اهمیت معنا و مفهوم در زندگی از دیدگاه روانشناختی
ماهانه آلمانی زبان "روانشناختی امروز" - برگردان: دکتر مسعود کریم نیا
•
تاتیانا شنل روانشناس شخصیتی با پژوهش پیرامون "روانشناختی معنا و مفهوم زندگی" کار پیشتازانه ای را انجام داده: ما امروزه چگونه هستیم؟ معنا و مفهوم در بین آلمانی ها از چه متایعی تغذیه می شوند؟ و دین داری چه نقشی در آن ایفا می کند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱ اسفند ۱٣۹۲ -
۲۰ فوريه ۲۰۱۴
نوشتار زیر از نشریه ماهانه آلمانی زبان " روانشناختی امروز " (Psychologie Heute)، شماره فوریه 2014 ( دی ماه 1392) ترجمه شده.
اهمیت معنا و مفهوم در زندگی از دیدگاه روانشناختی
"هنگام صحبت پیرامون مفهوم زندگی، بحث بر سر خوشبختی نیست، بلکه در آن چیزهایی مهم و با ارزش مطرح اند"
تاتیانا شنل ( Natiana Schnell Natiana Schnell)1 روانشناس شخصیتی با پژوهش پیرامون "روانشناختی معنا و مفهوم زندگی" کار پیشتازانه ای را انجام داده: ما امروزه چگونه هستیم؟ معنا و مفهوم در بین آلمانی ها از چه متایعی تغذیه می شوند؟ و دین داری چه نقشی در آن ایفا می کند؟ خانم شنل به پرسش های زیر این نشریه پاسخ داده است.
پرسش: تعریف شما از افرادی که به معنای واقعی سرشار از معنا و مفهوم زندگی هستند چیست؟
پاسخ: آماری که ما جمع آوری کرده ایم بسیار گویا هستند: انسان هر چه بیشتر بتواند خود را در یک رابطه فرافردی قرار داده و پذیرای مسئولیت شود، زندگی خود را با مفهوم تر تجربه می کند. مهم ترین چیزی که مفهوم دارکردن زندگی را بارورتر می کند، موضوع " نسلیت " (آلمانی Generativitaet) است که مهم ترین سرچشمه مفهوم داری است: انجام و یا ایجاد کاری با ارزش ماندگار، احساس مسئولیت در انتقال تجربیات،دانش و توان به نسل های آینده و بشریت به طور عام و رفتار مناسب با آن. به این جهت فعالیت های خیرخواهانه، معنا و مفهوم بخش به زندگی هستند.
پرسش: آیا شما می توانید لیست راهنمای مشخصی از مفهوم زندگی ارایه کنید؟
پاسخ: البته یک نسخه که نه، اما انسان می تواند چهار ویژگی مهم را که برای روانشناختی مفهوم زندگی مهم اند عنوان کند:
اهمیت داشتن، جهت و مسیر، تعلق داشتن و صحت . به این ترتیب بایستی روش و طریقی را که رفتار می کنیم برای ما- و مهم تر از آن برای دیگران حائز اهمیت باشد: "آنچه انجام می دهم واقعا برای من مهم است". ما همچنین نیازمند یک جهت یابی روشن می باشیم، یک قطب نمای مفهوم که به ما نشان می دهد زندگی می بایست کدام سو برود و کدام سو نرود. همچنین تعلق به یک مجموعه بزرگتری که برای انسان به عنوان موجودی اجتماعی مولد مفهوم احساس "ما" بودن باشد: در خانواده، در محفل دوستان، در حوزه همکاران یا گروه همفکران. همچنین تحقق خویش و گرایش حاد به فردیت به صورت بارزی در راه معنا و مفهوم کمکی نمی کند. چهارمین عامل ویژه عبارت است از رفتار ما، آیا کارهایی که انجام می دهم واقعا تناقض ندارند؟ آیا آنها در زمینه های گوناگون با مبانی اهداف زندگی و ارزش های من در انطباق هستند؟ مهم این است که به خویشتن وفادار باشیم و این همچنین بدان معناست که از انجام کارهایی هم پرهیز کنیم. این معنا هم در این امر نهفته است که موضع اتخاذ کنیم و برای آنچه که حائز اهمیت می دانیم با علاقه به فعالیت بپردازیم و یا با صراحت آنچه را که صحیح می دانیم اعلام کنیم. در همه این موارد تعادل و گوناگونی حائز اهمیت اند. به این معنا که فعالیت های خود را نه صرفا" برای خویش و نه صرفا" برای دیگران انجام دهیم.
پرسش: دلیل تفاوت پدیده های خوشبختی و مفهوم از دیدگاه روانشناختی چیست؟
پاسخ: مهم ترین تفاوت این است که در زمینه مفهوم، احساس راحتی- به این معنا که حتی الامکان احساسات مثبت اصلی ترین نقش را ایفا نمی کند. در زمینه مفهوم زندگی انجام کار صحیح و با ارزش برای فرد حائز اهمیت است، یعنی اولویت داشتن آن بر لذت. این به آن معنا نیز هست که انسان فعالانه اهداف خویش را تعقیب کرده و قادر به نه گفتن هم باشد.
این موضوعی است غالبا" دشوار که همواره با احساس صرفا" خوب همراه نیست. اما در میان مدت و دراز مدت مفهوم دار بودن از نظر احساسی راهبرد بهتری است. کسانی که در جستجوی معنا و مفهوم زندگی هستند در قیاس با افرادی که به دنبال خوشبختی هستند، خود را سرزنده تر، فعال تر و سرگرم تر تجربه می کنند. زیرا در یک زندگی مفهوم دار، انسان در مقایسه از منابع پایدارتری برخوردار است، و انسان بیشتر در صدد رشد نقاط قوت خویش است و یا به دنبال ایجاد پیوند های قابل اتکائی است.
به عنوان مثال، تلویزیون می تواند به طور موقت مطمئنا موجب آرامش شود، اما پرسش های ما نشان می دهند که بیشتر افراد در تعاقب، تلویزیون را فارغ از مفهوم تجربه می کنند و در حقیقت خود را از این بابت خوشبخت احساس نمی کنند.
پرسش: آیا پژوهش پیرامون معنا و مفهوم می تواند طرح مبحث اخلاقیات پیرامون سعادت بشر را در نهایت جوابگو یاشد؟
پاسخ: در پژوهش پیرامون مفهوم، سعادت بشر امروزه نقش مهمی ایفا می کند و انسان می بایست این دو مقوله را از هم جدا کند. کیفیت های زندگی گوناگون است و درست برخورداری از مفهوم الزاما فارغ از احساسات و تجربیات منفی نیست. در نظر مطروحه توسط ارسطو پیرامون سعادت کمی کج فهمی وجود دارد که صرفا" آن را سعادتمندی ترجمه کرده اند. در واقع این موضوع در اصل حول محور یک زندگی صحیح دور می زند. انسان می بایست توان ها، استعدادها و نقاط قوت خویش را رشد داده و آنها را به ثمر برساند. طبیعتا" این بدان معناست که انسان خود را خوب احساس کند.اما از دیدگاه ارسطو آنچه تعیین کننده است این که زندگی و رفتار خوب فردی همزمان برای جامعه هم خوب و قابل توصیه است.
پرسش: تقریبا در همه موارد تحول ارزش ها در معنای "نابودی ارزش ها" فهمیده می شود، همانگونه که کثرت گرایی مدرن و پست مدرن در همه موارد "فاقد جهت یابی" معنا می دهد. گرایش اکثر تحلیل گران شرایط روز حاکی از فروپاشی نهادهای مشوق ارزش و مفهوم مانند خانواده، سندیکاها یا کلیساهاست. آیا به این دلیل ما در شرایط بحران به سر می بریم- یا اینکه با این وجود مفهوم را ایجاد و تجربه می کنیم؟
پاسخ: من بر این باور نیستم که انسان های مدرن از "تور حمایتی مفهوم و معنا پایین افتاده و تنها و بی پناه"شده اند، بلکه انسان در "پیچیدگی بودن دچار سرگیجه شده" . اینها مواردی هستند که به عنوان مثال روانشناسانی چون اورزولا ویرتس ( Ursula Wirtz ) و یورگ سوبلی(Joerg Zoebli ) عنوان کرده اند.
مخالفت من به سادگی بر سر این نیست که چون این تحلیل ها به ندرت با میانگین تجربیات "ذهنی" انسان ها منطبق است. پژوهش ما به عنوان نمونه نه تنها کمبود قابل ملاحظه ای در معنا و مفهوم شخصی نشان نمی دهد- بلکه برعکس صرفا" در بین هر بیست نفر آلمانی صرفا" در یک مورد می توان از بحران مفهوم صحبت کرد.
پرسش: در مورد گروهی از مردم که شما آنها را کشف کرده اید که تحت عنوان " بی تفاوت ها" حائز اهمیت فراوان می شود، به این خاطر که بر اساس محک های.تا کنونی پژوهش مفهوم، اساسا" نمی توانسته وجود داشته باشد.
پاسخ: گروه نامبرده همزمان از معنا و مفهوم اندکی در زندگی برخوردار است و دچار بحران مفهوم زندگی هم نیستند. این گروه شامل حدود یک سوم از مردم می شود. از هر سه نفر، زندگی یک نفر سرشار از تجربه و مفهوم نبوده و اما از این بابت در رنج هم نیست.
این پدیده واقعا در پژوهش سنتی مفهوم که بیشتر متکی به نظرات ویکتور فرانکل Viktor Frankl)) است ، در نظر گرفته نشده. در فرضیه فرانکل صحبت از یک انگیزه عمومی تجربه معنا و مفهوم در انسان است و بدین ترتیب یک نگرش تک بعدی است؛ یا فرد با برخورداری از مفهوم، خود را خوب احساس می کند – یا من از نظر روانی در یک بحران مفهوم رنج می برم و در خلائی وجودی به سر می برم. اما ما از طریق جمع آوری اطلاعات جداگانه پیرامون این دو نظریه به تصویر دیگری رسیدیم. ویژگی گروه مذکور (بی تفاوت ها) بیش از هر چیز دیگر این است که آنها فارغ از جریان نسلیت و وابستگی بوده وبیشتر جوان هستند و غیر متاهل، بسار جهت گیری علمی و کاربردی دارند و از موضع غیرمذهبی و غیرمعنوی برخوردارند. نزد آنان همه گونه تفسیر زندگی یا مشابه است و سطح پایین دارد و یا جدیت آنها برایشان کمتر است تا انسان هایی که دچار بحران مفهوم هستند. آنها در مجموع چه برای خود و چه برای دیگران علاقمندی و فعالیت کمتری دارند و زندگی آنها بیشتر سطحی است. ضمن اینکه نیاز به شناخت خویش در بین آنها رشد بسیار اندکی داشته . اما تمام این مسائل تاثیرات قابل ملاحظه ای هم بر سلامت روانی گروه ندارد.: افسردگی و نگرانی در بین آنها همانند افرادی که زندگی خویش را با اهمیت می دانند کم است. سلامت ذهنی، اما به عکس از میزان خرسندی و احساس رضایت از زندگی به مراتب کمتری برخوردارند.
پرسش: آیا شما می توانید در این مورد صحبت از "خودبیگانگی" کنید؟
پاسخ: ما در زمینه پژوهش گروه "بی تفاوت ها" هنوز در آغاز کار هستیم. اما طبیعی است هنگامی که افراد بی تفاوت، سطحی، فاقد هر نوع فعالیت عمیق و بدون جهت یابی ارزشی و مفهومی زندگی می کنند و حتی هنوز متوجه این موضوع هم نیستند و یا آنرا به عنوان یک مشکل ادراک نمی کنند ، می توان از موضوع از خود بیگانگی صحبت کرد. برخی هم اساسا با چیزی بنام "معنا و مفهوم" آشنا نیستند.
تجربه آگاهانه زندگی و یا حتی شناخت خویش به عنوان سرچشمه های مفهوم نزد بی تفاوت ها یا بر این اساس بسیار ضعیف است و یا اساسا" برایشان مطرح نیست. شاید این موضوع را بتوان اینگونه بیان کرد که بی تفاوت ها هر چند یک من واقعی را رشد می دهند، اما هنوز راهی به سوی " خویشتن حقیقی" نیافته اند- حتی زمانی که من آن را در زندگی تجربه نکرده و نمی توانم نشان دهم، من واقعا" چه کسی هستم؟ همانگونه که پژوهش های روانشناس ربکا شلگل (Rebeka Schlegel ) ثبت کرده است، زمانی که فرد راه به شناخت خویش بگشاید، حاصل آن برخورداری از مفهوم می شود. من گمان می کنم سئوال پیرامون مفهوم برای بسیاری امروزه از این نظر مطرح نمی شود ، زیرا که عواملی چون فشار راندمان و رقابت روزانه، تلاش در راه یافتن شغل و پیشرفت شغلی، تجاری شدن رو به رشد آموزش و کوتاه شدن دوران دبیرستان و دانشگاه ، کمتر این امکان را برای فرد باز می گذارد که به تجربه خویشتن پرداخته یا از خود سئوال کند که آیا این "من"ی که اینطور عمل می کند واقعا کسی است که شخصا" اصالتا" طالب آن است و یا زندگی پربارتری دارد. این عوامل بازدارنده ادراک معنا و مفهوم طبعا" شامل بی تفاوت ها نشده ، اما به خاطر جوانتر بودن میانگین سن آنها، به هر حال در قیاس با افراد مسن تر بیشتر در معرض خطر قرار دارند.
پرسش:ایا شما بین مفهوم زندگی و ارزش ها تفاوت قایل می شوید؟
پاسخ: ارزشها عبارتند از باورهایی که در ماوراء شرایط ویژه نمایشگر موقعیت ما یا رفتار مطلوب هستند. به خاطر این تجربه و طبیعت عقلانی ارزش ها اساسا" با تفسیر زندگی متفاوتند: ارزش ها از حوزه فردیت فراتر می رود، اما تفاسیر زندگی با زندگی فردی بطور تنگاتنگ درآمیخته است. اینها از طریق قرارگرفتن در یک کلیت بزرگتری پدید می آیند. در حالی که ارزش ها شرایط قراردادی بایدها را تعیین می کند، معنا و مفهوم زندگی به صورت تفاسیر زندگی بیانگر رابطه مشخص فرد در بودن با آنچه که باید باشد، است: این تفسیرها ارزش ها را هم در بر می گیرد، اما با آنها یکی نیستند. از اینرو تحقیقات نشان می دهند که حتی ارزش های مشابه و برابر با تفاسیر از زندگی کمتر هماهنگی دارند: این نشان شفافی است که محتواهای یکسان زمانی که بصورت جهت یابی مواضع و مفهوم های واقعی رده بندی می شوند به صورت های گوناگون ارزش گذاری می شوند.
به این خاطر من تفاسیر زندگی را به عنوان "مفهوم- در-اجرا" و " ارزش های تجربه شده" قلمداد می کنم. این واقعا" دو چیز متفاوت است زمانی که انسان صرفا" سئوال می کندکه انسان خود چه چیزی را صحیح و مهم میداند و یا زمانی که سئوال می شود فرد واقعا چه انجام می دهد.
پرسش: شما موضوع روانشناسی را از دانش تفکر بشری، رفتار و تجربه زندگی گسترده تر کرده و آن را به عنوان دانشی از تفکر بشری، رفتار و تجربیات زندگی در روابط به هم تنیده بزرگ تر تعریف می کنید.
پاسخ: من تفاسیر زندگی و مفهوم زندگی را به طور کاملا" عام به عنوان مقولاتی درک می کنم که بدون آن تصویر روانشناختی انسان ناقص است و می بایست ناکامل بماند. البته در بحث روانشناختی شخصیتی این موضوع جدیدی نیست که رفتار، حاصل جمع تعاملات درونی انسان ها، بازی مشترک انسان و محیط است.
اما برای من تعیین کننده " تفسیر" ذهنی ای ا ست که فرد از محیط ارائه می کند ، یعنی تحلیل موقعیتی که البته از نظر پژوهش روانشناسی تا کنون به ندرت مورد توجه قرار گرفته است. اما از آنجا که این تفاسیر و به همین ترتیب چون مفهومی که در مورد یک چیز و یا یک محتوا را فرد ارائه می کند – را نمی توان پیش بینی کرد، جمع آوری تجربی همراه با درآمیختن نظرات تحلیلی قدم مهمی است. از اینرو در آینده به عنوان مثال در دنیای کار و شغل دیگر صرفا" دستمزد مالی مطرح نیست، بلکه شرکت در روابط به هم تنیده و گسترده تر مسئولیت اجتماعی و معنا و مفهوم دار یودن و عملکرد شغلی اهمیت پیدا می کند. همچنین در مدرسه و امور آموزشی دیگر تنها ارائه مسائل علمی در درجه اول قرار نداشته ، بلکه به همان میزان مسائلی چون کمک به رشد شخصیت ، تجربه خوشبختی و معنا و مفهوم اجتماعی مطرح خواهد بود.
معنا و مفهوم زندگی از این 26 تفسیر از زندگی حاصل می شود.
گردآوری های پژوهشی خانم شل پنج بعد اصلی و 26 تفسیر از زندگی را به این صورت عنوان می کند.
1- استعلاء (Transcendence) فردی – به صورت عمودی
گذار از نیازهای فردی و جهت یابی به سوی کلیتی بزرگتر
-به سوی نیروئی ماوارء الطبیعه
-دینداری کورکورانه – ارتباط فردی با خداوند
-معنویت- جهت یابی به سوی یک واقعیت دیگر و باور به سرنوشت
2- استعلاء فردی- به صورت افقی
گذار از نیازهای فردی و جهت یابی به سوی کلیتی بزرگتر
- به سوی روابط کلی تری در این دنیا
-فعالیت اجتماعی: فعالیت جدی برای منافع عمومی و حقوق بشر
-وابستگی به طبیعت: هماهنگی و وابستگی به طبیعت
-جستجوی خویشتن خویش و در گیری با خود (حقیقی)
-سلامتی : حفظ سلامتی و ورزش (استعلاء جسمی)
3-تحقق خویش
رشد فعالانه نقاط قوت خویش
-چالش طلبی : کنجکاوی پیرامون چیزهای نو، تنوع وریسک
-فردگرائی: فردیت و تجربه نقاط قوت
-قدرت: مبارزه و سلطه جوئی
-رشد: تمرکز در راه رسیدن به اهداف و رشد
-راندمان: توان و موفقیت
-آزادی: غیروابستگی و خود تصمیم گیری
-دانش:پرسیدن، جمع آوری اطلاعات و فهم امور
-خلاقیت: بکارگیری فانتزی و ترتیب خلاقانه امور
4-احساس ما بودن و احساس خوب داشتن
"عشق به خویش و دیگری"
-جمع: نزدیک شدن به یکدیگر و دوستان
-عشق: روماتیسم و روابط درونی
-راحتی: خرسندی و لذت
-پیشگیری: فکر کردن به آن و آمادگی برای کمک
-تجربیات آگاهانه: توجه و مناسک
-هارمونی: متعادل بودن و هماهنگ بودن با خویش و دیگران
5- نظم
پاسداری و اعتدال
-سنت: پایبندی به مقررات ، سنت ها و عادت ها و رسوم
-ثبات: پراگماتیسم و پیوند با روباط کاربردی
-اخلاق: جهت گیری به سوی ارزش ها و مقررات شفاف
-تعقل : ارزیابی و عقل گرایی
به طور کلی این پنج بعد و 26 تفسیر معنا و مفهومی زندگی نافی یکدیگر نمی باشند، بلکه فرد می تواند آنها را با هم پیوند دهد- که البته باید اینچنین نیز باشد. به این جهت خانم شنل دریافت که هرچه برخورداری از مفهوم زندگی گسترده تر بوده واز سرچشمه های عمیق تری برخورداد باشد و هرچه ابعاد بیشتری در معنا و مفهوم زندگی دخیل باشند، معنا ومفهوم زندگی فرد از اعتلای بیشتری برخوردار است.
به ویژه بعد اعتلاء افقی با سرچشمه های مفهمومی سلامت، وابستگی به طبیعت، فعالیت اجتماعی ،شناخت خویش و از همه مهم تر نسلیت حائز اهمیت ویژه ای است.
هر کسی که تلاش در جهت باروری ماوراء فردی را شعار خویش قرار دهد ، هم دریافتن مفهوم زندگی و هم تجربه معنا و مفهوم صرفا" یک جهت را می شناسد، پیشروی . در یک پژوهش بسیار وسیع جهانی در بین 50000 مورد اثبات شده که افرادی که به کارهای خیر می پردازند ، به طور میانگین شش سال نسبت به دیگران بیشتر عمر می کنند.
شنل با کمال تعجب به پدیده ای که تا این زمان نادیده گرفته شده بود پی برد که بیش از 30 درصد افراد در آلمان که نسبتا" قشر وسیعی به شمار می روند، در زمره " بی تفاوت ها" قرار می گیرند که در بین آنها موضوع تجربه معنا و مفهوم کمتر مطرح است و این موضوع با احساسات منفی ای چون نگرانی و افسردگی همراه نیست.
نتایج پژوهشهای خانم شنل تصویر دیگری هم پیرامون بی دینان ارائه میکند. غالباً بی دینان را با بی معنا و مفهومی در زندگی در ارتباط قرار میدهند.: بی دینان نه قادرند مفهومی را در زندگی تجربه کنند، نه اخلاقی عمل می کنند و نه شکرگزاری را می شناسندو و مترصد عواقب اعمال خویش نیستند.
اما خانم شنل کشف کرد که بی دینی به هیچ وجه نبایست نافی فقدان معنا و مفهوم در زندگی در نظر گرفته شود: از این رو بی دینان در قیاس با "مومنان" هرچند کمتر احساس معنا و مفهوم دار بودن میکنند، اما غالبا مواجه با بحران مفهوم نمیشوند. برخی بی دینان بر خلاف پیش داوریها از یک نوع بسیار بارز بعد مفهوم ما- و احساس آرامش و یا از تفاسیر ویژهای همچون شناخت خویش، آزادی یا آگاهی برخوردارند.
* * *
1- خانم تاتیانا شنل در شهرهای گوتینگن و هایدلبرگ آلمان و لندن و کمبریج تحصیل کرده و در زمینه "دینداری کورکورانه – پیرامون روانشناختی معنا ومفهوم زندگی" در دانشگاه تریر آلمان موفق به اخذ دکترا گردیده و در حال حاضر سرپرست بخش روانشناختی شخصیتی با موضوع ویژه روانشناختی معنا و مفهوم در انستیتوی روانشناختی دانشگاه شهر اینسبورگ آلمان است.
علاقمندان به این موضوع در این سایت مطالب بیشتری را خواهند یافت.
www.sinnforschung.org
|