از : اختیاری
عنوان : مجموعه نسل پیشتازان و نسل انقلاب، نسل فداست!
آقای نصرالهی سلام؛
اینروزها که امپریالیزم و بخصوص دزدان میلیاردر فرصت طلب فرنگ نشین و ایران نشین از توبره و آخور خور رژیم و امپریالیزم، جای پای خود در میان نسل جوان سرزمین ما را با پای گزاردن بر فرق سر دستاوردهای انسانی-تاریخی نسل فدا میخواهند بنا کنند و بدین خاطر سخیف آن نسل آن غول زیبای نجیب جهد و فدا را «نسل سوخته» می خوانند.
از آنجا که میگویید: «من ... در برابر چریکهای آن روز تا ابد الدهر سر تعظیم فرود می آورم»، درود بر شما. اما مقاله شما متاسفانه ...؛ فقط نگاهی به یکی دو نظر همین صفحه بیاندازید.... من فکر می کنم کمی بیشتر صبوری بر قلم لازم است وتکیه بر تاریخ.
شخصاً فکر میکنم وظیفه ماست که از دستاوردهای نسل فدا دفاع کرده، به غنای آن افزوده و به اردوگاه جهل و استثمار بفهمانیم: اگرچه گلی بی خار نبوده اند آنها (نگهدار، رجوی، ...)، اما آن نسل را عیبشان چون جمله بگویند باز هم می بینیم که مجموعه پیشتازان و نسل انقلاب، نسل فداست؛ دست نایافته به آزادی و برابری اما با دستاوردهای تاریخی-آرمانی بسیار، سوزاننده بسیاری امیال امپریالیستی و ارتجاعی، اولین ناقل بی واسطه حافظه تاریخی ایرانی به نسل بعد، حکاک نازودودنی آرمان انسانی و نو -آزادی و برابری- بر فلک سرزمینمان و بسیاری دستاوردهای انسانی دیگر. من و ما در مقابل آن نسل فدا تاابدالآباد تاریخ تاکمر خم میشوم و خم میشویم!
به امید دستیابی به آزادی سیاسی و عدالت در سرزمینمان.
۶۰۷۰٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۲
|
از : امراله نصرالهی
عنوان : نکاتی جهت خوانش نوشته ی کوتاه نسل خود ساخته ،نسل خود سوخته
این نوشته در راستای افشای آن کسانی است که آقای سرکوهی به درستی فرهنگی کاران امنیتی نام می نهد هر چند این اصطلاح به گفته ی ایشان اصطلاح کاملی نباشد۲منظور از خود سوخته بودن این نیست که فداییان و مجاهدان آن روز تلاشی پاک داشته اند در راهی پوک هرگز منظور این نبوده است خود سوختن را به معنای جان فدا بودن و از خود گذشتن معنا کرده ام ۳آنجا که نوشته ام "و نگوییم اگر سعید محسن کارل پوپر می خواند"باید یاد آوری کنم جلال توکلیان که او را باید در کنار محمد قوچانی و رضا خجسته رحیمی و دیگر روزنامه نگاران تازه پوپر کشف کرده تازه به اقتصاد سیاسی و آرای فلسفی فون هایک رسیده که بنده آنان را شاگردان موسی غنی نژاد نیز میدانم؛در یکی از همین روزنامه های اصلاح طلب مطلبی نگاشت با چنین عنوانی ۴کسانی که نگارنده را متهم کرده اند که چرا هم به مسعود احمد زاده اشاره کرده ام و هم به طبری و گویا به زعم ایشان گویی گناهی مرتکب شده ام باید بدانند که حزب توده با همه ی خطا کار بودن و خیانت شان یا وابستگی شان حزبی بوده است که کادرهای تعوریک آن را هیچ کس توان انکار آنها نیست بی تردید طبری را چه دشمن دانیم چه دوست او انسان برجسته ای بوده در حزبی که ما و شما و هر کس دیگر که اندک تاریخ معاصری خوانده باشد دشمن میپنداریم آقای بهبودی و اختیاری و قربانی من مخالف حزب توده ام شما نیک میدانید که چریکهایی که علم مخالفت با حزب توده را بر پا داشتند خود روزی کادر جوانان همان حزب را تشکیل داده بودند بی تردید یکی از شاخص های کادر جوانان توده جزنی بوده اما این که چگونه راه خود را همچون خلیل ملکی از حزب جدا میکنند و دست به اسلحه میبرند خود بحث جداگانه ای دارد که در این مجال فرصت پرداختن بدان نیست این شجاعت و جسارت چریکها است که حزب توده را نزد دیگران بزدلانه جلوه میدهد و درست هم همین بوده زیرا آنقدر حزب توده به بی عملی و بی کنشی دچار شده بود که انسانهای وارسته ای چون جزنی احمد زاده پویان و دیگر کادرها کاری کردند کارستان که به گفته ی شاملو مرگشان میلاد پر هیاهای هزار شهزاده بود با سپاس از منتقدین عزیز این نوشته ی ناچیز
۶۰۷۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۲
|
از : امراله نصرالهی
عنوان : نسل خود ساخته
آقای اختیاری سلام
مرادم از نسل خود سوخته نسل گناهکار نیست پس معنای منفی نکنید خواهشن من نیز چون شما در برابر چریکهای آن روز تا ابد الدهر سر تعظیم فرود می آورم
۶۰۶۹٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۲
|
از : اختیاری
عنوان : «نسل سوخته» خیالی ست خام؛ مجموعه نسل مبارزان و نسل انقلاب، نسل فداست!
اگر در دنیای ماده، بودها و وجودها همه نسبی هستند، بالطبع آگاهی های یک نسل نیز تابع همین قاعده می باشد و آرمانها نیز. گروهی بندگی دنیای سرمایه و نواله ناگزیرهرچه عظیمترشان آرزوست –آرمانی!/آرزویی حقیر و خوار و ذلیل و لولیدنی کرمینه وار! و گروهی قلیل و تاریخساز اما، آزادی و برابری انسانشان آرزو و آرمانست . قاضی وجدان شاهدست در این ظرف نسبی، آنها که مبارزه در دوران ستمشاهی را برتمکین و بقا و نظاره گری برگزیدند از آگاهترین های نسل خویش بودند؛ آرمانی زیباشان بسربود و نه به مرگ، بلکه به آزادی و برابری شیفته بودند، آنها نه خودسوزی بل جهد و فدا پیشه کردند و درست به همین خاطر خطیرست که از خاکستر آن ققنوس ها نسلی انقلابی که باز هم بطور نسبی آگاهترینهای نسل خود بودند، برخاست و مسیر جهد و فدا آنها را در دوران ظلم ارتجاع ادامه داد.
من میپذیرم که نسل مبارزان و نسل انقلاب به آزادی و برابری مورد نظرش دست نیافت. اما با توجه به مجموعه شرایط آن روزگار خام خیالیست اگر فکر کنیم که آن نسل میتوانست بلاواسطه به آن آرمان انسانی و والا دست بیابد، و یکی از نتایج آن خام خیالی اینکه ما آن «جویندگان شادی در مجری آتشفشانها» را نسل سوخته میخوانیم. من به چشم خویش بارها و بارها دیده و خوانده ام که این خود بزرگیرین عقده حقارت را در دل همه نظاره گران، فرصت طلبان، مشاطه گران امپریالیزم و از توبره وآخورخوران بارگاه ارتجاع حاکم در تاریخ معاصر سرزمین ما رقم زده، تا آنها را «نسل سوخته» -بی هیج دستاوردی و نامی و نشانی- بنابرمفهوم کلمه بخوانند و سوختگی درون را خود را مرهمی بنهند! اما زهی خیال باطل. فقط به واقعیتهای صحنه نظری اگر بیندازیم می بینیم که این نسل بزرگترین جهدها و فدای نسبتاً آگاهانه را در تاریخ چندین هزارساله سرزمین ما برای آرمانی والا کرده است. این نسل رژیم جانیان حاکم را بی آینده (اصلاح ناپذیر)، کرده است. این نسل با پرداخت بهایی بسیار گزاف، ختم رهبری فردی استبدادی (شاه، رژیم، نگهدار، رجوی) را در صحنه عمومی ثبت کرده است. این نسل -با توجه به اقبال تاریخییش- و بر خلاف اسلاف خویش توانسته تجربه تاریخی و حافظه تاریخی خویش را برای اولین بار و بلاواسطه به نسل بعدی منتقل کند، این نسل باعملکرد خویش راه بازگشت به گذشته ستمشاهی، و مرید ومرادی ولی فقیه و رهبرخاص الخاص را بسته و درست به همین دلیل است که فرصت طلبان دزد میلیاردر، واپسگرایان و مرتجعین فرنگ نشین و ایران نشین، واژه «نسل سوخته» لق لقه زبانشان شده است.
حقیقت است که آن نسل بهایی بسیار بسیار سنگین پرداخته؛ اما راه بازگشت داریوش، اسکندر، چنگیز، شاه اسماعیل، نادر، آغامحمدخان، رضاخان، خمینی، نیم چلبی، ناتو، کیانوری-نگهدار، رجوی و امثال آنها را یکبار برای همیشه در تاریخ ایران بسته است، «نسل سوخته»! آن جانهای شیفته اگرچه به آزادی و برابری نرسیدند، اما آن بذرهای ماندگار بسیاری اولین ها را در تاریخ ما رقم زده و بسیاری راههای بازگشت به گذشته و قهقرا را برای همیشه در تاریخ ایران بسته اند. از ابهت این نسل همان بس که رژیم جنایتکاران حاکم آندسته شان را که قرار بود از جهنم زندان، زنده و سرفراز به دامان اجتماع برگردند و خلق را در راه رسیدن به آزادی و برابری رهبری کنند، قتلعام درمانی کرد؛ به این خیال خام که پیامشان به مردم نرسد. زهی خام خیالی رژیم و زهی خام خیالی امپریالیستها که به بهانه خونخواهی آنها «مداخله بشردوستانه» میخواهند راه بیاندازند.
اگرچه گلی بی خار نبوده اند آنها اما آن نسل را عیبشان چون جمله بگویند باز هم می بینید که مجموعه نسل مبارزان و نسل انقلاب، نسل فداست؛ دست نایافته به آزادی و برابری اما با دستاوردهای تاریخی-آرمانی بسیار، سوزاننده بسیاری امیال امپریالیستی و ارتجاعی، اولین ناقل بی واسطه حافظه تاریخی ایرانی به نسل بعد، حکاک نازودودنی آرمان انسانی و نو، آزادی و برابری در فلک سرزمینمان و بسیاری دستاوردهای انسانی دیگر. من در مقابل آن نسل فدا تاابدالآباد تاریخ تاکمر خم میشوم!
به امید دستیابی به آزادی سیاسی و عدالت در سرزمینمان.
۶۰۶۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضورآقای بهبودی
با ردیف کردن واژگان نمیتوان از واقعیات تاریخی گریخت یا آنرا تحریف کرد
وقتی ایشان مینویسند « آن روز تاریخ شتاب زده عمل میکرد » به این معنی هم هست که شاهنشاه آریامهر ( بزرگ ارتشداران و میهن پرست مدافع دهقانان با انقلاب درخشان سفیدش ) و دربار متبوعش امکان و روزنه ای برای روشنفکران نگذاشته بود که از تحلیل و برداشت های بهبودی نوعی ها درس مارکسیسم را درست بیاموزند و به آوانتاریسم روی نیاورند . بله آقای بهبود تاریخ آن روز شتاب زده عمل میکرد . ساواک دربار چنان شتاب زده عمل میکرد که یک دانشجوی کنجکاو نه بخاطر کتب مارکس بلکه یک رمان از داستایفسکی سر از اداره امنیت درمیاورد و بهنگام لو ندادن دوستش ( دهنده کتاب ) ناخن هایش را میکشیدند و در صورت تمکین نکردن به علیاحضرت حداقل باید ۷ سال در زندان ( بانی انقلاب سفید ) سپری میکرد و وقت و امکان بررسی و تأمل روی مبحث ( اوبژکت عمل و سوبژکت عمل ) را شاهنشاه دانا و تزدهنده ( ارتجاع سرخ و سیاه ) ازآنها ( خدای خاک ) سلب کرده بود. چنان شتاب زده شکنجه میکرد و میکشت که برای بقاء میباید تز( رد تئوری بقاء ) تئوریزه میشد. کم خواندن و زود عمل کردن روشنفکران انتخابی نبود بلکه فرایند شتابزدگی صاحب جزیره آرامش بود و با اعلام حزب رستاخیز میخواست خدایان خاک را رام و سربزیر کند . چریک فدائی باو معنی خدای خاک را نشان داد که آرام نمیگرد و سربزیر نمیافکند و در نهایت او سربزیر و آرام کشور ایران را ترک کرد و البته مقادیر زیادی دسترنج مردمان را دزدید و برد.
۶۰۶٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۲
|
از : امراله نصرالهی
عنوان : کمی انصاف
با سلام
این نوشته کوتاه ادعایی در حوزه ی اندیشه ورزی و یا تعوری پردازی نکرده در این وانفسای تحریف و تحقیر و سانسور تاریخ فقط ادای دینی بوده به آن نسل قصد اندیشه ورزی هم نداشته ام تذکاری داده ام به گفته ی فرج سرکوهی به فرهنگی کاران امنیتی همین کسانی که تعوریهای لیبرال سرمایه داری را بلغور میکنند به این نیت که تساهل و مدارا را به رخ ادبیات چریکی بکشند
۶۰۶٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : انشاء به جای اندیشه
این مقاله نویسنده محترم را می توان سطر به سطر تحلیل کرد.
ولی من فقط دو جمله زیر از آن را مورد تأمل شتابزده قرار می دهم.
« ننویسیم اگر سعید محسن کارل پوپر می خواند ! که این طرز نگاه خود دنباله ی میراث محافظه کاری است و نه عقلانیت انتقادی.
باید بدانیم که تاریخ ان روز شتاب زده عمل می کرد و آن تاریخ شتاب زده به تو مجال اندیشیدن نمی داد.»
خوب منظور نویسنده ناصح خیلی خیلی صادق و بی ریا و انقلابی از این دو جمله چیست؟
۱
نویسنده محترم کارل پوپر را نماینده خردگرائی می دانند و یا خردستیزی؟
رهنمود فعلی شان این است که باید به کارل پوپر و دیگر فلاسفه بورژوائی واپسین روی بیاوریم تا رستگار شویم؟
کارل پوپر که دریده ترین و وقیح ترین خصم طبقه کارگر و مارکسیسم بوده است.
۲
ضمنا از کی تا حالا تاریخ بدبخت به سوبژکت عمل و اندیشه بدل شده است؟
۳
این هم از اختراعات کارل پوپر و شرکا ست؟
۴
تاریخ (جامعه) در قاموس مارکسیسم ـ لنینیسم اوبژکت عمل و موضوع تفکر و اندیشه است و نه سوبژکت عمل و سوبژکت تفکر و شعور و شناخت.
۵
سوبژکت عمل و اندیشه انسان نام دارد که روزی روزگاری حق حیات داشت و برو ـ بیائی.
انسانی که شاعر توده ها آن را «خدای خاک» می نامید.
اکنون متأسفانه از ریشه تحمیق و تخریب و «عقیم» اش کرده اند.
۶
تاریخ نه عمل می کند و نه می اندیشد.
از بعضی ها چه پنهان که تاریخ را همیشه سازنده ای بوده است.
تاریخ همیشه سوبژکتی داشته است.
۷
به قول حریفی به نام مارکس
« تاریخ بی سوبژکت نیست.
تاریخ سوبژکت مند (فاعل مند) است.»
۸
این یکی از کشفیات بزرگ مارکس و انگلس بوده است.
با همین کشف بوده که ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی (فرانسه قرن ۱۸ و فویرباخ) به ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی اعتلا یافته است.
ماتریالیسم ماقبل مارکس و انگلس منفعل و تماشاچی بود.
به سوبژکت تاریخ ایمان نداشت.
منادی اوتوماتیسم تاریخ (خودپوئی پدیده ها و روندهای جامعه) بود.
شاید نویسنده محترم به قهقرای ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی سقوط کرده اند.
مگر در این واویلا خود خدا به دادمان برسد.
۶۰۶٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور محترم امراله نصرالهی
نثری شیوا و صاف و ساده و صادقانه و در عین حال منصفانه بسته به شرایط تاریخی و فلسفه وجودی واقعیتهای تاریخی.
۶۰۶۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۲
|