از : masoud memar
عنوان : حضور مجدد آقای مسعود بهبودی
با پوزش یادم رفت در مورد جمله پایانی شما نظرم را بگویم که میگوئید :
« اصطلاح ارتجاع سرخ و سیاه دربار درست بوده است. »
خیلی کارنامه خود را بررسی کرده اند و در مواردی دیدگاه و سیاست خود را نقد کرده اند.
در مواردی شما حق دارید درست بدانید ٫ همانطور که استبداد فردی خواندن شاه و شکنجه گر و جنایت کار نامیدن دربار درست است.
۶۰۶۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای مسعود بهبودی
دو نفر برای آموزش موسیقی ثبت نام میکنند از اولی میپرسند با کدام آلت موسیقی کار کردید؟ جواب میدهد که هیچ اطلاعی از موسیقی ندارد استاد میگوید ساعتی ۵۰ تومن میشود از دومی میپرسد و جواب میدهد که تابحال گیتار و سنتور و ضرب و وو با روش خود نواختم استاد میگوید اگر شانس بیاوری حداقل ۱۰۵۰ تومن ساعتی خرج دارد وی اعتراض میکند که جلوتر از اولی است استاد میگوید که ۱۰۰۰ تومن اضافی هزینه ای است که باید خرج شود تا آن چیزهای غلطی که تا بحال آموختی را از کله ات دربیاورم و ۵۰ تومن هزینه یاد گیری است.
شما میگوئید : « تئوری شناخت یکی از ارکان هر جهان بینی (فلسفه) است. »
هیچ جهان بینی فلسفه نیست بلکه فلسفه پیدایشی دارد .
شما میگوئید : « اندیشه باید فی نفسه مثل سیب بررسی شود نه بطور سوبژکتیف، بسته به میل و نظر و منافع صاحبنظر.»
منطق میگوید اندیشه و سیب را نمیتوان با زیرکی مقایسه کرد و نتیجه دلخواه را از این تشابه فرضی بیرون کشید. از دو جنس ناهمگونند البته شما میتوانید و آزاد هستید که بگوئید من کردم و شد ٫ آنموقع بیچاره استاد که چقدر کارش سختتر خواهد شد.
آیا میدانید چرا اکثرفلاسفه برای اثبات نظرات و جهان بینی های مختلف خود دست به نوشتن هزاران صفحه کاغذ میزنند چون تناقضات نظریه خود را توجیه کنند. برای نمونه یکی همان سفسطه « پایگاه » و « خاستگاه » است که با این توجیهات پوششی بر نقض نظریه بکشند. مثالی میزنم : حکایتی است که ابوجهل با سیبی وارد مجلس سخنرانی حضرت علی میشود و سیب را بالا میبرد و میپرسد : یا مولا این سیب قسمت من است یا نه ؟ که در هر صورت جواب مثبت یا منفی علی ٫ عکسش را عمل کند و به نظریه « قسمت » خط بطلان بکشد اما علی زرنگتر از او پاسخ میدهد : ( اگر بخوری قسمتت بوده اگر نخوری قسمتت نبوده است »
آقای محترم جهان بینی فلسفه نیست اما تا قرن نوزدهم اکثر فیلسوفان در مورد جهان بینی مادی و غیر مادی فلسفیدند. فلسفه عبارت است از کاربرد عقل برای حل مجهولات و مسائل. یعنی مارکسیسم فلسفه نیست بلکه فلسفه وجودی دارد میتوانید یک جهان بینی یا نظریه اجتماعی اقتصادی یا مکتب نسبت به باورهای خود بنامید اما نامیدن فلسفه ٫ قدرت فلسفیدن را از انسان تهی میکند و به « بت » تبدیل میکند که دستتان را باز میگذارد برای توضیح مسائل مجهول به توضیح المسائل یا دائره المعارف آن بت رجوع کنید . شما لازم نیست برای اثبات حرف خود مرا به دائره المعارف و صدر مارکسیسم ( باور خود ) ارجاع دهید شما با منطق حرف خود را اثبات کنید نه اینکه خدای شما چه گفته است. کمی دیر تشریف آوردید و فکر میکنید با آوردن واژگانی چون تجار نیمه فئودال و غیره در مورد پایگاه طبقاتی آقای عبد الرحیم پور میتوانید نظرات خود را بخورد دیگران بدهید نه آقای محترم الان دهه ۳۰ یا ۴۰ و ۵۰ شمسی نیست و خریدار کمتری دارد. الان اگر خامنه ای هم بگوید آب در ۲۰ درجه بالای صفر مایع است کسی توجه به گوینده اش نمیکند بلکه حرف درست را میپذیرد.
شما گفتید : « بنظر من نظرات شما غیر علمی اند و احتیاج به تصحیح دارند.
چریکیسم فرمی از آوانتوریسم (چپ و یا راست افراطی) با محتوای طبقاتی فئودالی ـ ارتجاعی و ضد انقلابی ـ سفید بوده است.»
خب غیر علمی بودن آن را از روی منطق و با استدلال اثبات کنید نه با آوردن کلمات از زیرش شانه خالی کنید.
۶۰۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : "مسعود آباد" !
" از : مسعود بهبودی
عنوان : مفاهیم
خیلی ممنون
در کامنت باید به اختصار سخن گفت و از روده درازی پرهیز کرد.". پایان نقل قول.
اگر نه اکثر بلکه تعداد زیادی از کامنت ها و حجم آنها در اینجا از " مسعودها " ست و ظاهرا هنوز درک گفته ها برای مخاطبین " مبهم " است. آیا زمان آن نرسیده که هنر ایجاز را بیاموزیم ؟ ایجاز یعنی درک و تسلط و اشراف گوینده بر مطلب و طول کامنت در اکثر موارد نسبت معکوس با درک مطلب دارد. و با تکرار مکرر این جمله از شکسپیر که
Brevity is the soul of wit. و با عرض معذرت از فضولی و امید که جناب بهبودی به فرموده خود عمل فرمایند. و کد ورودی هم " احغر" از آب در آمد!
الاحغر peerooz
۶۰۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : سعید حسینی
عنوان : برای آقای عبدالرحیم پور
آقای عبدلرحیم پور گرامی، نوشتهی مستند شما به ما یادآوری میکند که در آن زمان یکی از بزر گترین جریان های چپ - یعنی سازمان چریک های فدایی - با زبانی شهروندی و نه پرخاشگر، ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری سلامی را در تضاد با مردم سالاری و حق بشر دانست و از پذیرش آن سرباز زد. یادآوری هایی از این دست بسیار راه گشایند، به ویژه برای اثباتی و بخردی کردن جدال هایی که معمولاً با پیشداوری ها سیاسی - ایدئولوژیک شرکت کنندگان آغاز می شوند و با افزودن بر پیشداوری های پیشین آنها، بدون روشن شدن موضوع مورد جدل، به پایان میرسند. این نوشته دست کم، کسانی را که هنوز بر این باور اند که چپ ها از هر پارچه ای، با دمکراسی، با حق بشر و شهروند بیگانه بود ه اند را، مجبور به پاسخ گویی، مقروض به استدالهای بجا و اثباتی می کند. کوشش چپ برای نوشتن تاریخ خود که من آنرا در یکی از نوشته هایم، در همین سایت، پیشنهاد کردم، می تواند، به مانند همین نوشتهی کوتاه آقای عیدالرحیم پور، و صدها نوشته های کوتاه دیگر در آینده باشد. نوشته هایی که هریک رخدادی را یا دمی را در تاریخ چپ به ما می شناساند، به یاد ما می آورند، به بحث و نقد می گذارند. امید وارم که هواداران و کنشگران دیگر جریان ها هم از این نوشته سرمشق گرفته، سری به آرشیو ارگان های مرکزی و اسناد سازمان کنونی یا سابق خود زده، ما و افکار عمومی را برای دامن زدن به بحثی فرآورنده نه نابود کنند یاری دهند.
آقای عبدالرحیم پور گرامی خسته نباشید.
س.ح.
۶۰۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : مفاهیم
خیلی ممنون
در کامنت باید به اختصار سخن گفت و از روده درازی پرهیز کرد.
متأسفم که مفاهیم مرا مبهم یافته اید.
ما به دو زبان دو طبقه مختلف سخن می گوییم و خواه و ناخواه منافع متضادی را نمایندگی می کنیم.
از دید من، در همین کامنت شما دهها مورد قابل انتقاد است.
مارکس پایگاه طبقاتی اش پرولتری بود ولی نه خاستگاه طبقاتی اش.
این دو مفهوم دو چیز متفاوتند.
منظور از مثال سیب این بود که خود اندیشه و نظر را مورد تأمل قرار دهیم.
شما مثل خیلی ها گفته اید که از چی خوش تان می آید و چی را درست می دانید و یا نادرست.
این مغایر با عینگرائی (اوبژکتیویسم) است.
این فرمی از سوبژکتیویسم است که به ذهنگرائی ترجمه شده ولی ترجمه ی نارسائی است.
منظور من این بود که سوبژکت شناخت و یا صاحبنظر تعیین کننده صحت و سقم اندیشه نیست.
اندیشه باید فی نفسه مثل سیب بررسی شود نه بطور سوبژکتیف، بسته به میل و نظر و منافع صاحبنظر.
تئوری شناخت یکی از ارکان هر جهان بینی (فلسفه) است.
این مفاهیم در دایره المعارف های مارکسیستی ـ لنینیستی توضیح داده می شوند، اگر خواستید میتوانید در گوگل و سایت مربوطه بیابید.
بنظر من نظرات شما غیر علمی اند و احتیاج به تصحیح دارند.
چریکیسم فرمی از آوانتوریسم (چپ و یا راست افراطی) با محتوای طبقاتی فئودالی ـ ارتجاعی و ضد انقلابی ـ سفید بوده است.
جلال آل احمد و امثالهم باید حلقه واسط میان فدائیان و روحانیت بوده باشند:
حکومت ولایت فقیه را جلال تئوریزه کرده بود، به مثابه کپیه ای از واتیکان
جنبش فدائی و مجاهد و فوندامنتالیسم شیعی در ایران ماهیت ارتجاعی و آنتی کمونیستی داشته است.
افراد شرکت کننده در این جنبش تعیین کننده نیستند.
مثلا مجید عبدالرحیم پور نه از طبقات فئودالی است و نه از تجار نیمه فئودال ـ نیمه بورژوا.
خط مشی آوانتوریستی بطور عینی ماهیت طبقاتی ارتجاعی ـ فئودالی داشته است.
این بحث شورانگیزی است و باید رویش کار شود.
اکنون راست های طرفدار سرمایه داری و شاید هم نوعی فاشیسم مستور، در همین چند هفته اخیر به بهانه سالروز سیاهکل به تبلیغ مجدد چریکیسم برخاسته اند.
اگر کسی به طرفداران آوانتوریسم نظر اندازد، متوجه می شود که ماهیت طبقاتی اش چی بوده و است.
اصطلاح ارتجاع سرخ و سیاه دربار درست بوده است.
۶۰۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای بهبودی
شما نظرات مرا ارزیابی کردید که از باورهای شما نشآت میگیرد نه برخاسته از پایگاه طبقاتی شما . من در مجموع قصد ندارم به برداشت شما پاسخ دهم چون نفهمیدم منظور شما چیست ٫ فکر میکنم اگر مشخصأ نظر خود را در مورد نفی یا رد نوشته من استدلال میکردید یا کمکی میشد به من برای بازنگری و احتمالأ تجدید یا میتوانستم مواضعم را استدلال کنم.
بجای کلمات از جمله سوبژکتیویسم ٫ بینش بورژوائی واپسین ٫ اوبژکتیف ٫ سوبژکت ٫ راسیونالیته ٫ آوانتوریسم با وجود اینکه معنای فارسی آنرا آوردید من باز هم متوجه نشدم که منظور شما از بینش من به آوانتاریسم چیست ٫ شما اگر درستی یا نادرستی حرف من را استدلال کنید ممنون هم میشوم. شما میتوانید نیاوران را با جماران حتی انقلاب مشروطه را با انقلاب ۵۷ مقایسه کنید یا ثابتی را با لاجوردی ٫ چرا نداشتن تلفن موبایل در پهلوی را با داشتنش در جمهوری اسلامی را مقایسه نمیکنید اگر بگوئید این را نمیشود مقایسه کرد خواهم گفت آقای احمدی نژاد مقایسه کرد و شد. اگرمن هم بشما بگویم نمیشود با زیرکی نیاوان و جماران را مقایسه کرد میتوانید بگوئید من کردم و شد. امیدوارم روزی چپ ایران از درجا نزدن در تاریخ خلاص شود و با واقعیات تلخ زمان سیاستگذاری کند. از جمله دلیل سیاست تحریم انتخابات را غیردموکراتیک دانستن آن اعلام نکند. با عرض معذرت مردم هالو که نیستند کسی که غیردموکراتیک بودن انتخابات را نداند ییقین دارم هزاران مقاله های چپ را در اثبات غیر دموکراتیک بودن انتخابات را هم نخواهد خواند. چپی که انقلاب اسلامی را با تمامی دستآوردهایش در ۵۷ که بیش از ۹۰ درصد آن ارتجائی بود برسمیت نشناخت ( لازم به توضیح میدانم که برسمیت شناختن با قبول کردن و باورکردن آن هیچ مناسبتی ندارد ) نمیتواند با ارزیابی واقعی سیاستگذاری کند. یک مثالی بزنم تا شاید منظورم را دقیقتر بیان کنم . فرض کنید یک معتاد بیسواد و دزد و چاقو کش و لات به یک دختر نوجوانی تجاوز میکند و بچه ای محصول این عمل میشود و تکرار کردن چگونگی این عمل و بد و بیراه گفتن هر روزه به پدرش چه دردی از بچه دوا میکند به چه درد حقوق انسانی روانی یا تربیت او در جامعه میخورد باید پدرش را برسمیت شناخت که همان برسمیت شاختن فقر و جهل و جنایت است و طرح برنامه برای حال و آینده بچه ٫ کشتن یا زندانی کردن پدر هم تأثیر مثبتی در آینده بچه نخواهد گذاشت.
انقلاب زایشی داشت ٫ هدف من به بهروزی و به بهبودی رساندن این زایش است.
البته آقای صلاحی اشاره به خارج از مطلب خواهند کرد٫ اجتناب ناپذیر است آقای صلاحی مرا وادار به خروج میکنند.
آقای بهبودی من نفهمیدم که حرف من چه ربطی به ساختار مولکولی سیب دارد.
منظورشما را از طبقاتی دیدن آوانتاریسم نفهمیدم که نوشتید : « آوانتوریسم از هر رنگ بطور تصادفی به ترور و تکروی روی نیاورده بود.
پایگاه طبقاتی آن، راه دیگری را امکان پذیر نمی ساخت. »
اگرمانند این است که هر تفکری از پایگاه طبقاتی نشأت میگیرد لازم نیست برای من وقتتان را برای توضیحش تلف کنید. چون به کارگر بودن اندیشندان و فلاسفه بزرگ از جمله مارکس و انگلس و بنیانگاران احزاب چپ آگاهی دارم.
۶۰۵۶۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : در باب نیاوران و جماران
با ترس و لرز از احمدخان و امثال بیشمار ایشان، به زمزمه و در گوشی باید گفت که در کامنت مختصر و موجر مسعود معمار عزیز اگرچه ذراتی از حقیقت هم یافت می شوند، ولی چندین ایراد نظری و اسلوبی جدی هست.
اگر خروج از موضوع تفسیر نشود، باید گفت که ایراد اول ایشان که ایراد همه فضلای وطنی است، سوبژکتیویسم (ذهنگرائی) نام دارد.
در فیسبوک این بینش بورژوائی واپسین (امپریالیستی) برو و بیائی وسیع و همه گیر دارد.
تا دل تان بخواهد لایک می زنند و «موافقم» و یا «مخالفم» می نویسند و پوز می دهند.
مسعود معمار عزیز هم مثل خیلی های دیگر به جای بررسی عینی (اوبژکتیف) نظر و اندیشه اوتوبیوگرافی (شرح حال شخصی) ارائه می دهند.
بد نیست و می تواند مفید افتد.
چون بالاخره رهبران فردا را ملت باید بشناسند و به خاطر بسپارند.
ولی در بحث بهتر است به توصیه احمد خان از موضوع خارج نشویم و به موضوع بپردازیم.
چون محتوای شناخت در موضوع (اوبژکت) شناخت است و نه در کله و در افکار معماران (سوبژکت شناخت)
سیبیت سیب در ساختار مولکولی خود سیب است و نه در کارنده و چیننده و خرنده و خورنده آن.
ایراد دوم بینش ایشان در ارزیابی نادرست از دربار و جماران است:
اگر اللهیارها و صلاحی ها به دفاع از شاهان متهم نکنند، باید بگویم که راسیونالیته (عقلانیت) پراگماتیستی دربار و حتی سران ساواک هزاران با بیشتر از عقلانیت جماران و حماران بوده است.
ما آزموده ایم در این باره بخت خویش.
اگرچه هر دو خردستیز بوده اند و هستند.
ولی صد رحمت به انصاری و ثابتی و هویدا در مقایسه با لاجوردی و روحانی و شرکاء.
ایراد سوم بینش معماران در موضعگیری ایشان نسبت به آوانتوریسم است.
این مسئله قابل تحلیل ریشه ای و رادیکال و مفصل است.
آوانتوریسم از هر رنگ بطور تصادفی به ترور و تکروی روی نیاورده بود.
پایگاه طبقاتی آن، راه دیگری را امکان پذیر نمی ساخت.
از معماران چه پنهان که شاعری در همان موضع طبقاتی فعلی ایشان، همان مشی پرویز جان را همین امروز در همین اخبار روز توصیه می کند.
خط مشی ها که دلبخواهی، سوبژکتیف و تصادفی نیستند.
شعور انعکاس وجود است.
ایرادات دیگر ایشان را باید به بعد موکول کرد.
چون اطاله کلام جایز نیست.
۶۰۵۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : با پوزش از آقای صلاحی
من اسم شما را اصلانی نوشتم که خطاب به شما بود واقعأ بدون منظور. فکر میکنم بشکل غیرارادی اسم آقای مهدی اصلانی باعث این اشتباه من شد.
۶۰۵۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضورآقای آرمان
من متلک و طعنه ای نزدم ٫ مشی سازمان در دهه پنجاه بنظر من درست بود و تنها راه باقیمانده برای مبارزه بود نظام سلطنتی و شاه منتخب مردم نبودند مثل جمهوری اسلامی که سیاست دیگری را ایجاب کند. من همچنان معتقد هستم کسانی که به مشی مسلحانه بعد از ۵۷ باور دارند چرا شعار میدهند و مثل سازمان قبل از انقلاب عمل نمیکنند؟ سازمان اکثیریت خودش میتواند در مورد کمونیست یا مارکسیست بودنش اظهار نظر کند اما من نه مارکسیست هستم نه کمونیست بلکه جزوی از چپ هستم که به عدالت اجتماعی و دموکراسی معتقد هستم و سوسیال دموکرات هم نیستم چون معتقد هستم برای پیشبرد اهداف سوسیال دموکراسی ٫ ایران باید از رتبه در حال توسعه حداقل به جهان دوم ورود کند تا با پشتیبانی اتحادیه ها و سندیکاهای مستقل کارگری سیاست سوسیال دموکراسی را دنبال کند. به نظر من بعد از انقلاب ٫ گذشته از مواضع و اتخاذ سیاست از جانب اکثریت ٫ مشی غیرچریکی و غیرترور سازمان را درست میدانم در مقایسه با مجاهدین که با ترور و مبارزه مسلحانه بجائی رسیده ایم که میشد در دهه هفتاد از این مرحله تاریخی عبور کرد.
۶۰۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : از زنبور تا عمله، از عنکبوت تا نساج
خیلی ممنون حضرت آرمان
در مثل مناقشه نیست.
ولی باید توجه داشت که عقد پیمان ها نه کرد و کاری بی محتوا و فرمالیته، بلکه اقداماتی با محتوا و با پیامدهائی اند.
شما شورتان به احتمال قوی غول آسا ست.
شور عاطفی اما همیشه در رابطه معکوس با شعور تئوریکی تشکیل می شود.
ثانیا بر خلاف تصور شما خیلی از سران چپ در ایران پس از پیروزی فوندامنتالیسم فئودالی ـ روحانی (شاید هم در سراسر عمر خود) همان روش و منشی را پیش می گیرند که استالین گرفته بود و در مقیاس ملی ضایعاتی را در همان حد وارد می آورند که استالین در مقیاس بین المللی وارد آورده است.
منظورم فقط عقد پیمان با هیتلر نیست.
چون من از چند و چون شرایط در آن دوره خبر ندارم.
مقایسه اما بی دلیل نیست، اگر کسی مقایسه کند.
من فط مثال آوردم.
ضمنا وقتی شما به هر دلیلی در خمینی نماینده خلق را ببینی بطور منطقی هر مخالف او را دشمن خلق تصور خواهی کرد و متناسب با تصور خود واکنش نشان خواهی داد.
عمل آدمی بوسیله نظر او تعیین می شود.
کرد و کار آدمیان همیشه از کله می گذرد.
فرق عنکبوت با نساج همین است:
فرق زنبور با عمله و بنا نیز.
عمله و بنا بر خلاف زنبور کلبه ای را که می خواهند بسازد، پیشاپیش در کله خود می سازند و بعد با مصالح ساختمانی به ایده و ذهنیت خود مادیت و عینیت می بخشند.
اگر ایرادی به رهبران اینجا و استالین و شرکاء آنجا وارد است، نه در بستن و یا نبستن پیمان ها، بلکه در فقر فلسفی هر دو ست، در ناتوانی از شناخت ماهیت چیزها و کس ها ست، مثلا در ناتوانی از تمیز دوست و دشمن است.
اگر سن مان اجازه می دهد، بهتر است که کفه ترازو را به نفع شعورمان سنگین تر کنیم تا از قافله تمدن بشری بیشتر از این عقب نمانیم.
تخریب همنوعان به بهانه اشتباهات شان بی ثمر و بی رحمانه است.
چون آنها به اندازه کافی بابت اشتباهات خود پرداخته اند.
نظرات آنها اما مانده است و باید نقد دیالک تیکی شوند تا دوباره جامه عمل نپوشند.
۶۰۵۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : ا. م. شیری
عنوان : با جناب احمد صلاحی
جناب احمد صلاحی! ابتدا، یک ضرب المثل بی مزه: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد».
شما «سخن گفتید و دُر سفتید»!
سخنان شما، مرا یاد خاطره ای انداخت:
روزی در دانشگاه تهران جوانان باصطلان آن روز، چپ، با یک عده از حزب الهی ها بحث می کردند. من فقط عابر بودم که یک توجهم جلب شد. ناگهان یکی وارد گود شد و روی چهارپایه ای رفت. به سخنوری آغاز کرد: «...که بدون باور به وحی و امداد غیبی نمی توان بحث و گفتگو کرد...» رو به سمتی گرفت و فرمان داد: «بچه ها آن کاپیتال و مجموعه آثار و غیره را بیارید تا به اینها ثابت کنیم...».
سخن از دهان او پریدن همان و بیرون آمدن زنجیرها و شلاقها و چاقو و قمه ها و چماقها همان.
جناب صلاحی! معلوم شد که شما اهل منطق و استدلال و بحث نیستید.
این همه اتهام می زنید، توهین می کنید، افترا می گوئید که چه چیزی را ثابت کنید؟!
خودتان را مسئول هیچ یک از آنها نداستید که هیچ، باز هم به همان شیوه اثباتی حزب الهی ها ادامه دادید.
نمی خواهم فرمایشات شما را دو باره یک به یک برشمارم.
بنا بر این، بحث (قلمی) با شما اتلاف وقت کمیاب است.
خدا قوت. «هر چه می خواهد دل تنگت بگو»!
۶۰۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد صلاحی
عنوان : بازخوانی اولین کامنت ا.م.شیری
از آقای یا خانم ا.م شیری تقاضا می کنم به کامنت اول خود( شماره ۶۰۴۵۲ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۲) زیر همین نوشته مراجعه کنند.
جنابعالی در باره نوشته ی مجید نوشتید:"
"....اما، اسفا که چنین نیست. او از یکسری از کلمات و عبارات آن روز ارگان فدائیان، مانند دمکراتیک، آزادی، حقوق برابر مرد و زن، آزادی عقیده و بیان، تشکل و غیره، برای اثبات افکار سوسیال- دمکراتیک امروزی خود در واقع سوءاستفاده کرده است..."
شما که همیشه خود را "اصولی" میدانید به انتخاب کلمات و شیوه نگارش برای برخورد با یک دگر اندیش هم "اصولی " عمل کنید.
شما می توانید تمام یا بخشی از نوشته مجید را تائید یا تکذیب کنید. ولی درست نیست آن را برای "تصفیه حساب" شخصی که "عادتی" ناپسندو مذموم است بکار بردید. چون ، مجید ها از مواضع بعداز اشغال سفارت آمریکا و "شکوفائی جمهوری اسلامی " و بقیه قضایای فاجعه بار فاصله گرفته اند و بزعم شما برای اثبات افکار "سوسیال ـ دموکراتیک" امروزی خود "سوء استفاده" کرده است. از کجا معلوم که آن مواضع درست بوده است ؟
مجید ها تنها نیستند که از "بعضی" مواضع سابق خود فاصله گرفتند.
سیاوش کسرائی ها نیز دچار تغییراتی شدند که نباید هراسید . شهامت داشته باشید و بجای برچسب زدن ، به چرائی و علل این تغییرات و "جدائی" ها بپردازید و برچسب نزنید.
بابک امیر خسرویها ، راه توده ایها را چه میگوئی ؟ آیا آنها بر خلاف مجید فقط در بارهء مواضع اول انقلاب خود حق دارند؟ بنوسند . اگر بنویسد معلوم میشود این اختلافات و جدائی ها بر سر چیست ولی نق نزنید.
برخلاف نظر شما بسیاری علاقمندند که مجیدها به نوشتن ادامه دهند که چگونه سازمانی که بزرگترین جریان چپ بعداز انقلاب بود از مواضع "نسبتا" مناسب شرائط مشخص ایران که آماجهای اصلی انقلاب مردم بود و بقول خودش بی عیب هم نبود و دارای چپ روی و راست روی بود . فاصله گرفت و در غوغای شعارهای پوپولیستی "دانشجوی خط امام برتو دورو بر تو سلام" به دفاع از مواضع "ضد امیریالیستی" خمینی و نیروهای موسوم به خط امام و توجیه مواضع ارتجاعی جناحهای مختلف "چپ" و " راست " مذهبی پرداخت و نزدیکی به حرب توده و " سوسیالیزیم واقعا موجود" و برنامه "شکوفائی جمهوری اسلامی " و بقیه قضا سازمان را بکلی متزلزل کرد.
بجای اینکه با توسل به نقل قولی از لنین و یک "لطیفه" نه چندان بامزه یا با معنی تنها به قاضی بروی و راضی برگردی و بنویسی: " شگفتا مجید ما بدجوری از مواضع نسبت به همه جریانهای سیاسی اصولی تر سال ۱۳۵۸ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، به نطقه نظرات سوسیال- دمکراتیک اواخر قرن نوزدهم « تاراپیده» است."
چشمان خود را باز کن و بیین که مجید "ما" اصلا "جن زده " نشده است . برخلاف نظر تو نیروهای چپ ایران از مجید های مردم انتظار نداشتند که برخلاف دیدگاهای جزنی ها و سایر بنیان گذاران سازمان فدائیان که بر مرزبندی سازمان در تمام زمینه ها با حزب توده و اردوگاه سوسیالیزم تاکید داشتند و همین موجب استقبال مردم از زسازمان بعداز انقلاب شده بود . بسیار عجولانه سازمان را به آن صورت که دیدیم دچار تشنج و انشقاق نمایند. این را بحساب مواضع "ضد توده ای " و "ضد سوسیالیستی" ترجمه نکن. مردم دنیا در همه جا شاهد استفاده ء ابزاری از این کلیشه ها بوده اند.....
بنظر نگارنده ، برخلاف نظر شما اکثر نیروهای چپ علاقمندند که در این زمینه تحقیق و مطالعه بیشتر صورت گیرد واز این طریق است می توان بطور سیستماتیک و مرحله ای به قضاوت در مورد مواضع امروز هم رسید و به امید رسیدن به موضعی مناسب برای تمام چپ ها و همگرائی همه ء نیروهای چپ.
البته برای شما همه چیز ار قبل آماده است و موضع مناسب نیز تعیین شده است و همه باید حول آن جمع شوند . عیر از این است؟
با نقل قولی از لنین نیز حکم محکومیت هرکه را خواستید صادر می کنید که آن هم بخودتان مربوط است.
۶۰۵۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : کیا
عنوان : دعوا سر چیست؟
چریکهای فدائی آرمانی هنوز احساسات را بر میانگیزند و طوری در قلبها جای دارند .
موتور کوچک ،موتور بزرگ را به حرکت در میاورد آگر چه در گذشته موفقیت نداشت شاید اکنون عمل کند!
این ترس را میتوان در این پرخاشگریها دید و یا اینطور من میبینم.
آنچه را با اطمینان میتوان گفت این است.
اتحاد تنگ همه نیروهای ضدّ دیکتاتوری لازمست.
ما باید سعی کنیم از یک رفراندم عبور کنیم .
اصل ۵۹ قوانین اساسی این امکان را به ما میدهد.
۶۰۵۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : آرمان
عنوان : ارتباط سیاست جنبش فدائی قبل از انقلاب به تهیه اسلحه و سیانور!
نظر کوتاه من از قرار باعث ناخشنودی masoud memar هم شده است چرا که با تعنه زدن و تساوی سیاست سازمان چریکهای فدایی خلق با تهیه اسلحه و سیانور یک چوب هم به انقلابیون آن دوران نیز زده است! او می گوید که:
"یعنی شاهد بودن دیگران را دلیل آوردید که هیچ نقطه مشترکی بین ایشان و دگراندیشان تاریخ معاصر وجود ندارد.
اگر امثال خودتان را میگوئید نظر خود را بیان کنید اگر منظورتان از دیگران بنیانگذاران جنبش فدائی است مستند کنید که کجا و در چه مانیفستی از فدائیان سیاستگذاری امثال آقای عبدالرحیم پور ها در انقلاب ۵۷ نفی شده است. اگر به همان سیاست و روش جنبش فدائی به قبل از انقلاب معتقد بوده و هستید لابد امکان تهیه اسلحه و سیانور برایتان سخت بود."
راستی مگر سازمان اکثریت هنوز اعتقادی به آرمانهای سابق سازمان چریکهای فدایی خلق دارد یا هنوز معتقد به مارکسیسم می باشد یا خود را ضد امپریالیست می داند؟
مگر سازمان اکثریت خود را سوسیال دمکرات نمی داند؟ پس چرا در سالگرد سیاهکل آن را جشن می گیرد و هنوز بعد از سالها که هیچ قرابتی نه با بنیان گذاران سازمان چریکهای فدایی خلق دارد و عملا بیشتر با لیبرالهای وطنی اشتراک فکری دارد باز سعی در کسب اعتبار سیاسی از اعمال آن انقلابیون از جان گذشته می باشد که به گمان شما لابد دغدغه اصلی شان تهیه اسلحه و سیانور بوده است؟!
جناب عبدالرحیم بعد از سال ۵۷ کاملا ۱۸۰ درجه با قبل از سال ۵۷ تفاوت داشت و به او رفقای سابقش چه بسا همان لقب "سیاسی کار" را می دادند که در آن سالها او نیز می داند که بسیار به کار برده می شد.غرض توهین نیست بلکه ابراز یک واقعیت تاریخی. او و دوستان رهبری او بعد از بوجود آمدن سازمان اکثریت دیگر هیچ نقطه مشترکی با بنیان گذاران جنبش فدایی نداشتند و این را حتی خود او نیز نمی تواند کتمان کند!
۶۰۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : آرمان
عنوان : دقت کن
مسعود بهبودی با خشم پاسخی به نوشته من داده است از جمله او می گوید که:
" این حق هر انجمنی (حزب، سازمان، گروه) است که هر مشی سیاسی که اعضای آن با توجه به منافع خود درست تشخیص می دهند، اتخاذ کند.
با پوزش پیشاپیش، این به هیچکسی در خارج از این جریان ربطی ندارد.
دموکراسی هم همین است:
هر انجمنی خودمختارانه و آزادانه موضع بگیرد و ثمرات تلخ و شیرین موضع خود را درو کند."
نه جانم اشتباه می کنید و اگر این انجمن جنابعالی از تبهکاران و قاتلان حمایت کرد و در نتیجه سیاست ها و مشی سیاسی آنها تعداد زیادی انسان صدمات جبران ناپذیر دیدند دیگر این ربطی به دمکراسی که معلوم است چندان اطلاعی ازش هم ندارید ندارد! این انجمن جنابعالی وقتی با برادران پاسدار تماس می گیرد و از آنها می خواهد که به اعضایش اسلحه و اجازه بدهند که دوشادوش آنها با سربداران در آمل مقابله بکند و به سرکوب آنها بپردازد این دیگر صرفا یک مشی سیاسی نیست و در همان دمکراسی های غربی نیز به این انجمن جنابعالی لقب "collaborator" یا همکار می دهند و شریک جرم حساب می شود! شاید جنابعالی زیاد از قانون در دمکراسی ها آشنایی ندارید ولی احزابی را که از فاشیست های هیتلری یا موسیلینی حمایت کردند و همکاری کردند را به امان خدا رها نکردند و بعد از پایان جنگ به عنوان تبهکاران با آنها برخورد کردند!
"۲
می توان در صورت داشتن شعور تئوریکی مشی هر انجمنی را تحلیل کرد، خطاها را ریشه یابی کرد، از تصمیمات متخذه درس آموخت، ولی نمی توان کسی را به دلیل مشی سیاسی خویش تکفیر و تحقیر و تخریب و ترور کرد.
مبارزه ایدئولوژیکی در نهایت جدیت و قاطعیت برای همین است.
دلایل قوی باید و معنوی. (سعدی)"
در بالا جوابت را دادم اما برای مثال نمی توان از اعضا و هواداران خود خواست که به خبر چین و جاسوسان برادران پاسدار تبدیل شوند و اطلاعات علیه مخالفان رژیم را به دژخیمان رساند و بعد آن را با "مبارزه سیاسی" توجیه کرد!
"
۳
ثانیا ائتلاف های سیاسی و یا حتی اتحادهای سیاسی تازگی ندارند.
استالین با هیتلر پیمان عدم تجاوز می بندد.
مائو با چیانکایچک یعنی با قاتل خیلی از یارانش و حتی نامزدش پیمان اتحاد عملی بر ضد میلیتاریسم ژاپن می بندد.
بستن پیمان با فوندامنتالیسم شیعی که جرم و جنایت نیست."
سازمان اکثریت را با استالین مقایسه می کنید؟! خنده دار است. امثال استالین نیز خطا کار بودند که با فاشیست ها پیمان بستند و نتیجه آن ۲۰ میلیون مردم شوروی بود که با تجاوز فاشست های آلمانی نابود شدند. بستن پیمان با آدمکشان اتقاقا جرم و جنایت است. حداقل شریک جرم بودن است!
"
۴
ثالثا مجید عبدالرحیم پور بنظر من، صادق ترین فرد در سازمان اکثریت است، اگر در کره ارض نباشد.
انسان فوق العاده نجیب و شریفی است.
اگر آرمان با فرشته ای از این دست، حاضر به بحث متمدنانه نباشد، باید قید هماندیشی (بحث) با همنوع را بزند.
چون بدشواری می توان نجیب تر و شرمگین تر از مجید احدی پیدا کرد."
این فرشته یک فرشته دیگر را که از قرار وقتی دیو بیرون رفت آمد جانانه حمایت کرد و از اعمال ضد انسانی آن فرشته تحت عنوان حمایت از خط ضد امپریالیستی و انقلابی امام خمینی حمایت کرد و در تثبیت رژیم آدمکشان از تمام امکانات تبیلغی سازمانش استفاده کرد. او در رهبری سازمان اکثریت صدمات جبران ناپذیری به مردم ایران زد که نتیجه آن را در قبرستان های ایران شاهد هستیم. اگر شرافت آن است که با پلیدترین آدمکشان همراه شد پس تعریف جنابعالی از شرافت با عموم مردم فرسنگها فاصله دارد!
"
۵
رابعا اگر قرار بر این باشد که قید هماندیشی با همنوع را بزنیم، باید مسلسل برداریم و شقیقه همدیگر را به رگبار ببندیم.
چنین وضعی اما به نفع کسی تمام نخواهد شد."
راستی این همان کار نبود که سازمان اکثریت از برادران پاسدار می خواست که با دادن اسلحه به آنها بتوانند به مقابله با سربداران بروند؟!
۶۰۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : ا. م. شیری
عنوان : برای آقای صلاحی
جناب احمد صلاحی حالا ببینیم شما بحث را به مجاری انحرافی سوق می دهید یا بنده!
من نوشتم: «مجید عبدالرحیم پور بدرستی بر روی این واقعیت آشکار انگشت می گذارد که مواضع و نظرات سازمان جوان چریکهای فدائیان خلق ایران در سال ۱۳۵۸ نسبت به همه احزاب و جریانهای سیاسی با سابقه منطقی تر، اصولی تر و مترقی تر بود. ایکاش ایشان تا امروز به همان مواضع سال ۱۳۵۸ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران وفادار می ماند و در راه ترقی و توسعه آن می کوشید.
اما، اسفا که چنین نیست. او از یکسری از کلمات و عبارات آن روز ارگان فدائیان، مانند دمکراتیک، آزادی، حقوق برابر مرد و زن، آزادی عقیده و بیان، تشکل و غیره، برای اثبات افکار سوسیال- دمکراتیک امروزی خود در واقع سوءاستفاده کرده است».
بدین ترتیب، هم صحت نوشته آقای مجید را تأئید کردم و هم هدف ایشان از این نوشته را بیان نمودم. یعنی، نه تنها «از حقایقی که توسط مجیدها بیان میشود» اعلام نگرانی نکردم، بلکه از بیان آن حقایق استقبال نمودم. بنا بر این نیازی به تکذیب نوشته ایشان نبود.
اما شما ابتدا نوشتید:
«ا.م.شیری ، masoud memar ، مسعود بهبودی و "هم بازی" های اینترنتی آنها خیلی دوست دارند سایت اخبار روز را تا سطح یک بلوگ شخصی پائین بیاورند . در زیر هر نوشته با کامنت های "سفارشی" و کلیشه ای موصعی از "چپ" و راست را به خود تحمیل می کنند. چه وقت و انرژی برای کی ؟ نه نویسنده آنهارا جدی میگیرد نه خوانندگان».
باز هم نوشته اید:
«و به دلخواه خود مسائل دیگر که ربطی به این نوشته ندارد را عمدا طرح می کنید. چه معنی جز جلوگیری از تدواوم این نوشته ها می باشد؟ مجید را تشویق کنید»...
«پریشان گوئی های جنابعالی و طرح مسائل دیگری که ربطی به این موضوعی که مجید انتخاب کرده ندارد»...
«ا.م. شیری نباید از حقایقی که توسط مجید ها بیان میشود نگران باشد»...
بدین ترتیب، شما با طرح یکسری مسائل بی ربط به نوشته، ابتدا مرا به تبدیل اخبار روز به «وبلاگ شخصی»، به نوشتن کلیشه ای و سفارشی و سپس، «پریشان گویی» متهم کردید و همچنین بنمایندگی از نویسنده و خوانندگان مجعول، غیر جدیت مرا اعلام کردید. در نتیجه یکسری سوالاتی مطرح شد که پاسخ آنها را از شما خواستم.
آیا هر کسی نباید پاسخگوی مدعیات خودش باشد؟
خُب!
حالا بفرمائید ببینیم چه کسی مسائل بی ربط به نوشته مطرح کرده؟
چه کسی بحث را به مجاری انجرافی کشیده؟
کدام قسمت عرایض بنده را «پریشان گویی» محسوب میکنید؟
آیا می توانید محل سفارش نوشته بنده را نشان دهید؟
چرا تندی می کنید؟
آقای صلاحی نمی دانم شما چقدر با این ضرب المثل ملی ما موافقید، ولی آن، همیشه آویزه گوش بنده است: «ای که خود ره ندانی، رهنمائی کی توانی».
۶۰۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور مجدد آقای اصلانی
اولأ سپاسگذارم که نوشته من را مستند کردید من در مورد محتوی مقاله خانم خانلرزاده نظری ندادم و اتفاقأ گوشزد ایشان را کاملأ درست میدانم. ایشان در توضیح نوشته خود از ( مطالبات انقلاب ۵۷ ) نام برده که گویا مطالبات مشخصی است که بتوان بشکل کلی از آن یاد کرد. فقط نظر خود را دراین مورد بیان کردم که بگویم هدف آیت الله خمینی نهادینه کردن ولایت فقیه بود هدف بخشی از چپ برقراری جامعه کمونیستی بود هدف نهضت آزادی مشروطه کردن سلطنت بود بعدها جامعه اسلامی بدون ولایت فقیه شد هدف مجاهدین ایجاد جامعه بیطبقه توحیدی بود مثل کره شمالی اما اسلامی ٫ هدف حداد عادل ها ژاپن اسلامی بود بدون شناخت از ماهیت و چگونگی آن٫ هدف تقی رحمانی ها و آرمان مستضعفین نشأت گرفته ازدکتر شریعتی ها که جزواولین زندانیان سیاسی بعد از انقلاب در ۵۸ محسوب میشوند.
من تنها مطالبه ( مشترک ) نیروهای سیاسی در ۵۷ را اسقاط سلطنت استبدادی پهلوی میدانم که با دیکتاتوری فردی و شکنجه دگراندیشان زمینه انقلاب ۵۷ را میسر ساخت.
اما در مورد مقاله آقای عبدالرحیم پور که به مواضع سازمان در مقطع انقلاب برمیگردد هنوز چیزی ننوشتم و در موردش نظر خود را شاید در وقتی بنویسم و فقط به درک و برداشت متفاوت از واقعه انقلاب با آقای عبدالرحیم پور اکتفا کردم که فرمله ایشان : « جهل در پروسه انقلاب بر انقلاب غلبه کرد » را منطبق با اسناد تاریخی نمیدانم و پروسه انقلاب را از محتوی انقلاب جدا نمیدانم یعنی ما دو سه تا انقلاب نداشتیم که یکی بر دیگری غلبه کند.
۶۰۴٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : هماندیشی متمدنانه با همنوع به عوض پرت و پلا و پارس و پرخاش
«هم او و همفکرانش بودند که جانانه سازمان خود را در خط امام اعلام کردند و در راه شکوفایی منجلاب جمهوری اسلامی از تمام پرنسیب های اخلاقی دور شدند.
با او و امثال او گفتگو کردن اتلاف وقت است و باید به زمان اجازه داد که آنها را به فراموشی بسپارد! » (آرمان)
من این مطلب را نخوانده ام.
خصم و خادم کسی هم نیستم.
فقط می خواهم اگر مفتش اعظم، حضرت احمد صلاحی، صلاح بدانند و اجازه صادر کنند، در رابطه با کامنت آرمان با ترس و لرز از تهمت و تف و توهین، حرفی بزنم.
۱
اولا این حق هر انجمنی (حزب، سازمان، گروه) است که هر مشی سیاسی که اعضای آن با توجه به منافع خود درست تشخیص می دهند، اتخاذ کند.
با پوزش پیشاپیش، این به هیچکسی در خارج از این جریان ربطی ندارد.
دموکراسی هم همین است:
هر انجمنی خودمختارانه و آزادانه موضع بگیرد و ثمرات تلخ و شیرین موضع خود را درو کند.
۲
می توان در صورت داشتن شعور تئوریکی مشی هر انجمنی را تحلیل کرد، خطاها را ریشه یابی کرد، از تصمیمات متخذه درس آموخت، ولی نمی توان کسی را به دلیل مشی سیاسی خویش تکفیر و تحقیر و تخریب و ترور کرد.
مبارزه ایدئولوژیکی در نهایت جدیت و قاطعیت برای همین است.
دلایل قوی باید و معنوی. (سعدی)
۳
ثانیا ائتلاف های سیاسی و یا حتی اتحادهای سیاسی تازگی ندارند.
استالین با هیتلر پیمان عدم تجاوز می بندد.
مائو با چیانکایچک یعنی با قاتل خیلی از یارانش و حتی نامزدش پیمان اتحاد عملی بر ضد میلیتاریسم ژاپن می بندد.
بستن پیمان با فوندامنتالیسم شیعی که جرم و جنایت نیست.
۴
ثالثا مجید عبدالرحیم پور بنظر من، صادق ترین فرد در سازمان اکثریت است، اگر در کره ارض نباشد.
انسان فوق العاده نجیب و شریفی است.
اگر آرمان با فرشته ای از این دست، حاضر به بحث متمدنانه نباشد، باید قید هماندیشی (بحث) با همنوع را بزند.
چون بدشواری می توان نجیب تر و شرمگین تر از مجید احدی پیدا کرد.
۵
رابعا اگر قرار بر این باشد که قید هماندیشی با همنوع را بزنیم، باید مسلسل برداریم و شقیقه همدیگر را به رگبار ببندیم.
چنین وضعی اما به نفع کسی تمام نخواهد شد.
برتولت برشت می گفت:
اگر گاوها و گوسفندها هماندیشی می کردند، کشتارگاه ها تعطیل می شدند.
حق هم داشت، خردمند خادم خلق ها.
۶۰۴٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای آرمان
با اینکه من با تمامی نظرات آقای عبدالرحیم پور موافق نیستم گفتگو با ایشان و همفکرانشان را وظیفه خود میدانم اگر برای شما اتلاف وقت است خود دانید میتوانید همچنان وقتتان را تلف کنید . شما نوشتید : « عبدالرحیم پور تاریخ را به دلخواه خود می نویسد ولی فراموش می کند که دیگران نیز شاهد آن بودند. به همین دلیل است که هیچ نقطه مشترکی بین او و همفکران او با افرادی که نیز شاهد تاریخ معاصر ایران بودند نیست. » یعنی شاهد بودن دیگران را دلیل آوردید که هیچ نقطه مشترکی بین ایشان و دگراندیشان تاریخ معاصر وجود ندارد.
اگر امثال خودتان را میگوئید نظر خود را بیان کنید اگر منظورتان از دیگران بنیانگذاران جنبش فدائی است مستند کنید که کجا و در چه مانیفستی از فدائیان سیاستگذاری امثال آقای عبدالرحیم پور ها در انقلاب ۵۷ نفی شده است. اگر به همان سیاست و روش جنبش فدائی به قبل از انقلاب معتقد بوده و هستید لابد امکان تهیه اسلحه و سیانور برایتان سخت بود.
۶۰۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : اخبار روز
عنوان : برای آقای صبوری
آقای صبوری عزیز، ما کجا اعلام کرده ایم که چه چیز مضر برای افکار عمومی است و چه چیز خیر که شما آن را از قول ما اعلام کرده ایم؟ ما ضوابطی داریم که مطابق آن عمل می کنیم و از همه ی مراجعین هم انتظار داریم این ضوابط را رعایت کنند.
بخش نظرات اخبار روز برای درج نظرات خوانندگان در پای مقالات است و به کرات هم اعلام کرده ایم، لطفا مراجعین محترم، مقالات دیگران را کپی نکنند و در این جا نگذارند و این بخش را میدان جنگ تلقی نکنند. برای دیگر مراجعین هم این حق را قایل باشند که به بخش نظرات مراجعه نمی کنند تا مقالات دیگران را بخوانند، مراجعه می کنند تا احتمالا از بحث مفیدی در مورد مقالات منتشر شده استفاده ببرند.
با استفاده از این فرصت دوباره نیز از همه ی دوستان عزیر تقاضا می کنیم از کپی کردن مقالات دیگران در بخش نظرات اخبار روز خودداری کنند، زیرا آن ها را منتشر نخواهیم کرد.
۶۰۴٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد صبوری
عنوان : بگذار گله ای بگشایم
سایت اخبار روز بخش هائی از متنی از آقای مهدی اصلانی که اخیرأ وسیعأ انتشار یافته و من با ذکر منبع و نام نویسنده بعنوان کامنت قید کرده بودم را مضر برای افکار عمومی تشخیص دادند و حذف نمودند.
در این متن دلنشین مهدی اصلانی پرده از یک بی پرنسیپی تاریخی برمی دارد که مر تکبینش با بی حرمتی در چشمان هزاران آدم عزیز از دست داده می نگرند و براحتی حقیقت را وارونه می دهند.
رفیق مجید عدالت اجتماعی طلبان آرمشان گل رز بود و در کافه های آلمان شرقی جام هاشان زمین را گلگون می کرد. کمونیست ها آرمشان داس و چکش داشت و خونشان سنگفرش خیابان را گکگون می کرد .حتی این هم یادتان رفته؟
در روز ورود خمینی جنایت پیشه در چها راه نواب رفیق جانباخته هادی (احمد غلامیان لنگرودی ) را دیدم وی با رفیق نظام بود و من با ادنا ثابت و غلامحسین سلیم آرونی و رضا جهانشاهی . رفیق هادی بسیار غمگین بود و نگران ،گفت با این گروه توده ای در رهبریت سازمان ، کمونیست های نسل بعدی برای جلب اعتماد توده ها باید خوشان را زند ه رند ه آتش بزنند. برای این عشق محض به انسان چه داستانی که ......
بگذارید برای فصل خطاب از اصلانی نقلی به معنی کنم
در نوجوانی با این انگیزه به عرصهی سیاست پا نهادم که قرار بود با سیاست دنیای بهتری بسازیم. دنیایی که اخلاقی باشد.شما ها سیاست را ......
۶۰۴٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد صلاحی
عنوان : برای masoud memar
کامنت زیر را جنابعالی برای خانم مینا خانلرزاده نوشتید:
" نکته ای که در تحلیل سیاسی {باید} در نظر گرفت ٫ قبول "واقعیتهای تاریخی} است هر چند برای {تحلیلگر} دردآور باشد از جمله در مقاله نوشتید : ( سرکوب دههی شصت، از سرکوبهای وسیع علیه مطالبات انقلاب ۵۷ بود ) شما اگر {واقعبیانه} به تاریخ ۵۷ بنگرید میبینید که شرکت کنندگان در انقلاب دارای خواسته ها و اهداف گوناگونی بود و مطالبات مشترکی نداشتند و { تنها }مطالبه مشترک نیروها ٫ از چپ تا حزب الله از مجاهدین تا نهضت آزدی {فقط براندازی حکومت} بود. اصولأ اگر مطالبه جامعه ۵۷ در {مجموع} دموکراسی بود ٫ {امکان} یکه تازی برای حزب الله و {زمینه} کشتار ۶۰ مهیا نمیشد.
۶۰۲۸۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۲" پایان نقل قول تاکید در {...} از من می باشد.
بخوانید و داوری کنید که چگونه دیگران را به "واقع بینی " دعوت می کنید ولی خودتان هر چه میخواهید می نویسید.
آیا نوشته شما با مواضع سازمان چریکهای فدائی خلق ایران که بخشی از آن را آقای مجید عبدالرحیم پور نوشته همخوانی دارد؟ چه کسی واقع بینانه تر نوشته است؟
۶۰۴٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد صلاحی
عنوان : پاسخ مجدد به آقایان ا.م شیری و masoud memar
اگر در باره ء این نوشته مجید عدالرحیم پور که به مواضع سازمان چریکهای فدرائی خلق ایران بلافاصله بعداز انقلاب پرداخته است همه حق نوشتن اعتراض ، نظر تکمیلی ، اصلاحی ، انتقادی و ..و.. دارند . نگارنده خلاف این عرض نکردم. لطفا بث را عوض نکنید !!!!!
نگارنده نیز سئوالاتی در ارتباط با همین نوشته و همین مقطع زمانی دارم. ولی پریشان گوئی های جنابعالی و طرح مسائل دیگری که ربطی به این موضوعی که مجید انتخاب کرده ندارد حکم می کند که صبر کنم. من هم می توان برای آقای عبدالرحیم پور جداگانه ای میل بفرستم.
وقتی شما این متن حاضر را کنار میگذارید که قبل از همه آقای تابان برای مجید نوشته : دستت درد نکند.
و به دلخواه خود مسائل دیگر که ربطی به این نوشته ندارد را عمدا طرح می کنید. چه معنی جز جلوگیری از تدواوم این نوشته ها می باشد؟ مجید را تشویق کنید.
در بارهء فدائیان ، قبل از انقلاب بهمن سخن بسیار می توان گفت و درباره ء مواضع آنها بعداز انقلاب و بخصوص بعداز اشغال سفارت آمریکا نیز سخن بسیار است.
اجازه دهیم تا مجید ها بنویسند تا بدانیم چرا بزرگترین سازمان چپ ایران چنان مواضعی را اتخاذ کرد. علیرغم اینکه فدائیان اکثریت بیش از همه در بارهء گذشته خود نقد کرده اند بعضی ها خود را بکوچه علی "چپ" میزنند.
ـ وقتی سرکوهی و بهزاد کریمی نسبت به دروغ گوئی های سردبیر "مهرنامه " واکنش نشان دادند. کامنت masoud memar در همین سیاق "خارج از بحث" بود عملا به داد "چپ ستیزان" رسید .
ا.م شیری نباید از حقایقی که توسط مجید ها بیان میشود نگران باشد. می تواند حرفهای او را در بارهء مواضع سازمان، بعداز انقلاب که در این نوشته بحث شده "تکذیب" کند و "حقایق " را بنویسد. ولی نمی تواند موضوع بحث را به کل عوض کند و در باره امروز سازمان که بعداز ۳۵ سال بالا و پائین رفتن مثل تمام جهان دگرگون شده است "بازخواست" نماید. درست یا غلط ربطی مستقیم به مواضع ۳۵ سال پیش ندارد . و ربطی به این هم ندارد که شما ده ها نسخه کتاب نوشته ای ! اتقاقا شما که اصول نگارش را میدانید باید بهتر از من عامی مبادی آداب باشد و نوشته حاضر را نقد کنید .
۶۰۴۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : آرمان
عنوان : تاریخ وارونه
عبدالرحیم پور تاریخ را به دلخواه خود می نویسد ولی فراموش می کند که دیگران نیز شاهد آن بودند. به همین دلیل است که هیچ نقطه مشترکی بین او و همفکران او با افرادی که نیز شاهد تاریخ معاصر ایران بودند نیست. هم او و همفکرانش بودند که جانانه سازمان خود را در خط امام اعلام کردند و در راه شکوفایی منجلاب جمهوری اسلامی از تمام پرنسیب های اخلاقی دور شدند. با او و امثال او گفتگو کردن اتلاف وقت است و باید به زمان اجازه داد که آنها را به فراموشی بسپارد!
۶۰۴۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : آقای احمد صلاحی محترم
دستکم من برای رضایت خاطر شما نظرم را نمینویسم ٫ از سخنان تکراری شما از جمله ( خارج از بحث ) یا زدن افتراهای گوناگون از جمله ( طرفدار سلطنت یا نوکران ولایت ) چییز دیگری نیاموختم . اولأ اگر من چه معتقد به ولایت باشم چه سلطنت طلب چه غیره ٫ رودربایستی با کسی از جمله شما ندارم و اگر وکیلی انتخاب کنم حتمأ یک شخص تهمت زن را انتخاب نمیکنم دومأ اگر از جانب هر کسی از جمله مردم یا خواننگان کامنت یا مقاله نویس یا اخبارروز حکم میدهید لطفأ برگه رسمی وکالتنامه را ضمیمه کنید سومأ آیا بهتر نیست بجای این حرفهای تکراری نظر خود را با منطق و استدلال بیان کنید و قضاوت و برداشت را به صاحبان اصلی بسپارید ٫ البته چه بسپارید چه نسپارید فرقی در اصل نمیکند که صاحبان اصلی قضاوت افکار عمومی است نه شخص و محفل خاصی. اما این توصیه را کردم که شاید گوشه ای از حقایق پیش شماست و نظر دادنتان بجای افترا بدرد من نوعی بخورد.
۶۰۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : ا. م. شیری
عنوان : پاسخی مختصر به آقای احمد صلاحی
جناب احمد صلاحی!
اولا- سپاس از توجه شما به نظر بنده.
ثانیا- چند سوال:
۱ــ آیا شما از طرف اخبار روز چنین «نظری» را بیان کرده اید، که من «سایت اخبار روز را تا سطح یک بلوگ شخصی پائین» آورده ام؟ اگر آری، پس امر بفرمائید تا بنده بطور کلی از تارنمای «اخبار روز» بازدید نکنم. چون بنده هم آدم حرف شنوی هستم و هم ترسو. از غضب شما می ترسم.
۲ــ شما چگونه اطلاع یافتید که «نویسنده» مرا «جدی» نمی گیرد؟ بنده آشنائی نزدیک با ایشان دارم. اما شما لطفا، نظر نویسنده را کتبا اعلام کنید و نشانی ایمیل مرا از فواد تابان بگیرید و زحمت ارسال کپی آن را هم قبول کنید.
۳ــ آیا شما وکالتی از طرف «خوانندکان» برای اعلام این «فکرتان» گرفته اید یا نه؟ اگر آری، لطفا، نام چند نفرشان را ذکر کنید. اگر نه، چرا بجای «خوانندگان» حرف می زنید؟
اما، چند نکته:
۱ــ اگر بضاعت بحث و تبادل نظر دارید، بفرمائید این گوی و این میدان! بنده به هر شکل و صورتی آماده بحث و گفتگو با شما و هر کس دیگری هستم.
۲ــ «چو هر که بی هنر افتد، نظر به عیب کند». لطفا، هنرتان را نشان دهید. این برای من بسیار مهم است. زیرا باید بدانم «چند مرده حلاجید».
۳ــ قبل از اینکه در مورد «هنر» بنده نیز در ذهن شما سوال مطرح شود، اعلام می کنم که بنده مترجم و مولف شش جلد کتاب و بیش از هفتصد مقاله هستم. البته با بدی یا خوبی آنها کاری ندارم. چرا که این، وظیفه همان خوانندگانی است که شما نماینده شان هستید.
۴ــ بنا بر این، بنده چون مسئول خودم هستم و به شما اعلام می کنم بر خلاف ساخته های ذهنی شما، وقت زیادی برای ولگردی در اینترنت ندارم. فقط هر از چند گاهی که فرصت دست می دهد، در باره تالیفات آن کسانی نظر می دهم که سرشان به تن شان می ارزد. مثلا، مجید عبدالرحیم پور.
ضمن سپاسگزاری صمیمانه از «اخبار روز»، از مسئول محترم آن تقاضا می کنم برای روشن کردن موارد فوق الذکر، به بنده و آقای احمد صلاحی مساعدت کنند.
۶۰۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد صلاحی
عنوان : masoud memar بازهم خارج از بحث نوشت
ا.م.شیری ، masoud memar ، مسعود بهبودی و "هم بازی" های اینترنتی آنها خیلی دوست دارند سایت اخبار روز را تا سطح یک بلوگ شخصی پائین بیاورند . در زیر هر نوشته با کامنت های "سفارشی" و کلیشه ای موصعی از "چپ" و راست را به خود تحمیل می کنند. چه وقت و انرژی برای کی ؟ نه نویسنده آنهارا جدی میگیرد نه خوانندگان .
چند روز پیش سر وکله این masoud memar در زیر مقاله ی خانمی که در باره خودسوزی یک دستفروش در مترو تهران ، نکات انتقادی ، جالب و آموزنده ای مطرح نمود پیدا شد. آن خانم در بارهء بی توجهی مخالفین حکومت اسلامی و علل آن به طور کلی بحث نمود و خوانندگان آنرا ستودند. .
بر خلاف کامنت گذاران آن نوشته؛ masoud memar مانند "منطق دان" نمایشنامه کرگدن و "همزاد" خود مسعود بهبودی که هر موضوعی را به مخالفان حکومهای ارتجاعی شاه و شیخ وصل می کند تا "اثبات " کنند شاهیان "مترقی " بودند!!! و چند تا فحش نثار مخالفان آنها می کنند . ا. م. شیری هم از موضع "چپ" هنوز فکر می کند مواضع آنها "اصولی ترین" بوده و جرات نمی کند بنویسد مجید درست میگوید و جرات نمی کند ینویسد موضع خود آنها چه بوده فقط گرد و خاک می کند.
این مثلث راست افراطی ( معمار و بهبودی) " و "چپ" ا.م.شیری از بحث های مجرد خسته نمی شوند. در چند سایت تاخت و تاز می کنند.
ولی masoud memar که در باره مواضع فدائیان و مجاهدین در مقطع انقلاب چند روز پیش دروغ های گنده ای گفته بود البته شاید هم نمی داند.
حالا که جمع بندی مواضع فدائیان را که در این نوشته مجید عبدالرحیم پور را می خواند و می بیند که با دروغ های او در زیر مقاله مربوط به خودسوزی دستفروش در مترو از زمین تا آسمان توفیر دارد . باید شرم کند. علت این دروغگوئی ها چیست؟
هنوز میخواهد همان لا طائلات را بشکل دیگری تکرار کند که مجاهدین و قدائیان فقط خواهان سرنگونی شاه بودند و برنامه دیگری نداشتند.
masoud memar دامه برکاته !!
نگارنده نیز در تمام هیجانات بعداز بعداز ۲۲ بهمن بخصوص در مراسم اسفند ۵۷ در احمدآباد با تمام کسانی که برای تدوین قانون اساسی در مجلس موسسان تلاش میکردند. جمع شدیم تا با تجلیل از سمبل دموکراسی و آزدایخواهی مشروطه دکتر محمد مصدق تجدید عهد کنیم. فقط طرفداران ارتجاع خمینی و شاه در این تجمع مردمی حضور نداشتند.
تحریم همه پرسی و سایر مبارزات دموکراتیک فدائیان در بعداز ۲۲ بهمن تردید ناپذیر است . در آن روزها جنابعالی چه میکردید؟ اگر مجید در باره ء آن روزها چیزی زیادی نوشته نشان بده ولی موضوع را عوض نکن .
۶۰۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۲
|
از : ا. م. شیری
عنوان : واقعیت آشکار
مجید عبدالرحیم پور بدرستی بر روی این واقعیت آشکار انگشت می گذارد که مواضع و نظرات سازمان جوان چریکهای فدائیان خلق ایران در سال ۱۳۵۸ نسبت به همه احزاب و جریانهای سیاسی با سابقه منطقی تر، اصولی تر و مترقی تر بود. ایکاش ایشان تا امروز به همان مواضع سال ۱۳۵۸ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران وفادار می ماند و در راه ترقی و توسعه آن می کوشید.
اما، اسفا که چنین نیست. او از یکسری از کلمات و عبارات آن روز ارگان فدائیان، مانند دمکراتیک، آزادی، حقوق برابر مرد و زن، آزادی عقیده و بیان، تشکل و غیره، برای اثبات افکار سوسیال- دمکراتیک امروزی خود در واقع سوءاستفاده کرده است.
لنین می گوید: مادامیکه افراد فرانگیرند در پس هریک از جملات، اظهارات و وعده وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی، منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی سفیهانه فریب و خودفریبی بوده و خواهند بود...
اما جان کلام مجید عبدالرحیم پور این قسمت نوشته ایشان است: «من مدعی نیستم که سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، رهبران و اعضای آن، شناخت و تحلیل و نظر و سیاست های درست و همه جانبه ای درهمه زمینه ها و منطبق بر شرایط زمان داشتند. نه. ما، قبل از انقلاب و در پروسه انقلاب، ایرادات و اشکالات بزرگ و کوچک و تندروی های چپ روانه و برخی محافظه کاری های راست روانه و دریک کلام تناقضات زیادی در نظرات، برنامه، سیاست ها و اقدامات کلان و خرد خود داشتیم. از جمله نگاه به مسائل جامعه و جهان از منظر صرفا طبقاتی و عمده کردن مبارزه ضدامپریالیستی و ضدسرمایه داری وابسته بجای عمده کردن مبارزه برای آزادی و دمکراسی در حین تلاش برای دفاع از حقوق و منافع کارگران و زحمتکشان، نبرد با دیکتاتوری اما کم توجهی به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر و نقش آنها در رشد و شکوفائی انسان و توسعه و پیشرفت جامعه ایران، مبارزه برای حقوق برابر زن و مرد اما کم توجهی به نقش فرهنگ مردسالاری و برجسته کردن نگاه طبقاتی به آن، مبارزه برای حقوق ملیت ها در عین حال عمده کردن نگاه طبقاتی در آن، کم بهادادن به موقعیت و نقش دین و روحانیت و سنت در فرهنگ جامعه و در میان مردم، توده گیر شدن و دنباله روی از توده ها و...».
این طرز تفکر و ارزیابی غیرطبقاتی ایشان از مسائل، نمونه سمبلیک و مظهر آشکار تفکر سوسیال- دمکراتیک، بعبارت دیگر، بازگشت به عقب و شکل دیگری از ارتجاع است.
یادش بخیر! ما در دوره تحصیل در دبیرستان، معلمی داشتیم که اغلب در کلاس، مخصوصا خطاب به شاگرد زرنگی که مثلا یک بار درسش را حاضر نکرده بود، می گفت: «همه از پائین به بالا می ترقند(ترقی می کنند)، ولی ما از بالا به پائین می تاراپیم (می افتیم)».
شگفتا مجید ما بدجوری از مواضع نسبت به همه جریانهای سیاسی اصولی تر سال ۱۳۵۸ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، به نطقه نظرات سوسیال- دمکراتیک اواخر قرن نوزدهم « تاراپیده» است.
۶۰۴۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضورآقای انزلی
اگر جای رفتگان و ماندگان عوض میشدند یقین دارم که همین سوال را از ماندگان امروز ( رفتگان دیروز ) میکردید ٫ این رفتگان دیروز فرمانده و بازماندگان امروز سربازان آنان نبودند هر فدائی با دانش و استقلال فکری به جنبش پیوسته بود و سطح معلومات کم و بیش در یک سطح بود ٫ شما بر چه مبنائی رفتگان را شایسته تر از ماندگان میدانید ؟ آیا ریشه در شهیدپروری دارد ؟ حداقل از زندگی امثال آقای جزنی پیداست که عاشق شهادت نبودند همچنین نظرات همرزمانش را نقد اساسی میکرد حتی رهبران فکری را.
۶۰۴۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : سینا صدرالعلما
عنوان : ایجاد دمکراسی و عدالت اجتماهی با باوری که خود طبق تازینامه اش آنرا در سلاخی انسانها میداند؟!
در اینجا استدلالاتی ارائه میشود که نهایتاً سرچشمه اش باور هولناک و جنایت پروری است که از ۱۳۹۲ سال خورشیدی تا به اکنون قدمت دارد؟!
از تدابیر نیروهای اجنبی که منافع خود را براستی و درستی در تقوبیت باور هولناک و جنایت پرور حاکم بر مغزهای ملتی مسحور شده در باورش میبیند ، چون منافع اقتصادی و چپاولگری خودش را در اشاعه این باور هولناک کاملا درست تشخیص داده است ، در خفا و با رذالتگری ویژه امپریالیستی خودش در تقویت و اشاعه آن ، از برای منافع خودش سخت و مزورانه میکوشد.
فرآورده اینچنین رذالت علمی و تجربی، تشکلهای جماعات و سازمانهائی است که با استفاده از تحجر فکری و داده های فکری برای به یوغ استثمار کشیدن ملت، بر پایه باورهای هولناک و جنایت پرورش بسادگی اِعمال میشود.
شما در تشریح مسائل به حواشی ماجراها میپردازید ولی نمیتوانید بعلت اسناد و رویدادهای راستین زمان شورش ملتی نادان به تاریخ خودش را در اصل کتمان کنید.
تمام سازمانها و احزاب مخفی و علنی موجود در زمان شورش دست ساخته اجنبی یعنی شورش خمینی، بدون استثنا، بعلت عدم آگاهی کامل از اسلام ناب محمدی و جنایتبارترین شاخه اش تشیع ، از آخوند و ملا حمایت و پشتیبانی رسمی کردند. این حقیقت غیر قابل کتمان در تمام جراید و رسانه های آن زمان مکتوب و مثبوت است؟!
بنا بر این حقایق راستین، توجیهات شما بیربط و خارج از واقعیت است. برقراری دمکراسی و عدالت اجتماعی صرفنظر از بقیه عوامل تجربی و عملی تا کنون یک اوتوپیای واهی و چرندیات رایج است.
ملتی که هزاران سال تحت سلطه شاهان دیکتاتور و بعد از آن تا بحال ۱۳۹۲ سال تحت سلطه باور هولناک و جنایت پرور سامی بوده است، نمیتواند معنی و مفهوم دمکراسی و عدالت اجتماعی را درک کند. بهترین نمونه های تجربی و عملی آن ، وجود کشورهای اسلامی و اجتماعات مسلمانان در تمام گیتی است. این باور من شامل تمام ادیان بویژه ادیان موسوم به ابراهیمی که مخوف ترینشان است میشود.
۶۰۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : آقای مجید گرامی
من با بعضی بدیهیات مطرح شده در این نوشته موافق نیستم .
شما گفتید : ( امروز دیگر روشن شده است که جهل (جهل نسبت به سطح رشد وتوسعه علوم انسانی، علوم پایه، فن و تکنولوژی، آزادی، دمکراسی، روابط بین الملل و...)، ارتجاع و افکار سنتی به رهبری خمینی و پیروان مععم، مکلا و بازاری او، در پروسه انقلاب، بر انقلاب غلبه کرد.)
۱. اسناد فراوان در کارنامه برخی از پیروان ( آیت الله خمینی در انقلاب !) در مورد توسعه و رشد دانش ٫ فن و تکنولوژی از جمله نقش دکتر ملکی در دانشگاه.
۲. چرا تأکید من روی پیروان در ( زمان انقلاب ! ) است چون واقعیت این است که خود آیت الله خمینی نقش (راهبردی) بعنوان سقوط سلطنت پهلوی داشت و بنوعی میتوان گفت این نقش به او داده شد . همگی پیروان ایشان در انقلاب پیروان خط فکری و فقهی او نبودند هزاران اسناد وجود دارد ٫ این کاریزما هنوز هم در سیاستگذاری نقش بازی میکند از جمله طرفداران آقای موسوی از ایشان بعنوان نخست وزیر امام تأکید میکنند و آیت الله مصباح با ایجاد بنیاد امام خمینی سیاستهای خود را پوشش میدهد ووو...
۳. بدون رهبری ایشان و تبدیل تمامی مساجد در ایران بعنوان پایگاه انقلاب ٫ چیز دیگری در تاریخ دیگری رخ میداد و اسمش حداقل انقلاب ۵۷ نبود . میخواهم بگویم که فرمل مطرح شده شما ( در پروسه انقلاب، بر انقلاب غلبه کرد.) با تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران هیچ قرابتی ندارد بلکه پروسه انقلاب جدا از واقعیت غلبگی گفتمان انقلاب نیست. بله درست است که هر نیروئی با آرمانهای مختلف علیه سلطنت پهلوی مبارزه میکردند اما انقلاب ۵۷ بدون نقش محوری آیت الله خمینی یک توهم بیش نیست کما اینکه اعتقاد دارم اگر سلطنت پهلوی زمانی که ایران را تکحزبی اعلام کرد بجایش امثال بختیارها را نخست وزیر موقت اعلام میکرد و حکومت مشروطه اعلام میکرد و نهاد دولت و سلطنت را تفکیک میکرد امروز مقبره آیت الله خمینی در نجف بود یا کربلا و پیروی هم در ۵۷ نداشت که ( غلبه ای بر انقلاب ! ) کنند یعنی میخواهم تأکید کنم که اولأ هر سیاستی کاربردش فقط برای زمان خودش است و هرمدل و سیاستی را نمیشود کلیشه ای هر مقطی اتخاذ کرد مثل انتصاب دیر هنگام بختیار برای گذار به مشروطه . دومأ پیروان ایشان در انقلاب پیرو ایشان شدند برای اهداف گوناگون اما برای یک هدف مشترک و با نقش کلیدی و راهبردی ایشان و آنهم اسقاط سلطنت پهلوی بود نه پیرو نظرات فقهی و ولایتی ایشان. خود آقای خامنه ای یا بنی صدرها هم پیرو نظری و اعتقادی ایشان نبودند چه برسد به نیروهای غیرمذهبی.
در مورد سیاست سازمان در انقلاب و تأثیرش بر سیاست حکومت و جامعه در فرصتی دیگر
با مهر ٫ مسعود معمار
۶۰۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : " مسالتن "
منظوراز بازگویی وقایع گذشته, اگر عبرت و پندگیری نباشد چیزی در حد خاطره و داستان نویسی ست. آیا ما واقعا چیزی عملی از این رویدادها آموخته ایم؟ نمیدانم.
ماجرای " چریک " های ایران برای منی که دستی از دور بر آتش داشته ام تراژدی بسیار دردناک گروهی جوانان پاک سرشت و مومن و وطن پرست و انسان دوست بود که جان خود را بر سر ایمان خود گذارده و نسلی را داغدار کردند, گرچه دونفر آنها از بستگان من بودند. با در نظر گرفتن شرایط موجود احتمالا آنها در پی ایجاد گلستانی در منجلاب بودند و یا بقول محمد مسعود, گلهایی بودند که در جهنم روئیدند.
در اینجا منظور من دفاع از حکومت دیکتاتوری خودکامه و خونریز و خود خواه و کوتاه نظر و متکی به " خارج " شاه, نیست ولی زمانی که در توجیه کارهای خود مثلا میگویم:
" ... مهمترین مساله در کشور آزادی و دموکراسی است. پیشرفت و ترقی واقعی مملکت، تکامل واقعی جامعه ایرانی در گرو حل مساله آزادی و دمکراسی است, در گرو حل این مساله است که در اخذ تصمیمات، مردم، نه در حرف، بلکه واقعاً در عمل به حساب آیند...." آیا ما خیال میکردیم که در سویس و انگلستان و اسکاندیناوی بودیم و یا در مملکتی که در اطراف آن در مصر و عراق و افغانستان و پاکستان و ترکیه هر روز یک ژنرال حکومت را بر میانداخت؟ در مملکتی که خیابان ها هر روز عرصه تظاهرات احزابی بود که یا رسما دنباله رو سیاست های شوروی بودند و یا مجری دستورات انگلیس و امریکا؟
و زمانی که میگفتیم " ... ما آنقدر کم خرد نبودیم که فکر کنیم با تعدادی اندک بتوانیم اساس حکومت را واژگون کنیم.... انقلاب کار توده هاست... این تودها هستند که بالاخره حکومت دلخواه خود را بروی کار می آورند... ما تنها می خواستیم آژیتاتور مبارزه توده باشیم...» آیا این توده ها مثلا به حمایت مصدق برخاستند؟ و یا همین توده ها و اکثر قریب به اتفاق " روشنفکران " نبودند که دنبال امام راه افتادند؟ گمان ندارم که شاه - حتی بخاطر منافع شخصی خود هم - کمتر از ما وطن دوست بود و اگر ما بجای او بودیم چکار میکردیم ؟ و اگر همین امروز تمام " روشنفکران " و مبارزین خارج را به ایران ببریم و با معجزی حکومت را ساقط کنیم حکومت تازه چیزی بهتر از این خواهد بود؟ باز هم نمیدانم. و مطمئن نیستم که کسی هم بداند. آیا کرم درخت از خود درخت است؟
۶۰۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : شاهین انزلی
عنوان : کدام روندگان
دریغا که اکنون هیچیک از این فکرسازان و تدارکبینندگان بنیانگذار فکری این جنبش زنده نیستند تا که بخوانیم بازخوانی بعدی آنان از گفتههایشان را. اما تاریخ در گفتار و کردار رفتگان نمیماند، با زبان و عمل روندگانش نیز سخن میگوید!
رفیق مجید عبدالرحیم پور گرامی با سپاس از تحلیل شما در مورد گذشته سازمان ، آنجای که عنوان مینماید که... اما تاریخ در گفتار و کردار رفتگان نمیماند، با زبان و عمل روندگانش نیز سخن میگوید! و با احترام به تغییرات فکری عده ی ارز رهبران بجا مانده درون و بخصوص بیرون از سازمان اکثریت که هنوز خود را جز خانواده فدایی میدانند به شخصه افرادی که در چارچوب همین قانون اساسی نظام و با تفکرات تغییرات تدریجی معتقد به فعالیت سیاسی میباشند ، سوال ام این است شما از کدام روندگان سخن میگوید اینانی که اکنون به رفروم و اصلاحات و تعییرات گام به گام معتقد شدند آیا هنوز جز روندگان میباشند و آیا هنوز از زبان حمید اشرف ، پویان ، احمدزاده ،بیژن جزنی وووو سخن میگویند ؟ بین آنان که رفته اند و اینانی که مانده اند اگر از هر لحاظ بنگریم اختلاف بسیار زیادی است ! آنان فدایی رفتند ولی اینان فدایی نماندند حال این ماند گان به چه صورتی و با چه زبان و عمل روندگانش نیز سخن میگوید؟!
۶۰۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : ف. تابان
عنوان : بررسی ناتمام
مجید عزیز. ممنون از این بررسی که نشان می دهد مواضع «چریک»ها در دوره ی اول انقلاب و تا زمانی که هنوز «چریک» و «طرفدار خشونت» و «انقلاب» مانده بودند، یک موضع کاملا دموکراتیک و مسئولانه بوده است. اما این فقط ردیف کردن مدال هاست و دیگران حق دارند به آن ایراد بگیرند که خوب آخرش چه شد؟ چه خوب بود حداقل اشاره ای می شد که سازمان فدایی و یا بخش هایی از آن به موازات دورشدن از «جنبش چریکی» چطور این مواضع تحسین انگیز دموکراتیک را ارزان که نه، کاملا رایگان و مفت فروختند و در چه فجایعی با حکومت شریک و همراه شدند. این مهم است زیر برای بعضی از آن ها این راه تا همین امروز ادامه دارد.
۶۰۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد آزاد
عنوان : ادامه این بررسی تاریخی
رفیق مجید عزیز
نوشته بسیار خوبی است و سپاس از شما برای کار جدی در زمینه نشان تاریخ فعالیت سیاسی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در سال اول پس از انقلاب. اکنون که مباحث وحدت بین سه سازمان سیاسی در جریان است، خوب خواهد بود تا شما با همین موشکافی به بررسی ادامه این سیاستها به پردازید و نشان دهید که چگونه سازمانی «جوان و کم تجربه» از اتخاذ سیاستهای مستقل از قدرت در سال ۱۳۵۸ به سازمانی با سیاست دنباله روانه «شکوفائی جمهوری اسلامی» رسید. یقینا چنین بررسی از سوی یکی از مسئولین این سیاستها کمک بزرگی به شناخت مسیری که سازمان اکثریت را به دفاع از«رای دهندگان به قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه و مدافعین امروزی آن» و «آنان که بجای مبارزه با جهل و استبداد و غارتگری حاکم بر مردم و کشور، مبارزه با نیروهای مدافع آگاهی و آزادی و حاکمیت مردم ایران » کشاند، خواهد کرد.
با آرزوی توفیق برای شما
۶۰۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|
از : سهراب مبشری
عنوان : رای گیری ها از آغاز با تقلب همراه بود
مجدید عزیز با درود و سپاس از زحمات تو برای این تحقیق با ارزش. یک نکته را باید خاطرنشان کنم و آن این که به شهادت دکتر ملکی که عمرش دراز باد و جانش سلامت، یعنی به شهادت کسی که در سال پنجاه و هشت با مقامات دولت موقت ارتباط نزدیکی داشت، رای گیری های جمهوری اسلامی از همان فروردین پس از انقلاب با تقلب همراه بود. دکتر ملکی از مواردی مانند چند بار رای دادن توسط یک فرد نام می برد. قربانت، سهراب مبشری.
۶۰۴۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۲
|