ارشادات پوستیِ معاون وزیر ارشاد به کانون نویسندگان
عبدالقادر بلوچ
•
معاون فرهنگی وزارت ارشاد، در فرمایشی که کمتر فرهنگی و بیشتر ارشادی است، در مورد کانون نویسندگان ایران فرمودهاند که اعضاء آن یا از دنیا رفتهاند یا در شرایطی هستند که دیگر حال و حوصله فعالیت ندارند، بنابراین طبعاً میتواند پوستاندازی کند که هم به نفع کانون باشد و هم به نفع نویسندگان آن.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٨ بهمن ۱٣۹۲ -
۱۷ فوريه ۲۰۱۴
معاون فرهنگی وزارت ارشاد، در فرمایشی که کمتر فرهنگی و بیشتر ارشادی است، در مورد کانون نویسندگان ایران فرمودهاند که اعضاء آن یا از دنیا رفتهاند یا در شرایطی هستند که دیگر حال و حوصله فعالیت ندارند، بنابراین طبعاً میتواند پوستاندازی کند که هم به نفع کانون باشد و هم به نفع نویسندگان آن.
به نظر من کانون نویسندگان ایران بهتر است دست از مقاومت و سرسختی بردارد و پیشنهادِ پوستی معاون وزیر ارشاد را بپذیرد و پوست خود را بیندازد. البته میشود به بحثهایی که سیدعباس حال و حوصلهاش را ندارد دامن زد. مثلاً: "کانون پوستش کجا بوده؟" یا "کانون اگر پوستی داشت نظام آن را تا حالا کنده بود." اما از این بحثها فایدهای حاصل نمیشود. در عوض کانون نویسندگان ایران در دولت یازدهم، نمیتواند فعالیت کند و مجبور میشود، مثل قبل بی توجه به دولت، به فعالیت بی وقفه ی خود ادامه بدهد.
اعضاء پیر کانون نویسندگان باید از همین سید عباسِ جوانِ پنجاه ساله درس پوست انداختن بگیرند. ایشان نه تنها پوست بلکه پوستین هم انداخته و دیگر عبا و عمامه نمیپوشد و میبینید که با پکل خودش به معاونت وزارت هم رسیده است. اگر نمیخواهند از معاون وزیر عبرت بگیرند از خود وزیرِ عبا و عمامه انداخته عبرت بگیرند. البته باز هم کانون نویسندگان ایران میتواند سرسختی نشان بدهد و عوض پوست اندازی به سید عباس بگوید:"برو به همان دفتر تبلیغات حوزه ی علمیه بچسب که برازنده ی تست." اما آیا درست است که یک کانون با کسی که فقه و علوم قرآنی خوانده اینگونه صحبت کند؟
اصولاً پوست انداختن چیز بدی نیست که دوستان کانون نویسندگان ایران مسئله را آنقدر بزرگ کردهاند. خود حضرت امام(ره) تا زمان وفات مرتب پوست میانداختند. به طوری که مارها از سرعت پوست اندازی ایشان حیرت کرده بودند. این را بالاخره جناب آیتالله هاشمی رفسنجانی یک وقتی که صلاح بدانند در خاطراتِ مارمولکیِ خود برایتان تعریف خواهند کرد. خود حضرت رهبر هم از لحاظ پوست انداختن، مثال خوبی است. ایشان از این نطق تا آن نطق، زمین تا آسمان پوست میاندازند. اصلاً مگر میشود بدون پوست اندازی آدم مثل جنتی جوان بماند؟ شما نگاه کنید به سیمین بهبهانی. اصلاً حوصله ی کار کردن ندارد. هی میگوید که وطن ترا میسازم با خشت جان خویش. یا نگاه کنید به اسماعیل خویی. از بس بی حوصله هست هر روز با انتشار شعری مشتی فشرده میشود بر گلوی استبداد. یکی و دو تا که نیستند. البته بعضی از آنها مثل مختاری و پوینده همانطور که حجهالاسلام سیدعباس خلاصه فرمودند، از این دنیا رفتهاند. چطوری رفتهاند را دیگر کار نداشته باشید. خداوند خودش در قرآن میفرماید که اجل که برسد یک دم نه جلو میافتد نه عقب میافتد. بالاخره از این دنیا رفتند یا بردندشان، در بحث اجل، فرق چندانی ندارد. شاعر فرموده: "انسان مردنی است. پوست انداختن را به خاطر بسپار". به هر حال باید قبول کنیم که برخی از اعضاء کانون نویسندگان در این دنیا نیستند. تازه اگر بودند، حالا بی حوصله بودند و دیگر دل و دماغ کار کردن نداشتند. نگاه کنید به بازماندگان اتوبوس ارمنستان. اینها را تا لب دره بردند اما خودشان از این دنیا نرفتند. حالا از فرط بی حوصلگی مدام در حال انتشار کتاب هستند. نگاه کنید به زنده یاد کوشان که آنقدر بی حوصله بود که حاضر شد از دنیا برود اما پوست نیندازد. یا همین فرج سرکوهی را نگاه کنید! پوستش را رنگ کردند. باز هم پوست نمیاندازد و از شدت بی حوصلگی که حال و حوصله ی فعالیت ندارد اینترنت را پر کرده از بحثِ "فرهنگی کارانِ امنیتی".
اگر اینها پوست میانداختند، دعوت میشدند به دیدار رئیس جمهور تدبیر و امید. او اگر به آنها تدبیر نمیداد، امید که میداد. این امیدِ لامصب آدم را جوان و شاداب میکند. این رئیس جمهورِ لاکردار به آدم سبد کالا میدهد و همین حالا میدهد. روغن است که در انتظار نان خشک نویسنده است و این همه در گروی یک پوست انداختن!
حالا جالب اینجاست که این نویسندگان با اینهمه سرسختی و لجاجت و مقاومتشان برای پوست اندازی، نفسی هم ندارند. اگر در کنجی، خلوتی، بیابانی، خرابهای، دو دور طناب را بپیچی دور گردنشان و ده دقیقه آن را نگه داری در جا میمیرند.
|