حق را داریم که کمی زندگی کنیم. شاید این هرج و مرج هم شخصیت اصلی ما ست. اما بدون اغراق بگویم که روزی همین کشور کوچک هم از نظر فرهنگی و فرهنگ دمکراتیک در مجموعه خاورمیانه نمونه داشت.
اما این بار پایان همه چیز است و این احساس باطنی ماست. هیچ لبنانی امروز به آینده فرزندانش در این کشور مطمئن نیست. همه میخواهند فقط فرار کنند. این احساس حتی قبل از این جنگ اخیر هم وجود داشت و این جنگ آن احساس را تائید نمود. تازه ما شاید ملتی باشیم که با علاقه خنده می کند و احتیاج به خوشی دارد و می خواهد از زندگی لذت برد و بیرون رود و تفریح کند همچنین ما ملتی هستیم که می خواهیم مهاجرت کنیم. البته این به آن منظور نیست که ما کشورمان را دوست نداریم بلکه بیشتر به این خاطر است که از دور برایش عزا داری کنیم درست بمانند کسی که برای رویاهای دوران جوانی و اولین عشقش بعدها به عزا می نشیند.
برای یک ملت هیچ آینده ای وجود ندارد زمانی که خود را آموزش ندهد و کسی که اجازه ندارد خود را آموزش دهد هیچ موجودیتی هم ندارد. شاید از ما تنها خاطره ای باقی بماند و نامی در کتاب های قدیمی.
منبع: Spiegel Online
|