نگاهی روانشناختی به یک فیلم قدیمی (همسفر)
بخش ۳ و پایانی


عباس احمدی


• فروید در کتاب "تعبیر رویا" در سال ۱۸۹۹ ترسایی، اصطلاح "وون شر فولانگ" (wunscherfüllung) را ابداع کرد که به معنای برآورده شدن آرزوهای سرکوب شده در عالم رویاست که در فرهنگ عوام از این پدیده به نام "شتر در خواب بیند پنبه دانه" نام می برند . ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ دی ۱٣۹۲ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۱۴


 
 
فشرده :
فیلم همسفر،از دیدگاه فرویدی، نوعی "وون شر فولانگ" یا برآورده شدن آرزوهای قلبی تهیدستان در عالم قصه و افسانه ست. آرزوهای سرخورده ای که در عالم واقعیت هیچ گاه برآورده نخواهد شد.
تحلیل:
در بخش یک این نوشتار نشان دادم که در فیلم همسفر بر رغم ظاهر اخلاقی و پدرسالارانه و بر رغم داستان به ظاهر ناموسی و بر رغم تیپ های لاتی و جنوب شهری و جاهل مسلک، نشانه ها و ردپاهای فراوانی از رسوم فراموش شده ی مادرسالاری مانند غیبت پدر و ازدواج با محارم دیده می شود. در بخش دوم نشان دادم که در فیلم همسفر هردو پیش شرط های عشق های دیوانه وار، یعنی "صاحب دار" بودن معشوقه و "پاکدامن نبودن" او دیده می شود. در بخش سوم این نوشتار به رابطه ی طبقاتی بین عاشق و معشوق در این فیلم و ردپای سنت های عصر جادو در این رابطه خواهم پرداخت.
در عصر جادو و در دوره ی مادر ساﻻری، با آن که مردان فرمانراویی داشتند ولی مقام شاهی را از زنان می گرفتند. هرساله، جوانان زیادی از نقاط دور و نزدیک به پایتخت می آمدند. این جوانان آزمون های دشواری را می گذرانند تا بتوانند از این طریق، لیاقت خود را ثابت کنند. از میان این خواستگاران، یک جوان بر رقبای خود پیروز می شد، و با دختر ملکه ازدواج می کرد، و به شاهی می رسید.
در قصه ها و افسانه های ایرانی ردپای این سنت مادرسالانه به صورت جوان تهیدستی که عاشق دختر خان می شود دیده می شود. جوان تهیدست پس از جنگیدن با دشمنان نیرومند و حریفان قوی پنجه، دل دختر خان را با دست می آورد و به وصال او می رسد. او از این راه، از طبقه ی تهیدستان "عبور" می کند و به طبقه ی توانگران وارد می شود.
فروید در کتاب "تعبیر رویا" در سال ۱٨۹۹ ترسایی، اصطلاح "وون شر فولانگ" (wunscherfüllung) را ابداع کرد که به معنای برآورده شدن آرزوهای سرکوب شده در عالم رویاست که در فرهنگ عوام از این پدیده به نام "شتر در خواب بیند پنبه دانه" نام می برند . این داستان ها سنتی ایرانی نیز، به تعبیر فروید، نوعی "وون شر فولانگ" یا برآورده شدن آرزوهای قلبی تهیدستان در عالم قصه و افسانه ست. آرزوهای سرخورده ای که در عالم واقعیت هیچ گاه برآورده نخواهد شد.
داستان عشق علی (بهروز وثوقی) و عاطفه (گوگوش) از همین الگوی فرویدی سرچشمه گرفته است و یکی از علت های استقبال مردم از این فیلم در همین الگو نهفته است. در فضای نیمه تاریک سینما و در این کارخانه ی رویاسازی، جوان تهیدست شهری خود را با علی همدات می پندارد. این اوست که گوگوش زیبا و ثروتمند را از چنگال جوانان دیو سیرت نجات می دهد. این اوست که گوگوش زیبا و ثروتمند را که به قصد خودکشی به دریا زده است، از دریا بیرون می آورد. این اوست که گوگوش زیبا و ثروتمند را بر ترک موتور سیکلت خود سوار می کند و در جاده های زیبای شمال با او همسفر می شود. جوان تهیدست شهری که در عالم واقعیت، در چنگ فقر و فاقه دست و پا می زند، در عالم رویا و در فضای نیمه تاریک کارخانه ی رویاسازی و بر پرده ی نقره ای سینما، بر رقبای خود پیروز می شود، و دختر ی ثروتمند عاشق او می شود و ار این راه به ثروت و مکنت می رسد و "رستگار" می شود.
این الگوی جادویی تنها مربوط به سال های دور و تنها مربوط به فیلمهای بازاری نیست. امروزه در سینمای گلخانه ای جمهوری اسلامی نیز از الگوی "وون شر فولانگ" یا "برآورده شدن آرزوهای سرکوب شده در عالم رویا" استفاده می کنند. برای نمونه به پاره ای از گفت و گوی مجید مجیدی کارگردان سینما با شبکه المیادین لبنان، گوش فرا دهید (۱):
" مثلا اگر فیلم بچه های آسمان ببینیم ما در واقع جنگ بین فقر و غنا و آدمهای پایین شهر و بالای شهر ، آدمهای مستضعف و پولدار را داریم و یک اختلاف طبقاتی را در فیلم بررسی می‌کنیم ولی از آن عبور می‌کنیم. در واقع مساله من، مساله خود لحظه و وضعیت و شکل اجتماعی نیست. من همیشه دوست دارم این یک زمینه برای کار من باشد و از آنجایی که برای من مساله انسان مهم است، دوست دارم از آن عبور کنم. بچه‌های آسمان اگر فقط می‌خواست به لایه های اجتماعی بپردازد؛ طبیعی بود که ممکن است یک فیلم کاملا سیاه و معترض نسبت به وضعیت اجتماعی باشد. نه اینکه مساله من مساله‌ی اجتماع نیست، اما معتقدم انسان و روح انسان خیلی بزرگتر از وضعیت اجتماعی است. من حرفم این است که انسان می‌تواند در همه‌ی سختی ها و با همه‌ی مشکلات عزت انسانی خود را حفظ کند و آن هم در سایه نگاه معرفتی و وجه الهی حاصل می شود. من در واقع پلی زدم از موقعیت اجتماعی به یک موقعیت انسانی یا یک موقعیت فطری والهی."
در فیلم بچه های آسمان نیز، مانند فیلم همسفر، با آدمهای پایین شهر و بالای شهر ، آدمهای مستضعف و پولدار، آدمهای غنی و فقیر روبرو هستیم. اما در اینجا به جای آنکه آدمهای فقیر از راه عشق زمینی یک دختر پول دار به بهشت زمینی ثروت و مکنت برسند و از این راه "رستگار" شوند، یک راه رویایی دیگر گشوده می شود. در این راه جدید، آدمهای فقیر از راه عشق لاهوتی به عالم ملکوت از مساله ی اجتماعی ی جنگ بین فقر و غنا "عبور" می کنند و در عالم هپروت، "رستگار" می شوند.
کارخانه ی رویاسازی مجید مجیدی، کارگردان فیلم بچه های آسمان، دست کمی کارخانه ی رویاسازی مسعود اسدالهی، کارگردان فیلم همسفر، ندارد. هردوی این فیلم ساز ها، از الگوی فرویدی "وون شر فولانگ" (wunscherfüllung)، یا "برآورده شدن آرزوهای سرکوب شده در عالم رویا"، استفاده می کنند با این تفاوت که "رستگاری" در بچه های آسمان از نوع آسمانی و در همسفر ار نوع زمینی ست. علت این تفاوت نیز شاید به خاطر تفاوت در نوع حکومت در زمان ساخته شدن این دو فیلم باشد. تفاوت بین حکومتی سکولار در زمان ساخته شدن همسفر و حکومتی دینی در زمان ساخته شدن بچه های آسمان.
سینمای گلخانه ای در حکومت دینی در جمهوری اسلامی، از یک کارخانه ی رویاسازی در مقیاس بزرگ استفاده می کند که بنیاد آن بر الگوی فرویدی "وون شر فولانگ" (wunscherfüllung)، یا "برآورده شدن آرزوهای سرکوب شده در عالم رویا" نهاده شده است. داستان رستگاری در بهشت آسمانی که دین و حکومت های دینی، به مستضعفان این دنیا وعده می دهند، همان حکایت "شتر در خواب بیند پنبه دانه" است که در فیلم بچه های آسمان به خوبی دیده می شود.
نتیجه گیری:
فیلم همسفر،از دیدگاه فرویدی، نوعی "وون شر فولانگ" یا برآورده شدن آرزوهای قلبی تهیدستان در عالم قصه و افسانه ست. آرزوهای سرخورده ای که در عالم واقعیت هیچ گاه برآورده نخواهد شد.
***
پانویس
۱ – وبکده ی تابناک – صحفه ی نخست - ۱۴ دی ۱٣۹۲ خورشیدی