آیا نامش را شنیده اید؟ آیا میدانید چه بلایی بر سرش آمده است؟


• کمپین "نگذارید قلبشان از تپش باز ایستد" کمپین حمایت از زندانیان سیاسی محروم از دارو و درمان هدفش اینست که زندانیان سیاسی محروم از دارو و درمان مانند داریوش ارجمند گمنام نمانند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣ بهمن ۱٣۹۲ -  ۲٣ ژانويه ۲۰۱۴



شیوا محبوبی: عکسی از او ندیده بودم, نمیدانستم چند سالش بود, فرزندی داشت یا نه؟ علایقش چه بود , کجا بدنیا آمده بود و .....

اما این را میدانم که داستان دو خطیش را هر گز نتوانستم فراموش کنم. با آنکه او را شخصا نمیشناسم اما هر بار که به او فکر میکنم قلبم به درد میاید و خشم وجودم را فرا میگیرد.

تعداد معدودی ممکن است با او آشنا باشند. اما خیلی ها به نظر میاید او را نمیشناسند. اسمش داریوش ارجمند است. یک زندانی سیاسی بود. با اسم داریوش و سرانجام دردناکش از طریق یکی از نامه های زندان آشنا شدم. ....

در میان نامه های زندان چند سال پیش نامه بهروز جاوید تهرانی به "بن کی مون" دبیرکل سازمان ملل را خواندم. بهروز از زندان رجائی شهر کرج (گوهردشت)،سالن ۱، بند ۱ در تاریخ ٢۹ فروردین ماه ۱٣٨۹ در بخشی از نامه اش نوشته بود:

" زندانبان ها بصورت تحقیر و توهین زندانیان را خطاب می کنند، استفاده از دکتر بصورت امتیازی هست که نصیب هر کسی نمی گردد. بیماری را در انفرادی های سالن ۲ بنام داریوش ارجمند سراغ دارم که مدت ۲.۵ سال است که در این انفرادی ها زندانی است. وی به بیماری ایدز مبتلا است و مدت ها است بهداری زندان قرص های آنتی بیوتیک وی را قطع نموده تا زودتر بمیرد. حتی بتادین و پمادی که برای زخم های یک بیمار مبتلا به ایدز لازم است به وی داده نمی شود. زندانبان ها می ترسند درب سلول وی را باز کرده و وی را به توالت و حمام بفرستند حتی چراغ سلول وی که مدت ها سوخته را کسی عوض نمی کند".

بهروز در نامه اش در مورد وضعیت وخیم زندان نوشته بود اما انگار مغزم در همان چند سطر مربوط به داریوش قفل کرده بود. بارها این چند خط را در مغزم مرور کردم تا سعی کنم اطلاعات بیشتری از آن استخراج کنم. داستان چند خطی داریوش بشدت غمگینم کرد, مرتب در ذهنم این چند سطر را به صورت فیلم کوتاهی بازسازی میکردم, سلول را مجسم میکردم, چراغ خاموش شده را, سلول سرد را که بوی عفونت میداد, قیافه جلادان زندانبان را. کما اینکه داریوش را نددیده بودم اما مجسم میکردم بی رمق در سلول دراز کشیده است. پاسداران را مجسم میکردم که داریوش را به دنیای فراموشی سپرده اند و گویی اصلا وجود ندارد. با خودم فکر میکردم که داریوش در سلول زندان و در حالیکه با مریضیش بدون هیچ دارو و درمانی دست و پنجه نرم میکرد و شاهد مرگ تدریجی خود بود, چگونه آن دقایق را میگذراند؟ آخرین آرزوهایش چه بود؟ به چه فکر میکرد؟ رویاهایش چه بود؟ آیا خانواده اش میدانستند فرزندشان در چه شرایطی است؟
از بهروز جاوید تهرانی پس از آزادیش پرسیدم که ایا عکسی و یا اطلاعات بیشتری از او دارد, اما متاسفانه بهروز هم اطلاعات بیشتری نداشت. وقتی از سر انجامش پرسیدم بهروز گفت که داریوش ارجمند در همان سلول جانش را از دست داد.

سعی کردم اطلاعات بیشتری در مورد این زندانی پیدا کنم , روی اینترنت نوشته ای دیدم از فعالین حقوق بشر که در آن در مورد داریوش نوشته بودند, با مشخصاتی که داده بودند حدس زدم احتمالا این همان زندانی است. در نوشته آمده بود: " زندانی داریوش ارجمند ماه ها است که در سلولهای انفرادی بند 1 زندان گوهردشت کرج معروف به سگدونی زندانی است. داریوش ارجمند 40 ساله که محکوم به 19 سال زندان می باشد نزدیک به 25 ماه است که در سلولهای انفرادی بند1 معروف به سگدونی بسر می برد..... داریوش ارجمند در سلول انفرادی نگهداری می شود که از داشتن نور طبیعی و حتی لامپ در سلولش محروم است. او ناچار است که از سلولش بعنوان سرویس بهداشتی استفاده کند و همچنین می بایست در همان سلول استحمام نماید در حالی که این سلول بسیار کوچک و فاقد چنین امکاناتی است.زخمهای زیادی بر روی بدن این زندانی وجود دارد ولی از انتقال او به بهداری خوداری می کنند و حتی داروهای لازم به این زندانی داده نمی شود که زخم هایش را پانسمان کند.این زندانی از داشتن لباس کافی محروم است و لباسهایش مندرس و پاره می باشند. بوی تعفن که از سلول انفرادی این زندانی بر می خیزد باعث اذیت و ازار سایر زندانیان که در سلولهای انفرادی این سالن زندانی هستند می شود. غذای این زندانی در حد زنده ماندن است . او تا به حال چند بار اقدام به خودکشی کرده است در آخرین باری که اقدام به خودکشی نمود چندین ساعت به حال خود رها شد که با اعتراض سایر زندانیان نجات یافت .یکی از زندانیان سیاسی وضعیت این زندانی را به کسانی که تحت عنوان بازرس مراجعه می کنند تشریح کرد و از او خواست که به سلول این زندانی مراجعه کند و خود شاهد شرایط وحشتناک و غیر قابل تصور این زندانی باشد ولی این فرد با این استدلال که این زندانی مبتلا به ویروس ایدز است و خطرناک می باشد از بازدید سلول این زندانی خوداری نمود "

واقعا جنایت تا چه حد؟؟!!!!!

من نیز مانند بسیاری از شما هرگز داریوش ارجمند را شخصا ندیده ام و چند سطر بالا من را با داریوش و بخش کوچکی از رنجش آشنا کرد اما تصمیم گرفتم هر چند کوتاه در مورد داریوش بنویسم. حداقل کاری که با این نوشته میتوانم انجام دهم اینست که من نیز داریوش ارجمند, زندانی سیاسی که جانش را در زندان رژیم از دست داد را به شما معرفی کنم. صدای او باشم و نگذارم فراموش شود.

رژیم داریوش را رسما اعدام نکرد , از دارو و درمان محرومش کرد و او را زجر کش کرد. این به مراتب حتی دردناکتر از اعدام است. داریوش را اعدام خاموش کردند, اعدامی که جایی صدایش در نیامد و کسی از آن باخبر نشد.   تعداد زیادی هستند که مانند داریوش در بدترین شرایط هستند اما اسمشان و داستانشان جایی دیده نمیشود.

کمپین "نگذارید قلبشان از تپش باز ایستد" کمپین حمایت از زندانیان سیاسی محروم از دارو و درمان که از ماه اکتبر ٢٠١٣ از سوی کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی اعلام شده و مورد پشتیبانی تشکلها و شخصیتهای آزادیخواه و مدافع آزادی زندانیان سیاسی قرار گرفته است هدفش اینست که زندانیان سیاسی محروم از دارو و درمان که هم اکنون با بیماری و مرگ دست و پنجه نرم میکنند مانند داریوش ارجمند گمنام نمانند. تلاش این کمپین اینست که از طریق اقدامات بین المملی به رژیم اسلامی فشار بیاورد تا هر چه سریعتر به این زندانیان امکانات درمانی داده شود.   

هیچ زندانی سیاسی نباید گمنام بماند. لازم نیست که حتما یک زندانی را شخصا بشناسیم و یا تمام اطلاعاتش را داشته باشیم. حتی اگر اسم یک زندانی سیاسی را میدانیم, حتی اگر اطلاعات جزئی از این زندانی داریم, باید در موردش صحبت کنیم, در موردش بنویسیم, توجه جهانیان را به وضعیتش جلب کنیم و صدای این زندانیان باشیم.

١٤ ژانویه ٢٠١٤

mail.google.com
ویدیو در حمایت از کمپین قلبشان از تپش باز ایستد

با گذاشتن این کلیپ روی وبلاگ, فیس بوک و تویتر خو د کمک کنید ضربان قلب این زندانیان ادامه پیدا کند
www.youtube.com

طومار حمایتی زیر را امضا نمایید و برای دوستان و آشنایانتان ارسال دارید
www.change.org