اوج تنهایی در موج انسانی


رضا اسدی


• احساس تنهایی و دیگر اندیشه های تاریک ذهن ما را میشود تا میزانی با سرطان و مشکلات قلبی همگون در نظر گرفت. انسان های تنها اغلب در نوشیدن الکل افراط مینمایند. گرایش شدید به تنهایی دارند که پیش درآمدی برای وقوع افسردگی، بحران های میان سالی و ترس از ورود به فضای باز میگردد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۲ دی ۱٣۹۲ -  ۲ ژانويه ۲۰۱۴



«چرا انسانها بیشتر از قدیم ها احساس تنهایی میکنند؟ و چرا در خروج از خانه و ملحق شدن به جمع ترس و وحشت دارند»؟

سه سال است که او را ندیدم. به چشم دیگران هم نیامده. همسایه طبقه پایینی را میگویم. در یکی از شهرک های کشور هلند.
تمام طول شب چراغ هایش روشن هستند. شنیدم که روزها در سکوت و خواب به سر میبرد. آنچنان غبار و دوده پرده کرکره هایش را آلوده و کثیف کرده اند که دیگر قابل تشخیص نیستند. بوی تعفن و گندیدگی از لابلای درز درب و پنجره ها به بیرون میزند و مشام همسایگان را آزار میدهد.
میگویند که ترس دارد: از مردم. از خیابان و کوچه. از تاریکی شب. از هرگونه جنبنده و موجود زنده. از هر نوع صدا.

آن روز را به خاطر میاورم. پنج سال پیش بود. روزی که برای اولین بار دیدمش. وقتی که از سر پیچ به کوچه ما وارد شد.   
دختری میانسال. موهای بلوندش را از هر دو طرف زینت بخش زیبایی چهره و اندامش کرده بود. قدی بر افراشته. راست قامت و موزون. نظیرش را فقط در مسابقات یوروویژن و انتخابات ملکه زیبایی دیده بودم.
همزمان پدر و مادرش جلوی درب پارک کردند. لباس هایش را به دوش کشیدند و به طرف درب ورودی آمدند.
با ساک خریدی در دست. با همسرم. کنجکاوانه ایستاده و محو تماشایشان بودیم. دوست داشتیم تا با همسایه جدیدمان آشنا شویم.
کلید را در قفل درب چرخاند. به مادر و پدرش اجازه ورود داد. رو به ما کرد و با خوشرویی تمام، و نزاکتی خاص پرسید که آیا همسایه آنها هستیم؟ جواب مثبت بود و بدنبالش خوش آمد گویی و تعارفات معمول شروع شد. گفتیم که در طبقه بالایی زندگی میکنیم. آمادگی خودمان را برای هر نوع کمکی که لازم باشد ابراز نمودیم. تشکر کرد و قول داد که دید و بازدید ها بزودی شروع خواهند شد.

هر بار که او را میدیدیم همچنان شاد و خرامان به سوی خانه اش میرفت. توقف مینمود و با لبخند همیشگی چاق سلامتی جانانه ای میکرد. اگر چیزی لازم داشت با متانت طلب مینمود و چنانچه برای رفع نیازی به او مراجعه می نمودیم از هیچ گونه کمکی دریغ نمی کرد.

زنگ درب خانه ما به صدا درآمد. روانکاو بود. از طرف شهرداری برای کمک به او آمده بود. برای پیدا نمودن راه حل نهایی.خواست تا موقتن لباسشویی را خاموش کنیم.
از او پرسیدم که:
آیا احساس تنهایی یک بیماری رایج است؟
و خواستم با یکدیگر گپی بزنیم و بگوید که علت و منشاء احساس تنهایی از کجاست و چطور میشود با آن کنار آمد.
با صبر و حوصله جواب داد و گفت:
گوشه گیری تنها شامل مجردها نمیشود، متاهلین و کسانی که قرزندانی هم دارند را در بر میگیرد.حتی انسان های متمول و موفق، اعم از اینکه مرد و یا زن باشند. بسیار هستند کسانی که در میان توده ای از فامیل و دوستانشان خود را تنها می بینند. مهاجرین و پناهندگان علاوه بر احساس تنهایی، غربت زدگی را هم با خود حمل می نمایند.
تنهایی به ظاهر یک احساس بیگانگی است، در حالی که بیماری محسوب میگردد و فرد بیمارخودش را متفاوت با دیگران می بیند.خانم ها فکر میکنند که شوهرانشان آنها را درک نمیکنند، و آقایان هم بالعکس. والدین بر این باور هستند که برای نسل بعدی قابل فهم نیستند و نسل جدید هم به همین صورت.
تمامی این مثال ها نشاندهنده آن است که فرد قادر به تنظیم رابطه مناسب با جوانب و اطرافیان خودش نخواهد بود.

وقتی روانکاو اشتیاق من را برای شنیدن جملاتش دید ادامه داد و گفت:
انسانی که احساس تنهایی مینماید، نسبت به اصل، نسب و ریشه خودش با شک و تردید نگاه میکند. به وجودش اهمیت نمیدهد، غمگین و افسرده میشود، فکر میکند که دیگران برایش ارزش قایل نیستند.
مشکل تنهایی روز افزون است و انسان های بیشتری به این بیماری گرفتار میگردند. احساس تنهایی به یک بیماری واگیردار تبدیل شده است، اما روند گسترش آن بیشتر نشان از تغیرات در ارتباطات اجتماعی دارد. به همان میزان که سیستم های ارتباطی نسبت به قبل مدرن تر گشته و گسترش پیدا کرده اند از کیفیت ارتباطات اجتماعی کاسته شده است.
ممکن است که هرکدام از ما در شبکه جهانی "فیس بوک" و امثالهم با صدها نفر در تماس باشیم و دوست یکدیگر محسوب شویم. اما واقعن میشود روی این نوع دوستی ها حساب باز کرد؟ آیا آنها کسانی هستند که در غم و شادی ما شریک باشند؟ این نوع ارتباطات تاثیر آنچنانی در رفع مشکل تنهایی ما ندارند، چرا که بیش از آنکه مفید باشند یک ارتباط درون خطی" آنلاین"، فرٌار و لحظه ای هستند. این نوع تماس ها تاثیر قابل توجه ای در زندگی ما بجا نمیگذارند . نسل جدید با چنین روش ارتباطی رشد پیدا نموده، اما زمانی انسان میتواند تنهایی را از خود دور کند که حد اقل دو سه تا دوست صمیمی و یک رنگ داشته باشد.

برای اینکه از این فرصت استفاده کافی نمایم از او پرسیدم که:
آیا احساس تنهایی خطرناک است؟
با خوشرویی گفت:
جواب به این سئوال"آری" است.
احساس تنهایی و دیگر اندیشه های تاریک ذهن ما را میشود تا میزانی با سرطان و مشکلات قلبی همگون در نظر گرفت. انسان های تنها اغلب در نوشیدن الکل افراط مینمایند. گرایش شدید به تنهایی دارند که پیش درآمدی برای وقوع افسردگی، بحران های میان سالی و ترس از ورود به فضای باز میگردد. پس ما باید احساس تنهایی را جدی بگیریم و به موقع به درمانش اقدام کنیم. وقتی از تنهایی فرد دیگری مطلع می شویم، میتوانیم در بهبودش به او کمک نماییم. پنهان نگهداشتن این بیماری به مداوای آن کمک نخواهد نمود.

از او پرسیدم که آیا نکاتی به نظرش میرسد که این نوع بیماران برای درمان موقت بکار ببندند؟
خانم روانکاو پنج نکته زیرین را بر روی کاغذی برایم یادداشت نمود:

۱- بیمار بپذیرد که عضوی از اعضای این جامعه است. سعی کند تا از زمانی که برای استراحت در نظر میگیرد لذت ببرد و به مغز و اعصابش اجازه آرامش بدهد.

۲- از خانه خارج شود و سعی کند که سریع بازنګردد. برای خودش یک فعالیت اجتماعی خلق نماید و یا در فعالیت های خلق شده شرکت کند. چنانچه موردی را زیبا دید، بفهمد که زیبایی وجود دارد و دیگرانی هم هستند که آن چیز را زیبا خواهند دید.
ورزش کند، از مناظر و هرآنچه دوست دارد عکس بگیرد، یک وبلاگ باز کند، و یا سعی نماید تا یک سایت مناسب ترتیب بدهد. به محض اینکه در اجتماع شریک گردد، هم سلیقه های خودش را پیدا خواهد نمود.

۳- با آدم های خوش ذوق و خوش مشرب ارتباط برقرار کند. سعی نماید که دوستان جدیدی پیدا کند. اگر به اندازه کافی نفر در اطرافش دارد، بیشتر به کیفیت برخوردها توجه داشته باشد. مواظب باشد که چه کسی برایش بیشتر اهمیت قایل میشود تا برای معاشرت با او وقت بیشتری صرف نماید. به کیفیت ارتباطی بیش از کمیت آن ارزش قایل باشد.

۴- ګروهها و انجمن هایی هستند که اعضایشان با رد و بدل نمودن تجربیاتشان به یکدیګر کمک میکنند. اعضای آنها انسان هایی هستند که درد مشترک دارند. به آنها بپیوندد زیرا که همدردش هستند و او را بهتر از دیگران درک میکنند. نشان بدهد که در تنها نیست و نیاز به کمک دارد و در این امواج انسانی هستند کسانی که به او کمک کنند.

۵- در تنهایی و سکوت باقی نماند. به فیلم های حزن آور، کسالت آور و خسته کننده نگاه نکند و به موزیک غمناک گوش ندهد. کتاب ها و داستان های ناراحت کننده نخواند.

چنانچه این نکات کمکی به او نمیکنند؟
به متخصص مراجعه نماید.