نگاهی به "بدکاری" علی عبدالرضایی
آیا واقعا اینها داستان هستند!؟
سید رضا قطب


• شخصیت های اکثر داستانهای این مجموعه آدمهای تنهایی هستند که انزوا طلبی را پیشه کرده در خود فرورفته اند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ بهمن ۱٣۹۲ -  ۱۱ فوريه ۲۰۱۴


 مجموعه ی داستان « بدکاری » اثر علی عبدالرضایی مدتی است به دستم رسیده و چندین بار خوانده ام. و نقدهایی که برآن نوشته شده را نیز . باید گفت که قدرت این مجموعه بر دو نکته استوار است :
اول : نوع بازی های زبانی و چینش کلمات و فضا سازی مرتبط با آن، که دوستان زیادی در این مورد نوشته اند و گفته اند .
دوم : نوع نگاه روانکاوانه شخصیت های داستان های این مجموعه است که کمتر کسی به آن اشاره و پرداخته است.
قصد من نیز بر این است که با توجه به نظریه های نقد روانکاوانه این مجموعه را به صورت اجمالی مورد بررسی قرار داده و در آینده اگر عمری ماند، بعضی از داستانها را به طور تفصیل از منظر نقد روانکاوانه « مبتنی برواکنش خواننده» مورد بررسی قرار دهم.
پایه گذار نقد روانکاوانه زیگموند فروید می باشد که با نظریه های « نهاد» ، «خود» ، « فرا خود» باعث ایجاد تحولی در حوزه نقد شده است. بطوریکه امروز دیگر روانکاوی و ادبیات جدای از هم نیستند و گاهی موازی هم پیش می روند و حتی گاه در هم تنیده می شوند.امروزه دیگر این ادبیات است که به کمک روانکاوی آمده باعث کنکاش و موشکافی لایه های زیرین فرهنگ جامعه و مردم شده است . در این مجموعه (‌بد کاری – علی عبدالرضایی)‌ نیز شخصیتهای داستانها همین کار را دارند با فرهنگ و مردم و نوع رفتار های آشکار و پنهان آنها انجام می دهند طوری که گاهی باعث شده خواننده قرائتی دیگر از داستانها داشته باشد به گونه ای که همین قرائت تازه باعث بر ملا شدن ذهنیت ،‌ شخصیت یا ناخودآگاه شود. یعنی اینکه با قرائت داستانهای این مجموعه راهی باز می کنیم برای این که ما نفس خودمان را دوباره تعریف کنیم ، بدون اینکه خود به این امر وقوف آگاهانه داشته باشیم. خودمان را به طور نا آگاهانه جای شخصیتهای داستان می گذاریم و این که آیا من مخاطب آن داستان را ادامه می دهم یا نه، بر می گردد به نظریه هویت نورمن هالند که رابطه ی شخصی یا شخصیتی خواننده با متن است بنابراین با هویت او سر و کار دارد و هویت و تاثیر آن بر تفسیر خواننده از متن ،‌در نظریه هالند واجد کمال اهمیت است. یعنی خواننده توقعاتی از متن ادبی دارد، ‌اما با خواندن متن همه ی آن توقعات بر آورده نمی شود و به همین دلیل، ‌خواننده به ساز و کارهای دفاعی رو می آورد مانند : « جا به جایی » « ادغام» و « فرافکنی » و... که باعث می شود معنا را در متن عوض کند. به عبارت بهتر معنایی از متن به دست می دهد که بر هویت خودش صحه می گذارد. به عنوان مثال : در داستان «گناه» از این مجموعه هر خواننده ای طوری این داستان را در ذهنش باز آفرینی می کند که با هویت اش سازگار است.
بنابراین طبق نظریه هالند واکنش هر خواننده ای به متن ادبی، نشان دهنده ی شخصیت همان خواننده است .
فروید اعتقاد دارد که شروع و اصل خلاقیت نویسندگان را باید در دوران کودکی آنها دانست، یعنی در بازیهایی که کودکان می کنند. چرا که بین کودکی که بازی می کند و نویسنده ای که داستان می نویسد (‌اینجا چون داریم مجموعه داستان « بد کاری » علی عبدالرضایی را بررسی می کنیم صرفا اسم داستان را آوردیم وگرنه حوزه های دیگر هم شامل این نظریه می شود )‌ شباهت هایی وجود دارد: هر دوی آنها جهانی مختص به خود را می آفرینند. آنها اشیاء و واقعیات اطراف خود را از راه تخیل عوض می کنند تا جهانی بوجود بیاورند و از این طریق خود را شاد و خرسند می کنند.
« فقط پنج سالم بود که گودال خودم را پیدا کردم . مادرم حامله بود و باید دختری به دنیا می آورد که تا آمد رفت. خانه گریه می کرد و در آن گودالی که برای خواهرکم حفر می کردند نمی دانستم که قرار است چه اتفاقی بی افتد!»
عبدالرضایی با نوشتن داستان جهانی به جز آنچه که در واقعیت هست به وجود می آورد به طوری که ما آن را باور می کنیم و با آن همراه می شویم .
« دست خودش نبود، محمد در مادرش هم که بود لگد می زد. نسا خانوم،‌ مامای خانوادگی شان قسم می خورد که وقتی داشته دنیا می آمده با جفت پاها زده بیرون...»
عبدالرضایی در این مجموعه آنچنان جهانی را در بعضی داستانها خلق می کند که ما گاهی فکر می کنیم از زمره شخصیتها ی داستانیم. و وقتی به خودمان می آییم خود را درون جهانی که عبدالرضایی در آن داستان ساخته می یابیم و فرار از آن برای مان غیر ممکن جلوه می کند و مجبور می شویم تن به بازی شخصیتهای او دهیم. مانند زمانی که بچه ای(‌حال برای خودمان یا کس دیگری ) را به پارک می بریم تا بازی کند و خود می خواهیم برویم گوشه ای بنشینیم و استراحتی کنیم و از هوای پارک لذت ببریم، اما ناگهان خود را می بینیم که داریم بچه را که سوار تاب شده هل می دهیم و این گونه می شود که ما نیز به طور ناخواسته وارد جهان بازی کودک می شویم.
فروید در ادامه نظریه اش توضیح می دهد که کودک پس از بزرگ شدن بازی را کنار می گذارد اما لذت بازی همچنان در ذهن و خاطر او هست و گذشتن از این لذت خیلی برایش سخت است بنابراین وقتی بزرگ شد یک لذت دیگر را جانشین لذت بازی می کند که همانا خیال پردازی است . ما در این مجموعه با عنصر خیال به شدت روبرو هستیم اما نویسنده آنقدر این خیال را برای ما باور پذیر کرده است که خواننده فراموش می کند که با خیال طرف است و باورش کرده آن را واقعیت تلقی می کند. و این نکته ای است بسیار مهم که عبدالرضایی توانسته عنصر باور پذیری را که یکی از اصول اصلی داستان نویسی است در داستانهایش به نحو احسن اجرا کند.
از دیدگاه فروید هر خیالی به سه دوره زمانی مربوط می شود:
الف : از سویی با زمان حال پیوند دارد، یعنی موقعیتی بر انگیزاننده در زمان حال باعث زنده شدن یکی ازآرزوهای شخص می گردد.
« چه می شد اگر در حال «آ» هنوز همانطور وا می ماند و منظره ای که ردیف دندان هاش پشت سرخی لب هاش درست می کرد خراب نمی شد.»
ب : از سویی با گذشته مرتبط است. زیرا این موقعیت بر انگیزاننده خاطره یا تجربه ای را زنده می کند که معمولا در کودکی حادث شده است.
« گرچه کم سن و سال ، ولی هم سن و سال که نبودیم. همیشه کلاسش بالاتر بود. الفبا را او یادم داده بود.»
ج : سرانجام به آینده مربوط است، زیرا ذهن شخص خیالباف وضعیتی را تصور می کند یا می آفریند که آروزی مورد نظر در آن تحقق یافته است.
« می دونی سارا، من با خیلی ها بودم اما این فقط تو بودی که شروعم کردی،‌ ادامه م دادی و می دونم که بالاخره تمومم میکنی »
فروید در بحثی مربوط به نویسندگانی که ساختمان آثارشان را حاضر و آماده از منابعی مانند اسطوره و... به عاریت می گیرند مانند: حماسه نویسان ، تراژدی نویسان. با نویسنده های خلاقی که خود ابداع کننده ی مصالح کارشان هستند مانند: رمان نویسان ، داستان نویسان. تمایز قائل می شود. چرا که می گوید : ویژگی بارز این داستان نویسان ،‌ همانا تلاش برای ایجاد همدلی عاطفی بین خواننده و قهرمان داستان است. و این دقیقا کاری که عبدالرضایی در اغلب داستانهای این مجموعه انجام داده است. مانند : داستان « پیک نیک»، «گناه»،‌« زندگی با سس سالاد» ،‌« ورطه »و...
« دنیاش پر از آژیر بود، و زندگی ش آمبولانسی که از میان های های گریه می گذشت.»
ما در اکثر داستانهایی که به داستانهای « روانشناختی» معروف هستند، می بینیم که راوی فقط شخصیت اصلی داستان را از درون توصیف می کند یعنی راوی به ذهن شخصیت اصلی یا اول نفوذ می کند تا از آن طریق ما را از احساسات و حالات و روحیات و عقاید او با خبر و آشنا سازد. و به همین تبع ما از دیدگاه همان شخصیت اصلی سایر شخصیت های داستان را می بینیم. به عبارتی ما در اکثر داستانهای این مجموعه با این نوع روای و زاویه دید روبرو هستیم. به عنوان نمونه داستان «زمان لرزه » را می توان نام برد.
این موضوع از نظر فروید نشان دهنده ی آن است که داستان نویسان مدرن گرایش به خویشتن نگری و تجزیه ی « خود » به اجزاء خردتر دارند.
« اتوبوس های رشت رفته بودند، ترمینال غرب خلوت بود و آنها که جا مانده بودند فقط من بودم همه ی آنها من بودم که می خواستند بروند، فقط بروند. »
شنیدن و گوش دادن به خیالات و رویاها و افکار دیگران علاقه ای را در ما بر نمی انگیزد حتی گاهی باعث می شود ما از طرف نیز بدمان بیاید و انزجار پیدا کنیم. با این حساب،‌ چرا داستانی که نویسنده می نویسد باعث ایجاد علاقه ما و لذت بردن ما برای خواندن و شنیدن آن می شود؟
اگر بیاییم در داستانهای مجموعه « بدکاری»،همین افکار شخصیتها را بدون استفاده از فنونی که عبدالرضایی اعم از خیال پردازی ،‌زبان،‌ نوع نثر و... اعمال می کند ذکر کنیم به نظر شما آیا همان لذت خوانشی را که الان از آن می بریم، دوباره خواهیم برد؟
فروید در این باره می گوید: شالوده ی کار نویسنده فنونی است که برای تبدیل کردن انزجار به لذت به کار می برد. به عنوان نمونه:
نویسنده خیالاتش را دگرگون می کند و آن ها را در یک لفافه (‌یعنی با لذتی صوری یا زیباشناسانه)‌ارائه می دهد تا خواننده محتوای آن خیالات را تحمل کند. لذت خواننده از داستانهایی که همگی از تخیل مایه گرفته اند، « پیش لذتی» است که به او امکان التذاذ از منابع روانی ژرف تر و رها شدن از تنش های ذهنی را می دهد. فروید در انتها نیز محتاطانه اضافه می کند که شاید یک علت دیگر هم که ما از آثار ادبی لذت می بریم این باشد که با خواندن آن ها امکان می یابیم بدون شرمساری از خیال پروری های شخصی خودمان لذت ببریم و دیگر خود را ملامت نکنیم . به عنوان نمونه یکی از همین داستانهای مجموعه« بد کاری» با نام « شوهر داری» را می توان نام برد.
« رفتم روی گردن و پیچیدم پشت گوش و تا یواش گفتم احساس می کنم دارم عاشقت می شوم، مثل ماهی سفید، پیچ ملایمی به تنش داد و ایستاد بالای سرم، و همانطور که داشت با متانت دکمه های پیرهنش را می بست گفت ببخشید! من شوهر دارم.»
شخصیت های اکثر داستانهای این مجموعه آدمهای تنهایی هستند که انزوا طلبی را پیشه کرده در خود فرورفته اند. به این موضوع وقتی از بیرون از جهان داستان نگاه می شود و آن زیر ذربین قرار می دهیم متوجه می شویم آدمهایی هستند که ناراحتی های روحی و روانی پنهانی دارند که هدیه دنیای مدرن است. و نقطه قوت بعضی از همین داستانها نیز در این است که ناراحتی های روحی و روانی در سطح اولیه داستان نیستند بلکه در سطح های زیرین خودشان را پنهان کرده اند و ما با مطالعه روی خود شخصیتها و نوع رفتار ، نوع برخورد ، نوع لحن ، نوع حرف زدن ،‌نوع چینش کلمات، نوع مکان ،‌نوع زمان ، نوع فضا سازی و...بدان می رسیم پس محال است تنها با یک بار خواندن داستان به همه اینها دست پیدا کنیم چرا که این نوع داستانها را باید با طمانینه و خوانش چند باره بررسی کرد و لذت برد.
و در پایان باید گفت برای اینکه حقی بر این مجموعه اجحاف نگردد . تک تک داستانها را باید مورد بررسی و نقد قرار داد. هر یک از این داستانها خود به تنهایی می تواند دست مایه نظریه ای علمی باشد. به عنوان مثال: می توان این داستانها را از دیدگاه بینامتنیت مورد بررسی قرار داد .
« همیشه در یک زن دیگر حاضر بودم. علی الخصوص وقتی زنی به فکر های من می افتاد.»
« توی این بازی به خدا من هیچ دستی نداشتم،‌ همه دست خودش بود.»


سید رضا قطب- تهران -1392





منابع :
1. فروید و نقد ادبی – دکتر حسین پاینده
2. روانکاوی – مجله ارغنون
3. نظریه ادبی- تری ایگلتون- عباس مخبر
4. بیگانه آشنا – دکتر حسین پاینده
5. مبانی روانکاوی – فروید
6. رساله ی جنسی – فروید
7. تاریخ نقد جدید- رنه ولک
8. مجموعه داستان « بدکاری» - علی عبدالرضایی