چشم انداز


کیومرث نویدی


• و حالی شب
که بر دامان پرآشوب کوه
گیسوی ندبه برافشانده ست (۲) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۱ شهريور ۱٣٨۵ -  ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۶


 
 
حالی غروب
و چشم انداز
رخساره ارغوانی ی کوهی ست
که خورشید
پشنگه (۱)
از خون دل بر آن می پاشد.

راه آغاز می کنم؛
بالا
    بالا
جائی در آن بلند؛
جائی که روح ترانه ای بر آن بال می زند.
ـ خسته از جست و جوی هماره
که همواره هم ولی
گوئی که ناتمام می ماند
آنسان که می نماید من همان «من» ام
استاده بی تکان
بر جایگاه ازلی.ـ

و حالی شب
که بر دامان پرآشوب کوه
گیسوی ندبه برافشانده ست (۲)
و شطی
از عشق ها و امیدهای به باد رفته
که خاموش،
سرریز می کند.

راه آغاز می کنم.

بالا
بالا
جائی در آن بلند،
کوه، در دل ابر، گم می شود؛
آنسوترک خرامش نوری آغاز خواهد شد
که زمزمه دل تاریکی های جهان است.

راه آغاز می کنم
بالا
       بالا
جائی در آن بلند؛
جائی که روح ترانه ای
بر آن تاب می خورد.
ـــــــــــــــــــ
۱ ـ پشنگه یا پشنگ (هم وزن قشنگ) آب مترشح است. پف نمی که با سرپنجه یا پشنجه (جارو یا جارو مانندی) بر نان خشک یا چیز دیگر زنند..
۲ ـ گیسوی ندبه برافشاندن: زنان کرد کلیائی در سوگ عزیزان، سربند از سر بر میدارند و با حرکاتی موزون که بی شباهت به رقص نیست، گیسوان شلال کرده شان را به سرپنجه بر شانه ها بر می افشانند.