اصلاحطلبها و دولت روحانی
سهراب کریمی
•
روحانی تا به حال نه به جریانهای خارج از حکومت اجازه رشد و فعالیت داده است، نه اصلاح طلب ها را در تیم خود گنجانده است، بلکه با حمایتی حداقلی از جریان اصلی اصلاح طلب که بسیاری از سران آنها یا در زندان و یا در انزوای کامل هستند، سعی می کند از آنها به عنوان جریان بالانس در مقابل محافظه کارن به کار بگیرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۹ بهمن ۱٣۹۲ -
٨ فوريه ۲۰۱۴
با پیروزی حسن روحانی، در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ١٣٩٢، بار دیگر صفبندی جریانات سیاسی دچار تحول شده است. از یک سو: اصلاح طلبان روحانی را نامزد خود می دانند، اما جریان موسوم به اصول گرا روحانی را حداقل اصلاح طلب نمی دانند . از سوی دیگر: بعضی از جریانات خارج از قدرت به شیوای از روحانی پشتیبانی کردند. اما آنچه آشکار است این است که پیروزی روحانی محصول ائتلاف اصلاح طلبان و بعضی از جریانات بریده از اصولگریان و جریانات خارج از حاکمیت به ویژه فعالین ملیت های ایران و جریانات ملی مذهبی و دانشگاهی بود .
در این مبحث به چگونگی تعامل روحانی با اصلاحطلبان می پردازیم.
وضعیت اصلاحطلبان به عنوان قویترین جریان داخلی و اپوزیسیون در تحول پیش روی چه می شود؟ آیا روحانی آنها را در قدرت مشارکت می دهد؟ آیا آنها می توانند در این فضا دوباره خود را بازسازی کنند، تا در آینده بتوانند در ساختار قدرت مشارکت داشته باشند؟
تجربه نشان داده است که در اغلب دوره گذار به دمکراسی در کشورهای دیگر، صفبندی جریانات طوری بوده که از یک سو: جریانات محافظه کار و از سوی دیگر: جریان رادیکال خود را آماده کارزار سیاسی کرده اند . اما اگر جریان میانه رو در میان آنها به قدرت برسد. احتمالا می تواند روند گذار به دمکراسی را پیش ببرد. جریان اصلاحات هم زمانی خود را جریان میانه رو می دانست. اما جریان رادیکالی در کار نبود ویا بهتر بگوییم : اصلاح طلب ها به این جریان ها اجازه عرض اندام را ندادند، چراکه آنها خود کاملا دمکراسی را درک نکرده بودند و هیچ برنامهای برای تشکیل چنین جریان حائلی نداشتند. آنها می خواستند هم زمان هم نقش رادیکال را بازی کنند، هم نقش میانه رو را، این یکی از دلایل اصلی شکست اصلاحات در ایران بود.
عدم وجود این جریان رادیکال و منتقد در برابر محافظهکاران وتندروهای مذهبی بود که در خلاء این جریان، تندروها با استفاده از در دست داشتن نهادها و منابع اصلی قدرت ، یکی پس از دیگری خاکریزهای قدرت را از اصلاح طلب ها گرفتند و در سال ١٣٨٨ توانستند آنها را از کارزار سیاسی بیرون بیندازند. اشتباه اصلی اصلاح طلب ها ندادن میدان به جریانهای سکولار و منتقد بود، که در سالهای اولیه ورود آنها به دولت این فرصت را داشتند. اما متأسفانه با سردی هر چه تمام تر به هیچ جریانی غیر از خود اجازه ندادند که حداقل به صورت نیمه رسمی خود را سازماندهی کنند تا شاید بالانس سیاسی ایجاد شود و برنامه اصلاحات دمکراتیک و مدنی پیش برود. چرا که با وجود جریان سکولار و منتقد می توانست آنتی تز جریان تندرو مذهبی باشد و سنتز این دو جریان اصلاح طلبان می شدند و جریان گذار به دمکراسی به صورت مسالمت آمیز پیش می رفت. درغیاب این جریان رقابت قدرت بین جریان محافظهکار و اصلاح طلب باعث شد که کم کم به نزاع سیاسی بیانجامد. زیرا جریان سکولار می توانست حالت حائل عمل کند و از درگیری مستقیم تندروهای مذهبی و میانه رو اصلاح طلب جلو گیری کند. چراکه تجربه نشان داده است در برابر افکار غیر منعطف در شرایط حساس دورهی گذار تنها عقلانیت سیاسی کافی نیست. بلکه شجاعت و جسارت سیاسی هم لازم است که اصلاح طلبان در آن دوره(٧٦-٨٤) فاقد این روحیه بودند و روش آنها هم گفتگو بود که جریان رقیب به گفتگو اعتقادی نداشتند.
اما آیا حسن روحانی این مهم را درک کرده است؟ حسن روحانی تا به حال به هیچ جریان منتقد و بیرون از دستگاه سیاسی نه اجازهای داده است و نه نشانهای از چنین تصمیمی هست، چیدمان هیئت دولت و مدیران ارشد طوری است که اغلب از جریان راست میانه استفاده کرده است و بیشترین چهرههای امنیتی را در کابینه و تیم خود دارد، و نیروهای ارشد اصلاح طلب هم در کابینه و دیگر پست ها استفاده نکرده است ، حتی از تیم محمدرضا عارف نمایندهی اصلی اصلاح طلب ها که به نفع روحانی صحنه کارزار انتخابات را ترک کرد، نیز هیچ سهمی داده نشد. هرچند عدهای فکر می کردند با کناره گیری عارف به معاون اول ایشان منصوب خواهد شد و سهم بزرگی در قوهی اجرائیه خوهد داشت، اما چنین نشد. روحانی برای دادن تضمین به نهادهای اصلی دارندهی قدرت و در رأس آنها علی خامنهای ،از کسانی استفاده کرد که به شیوهای مورد تأیید ایشان بود. یعنی در واقع از همان ابتدا از موضع پایین شروع کرد که خود اشتباهی فاحش بود. چون همچانکه در دو دههی اخیر نشان داده شده است، جریانات محافظه کار و تندرو، تقریبا تمام قدرت را می خواهند، وچنانکه فشارهای بینالمللی نبود، چه بسا به کسانی چون حسن روحانی هم اجازه حضور در انتخابات را نمی داند.
روحانی تا به حال نه به جریانهای خارج از حکومت اجازه رشد و فعالیت داده است، نه اصلاح طلب ها را در تیم خود گنجانده است، بلکه با حمایتی حداقلی از جریان اصلی اصلاح طلب که بسیاری از سران آنها یا در زندان و یا در انزوای کامل هستند، سعی می کند از آنها به عنوان جریان بالانس در مقابل محافظهکارن به کار بگیرد، از اینجا می شود دریافت که روحانی بر خلاف خاتمی تا اندازهای به این ضعف پی برده است. روحانی و تیم ایشان در واقع اصلاح طلب نیستند ،بلکه جریان سوم است که سنتز رویاروی اصلاح طلبان و محافظه کاران هستند، و به نظر میرسد که چنین روندی هم ادامه خواهد داشت.
حسن روحانی در واقع به جای حمایت از سازمان دهی و فعالیت دوبارهی اصلاحطلبان، به شیوهای سعی در کنترل اصلاح طلب های سابق را دارد، که بتواند به قشر متوسط جامعه بفهماند که نمایند اصلاح طلب هاست و حمایت آنها را داشته باشد و البته به طرف دیگر مقابلش اطمینان دهد که به اصلاح طلب ها میدان نخواهد داد.
از طرف دیگر اصلاح طلب ها هم امیدوارند که وارد دولت روحانی شوند و سهمی از قدرت داشته باشند ، لذا به دو روش منزوی شده اند. یکی هیچ انتقادی از دولت روحانی نمی کنند، که این باعث رویاروی محافظهکاران با دولت روحانی و تضعیف آن می شود، هرچند جریان تند رو مذهبی بهدلیل فشارهای خارجی و داخلی که بر بدنه سیاسی و اقتصادی رژیم وارد شده است، نسبتا ساکت است. اما این سکوت همیشگی نخواهد بود، و نشانه های این رویاروی از تنش های مجلس و وزرای روحانی خود را آشکار کرد.
دوم اصلاح طلبها به امید حسن روحانی انتقادهای محکمی از کانونهای اصلی قدرت نمی کنند، که مبادا باعث تضعیف دولت روحانی شوند، احتمالا آنها فکر می کنند با چیدمان کنونی مجلس نباید زیاد از روحانی انتظار داشت و به امید انتخابات آتی مجلس عجالتا ساکت هستند. اما روحانی تنها می تواند یک میانجی به شیوهی کلاسیک آن در میان اصلاحطلبان و جناح حاکم باشد. لذا هم اصلاح طلبها و هم دولت روحانی باید به این قناعت برسند که آنها قادربه همکاری در یک جبهه مشترک نیستند و باید راه خود را جدا کنند.
اگر حسن روحانی و اصلاح طلبان بخواهند در یک جبهه باشند به ضرر دو طرف خواهد بود، چرا که احتمالا با فروکش کردن فشارهای بینالمللی دوباره محافظهکاران نزدیک به علی خامنهای به قصد تصاحب قوه مجریه و قوه مقننه به نیروهای مقابل درگیر و به دلیل در دست داشتن منابع قدرت کلان در نهایت پیروز نیز خواهند شد.
این شواهد نشان از آن می دهد که این درک حسن روحانی از سیاست بالانس جریانها، درکی سطحی و ناقص دارد، چرا که در سیاست بالانس جریان میانه رو اغلب نهادهای قدرت را در دست دارد، در حالی که روحانی نمی خواهد که قدرت خود را در برابر نهادهای اصلی قدرت افزایش دهد، شواهد نشان می دهد که تنها اختیاری که رهبری به ایشان داده است، تلاش برای برداشتن تحریمهاست و عملا در عرصه سیاسی داخلی خنثی است.
سیاست بالانس زمانی رخ می دهد که اصلاح طلبان اپوزیسیون، بیشتر بتوانند نقش اصلی خود را ایفا کنند و چنانچه این روند ادامه داشته باشد، در چهار سال آینده مردم و جامعهی ایران به سرخوردگی هر چه بیشتر، و تکرار تاریخ قرن گذشته مواجهه خوهند شد.
در نتیجه : عقلانی ترین شیوهی پیش روی روحانی و اصلاح طلبان این است که روحانی فضا را برای سازماندهی و شرکت اصلاح طلب ها در انتخابات آینده فراهم و از سوی دیگر اصلاح طلبها باید برنامهای نوین و با ترمیم و دگردیسی نوین به سوی اپوزیسیونی قوی آماده کند. این عمل از دو راه امکان پذیر است: اول اینکه بتوانند لایهای از خود را در شوراها و مجلس وارد و دوم اینکه بتوانند پایگاه خود را در میان مردم خصوصا جوانان بیشتر باز کنند که احتمالا برای آنها با هزینههایی همراه باشد، اما آنچه که بیشتر باید به فکر ترمیم آن باشند، این است که اصلاحطلب ها به نسبت اوایل دههی ٨٠ در تولید مفاهیم و دال های جدید بسیار نزول کردهاند، و چنانچه با این روند ادمه دهند همچون جبهه ملی ونهضت آزادی، پایگاه تودهای خود را از دست خواهند داد، آنها در اواخر دههی ٧٠ و اویل دههی ٨٠ به شیوهای گفتمانی انتقادهای بسیار سهمگینی را متوجه پایههای مشروعیت ولایت فقیه و قرائت خاص فقهی جریان حاکم از مذهب می کردند که به نوبه خود بسیار نوین وبدیع بود و مقبولیت مردمی نیز داشت. مفاهیمی چون : جامعه مدنی، ایران برای تمام ایرانیان ، مردمسالاری و... از جمله دالهایی بود که توانست جایگاه آنها را در جامعه محکم کند. مشکل دیگر اصلاح طلبان کمبود نیروی جوان و تئوریک است، امروزه بسیاری از نیروهای اصلی اصلاح طلب به دورهی کهولت رسیده اند. اما آیا نیروهای جوان و زبده جایگزین، برای این قشر تئوریک و مدیر وجود دارد؟ به نظر می رسد جواب منفی است. چرا که نیروهای سابق از دل حکومت بودند و این خود باعث شده بود در برابر نیروهای امنیتی به نوعی خودی شناخته شوند، و از تیر رس آنها در امان باشند اما طرفداران جوان اصلاح طلبها اغلب نیروهای خارج از دایرهی خودیهای حکومتی هستند و به راحتی توسط سیستم امنیتی سرکوب و یا مجبور به ترک وطن می شوند. چنانچه این خلأها پر نشود، جریان اصلاح طلب تا سالهای آینده دچار فرسایش عمیق خواهند شد.
|