وقتی که کوتوله ها به شکار شیر می روند!
در باب هیستری چپ ستیزی در برخی نشریات ایران


هومن حکمت


• دیری است که هوچی گری سیاسی و ناسزا گفتن به چپ ها در ایران، از انحصار محافل ارتجاعی محافظه کار درآمده و آنان در این کار، شریکی دیگری در کنار خود یافته اند. اینان گروهی از "روشنفکران" لیبرال هستند که هیچ فرصتی را برای حمله به چپ ایران، تحریف تاریخ آن و ارائه تصویری واژگونه از این تاریخ از دست نمی دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٨ دی ۱٣۹۲ -  ۲۹ دسامبر ۲۰۱٣


به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

دیری است که هوچی گری سیاسی و ناسزا گفتن به چپ ها در ایران، از انحصار محافل ارتجاعی محافظه کار درآمده و آنان در این کار، شریکی دیگری در کنار خود یافته اند. اینان گروهی از "روشنفکران" لیبرال هستند که هیچ فرصتی را برای حمله به چپ ایران، تحریف تاریخ آن و ارائه تصویری واژگونه از این تاریخ از دست نمی دهند. در یکی دو سال اخیر، همراه و هم آواز با محمد قوچانی و همکارانش در نشریاتی هم چون مهرنامه، گروهی دیگری از روزنامه نگاران در نشریاتی با رنگ و لعاب روشنفکری، قدم به این عرصه نهاده، و کارزار تبلیغاتی قوچانی و هم فکرانش را پی گرفته اند.
تازه ترین نمونه این چپ ستیزی هیستریک را در دوماهنامه سیاسی فرهنگی "اندیشه پویا" مشاهده می کنیم. در شماره ۱۲ این نشریه (آذر و دی ماه ۱٣۹۲)، صفحات زیادی، به موضوعی با عنوان"پرونده ویژه: روشنفکری دهه چهل"، اختصاص داده شده، که ظاهرا به مناسبت بزرگداشت نودسالگی جلال آل احمد، به "بررسی فرهنگ و روشنفکری در دهه چهل" پرداخته است. جدا از مطالبی که به قلم اشخاص مختلف (بابک احمدی،مسعود کیمیایی،بهرنگ صدیقی،محمد بهارلو و...) و یا در قالب مصاحبه با برخی از اساتید تاریخ و جامعه شناسی (علی قیصری، محمد توکلی طرقی، تورج اتابکی، نگین نبوی و...) درباره جنبه های گوناگون این موضوع آمده، دیباچه ای در این شماره اندیشه پویا به قلم سردبیر آن به چشم می خورد:
"فدائیان جهل؛ کاش امیرپرویز پویان خاطرات فیدل کاسترو را خوانده بود!"
این عنوان، به تنهایی، از روح عصبی، پرخاشگر و هراسانی که در پشت این نوشته پنهان شده است، حکایت می کند. صحبت از رعایت ادب سیاسی و اخلاق حرفه ای در زمینه گزارش تاریخ نیست؛ چرا که روزنامه نگاران لیبرال ایران که در حال حاضر و در غیبت تحمیلی چپ در عرصه مطبوعاتی کشور ما، ریش و قیچی در اختیارشان است، مدت ها است وجدان خود در زمینه گزارش تاریخ چپ ایران را سه طلاقه کرده اند. دکان و بازار چپ ستیزی گرم است؛ چپ مرغی است که در عروسی و عزا، این حضرات به مسلخش می برند. این چپ ستیزی به دکان و کاسبی جماعتی تبدیل شده است.
آخرین نمونه چپ ستیزی این جماعت، در "اندیشه پویا"، اما تصویرگر سطح جدیدی از استیصال، بی مایگی و شارلاتانیسم در حمله به انسان هایی است که بیش از چهار دهه پیش،در مبارزه با یک رژیم دیکتاتوری، جان بر سر آرمان های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه خود نهادند. سردبیر نشریه، طی تنها دو صفحه، آسمان و ریسمان را به هم بافته، و حکم محکومیت "چریک های فدایی خلق ایران"، انقلابیون کوبا و روشنفکران چپ اروپا هم چون ژان پل سارتر را، یک جا و با هم صادر کرده است.
او برای رسیدن به هدفش، نخست شکل گیری رویداد سیاهکل را این گونه، در چند جمله کوتاه به تصویر می کشد: {شرح ماجرا به یک داستان کمیک بیشتر شباهت دارد تا یک تراژدی یا چیزی که خودشان به دنبالش بودند: حماسه. جوانی بیست و چند ساله کتاب جنگ های چریکی چه گوارا را به رفیقی دیگر می دهد و می گوید: "این طور باید خدمت کرد." مقدمات کار فراهم می شود و افرادی با الگوبرداری از مشی چه گوارا و کاسترو به کوه می روند تا با تقویت انقلاب در کوه و همراه کردن دهقانان، به شهر حمله کنند...و انقلاب را آغاز کنند.}
خواننده ساده و بی خبر تصور می کند، تمام ماجرای مبارزه مسلحانه در اواخر دهه ۱٣۴۰ و اوایل دهه ۱٣۵۰، با دست یافتن دو جوان خیال پرور و احساساتی (امیرپرویز پویان و مسعود احمدزاده)، به کتابی از چه گوارا، و عمل کردن کودکانه به دستور العمل های این کتاب آغاز شده است.
کم تر علاقمندی به تاریخ معاصر ایران و مبارزات گروه های سیاسی علیه رژیم پهلوی هست، که از مجموعه شرایطی که بخشی از شوریده ترین جان های تاریخ ما را در اواخر دهه ۱٣۴۰، به نبردی نابرابر با رژیم دیکتاتوری شاه کشاند، بی خبر باشد. ما می دانیم که جنبش مسلحانه در آن دوره، در درجه اول، نتیجه انسداد سیاسی در داخل ایران بود. این راه بر جنبش انقلابی ایران تحمیل شد. فضای سیاسی و اجتماعی ایران، در آن سال ها چنان بسته و استبدادزده بود، که حتی منتقدانی که در چهارچوب قانون اساسی، به روشی کاملا مسالمت آمیز فعالیت می کردند، دستگیر و زندانی و شکنجه می شدند.
از سوی دیگر، گرایش بخش بزرگی از نیروهای جوان چپ و مذهبی ایران به پیکار مسلحانه در آن دوره، البته در چهارچوب روح حاکم زمان، در سراسر جهان، قابل درک و توجیه است. در اواخر دهه ۱٣۴۰، مبارزه مردم جهان برای آزادی و عدالت اجتماعی، در بسیاری از کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، شکل مسلحانه و خشونت آمیز به خود گرفت. این نه یک بازی روشنفکرانه، که تحمیل استعمارگران نو بر مردم این کشورها بود.
سایه این روح حاکم بر مبارازت آزادی خواهان و عدالت طلبان جهان در آن دوره، چنان گسترده و نافذ بود که حتی جوانان چپ در بعضی از کشورهای اروپایی، نظیر آلمان غربی و فرانسه نیز تحت تاثیر آن قرار گرفتند؛ چندان که در پی جنبش دانشجویی سال ۱۹۶٨ در فرانسه و آلمان، گروه هایی از دانشجویان و جوانان، کار و زندگی خود را رها کردند و به مبارزه مسلحانه علیه سیستم های حاکم پرداختند.
روح انقلاب و مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی، در رادیکال ترین شکل خود جهان را، از چین تا کوبا، فراگرفته بود. در پیشاپیش صفوف انبوه معترضانی که در کشورهای غربی برای دفاع از مبارزات آزادی بخش مردم جهان و انقلابیون، به خیابان ها می رفتند، فرهیخته ترین اندیشمندان آن دوره، هم چون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار، هربرت مارکوزه و نویسندگان، شاعران و هنرمندان مترقی و آزادی خواه به چشم می خوردند. در چنین شرایطی بود که آن دو جوان آگاه و جسور ایرانی، به راه دیگری برای مبارزه با رژیم شاه رسیدند و در این راه، با سایر جوانان پرشور و آرمانخواه آن دوره هم پیمان شدند.
سردبیر "اندیشه پویا" قاعدتا می داند که، قضیه پیچیده تر از آن است که او می خواهد به خوانندگانش القاء کند؛ چیزی که با مختصر آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و جهان، در اواخر دهه ۱٣۴۰، به آسانی می توان به آن رسید.
او یا از این ماجرا بی اطلاع است که در این صورت باید ذره ای شور و شوق به دانستن را، از آن دو جوانی که سخیفانه محکومشان می کند، بیاموزد؛ چرا که آنان بر خلاف سردبیر، به گفتمان زمانشان در حوزه فعالیت انقلابی، احاطه داشتند و کار خود را خوب می دانستند. حالت دیگر آن است که سردبیر ماجرا را می داند و به روی خود نمی آورد، در این صورت با اتکاء به سخن برشت، در مورد افرادی مانند او، باید تبهکارش دانست!
پس از این مقدمه، سردبیر "اندیشه پویا"، برای آن که تیر خلاصی بر اندیشه و عمل امیرپرویز پویان، به نمایندگی از جنبش چریکی در آن سال ها، شلیک کند، سراغ یکی از شخصیت های محبوب جنبش های چریکی در آن دوره یعنی فیدل کاسترو می رود. در این جا اما به راستی با یک شارلاتانیسم تمام عیار روبرو هستیم.
نویسنده در یک شعبده بازی حیرت آور، با استناد به خاطرات فیدل کاسترو که سال ۲۰۱۰ منتشر شده است، کاسترو را به لحاظ اخلاقی فاسد، قاتل و آدم کشی سنگ دل و بی رحم معرفی می کند. سپس چون پدربزرگ ها، از موضع دل سوزی اظهار می کند: "کاش امیرپرویز پویان خاطرات کاسترو را خوانده بود."
و اما کتابی که سردبیر از آن با عنوان "خاطرات فیدل کاسترو" یاد می کند، کتابی است که با عنوان "فیدل کاسترو: شرح زندگی شخصی رهبر کوبا"، در سال ۱٣٨۹ از سوی انتشارات اطلاعات در تهران منتشر شد. این کتاب، متنی است که خود کاسترو آن را در اختیار ویراستاری قرار داده است. سبک نوشتار او، پیچیده، موجز، دشوار و پر ایهام است. او خود نوشته اش را یک اثر ادبی و روشنفکرانه می داند.
اکنون با پرده دیگری از شعبده بازی سردبیر مواجه ایم. او با اتکاء به همین کتاب، از زن بارگی، فساد اخلاقی و آدم کشی و سنگدلی کاسترو و دسیسه های او علیه چه گوارا سخن می گوید! ظاهرا کاسترو، پیرانه سر، عابد و زاهد شده است و در این کتاب، به تمامی این گناهان، به دلیل خداترسی، یا فشار وجدان، اعتراف کرده است!
سردبیر همه چیز دان ما که اصولا در واگویه های خود، بر خلاف رسم امانت داری، هیچ گاه به ترجمه متن فارسی کتاب، و صفحاتی که واگویه ها از آنها برگرفته شده اند اشاره نمی کند، جملاتی را از بافت و متن کتاب جدا کرده و با استفاده ابزاری از آنها، حکم درخشانش را، درباره کاسترو صادر کرده است. پس از این عملیات پیروزمندانه، به امیرپرویز پویان رو می کند و می گوید: آه پسرک خیال پرور و جاهل، کاش می دانستی آن که اسطوره تو است، چه موجود پلید و بی رحمی است؛ موجود پلیدی که با روسپیان می خوابد، جوانان نوزده ساله را به قتل می رساند، نقشه نابودی چه گوارا را می کشد و...
جالب است که سردبیر "اندیشه پویا" که کاسترو و چریک های فدایی خلق را به بی رحمی و آدمکشی متهم می کند، حقایق تاریخی بسیاری را عامدانه به فراموشی می سپارد: در تمام سال های دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، امپریالیسم جهانی، با نهضت های آزادی بخش مردم کشورهای جهان سوم، به سبعانه ترین شکل ممکن برخورد می کند. میلیون ها نفر در الجزایر، ویتنام، اندونزی و... کشته، زندانی و شکنجه می شوند. کودتاهای مخوف نظامی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، با حمایت امپریالیسم جهانی روی می دهند، زبان ها بریده و دست ها قطع می شوند. پشت سر همه این ها، همان کسانی نشسته بودند که ریشه فکر و عقاید سردبیر "اندیشه پویا"، در نهایت به آن ها می رسد. ظاهرا آدم کشی، در ابعاد میلیونی گناهی نیست! اگر می کشید باید مانند امپریالیست ها و مشاطه گران ایدئولوژی آنها بکشید، تا شما را قاتل و بی رحم نخوانند!
اگر بخواهیم آرزویی را که سردبیر برای امیرپرویز پویان می کند، به شیوه خود او و البته با یک چرخش ۱٨۰ درجه برایش بکنیم، به او خواهیم گفت: "کاش قبل از نوشتن مطلبش، تاریخ جنایات سرمایه داری و مشاطه گران لیبرال و نئولیبرال آن را خوانده بود! این تاریخ البته بسیار مستند تر و به شکلی گسترده تر از تاریخ روابط جنسی فیدل کاسترو، آدم کشی ها، و دسیسه چینی های سیاسی اش، برای ما ثبت و ضبط شده است. خلق های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین می توانند در هر دادگاه بین المللی در مورد آن شهادت بدهند!
وقتی سایر مطالب این شماره "اندیشه پویا" (مانند گفتگوی مفصل با بهرام بیضایی، مقاله ای از داریوش آشوری درباره احمد فردید، نوشته هایی درباره زندگی و اندیشه شاهرخ مسکوب، نوشته هایی درباره فضای فکری و سیاسی ایران در دهه ۱٣۴۰ و..) را می خوانیم، متوجه اختلاف آشکار کیفی و بنیادی (نوع استدلال، آگاهی، ادبیات به کار رفته و...) میان این نوشته ها و نوشته سردبیر"اندیشه پویا" می شویم. در حقیقت آن مطالب، فقط پوششی است که با کمک آن، دست اندرکاران "اندیشه پویا" تلاش می کنند، کالایی از بازار افتاده و بی خواهان را، به گروهی که از چند و چون رویدادهای سیاسی و اجتماعی ایران در دهه ۱٣۴۰ اطلاع دقیقی ندارند بفروشند.
آن مطالب، باید به "اندیشه پویا" چهره یک نشریه جدی و معتبر را بدهد تا در سایه این اعتبار، ارزان ترین تبلیغات ضدچپ به خورد خوانندگان داده شود. هیستری چپ ستیزی سردبیر "اندیشه پویا" و هم اندیشان او در سال های اخیر، بیش از آن که از سر دل سوزی برای جوانان ایران باشد، از هراس از نفوذ و اعتبار اندیشه های چپ در شرایط کنونی، در میان آنها است.
در این چند سال اخیر، روزنامه نگاران لیبرال ایران، در هراس از گسترش اندیشه چپ در میان جوانان، دانشجویان و کارگران، به تلاشی عبث برای سیاه نمایی کارنامه چپ ایران در گذشته پرداخته اند. این گذشته البته قابل نقد است؛ گذشته ای که سرشار از افت و خیز و دستاوردهای ارزشمند و همچنین اشتباهات کوچک و بزرگ است. این نقد و بررسی اما باید بدون پیش داوری و جهت گیری سیاسی، به روشی غیرجانبدارانه صورت گیرد.
روزنامه نگارانی هم چون محمد قوچانی و سر دبیر "اندیشه پویا" که از نقد گذشته چپ ایر ان اهداف دیگری غیر از دست یابی به واقعیت را تعقیب می کنند، نمی توانند تصویری، حتی نزدیک به واقعیت، از این گذشته ارائه دهند. ای کاش ذره ای، فقط ذره ای از تعهد، عدالت طلبی و شجاعت روشنفکری امیرپرویز پویان و یارانش، و تنها اندکی از پویایی و سلامت اندیشه آن مبارزان پر شر وشور، در وجود اینان نهفته بود!
امیر پرویز پویان، پسر خوب ایران، با چشمانی باز، و دلی هم چون شیر، همراه با یاران هم رزمش، سرود آزادی، عدالت اجتماعی و رهایی انسان از بردگی نظام نکبت سرمایه داری را، با تاثیر پذیری آگاهانه از روح زمان خویش، و با از خودگذشتگی و عشق سر داد؛ سرودی که پس از بیش از چهل سال طنین آن در گوش های وجدان های بیدار ایران، جوانان و دانشجویان ما زنده است. هراس سردبیر "اندیشه پویا" و همکاران و همفکرانش نیز همین است!