کدام ریشه؟ کدام خاک؟ - نجمه موسوی

نظرات دیگران
  
    از : مهناز م

عنوان : خانم موسوی
با خواندن این نوشته جا خوردم. تا امروز خانم موسوی را عمیق تر از این میدیدم. این نوشته خیلی سطحی و عجولانه نوشته شده!!!
۵۹٨۶۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۲       

    از : آزاده سلیمانی

عنوان : این نقد نیست
این که خانم نجمه موسوی نوشته اند نامش نقد نیست، حمله کردن کینه توزانه و عصبی است به شیوه ی کتبی. ای کاش در همین نیز رد پایی از انظباط در خوانش و نتیجه گیری و نگارش مشاهده می شد، انصاف که دیگر پیشکش. نمونه اش: زهره تنکابنی نوشته است که توابان ساخت دست دادستانی انقلاب قسی القلب تر بودند و تواب شده های سپاه و بند ۲۰۹ به ظاهر دموکرات تر (نرم تر؟؟)؛ ایشان نتیجه می گیرد که دیدید؟! این میگه سپاه دموکرات بود و بند ۲۰۹ هم جای زیاد بدی نبود! (نقل به مضمون)
از بحث "نقد" که بگذریم به نظرم نهایت بی انصافی و مصداق سوراخ دعا را گم کردن است که همه ی ستمگران و رجاله های جهان را ول کنیم و به یک زندانی سیاسی پیشین که بعد از سالها خاطرات آزاردهنده ی زندانش را نوشته است بتازیم. به جای پاسداشت این کار ارزشمند درست است که بیایید تخطئه و ایرادگیری و ارعاب کنید؟ حقا که خوب زهرچشمی می گیرید از کسان (چه بسا توابان و خردشدگان) دیگری که به قول خودتان دو به شک اند که سرگذشت و خاطراتشان را بنویسند یا نه.
راستی تاسف بار و همزمان خنده دار است که بعضی ها "مارکسیست-لنینیست" بودن شان بیش از هر چیز در حمله و پرخاش به "اکثریتی-توده ای" ها (همرزمان انقلابی پیشین شان) و سوسیال-دموکرات ها تجلی می یابد. خوشا به حال رژیمی که مخالفانش سرگرم حمله به همدیگر باشند.
باقی بقایتان.
۵۹٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹۲       

    از : سهیلا وحدتی

عنوان : این نقد نیست، و مایه تاسف است!
کاش نجمه موسوی که گویا بر این باور است که ناسزاگویی به حزب توده و سازمان اکثریت جواز ادعای روشنفکری است، به همین ناسزاگویی بسنده می کرد. متاسفانه ایشان به احساسات انسانی نویسنده کتاب که بهترین نقطه قوت کتاب و سزاوار تحسین است حمله می کند. من هم مدتی است که این کتاب را خوانده ام و می خواسته ام درباره آن بنویسم، اما واقعیت اینست که زاویه نگاه انسانی نویسنده بقدری مرا تحت تاثیر قرار داده و به فکر فرو برده است که تصمیم گرفتم باید مدتی بگذرد تا بتوانم همه تاثیر کتاب را هضم کرده و همه جانبه تر در مورد آن بنویسم. دست زهره تنکابنی درد نکند که عمیق و بی پروا از تجربه های زندان و نقطه نظرات سیاسی اش نوشته و کاش نجمه موسوی هم بداند که ناسزاگویی راه میان بر برای مطرح کردن هر سوژه ای هست، اما راه مناسبی برای مطرح کردن هیچ سوژه ای نیست، چرا که بزرگش نخوانند اهل خرد/ هر او نام نیکان به زشتی برد.
۵۹٨۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۲       

    از : یک دوست

عنوان : خانم موسوی ستایش شهامت پیشکش، بی انصاف نباشید!
خانم موسوی مطلب شما را خواندم. ادعاهای شما با آوردن نقل‌قول‌هایی که خودتان از متن کتاب آورده‌اید هم‌خوانی ندارند. برای نمونه من فقط یکی از نقل قول‌های شما را عینا در زیر می‌آورم و بعد نتیجه‌گیری منطقی از آن را هم در زیر می‌آورم. و شما را دوباره به قضاوت می‌خوانم؛

«یکی از مهم‌ترین ماجراهایی که به اطلاع این نمایندگان رسید، اتفاقی بود که برای دختر جوانی افتاد. ماجرا این بود که شبی بند ۲۴۶ پایین را برای بردن به حسینه صدا می‌کنند. یکی از دختران در حین رفتن از دیگر هم بندانش عقب می‌افتد. پاسداری به او می‌گوید تو برگرد و او را به اتاقکی که در ورودی بندها بود می‌برد. در آن‌جا به آن دختر جوان تجاوز می‌کند. او در پی فریاد زدن دخترک با چوب به گردنش زد به طوری که تا مدتی چیزی به یاد نمی‌آورد. او بعد که به هوش می‌آید خود را لخت می‌بیند. از سوی دیگر بچه‌هایی که از حسینیه باز می‌گردند پس از سرشماری متوجه شدند یکی نیست. حدود چهار صبح دختر آمد در حالی که حالش بشدت بد بود. او نامزد داشت و به همراه نامزدش دستگیر شده بود. آن‌هم اتفاقی. یکی از دوستان این دختر دانشجوی مجاهدی بود و چون در تعقیبش بودند به جای آنکه خانه خودش برود به خانه او می‌رود و در آن‌جا دختر و نامزدش دستگیر شدند. وخامت اوضاع او آن‌چنان بود که تمام نوار بهداشتی‌ها و پنبه‌ها را برای او جمع کردند اما تا چند روز خون ریزی‌اش قطع نمی‌شد. هر چند او ابتدا چیزی از ماجرا نگفت اما وضعیت او همه چیز را روشن می‌کرد. به تدریج این ماجرا به گوش همه رسید. هنگامی که نمایندگان امام آمدند چند نفر از زندانیان به دفتر می‌روند و ماجرا را شرح می‌دهند. آن‌ها در حالی که خط خود را عوض کرده بودند جریان را گزارش می‌کنند. اما مسئولین زندان برای جمع کردن ماجرا با تهدید دختر و نامزدش با ترتیب دادن صحنه اعدام دروغین از او کاغذی می‌گیرند که در زندان هیچ آزار و تجاوزی به وی نشده است. آن دختر تا سال ۶۴ یا ۶۵ بدون حکم در زندان بود و بالاخره آزاد شد. در تمام این مدت بیمار بود به طوری که همه فکر می‌کردند سرطان خون دارد. این ماجرا را لاجوردی شخصا جمع کرد.»

در همین پاراگراف زندانی‌ای که ۹ سال در زندان‌های جمهوری اسلامی بوده و الان هم در ایران زندگی می‌کند اعلام کرده؛
۱/ در زندان‌ها به زندانیان تجاوز وحشیانه جنسی می‌کرده‌اند!
۲/ چنان زندانی را می‌ترساند‌ه‌اند که جرئت بازگویی این رفتار جنایتکاران را حتی به هم‌بندیانش نداشته!
۳/ همه مسئولین زندان در همدستی با پاسدار تجاوزگر مسئله را توجیهه می‌کنند! همه همدست بوده‌اند!
۴/ یک مورد کسی نشنیده که تجاوزگری را از کار برکنار و مجازات کنند. همدستی بقیه زندانبانان از رئیس زندان تا آن‌ها که صحنه اعدام دروغین تشکیل می‌دهند برای لاپوشانیست و این نشان این است که این رفتار از نظر آن‌ها مجاز بوده!
خوب خانم موسوی چه می گوئید. شما انتظار داشته‌اید که خانم تنکابنی بنویسد «از مشاهده‌ی خونریزی دختر نوجوانی که پاسداری به او تجاوز کرده زار» زدم. اولا هرجا که ایشان زار هم زده شما طور دیگری قضاوت کرده‌اید. این‌جا هم چه بسا زار زده ولی خوب ننوشته زار زدم. اما اصل ماجرای وحشتناک را که نوشته. شبیه همین حرف را در ایران پس از سال ۸۸ هرکه زد دچار عقوبت شد. ایشان شاید دیگر از عقوبت مجدد هراسی ندارد. این بی‌انصافی نیست کسی که در ایران زندگی می‌کند و ۹ سال هم در زندان‌های جمهوری اسلامی بوده و تاثیر حرفش بر اطرافیان وسیعش در ایران پراهمیت است را با پیش‌داوری‌ محکوم کنیم.
۵۹٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : با استناد به مجموع ‫نقل قولهایت از کتابِ موردِ نقدت
‫خانم موسوی عزیز، از جایی که، نگارنده این کلمات، کتابِ مورد نقد شما را نخوانده، لذا آنچه شما‫ در این یادداشت کوتاه میخوانی، با استناد به نقد شما است.

‫در جایی از نقدِ خود آورده ای «...نوشته تا آنجا که به بیان جنبش مردمی پیش از انقلاب و پیوستن ‫خود نویسنده به صف مبارزین مربوط میشود با نگارشی روان و ‫نزدیک به حقیقت پیش می رود......»، حال سئوال اینجاست، حقیقت موردِ اشاره شما کدام است، که نویسنده کتاب تا نزدیکِ آن پیش می رود.

‫در جای دیگری‫ از نوشتار خود آورده ای، «...در حین مطالعه این کتاب دائم با خود کلنجار می رفتم تا بدانم چه چیزی در این کتاب است که نتوانسته در ایران چاپ شود...»
‫خانم موسوی‫، با استناد به مجموع ‫نقل قولهایت از کتابِ موردِ نقدت، ‫شما نیازی به کلنجار رفتن دائمی با خود نداری‫، ‫چرا که، شرح‫ آمار، ارقام، اتفاقات و مسائلی که شما از متن کتاب استخراج کرده ای، ‫حکایتی است آشکار بر وجود دژخیمی، قتل، جنایت و‫ عدم رعایت حقوق انسانی زندانیان در زندانهای ج.ا.ا.
۵۹۷۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹۲       

    از : آزاده سپهری

عنوان : اگر این "غیرمنفصانه" نیست، پس ... ؟!
خانم نجمه موسوی در آغاز مقاله خود می گوید که نمیخواهد با عصبیت و بی انصافی با کتاب خانم زهره تنکابنی برخورد کند. ولی مطلب ایشان همانطور که آقای "جعفر بهکیش" گفته، اصلا نقد محسوب نمی شود و فقط واکنشی عصبی ست که دست کمی از فحاشی ندارد. ایشان در بی انصافی تا آنجا پیش می رود که می گوید نمیداند چرا به این کتاب در ایران مجوز انتشار داده نشده، با اینکه خودش بخشهای زیادی از کتاب را نقل کرده که در آن شکنجه های وحشیانه، تجاوزهای جنسی و اعدامهای افراد سیاسی به تفصیل گزارش شده. شاید هم در جمهوری اسلامی چنین کتابهایی منتشر میشوند و من بی خبرم. در این صورت از خانم موسوی خواهش میکنم یک نمونه بیاورند.

بی انصافی دیگر ایشان تحریف سخنان نویسنده کتاب است. من فقط به یک نمونه بسنده میکنم، با اینکه تقریبا در هر پاراگراف مطلب ایشان تحریف انجام گرفته. خانم موسوی از کتاب زهره تنکابنی نقل میکنند که:

"دسته‌ی دیگر تواب‌هایی بودند که در زندان اوین تحت نظر دادستانی انقلاب تربیت شده بودند و بسیار قسی‌القلب و بی‌فرهنگ‌تر (تر!!!) بودند. آن‌هایی که توسط سپاه تواب شده بودند ظاهرا (!!!) حالت دموکراتیک‌تری داشتند"

و بعد می نویسند:
"می‌بینید! خانم تنکابنی از بند ۲۰۹ که یکی از مخوف‌ترین بندهای زندان‌های جمهوری اسلامی است و در خاطرات بسیاری از زندانیان سیاسی نام و شماره‌ی منحوس این بند را می‌خوانید و می‌شنوید، اما هم چنان با صفت «دمکراتیک» و «بافرهنگ» از آنها یاد می‌کند".

در صورتی که نویسنده کتاب گفته که گروه اول از گروه دوم "بی فرهنگ تر" بوده و گروه دوم ظاهر (!!!) دمکراتیک تری داشته! این به این معنی نیست که گروه دوم "بافرهنگ" یا دمکرات بوده!
۵۹۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹۲       

    از : سیمین ف

عنوان : ....و کاروان می گذرَد.
خانم موسوی از این فرصت استفاده نموده تا دشمنی دیرینه خود را نسبت به حزب توده ایران و فدائیان اکثریت بروز دهد و دلی از عزا درآورد. ابتدا افکارِ قدیمی خود را ابراز کرده و با پیشداوری خاص خویش مطالبِ زهره تنکابنی را گهی پیدا کرده و گهی با مو کشیدن و بزورداخل گیومه گذاشته است. و شاهکارِ ایشان هم زمانی بروز می کند که گفتگو زهره تنکابنی و همسر اعدامی او و درد و گریه او را برای شکست انقلاب دلیل بر پُپو لیسم اومی داند .......خانم موسوی مانند بسیاری از دوستان خود در ایران چپ و در اروپا راست هستند( امروز در شرایطِ اتحاد و تبدیل سوسیال دمکرات ها به لیبرالهاوسیاستهای اقتصادی ریاضت دراروپا،سوسیال دمکراتها راست محسوب میشوند) . خانم موسوی با بلند بینی و پیش بینی های آنزمان خود! ؟فراموش می کند ذکر کند که حرکت مثبت شان در آن دوره چه بوده؟؟ چون امروز بجز عملیات فکری در ادامه راه ماری المپ گوز و فحاشی به مبارزان دیگرخاصیتِ دیگری از خود نشان نمیدهد.
۵۹۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹۲       

    از : جعفر بهکیش

عنوان : نقدی مبتذل
خانم موسوی در نقد کتاب "ریشه در خاک" خانم تنکابنی، هیچ یک از معیارهای نقد را رعایت نکرده اند. مثلا شناسنامه کتاب فراموش شده است. صفحاتی که از آنها نقل قول شده است نیامده است و خواننده ای مانند من که قصد ارزیابی از این نقد را دارد، دچار گمراهی میکند.
نقد خانم موسوی توهین آمیز است.
اما علاوه بر آن خانم موسوی با در هم ریختن تاریخ هر یک از حوادث، درک مخدوش از نوشته خانم تنکابنی ارائه مینمایند.
۵۹۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹۲