پیرامون «لایحه ی احزاب» دولت روحانی
این قانون ِ «حزب» هایی است که به اشاره ی حاکمان می آیند و با اشاره ی آن ها می روند



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۰ دی ۱٣۹۲ -  ۱۰ ژانويه ۲۰۱۴


برای هر کس که با پیشینه حسن روحانی آشنا است، پرهیز دولت او از هر گونه گشایش سیاسی داخلی که شایسته این نام باشد، شگفتی آور نیست. لایحه احزاب دستپخت وزیر کشور روحانی تنها نشانه دیگری از صحت این ارزیابی است که دخیل بستن به امامزاده روحانی برای این که در کار گره خورده ی آزادی در ایران گشایشی ایجاد شود، در بهترین حالت جز خودفریبی نیست.
آیا با این قانون می شود «حزب» ساخت؟

این رسم رژیم های دیکتاتوری است که احزاب ریشه دار در جامعه را سرکوب کنند و پس از آن که تشخیص دادند برای بزک چهره سرکوبگرشان به نمایش احزاب نیاز دارند، سفارش تشکیل «حزب» بدهند. در جمهوری اسلامی این امر چند بار تکرار شده است. از همان آغاز انقلاب، گروه هایی مانند حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی به سفارش محافل قدرت و بدین منظور شکل گرفتند که به جای احزاب و سازمان هایی بنشینند که نقشه سرکوب آنها مدتها پیش از به قدرت رسیدن، در دستور کار خمینی و یارانش بود. حزب جمهوری اسلامی با یک جمله معترضه خمینی منحل شد. از «مجاهدین انقلاب» هم چیزی نماند جز کلوب برخی صاحب منصبان فعال یا به حاشیه رانده شده حکومت.
بعدها گروهی از طرفداران خاتمی در دوره اصلاحات، حزب مشارکت را ساختند. وقتی در بر پاشنه دیگری چرخید و اصلاح طلبان مغضوب شدند، قوه قضائیه جمهوری اسلامی حزب مشارکت را به همراه «مجاهدین انقلاب»، «منحله» اعلام کرد. برای حزبی که سفارشی ایجاد شده است، چنین حکمی به مثابه پایان عمر آن است. اما از آنجا که رهبری جمهوری اسلامی قصد دارد مهره ای به نام اصلاح طلبی را برای روز مبادا در کیسه مارگیری خود نگه دارد، فعلا این دو گروه بلاتکلیفند و چشم دوخته به نظر لطف احتمالی صاحبان قدرت.
معلوم نیست ضوابط مندرج در لایحه احزاب دولت روحانی، شامل حال گروه های سفارشی دوره های قبلی مانند مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی و کارگزاران رفسنجانی خواهد شد یا نه. اما این مهم نیست. مهم این است که فعالان جوان سیاسی هم دریابند ماهیت این بازی ها چیست.

حیات و ممات حزب سیاسی سفارشی و حکومت ساخته، در دست قدرتمندان است. این احزاب به وجود می آیند تا صحنه نمایشی را تکمیل کنند که کارگردان آن، رأس قدرت است. رأس قدرت که بخواهد، این بساط هم جمع می شود. پایان عمر یک حکومت استبدادی هم مساوی است با پایان عمر احزاب سفارشی آن. کمتر کسی است که امروز بداند حزب ایران نوین، حزب مردم و غیره چه سالی تأسیس شدند و کی یکباره ناپدید.

اما در جامعه ایران مستقل از اراده قدرتمندان، گرایشهای سیاسی ریشه دار وجود دارد که البته متاسفانه همه آنها نماینده متشکل و منسجم ندارند. علیرغم این ضعف، بارها ثابت شده است که حزب سیاسی غیرسفارشی، حزبی که به اشاره دیکتاتور تشکیل نشده باشد، جان سخت تر از آن است که دیکتاتور تصور می کند. یک لحظه ورای هر انتقاد بجا که به حزب توده ایران داریم، به یاد آوریم که این حزب چند بار «منحله» اعلام شده است. با گذشت بیش از نیم قرن سرکوب و «انحلال»، هنوز وزیر اطلاعات پیشین جمهوری اسلامی از شبح این حزب سخن می گوید. اگر فدائیان خلق واقعا – آن گونه که حکومت مدعی است - «گروهک»ی بیش نیستند، دیگر نیازی به سیاه کردن هزاران صفحه با لاطائلاتی نظیر این که امیر پرویز پویان «جاهل» بود وجود نداشت. و اگر مجاهدین خلق چیزی نبودند جز «فرقه رجوی»، دیگر چه نیازی به این بود که میلیونها دلار از بودجه دولتی صرف فرستادن جوخه های مرگ به عراق برای شکار مجاهدین شود. مخالفت با همه این گروه های ریشه دار در تاریخ معاصر ایران، حق هر فعال سیاسی است. اما اگر انصاف در کار باشد، باید پذیرفت که فرق است میان جریانات برخاسته از درون جامعه و احزاب سفارشی. این درس را هر کس تا کنون نیاموخته باشد، در دور جدید بازی دولت جمهوری اسلامی با «احزاب» خواهد آموخت.