«تطهیر یا تکفیر» - حمید رضا (ماهان) محمدی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ دی ۱٣۹۲ -  ۲۶ دسامبر ۲۰۱٣


چند روزی بود که سانحه منجر به فوت مادر و همسر پیمان ( امیر رضا ) عارفی ، به بهانه ای تبدیل شد برای ایجاد موجی از تنش و التهاب و هیجان و دلیلی برای مشغول شدن بخشی از فضای ارتباط مجازی و همین امر باعث شد تا این اتفاق که به واقع متاثر کننده بود به کمک بعضی مجموعه های خبری شناخته شده به فکاهی وحشت تبدیل شود و فرصتی بسازد برای بعضی تسویه حساب های قدیمی و عصبی. اما حالا که تا حدودی التهاب ها فرو کش کرده شاید امکانی باشد تا کمی با حوصله و بیرونی تر به اتفاق افتاده نگاه کنیم و دلیل این همه آشفتگی ها را ببینیم. شاید برای رسیدن به قدری از حقیقت، بررسی چگونگی قرارگرفتن سوژه اصلی این اتفاق ها یعنی امیر رضا عارفی در چنین شرایطی راه بهتری باشد.
پیمان (امیر رضا) عارفی در سال ٨٨ به اتهام ارتباط ،عضویت،همکاری با رادیویی بنام تندر دستگیر و پس از محاکمه در دادگاه علنی نمایشی ابتدا به اعدام محکوم شد که این حکم پس از شکسته شدن به پانزده سال حبس و تبعید در زندان مسجد سلیمان تغییر پیدا کرد، و درسال ٨۹ به محل تبعید گاه منتقل شد.
برای روشن شدن موضوع اتهامی نیاز بیشتری به توضیح محتویات پرونده امیررضا عارفی نیست چرا که پرداختن به این موضوع و ازاین زاویه چیزی به جز سردرگمی و جدل بی نتیجه حاصل نمیکند، اما شاید ذکر چند نکته و مورد و تا اندازه ای توضیح بعضی مسائل نادیده و ناگفته کمک کند تا قدری به حقیقت نزدیک شویم.
۱- دلیلی که به موجب آن امیررضا عارفی ابتدا به اعدام و سپس به پانزده سال حبس و تبعید محکوم شد همان ماده مندرج در قانون مجازات اسلامی است که دیگر تبعید شدگان هم به استناد همین ماده محکوم و در حال مجازات شدن هستند، یعنی ماده ی ۱٨۶، یعنی محارب شناخته شدن در صورت ارتباط و همکاری با گروههایی که بصورت مسلحانه بر علیه نظام جمهوری اسلامی اقدامی انجام میدهند. اما همینجا سه سوال مطرح است ۱- آقای عارفی اساسا دست به سلاح برده یا اقدامی با سلاح گرم برعلیه جمهوری اسلامی انجام داده؟ جواب این سوال در شکسته شدن حکم آقای عارفی و تبدیل آن به محکومیت حبس و تبعید است. ۲- اساسا گروه یا تشکیلاتی مشخص و تعریف شده که حداقل اعضای مرکزیت آن معلوم باشند و شناخته شده و دارای کارت عضویت و ارتباط سلسله مراتبی که هویت جمعی سیاسی بسازد و نام آن انجمن پادشاهی باشد وجود خارجی داشته یا دارد؟ یا تنها صدایی است که از طریق رادیویی بنام تندرشنیده میشود؟ ٣- آیا استناد به عملی تروریستی که درفروردین سال ٨۷ موجب کشته شدن تعدادی انسان بی دفاع شد میتواند دلیل کافی برای وجود تشکیلاتی سیاسی و حرفه ای باشد یعنی توضیحی که در بالا داده شد؟ یا تنها رفتاری عصبی و تلافی جویانه بوده از جانب عده ای جوان ناراضی و فریب خورده توسط عوامل جاسوسی سرویس های امنیتی مخالف جمهوری اسلامی؟ و نه گروه و دسته و حزب و تشکیلات سازمان یافته موضوع بحث ماده ۱٨۶ تا هرفرد دیگری با این اتهام محکوم به اعدام و تبعید شود.
۲- گروه یا تشکیلاتی که از آن با نام انجمن پادشاهی ایران یاد میشود از سال ٨۲ فعالیت تبلیغی رسانه ای خود را از طریق شبکه تلویزیونی ماهواره ای بنام " یور تی وی " از لندن شروع کرد که تا اواخر سال ٨۵ و مفقود شدن مجری آن در همان مسیر حرکت میکرد هر چند بدنبال جذب افراد مستعد برای اعمال تروریستی بود تا شاید از این طریق به رسمیت شناخته شود و جدیت خود در ادعای مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را اثبات کند اما با اشراف امنیتی وزارت اطلاعات و تمرکز طرح این دستگاه امنیتی برای جلوگیری از هر اتفاقی پیش از انتخابات سال ٨۴ وعدم توانایی دریافتن قربانی مناسب ، از هر اقدام و عمل تروریستی جلوگیری شد. و از آن به بعد هم این تلویزوین منحل و تعطیل شد و از همان نام سیاسی هم چیزی باقی نماند که موضوع بحث مواد ۴۹۹ و ۱٨۶ مجازات اسلامی باشد.هر چند اگر فضای جامعه بعد از انتخابات ملتهب میشد بعید نبود که ازهمان افراد دستگیر شده هم قربانیانی ساخته شودبرای ایجا فضای امنیتی، هرچند دلیل تروریستی و مسلحانه ای وجود نداشت اما همان ابراز عقیده و اتهام اهانت به مقدسات کفایت میکرد تا افرادی به اعدام محکوم شوند. دراینباره و با طرح این چند سوال بدنبال جواب به افکاری هستم که اصرار بر وجود چنین تشکیلاتی چه درزمان ذکر شده و چه از آن به بعد تا سال ٨٨ دارند، و آن اینکه چرا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در سال ٨٣ در مورد بازداشت تعداد زیادی از افراد که بصورت نامرتبط و بیشتر انفرادی و بعضا خانوادگی و تنها از طریق تماس تلفنی با این شبکه در اتباط بودند اطلاع رسانی نکرد؟ چرا از خنثی سازی طرح انفجار در مرقد آیت الله خمینی در سال ٨۴ که قرار بود توسط جوانی ساده دل و فریب خورده انجام شود چیزی نگفت؟ جوانی که با اشراف کامل و تعقیب و مراقبت ماموران وزارت اطلاعات به عراق رفت و در پایگاه سیماک تحت آموزش بمب سازی توسط نظامیان آمریکایی قرار گرفت و به سه پوند" تی ان تی " برای این اقدام مجهز شد.چرا وازرت اطلاعات جمهوری اسلامی که وزارت ارتباطات یکی از ظابطینش محسوب میشود با اولین تماس مشکوک مانع ادامه ارتباط افراد با این جریانات نمی شود؟ آیا باید باور کنیم این دستگاه امنیتی دراین باره ضعف دارد یا سیاستی تعریف شده را دنبال میکند؟
٣- رادیو تندرکه بوسیله فردی بنام جمشید و با همکاری شخصی که خود را خواهر فولادوند ( دردانه فولادوند) معرفی میکند، و مدعی میراث داری و ادامه راه همان نام سیاسی و باورها و سرنگونی جمهوری اسلامی است درفروردین ماه سال ٨۷ با همان شیوه خنثی شده در سال ٨۴ توسط عده ای از جوانان شهر شیرازعامل انفجارتروریستی حسینه ره پویان وصال در همین شهر شد.جوانانی که تنها از طریق گفته های این رادیو به سمت انجام عملی خشونت بارترغیب و هدایت شد ند، و نه هیچ تشکیلات مشخص و معلومی که حتی بتواند یا بخواهد پس از فرستادن این قربانیان به مسلخ حداقل حمایتی از آنها انجام دهد. چرا که این صدا تنها بدنبال ایجاد ناامنی در کشور به هرقیمتی بود و مشروعیت بخشیدن به هویت سیاسی موهوم خود بر روی خون عده ای انسان بی دفاع در آن حسنیه و عده ای دیگر بر بالای دارمجازات نا آگاهی و فریب خوردگی.
۴- موج جدید دیگری از این قربانیان در اوخر سال٨۷ و اویل ٨٨ شناسایی و دستگیر شدند، افرادی که دقیقا به همان صورت قبلی به این بازی هولناک کشیده شده بودند و باز هم تور امنیتی دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی پیش از انتخابات وارد عمل شد تا هم اطلاعات احتمالی را در رابطه با برنامه های سرویس های جاسوسی امریکا و اسرائیل در ارتباط با انتخابات جمع آوری کند و هم قربانیانی آماده برای آویختن از چوبه داردر زمان لازم در اختیار داشته باشد.
۵- انتخابات و فضای پر فشار و ناامن موجودیت جمهوری اسلامی را بشدت تهدید میکرد و موج اعتراضات آنچنان گسترده شد که در ٣۰ سال حاکمیت این نظام بعد ازسال ۵۷ بی سابقه بود. بازداشت ها از افراد شناخته شده فعال سیاسی حزبی و تشکیلاتی و حکومتی گرفته تا افراد عادی و معترضان خیابانی را در برگرفت. تعدادی از این دستگیر شدگان برای اجرای نمایش محاکمه انتخاب شدند و بعد از آن زمان مناسب برای وارد کردن قربانیان پروار شده در ۲۰۹ به این نمایش بود. اما صدور حکم اعدام فقط مختص قربانیانی نشد که به اتهام ارتباط با همان نام فراموش و نابود شده محاکمه شدند بلکه شامل تعدادی از معترضین بی پناه دیگر که بعدها به کف خیابانی معرف شدند هم بود و سناریو تکمیل شد، اما فقط با صدور حکم های سنگین و اعدام برای آنان که هیچ وابستگی حزبی و تشکیلاتی خاص نداشتند وتنها جرمشان سنگی بود که در دست داشتند، ولی از همین میان هم همان قربانیان شبح انجمن پادشاهی به دار نمایش ایجاد رعب و وحشت آویخته شدند. چرا که هیچ فشار تبلیغی محکوم کننده ای برای جمهوری اسلامی در بر نداشتند.( آرش رحمانی پور، محمد رضا علی زمانی). هرچند جمهوری اسلامی به همین اندازه از قربانی اکتفا نکرد و طی سال ٨۹ در سه نوبت دیگر نه نفر بنام های (شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، مهدی اسلامیان) (علی صارمی، علی اکبر سیادت) ( جعفر کاظمی و محمد علی حاج آقایی) راهم اعدام کرد.
حالا و با توجه به چند نکته ای که گفته شد این چند سوال مطرح میشود. ۱- ایا گفتن از برچیده و منحل شدن شبکه تلویزیونی و یا نام سیاسی انجمن پادشاهی ایران در سال ٨۵ تبرئه کردن تروریست است ؟ آیا شهات به نبود هیچ ماهیت و هویت سیاسی که ساختاری منسجم و تعریف شده داشته باشد و دارای طرح و برنامه خاص برای کنترل به اصطلاح اعضایش، تائید مشی مسلحانه و ترور است؟ ایا گفتن ازوجود شیادانی که داعیه مهین دوستی دارند ودر کمین برای صید قربانیان و استفاده از آنها برای برهم زدن امنیت کشورهستند تبرئه کردن این افراد ازگناه کرده هایشان است؟ آیا گفتن از ساده اندیشی افراد فریب خورده که گمان میکردند این راه به آزادی اند یشه ختم میشود برائت جستن از فرهنگ و تفکر اهانت به باورهای مخالف نیست؟ آیا گفتن ازطرح و برنامه سرویس های جاسوسی مخالف جمهوری اسلامی برای آموزش این قربانیان به شیوه های بمب سازی و بمب گذاری که در کشورهای همسایه انجام میشود وبه منظور ایجاد نا امنی در کشور، تطهیر گناه و نادیده گرفتن عمل تروریستی سال ٨۷ در شیراز است؟ آیا گفتن ازعدم ایجاد مانع برا ی خروج این افراد از جانب دستکاه امنیتی جمهوری اسلامی در حالیکه پیش از خروج، این افراد در شبکه تعقیب و مراقبت این دستگاه بوده اند مبرا کردن بانیان اعمال ترویستی است؟ آیا گفتن از بسته بودن فضای سیاست ورزی کشور که فرصت طرح پرسش و نقد محترمانه و بدور از عصبیت را از بین برده، و موجب فراهم شدن بستری برای روئیدن جریانات هرزه شده و بدست آوردن قربانی ازاین بازار داغ سیاست زدگی توسط این جریان ها ودستگاه های امنیتی هر دو سمت این بازی غیر انسانی، بی گناه دانستن افراد قربانی از نتیجه ی عمل است؟ آیا گفتن از اینکه جزم اندیشی و نگاه بدون مدارا اعتقاد حاکم دلیلی میشود برای وازدگی و سرخوردگی و فرصتی برای قربانی سازی از سوی قدرت های در حال جنگ خاموش، قهرمان سازی و مظلوم نمایی است؟ آیا توصیه به عدم اصرار برای اثبات وجود جریان موهومی به نام انجمن پادشاهی که باعث ایجاد ماهیت و هویت سیاسی برای رادیویی بنام تندر می شود که درحال حاضر هم بدنبال جذب قربانیان مورد نیاز خود است و هرلحظه احتمال فاجعه دیگری را یاد آوری میکند محکوم کردن اعمال تروریستی در سال ٨۷ نیست؟ آیا توصیه به دوری از فرهنگ و شیوه و رفتار و گفتار اهانت آمیز به باورهای مخالف حتی اگر در حال ظلم باشد در شرایطی که برای گوینده هیچ تهدید امنیتی وجود ندارد کتمان حقیقت است؟ آیا صدایی که سال ها بدنبال راهی بوده تا از درون زندان مانعی باشد برای قربانی شدن دیگران، تکفیر گرا است؟ یا آنکه اصرار به حذف جزمی و متعصبانه دارد؟
اما آنچه اتفاق افتاده همین نیست وذکر چند نکته دیگر برای روشن ترشدن نقش دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی در این وقایع برای رسیدن به بعضی از اهداف تعیین شده امنیتی ضروریست. ۱- جمع آوردی و بدست آوردن هرنوع اطلاعاتی در ارتباط با فعالیت سرویس های امنیتی کشورهای متخاصم با جمهوری اسلامی در منطقه و کشورهای همجوار از طریق تعقیب و مراقبت قربانیان و هدایت بدون مانع آنها به کشورهای مورد نظر .۲- ایجاد فضای رعب و وحشت در کشور از طریق محاکمه و تبعید و اعدام این قربانیان در زمان مورد نیاز. ٣- سرکوب هر نوع فعالیت و اقدام سیاسی درون ساختاری و تشکل های شناخته شده واحزاب خودی و اعتراضات مردمی ناوابسته به بهانه ایجاد فرصت برای اقدامات تروریستی. ۴- ساکت کردن هر صدای بشر دوستانه و متهم کردن هرگونه دفاع و فعالیت حقوق بشری چه از این قربانیان و چه از دستجات سیاسی و عقیدتی دیگر به اتهام دفاع از تروریسم. ۵- فرافکنی گناه تعمد درتعلل این دستگاه برای متوقف کردن نفوذ کلام منتقدان تندرو وهمچنین عدم کنترل و اشراف کافی برفاجعه حسینیه ره پویان شیراز و پنهان کردن ضعف این دستگاه عریض و طویل امنیتی چه وزارت اطلاعات و چه اطلاعات سپاه پاسداران. ۶- داشتن امکان و فرصت همیشگی برای سرکوب مخالفان داخلی که از شیوه های کاملا مدنی و مبتنی بر دوری از خشونت با محوریت رفتار دموکراتیک به طرح مطالبات خود اقدام میکنند و ایجاد فضای رعب و وحشت و نشان دادن عدم تزلزل در اقتدار مشروع.
امید است آنچه گفته شد امکانی فراهم کند تا کمی با تامل بیشتر به شرایط حقیقی افرادی مانند پیمان(امیررضا)عارفی نگاه کنیم، و به قضاوت بنشینیم به ویزه آنچه درحال حاضر وجود دارد و نه با پیش فرض های جزمی وعصبی که جزخرابی حاصلی ندارند. امیر رضا عارفی در تبعید و زندان با شرکت در انتخابات نشان داد که باور دارد تنها راه ممکن برای تغییر، شناخت و درک ضرورت ها واز راه مسالمت آمیزو پرهیز از هرگونه خشونت است ، همسر او در کنار مردمی قرار گرفت که برای دوری از تغییر خشونت بار تن به قاعده بازی جمهوری اسلامی داده اند تا از این راه بگوید باور دارد که خشونت و اهانت راه مناسبی برای رسیدن به خواست ها نیست، و درکنار مادرامیر رضا صبورانه منتظر تغییر شرایط برای آزادی اومیماند. همسر و مادری که چرخه محرومیت را کامل کردند. تبعید یعنی محرومیت از حداقل نزدیکی، خوزستان یعنی محرویت و گرمای سوزان، مسجد سلیمان یعنی شهرستانی کوچک در دل این محرومیت سوزان، مادر و همسر پیمان عارفی بودن یعنی محرومیت از هر امکان رسانه و اطلاع رسانی و ابزار دفاع حقوقی، زن بودن در جامعه ایران یعنی محرومیتی مضاعف، کشته شدن در راه بازگشت از ملاقات یک زندانی تبعیدی ، یعنی دربی پناهی و بی کسی جان باختن، البته که اگر این مادر و همسر در خیابان کناری زندان اوین براثر سانحه اتومبیل جان باخته بودند دیگر تا این اندازه درد سنیگین به نظر نمی رسید البته که اگر پیمان در اوین بود دوستان همدل و همدرد زیاد داشت. در اینجا و با طرح این چند سوال به هیچ وجه بدنبال قیاس نیستم، اما بد نیست ببینم، نگاه تراژیک به وقایع چگونه میتواند داری تضاد و تشابه باشد،آیا اگر امام حسین به مانند امام هشتم شیعیان با انگور مصموم شده بود بازهم تا این اندازه مرگش، شهادتش جانسوز میشد ؟ آیا اگر او در مدینه به شهادت میرسید و نه تشنه لب در صحرای سوزان کربلا باز هم تا این اندازه شهادت و مرگش درد آور بود؟ آیا اگر اهل بیت او به اسارت و تبعید نمی رفتند و کودک چند ماهه به شهادت نمی رسید بازهم آن واقعه تا این اندازه متاثر کننده بود؟ آیا اگر او در بستر وفات میافت و در کربلا و در جنگ با یزید و ظلم شهید نمی شد، بازهم تا این اندازه راهش ماندگار میشد؟
در پایان و بدلیل اینکه ظاهرا تصور عمومی از یاد و خاطره ای بنام انجمن پادشاهی بدلیل سیاست های پیچیده دستگاه امنیتی و قوه قضائیه جمهوری اسلامی دچار سوتفاهم اساسی نگران کننده ای شده. به عنوان اولین فرد دستگیر شده به اتهام ارتباط با این شبکه تلویزیونی درسال ٨٣ و مطلع ترین در مورد ماهیت کاذب این نام . تاکید میکنم این نام یا شبکه تلویزیونی در اوخر سال ٨۵ و با طرح مستقیم وزارت اطلاعات که مجری آن، یعنی فرود فولادوند را به مرزهای بین ایران و ترکیه هدایت و سپس سر به نیست کرد، منحل و برچیده شد و هر آنچه از آن به بعد صورت گرفت همان بود که توضیح داده شده رادیو تندر، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سرویس های جاسوسی امنیتی آمریکا و اسرائیل.
و در خاتمه و تنها برا ی روشن شدن مواضع فعلی ام این چند بند را هم اضافه میکنم.

۱ -باور دارم با توجه به تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی حداقل یکصد سال گذشته ، نظام سیاسی -اجتماعی ایران به سمتی درحال حرکت که دیگه نیازی به هیچ نوع حکومت مطلقه یا نمادین – چه سلطنتی و چه دینی نخواهد بود .
۲- باور دارم استحاله نظام سیاسی فعلی ایران تنها ازطریق تغییر گام به گام و به دور از هرگونه خشونت گری و دخالت هر نوع جریان نظامی یا شبه نظامی میسر میشه.
٣- باور دارم هر اقدامی که منجر به تغییر سریع جمهوری اسلامی بشه، بطوری که امنیت فعلی کشور رو دچار ضعف یا از هم پاشیدگی بکنه تغییری فاجعه باره.
۴- باور دارم هرگونه تغییر سیاسی در ایران بهتره توسط افراد و مردم حاضر در بطن جامعه ایران صورت بگیره، اما این به معنی عدم در نظر گرفتن حق اظهار نظر برای افراد در بیرون از مرزهای کشور نیست هر چند همین اندازه از اظهار نظر هم اگر همراه با اطلاعات کافی و مطمئن و به روز نباشه خطر ناک و نا مسئولانه ست و باعث ایجاد ناامنی و اغتشاش در روند حرکت تغییر بر بستر حقیت موجود میشه.
۵- باور دارم بعضی افراد در قشر فعال سیاسی و روشنفکر جامعه ایران با قضاوتی مبنی برعدم امکان ارتقا کیفی با افراد دربدنه جامعه و نقش های اجتماعی اون ها روبرو هستن، چرا که این قضاوت با نگاه خود برتر بین همیشگی این افراد همخوانی کامل داره،هر چند در ظاهر در تلاش برای تغییر و ارتقا سطح آگاهی در جامعه بنظر میرسند .
۶- باور دارم خود برتر بینی حاصل از دانستن بیشتر، یکی از عوامل قضاوت مطلق در ارتباط با طرف مقابل و آفت جامعه ایران بخصوص در بین فعالین سیاسیه .
۷- باوردارم آریستوکراسی ( نخبه سالاری) امری ضروری و انکار ناپذیر در جامعه متمدن بشریه ، اما نه در خدمت خود برتربینی و خودکامگی و کدخدا پروری.
٨- باور دارم تفکر روبه رشد حتی بسیار کند بسمت ایجاد بنای جمهوریت بهترین گزینه برای ساختار سیاسی ایران در شرایط زمان حاضره.
۹- باور دارم یکی از معنای دموکراسی در منش آن، می تونه ایجاد ظرفیت در خود برای قرار گرفتن در جای طرف مقابل و بعد قضاوت در مورد خود باشه.
۱۰- باور دارم رویکرد نقد محترمانه و بدور ازعصبیت و با حداقل پیش فرض در مورد عقاید و نظرهای مخالف یکی از اصلی ترین مولفه های تغییر و گذر بدون خشونت از کهنه گی هاست.
۱۱- باور دارم ارتجاع یعنی پایند بودن به قوانین و فرمان هایی که ناقض حقوق بشرهستند و استفاده از این دستورها برای اداره کردن جامعه یا هر رفتار فردی در ارتباط با دیگران
۱۲- باور دارم مرجعیت بیرونی یعنی تربیت و آموزش مبتنی و منطبق با روابط جهانی و پر انعطاف برای تغییر با ضرورت های همگانی.
۱٣- باور دارم تروریسم با هر نام و دلیل و درهر پوشش ایدئولوژکی محکوم و منفوره.
۱۴- باور دارم همون اندازه که ارتجاع دینی خاطرنا ک و ضد بشریه، ارتجاع ملی و باستانگرا هم پر خطر
۱۵- باور دارم تنها سکولاریسم راه عبور به دموکراسی نیست و بافته اجتماعی برای رسیدن به ظرفیت مدارا و تساهل و تسامح نیاز به فهم و برقراری لائیسیته داره
۱۶- باور دارم رقابت اساس و جوهر هستی و صورت عینی شده تضاد ماهیتی نظام آفرینش، اما نه برای هدایت بسمت حذف دیگری بلکه امکانیه برای لذت بردن ازشکو فایی خلاقیت خود و دیگری.
۱۷- باور دارم سیاست یعنی ، علم و مهارت ایجاد امکان استفاده عادلانه از بسترهای موجود اجتماعی و اقتصادی.   
۱٨- باور دارم اعتراض بطور طبیعی حق هر موجودیه ، و اما مشخصا در حیات آگاهانه انسانی اعتراض بدون تجاوز و تخریب و آسیب جانی به طرف مقابل .
۱۹- باور دارم این گفته ها درهرلحظه امکان تغییر دارند اما تابع ضرورت تامین و حفظ منافع و امنیت جمعی. گزنفون ؛ تنها احمق ها هستند که برسر حرف خود میمانند و آنرا تغییر نمی دهند.
۲۰- باور دارم تنها اصل بدون تغییر خود تغییره.


(اما این باورها منکر نگاه انتقادی من به تمام مبانی اسلام نیست و هنوزهم مواضع و باورهایم در این ارتباط همان اعلام عقیده و ارسال آن در سال ٨٣ به تمام ارکان جمهوری اسلامیست. اما چه در این زمان وچه در آینده با نگرش نقد محترمانه و بدور از اهانت و عصبیت و خشونت.)
   « گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان ، هزاران باده ناخورده در زگ تاک است هنوز »

حمید رضا( ماهان) محمدی   پنجم دی ماه / هزار و سیصد و نود و دو