همه چیز در خدمت بازی بزرگ جدید
تایمز آسیا - ترجمه ی ایرج واحدی پور


• داستان بزرگ سال دوهزار و چهارده ایران خواهد بود. البته داستان بزرگ قرن هیچوقت غیر از امریکا - چین نخواهد بود. اما در سال دوهزار و چهارده است که ما میتوانیم بدانیم که توافق همه جانبه ای در مورد مسئله پیچیده اتمی ایران صورت خواهد گرفت و در چنین حالی آیا اختلاف نظرهای فراوان میتواند اصل موضوع را تحت تائثر قرار دهد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ دی ۱٣۹۲ -  ۱۲ ژانويه ۲۰۱۴


داستان بزرگ سال دوهزار و چهارده ایران خواهد بود. البته داستان بزرگ قرن بیستم هیچوقت غیر از امریکا - چین نخواهد بود. اما در سال دوهزار و چهارده است که ما میتوانیم بدانیم که توافق همه جانبه ای در مورد مسئله پیچیده اتمی ایران صورت خواهد گرفت و در چنین حالی آیا اختلاف نظرهای فراوان میتواند اصل موضوع را در بازی بزرگ جدید در بازی Eurasia که در برگیرنده چین - امریکا هم هست تحت تائثر قرار دهد.
در حال حاضر ما، یک توافق موقت پنج بعلاوه یک (پنج عصو شورای امنیت و آلمان) و ایران داریم بدون هیچ تعین تکلیفی بین ایالات متحده و افغانستان. به این ترتیب یک بار دیگر افغانستان از نظر ژئوپلیتیکی پس از حمله سال دوهزار وسه آمریکا به عراق در امتداد حاشیه شمال خاورمیانه تا خراسان و آسیای جنوبی به صورت میدان جنگ بین ایران و عربستان سعودی قرار گرفته است.
در کنار این بی اعتمادی و سوء ظن عربستان سعودی نگران آینده افغانستان است در برابر ایرانی که توان جدیدی کسب کرده و بوسیله نخبگان مالی و سیاسی غرب پذیرفته شده است. این برخورد غیرواقعی و خیالی است، و ارتباطی با واقعیات جامعه بین المللی ندارد. ایران هیچوقت از طرف بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) و کشورهای جنبش غیرمتعهدها و توده کشورهای رو به رشد رد نشده است.

جهادی های طلبکار

عناصر کلیدی دولت باراک اوباما به حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان هشدار داده اند که یا باید پیمان امنیتی دو جانبه با امریکا امضاء کند که پذیرش انتظارات امریکا را ضروری میسازد و یا اینکه در پایان سال دو هزار و چهارده همه ارتش امریکا افغانستان را ترک خواهد کرد.
کرزای عروسک خیمه شب بازی از این فرصت استفاده کرده و همه امتیازات متقابل را طلب میکند. درهر صورت ایران نفوذ خود را در افغانستان اگر توسعه ندهد حداقل حفظ خواهد کرد. این محل تقاطع اسیای مرکزی و جنوبی اهمیت ژئوپلتیک زیادی برای ارتقاء قدرت ایران دارد و فقط شاید اهمیتش در مرحله دوم پس از اسیای جنوب غربی یعنی خاورمیانه قرار دارد.
طبیعتأ ما باید منتظر کاربست هر دسیسه ای که به ذهن بندار ابن سلطان (که بندار بوش نامیده میشود) نماینده خاندان سعودی برسد، باشیم. او سنی های افغانستان و پاکستان را تحریک و به اقدام وا خواهد داشت که هدف آن اساسأ جلوگیری از قدرت گرفتن ایران است. ایران هم میتواند به هم پیمان کلیدی خود هندوستان متوسل شود. در حالیکه هندوستان همکاری های امنیتی خودرا با کابل گسترش میدهد برف ویخ هندوکش فرا می رسد، هند و ایران و افغانستان شاخه جنوبی جاده ابریشم جدید را سازمان میدهند که شاهراهی است که افغانستان را به بندر ایرانی چاه بهار متصل و در عمل آنرا به اقیانوس هند وصل میکند.
با این حال باید منتظر انواع تفسیرها از اتحاد بین ایران و هندوستان علیه محور پاکستان - سعودی بود. این محور گروههای اسلامی ویژه ای را در سوریه حمایت و تقویت کرده است که نتایج جنایت باری داشته است. ولی از انجاکه پاکستان در جنایات وحشتناکی علیه شیعیان نیز درگیر بوده است اسلام آباد مشتاق اتحاد خیلی نزدیک با خاندان سعود در موضوغ افغانستان - پاکستان نخواهد بود.
واشینگتن و تهران میتوانند یک بار دیگر در موضوغ افغانستان همکاری کنند (بیاد آورید سال دوهزار و یک را). هیچیک خواهان حضور جهادی های افراطی در انجا نیست. حتی پاکستان که همه اهرمهای خود را در طالبان از دست داده میخواهد که جهادی ها دود شوند.
همه دست اندرکاران آگاهند که شماره باقیماندگان از ارتش امریکا و گروه های به نام مقاطعه کاران نظامی نمی توانند خلاء قدرت در کابل را پر کنند. کل ماجرا قرار است در ابهام باقی بماند ولی سناریو مربوط به دومین بزرگترین مرکز سوق الجیشی و منطقه جنگ فرقه ای پس از خاورمیانه در Eurasia (اروپا و آسیا باهم) است.

هیچ حمایتی از طرف همسایه امان

عراق هم مثل هندوستان طرفدار قرارداد تفاهم با ایران است. گرچه عراق در یک مسابقه خاموش جنگ افزار اتمی با ایران در پایان قرن گذشته بوده ولی در حال حاضر طرفدار جدی حق غنی کردن ایران است. نیاز به گفتن ندارد که عراق در زمنیه تجارت برق و کمک در جنگ بی امان با سلفی جهادی ها به ایران متکی است.
ترکیه هم با توافق جمعی با برنامه اتمی ایران همصداست. تجارت ترکیه با ایران دائمأ گسترش می یابد و قرار است تا سال دوهزار و پانزده به سی میلیون دلار برسد. بیش از دو هزار وپانصد کمپانی ایرانی در ترکیه سرمایه گذاری کرده اند. آنکارا احتمالأ تحریمهای غرب را حمایت نمیکند زیرا که از نظر بازرگانی بی معنی است. تحریمها با گسترش تجاری منافات دارند. بعلاوه ترکیه به گاز طبیعی و ارزان ایران نیازمند است.
بعد از انحراف از سیاست همیشگی (نداشتن هیچ مشکلی با همسایگان) ترکیه بیدار شده و به چشم انداز سازندگی بعد از جنگ سوریه علاقه نشان میدهد. عراق میتواند در این زمینه با ثروت نفتی خود کمک رساند. ترکیه فاقد انرژی نمیتواند کنار بودن را بپذیرد. در صورت پیدایش ثبات در سوریه طرح خط لوله ایران عراق سوریه میتواند از نو جان بگیرد، اگر انکارا خوب بازی کند میتواند از بسط لوله گازی به ترکیه نیز استفاده کند و در مسیر خط لوله شرق به غرب سهیم باشد.
مهم این است که اختلافات ترکیه و ایران در مورد آینده سوریه هم میتواند در سایه سودهای تجاری کمرنگ شوند. اینجا است که همگرائی تدریجی ایران و ترکیه برای پیدا کردن راهی به صلح در سوریه معنی پیدا میکند.
مشکل بزرگی در اینجا خودنمائی میکند، کنفرانس ژنو دو در بیست و دوم ژانویه میتواند میخی بر تابوت فشارهای خاندان سعود برای تغییر بشار اسد باشد. یک بار دیگر بندار بوش به سیستم قرون وسطائی انواع کشتارها، از گردن زدن تا خودکشی انتحاری و تحریکات قبیله ای و مذهبی در جبهه عراق - سوریه - لبنان کشیده میشود.
اقلأ یک جبهه متقابل قدرتمند به قول شرمین ناروانی در حال تشکیل است، این همان هلال شیعی یا «محور مقاومت» است که دارد خود را به نام کمان امنیتی «علیه سلفی جهادی ها» احیاء میکند. طراحان «کمان ناپایداری» پنتاگون هرگز فکر انرا نکرده بودند.

موشک بیهوده، چه کسی؟

افراد بالغ در واشینگتن که اکثریت هم ندارند ممکن است قبلأ از نتایج درخشان تفاهم غرب با ایران، با سنجش نظر مساعد چین و احتمال کمک بعدی ایران در موضوع افغانستان تصوراتی داشته اند.
برای چین، ایران به عنوان منبع انرژی و ارتباطات فرهنگی فراوان با قدمت روابط و حساسیت های فراوان مربوطه از دوران جاده ابریشم، مسئله امنیت ملی است. امریکا بابدهی یک تریلیون دلاری با شخص سوم به چین نمیتواند آن کشور را تهدید و تحریم های خزانه داری را به خاطر خرید نفت ایران به آن تحمیل کند.
برای مسکو، با دخالت پوتین در مسئله سلاحهای شیمیائی، اوباما را از افتادن به مهلکه جنگی فاجعه بار، بلافاصله بعد از آن که در برای اولین بار شکست در دیوار بی اعتمادی ایران و امریکا از تاریخ هزارو نهصد و هفتاد ونه باز شد، نجات داد.
بطور مشخص پس از امضای توافق نامه ژنو بود که لاورف وزیر خارجه روسیه از فرصت استفاده کرده و استقرار پایگاههای ضد موشک های بالستیک در اروپای مرکزی را منحل نامید زیرا واشینگتن همیشه این سپر دفاعی را در رابطه با تهدید از طرف ایران توجیه میکرد و اکنون مسئله ایران منتفی مینمود.
بدون بهانه ایران دیگر هر توجیهی برای سیستم دفاع ضد موشک بالستیک بی معنی بود.
زمان مذاکرات واقعی کم و بیش زمان حاضر یعنی اوایل دو هزار و چهارده است. آخربازی؛ منطقأ در اواسط دو هزار و چهارده با توجه به نظارت مداوم بر تاسیسات هسته ای تحریم ها را هم ملغی میکند. با اینحال این بازی پر از ابهام است. این خود امریکاست که این افسانه را ضرب میزند که برنامه هسته ای ایران کنترل میشود و آلترناتیو آن ضربت های وحشت زا به تاسیسات زیر بنائی و نابودی انهاست.
کسی اعلام نمی کند ولی روشن است که سنگین وزنهای BRICS ، روسیه و چین از تسلیحات و امکاناتی که در صورت حمله امریکا به ایران، در اختیار ایران میگذارند با آمریکا صحبت میکنند.
تهران به نوبه خود دوست دارد انکار تغییر رژیم ایران و اینکه رهبر ایران آیت الله خامنه ای باید هزینه معامله امکانات هسته ای با لغو تحریمها را بپردازد را به نزدیک شدن ارام امریکا تعبیر کند.
اگر بپذیریم ایران و امریکا بتوانند لابی های مقابله خود را خنثی کنند که خود وظیفه سنگینی است، انگاه نتایج خود سخن میگویندو تهران نیاز جدی به سرمایه گذاری در صنایع انرژی اش (چیزی در حد دویست میلیارد دلار) و سایر بخشهای اقتصادی دارد. کمپانیهای بزرگ نفتی غرب اشتیاق فراوان به سرمایه گذاری دارند. گشایش اقتصادی بی تردید بخشی از توافق نهائی است و برای سرمایه داری تهاجمی غرب این یک «باید» است. بازار هشتاد میلیون نفری که عمدتأ خوب اموزش دیده اند با موقعیت جغرافیائی طبیعی خیلی خوب و شناکردن در دریای نفت وگاز را چه کسی دوست ندارد؟

مصلح و یا شیاد؟

حمایت تهران از اسد عمدتأ به خاطر مبارزه با ویروس جهادی است که با حمایت ثروتمندان سعودی و خلیج رشد کرده است. نظر امریکا هر چه باشد راه حل جدی برای مسئله سوریه بدون شرکت ایران وجود ندارد. دولت اوباما به نظر میرسد متوجه شده است بشار اسد از مخالفینش که بعضی خیلی بد هستند بهتر است، چه کسی میتوانست سه ماه قبل این حالت را پیش بینی کند.
توافق موقت با ایران اولین نشانه قابل لمس است که اوباما به این فکر افتاده که مهر خود را بر سیاست خارجی در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا بزند. ممکن است از نظر بعضی که از امریکا بعنوان ابر قدرت توقع دیگری دارند این عملکرد بی ثباتی فراوان در امپراطوری و هم تحت الحمایه ها به وجود آورد.
واقعیت این است که اوباما نیاز دارد که به حسن روحانی احترام بگذارد و روحانی از ابتدا نشان داده است که برای مذاکره و توافق با امریکا هر لحظه به پشتیبانی خامنه ای نیاز دارد. این تنها راه خنثی کردن لابی قدرتمند مذهبی ایده ئولوژیک در تهران / قم است که با هرگونه مذاکره با شیطان بزرگ قبلی مخالفت میکند. لذا «شیطان بزرگ» باید در مذاکرات صادق باشد.
سیاستمداران نسبتأ خوش فکر مدعی هستند که اوباما تلاش دارد توازن قدرتی در منطقه بین ایران، عربستان و اسرائیل ایجاد کند.
سیاستمداران بیشتر ماکیاولیستی این اقدامات را در خط درگیر کردن سنی ها علیه شیعیان، عربها علیه فارسها میدانند که آنها را فلج کند. برداشت دیگری میگوید که امریکا دیگر بیش از این پشتیبان اغتشاشگران (سعودی و اسرائیل) نیست، در حالیکه همیشه صحبت از لابی قدرتمند اسرائیلی و وهابی در واشینگتن میشود ولی هیچوقت صحبت از این نمیشود که اسرائیل و سعودی محافظی غیر از امریکا ندارند.
با این حساب اگر خاندان سعود از طرف ایران احساس خطر میکند خودش مسئول استراتژی مربوطه است، و اگر اسرائیل تاکید دارد که ایران تهدیدی بر موجودیت اسرائیل است - که یک جوک است - خودش به تنهائی باید استراتژی برخورد با مشکل را داشته باشد، و اگر در نتیجه این تغییر دیپلماسی واشینگتن در جنگ به هواداری سعودی یا اسرائیل شرکت نمیکند این یک بازی و یادبود تاریخی است.
شی جین پینگ و ولادیمیر پوتین حمایت از اوبامای صلح طلب را به نفع خود می بینند. با این حال هرکس هنوز خود را روی زمین لغزنده ای می بیند. اوباما در صلح طلبی در واقع جایزه نوبل خودرا ارج میگذارد، ولی تصویری در آینه است و واشینگتن با موجر بعدی کاخ سفید در دوهزار و شانزده میتواند حرکت به سمت تغییر رژیم ایران را شروع کند.
برای دوهزار وچهارده علائم زیادی نشان میدهند که نقشه ژئوپلیتیکی «یورو اسیا» تغییر کرده و ایران نهایتأ به عنوان ابرقدرت جنوب غربی آسیا علیرغم اسرائیل و سعودی ظاهر شده است. درحال حاضر این موضوع یک تفریح ژئوپلیتیک است، سال نو مبارک.

ویسنده: پپ اسکوبار
ترجمه: ایرج واحدی پور