از : مسیح کردپور
عنوان : داشتن شهامت در اقرار به خیانت
با درود به رفیق رقیه دانشگری کاش همه خطا کردگان وخیانتگران به اندازه ایشان شجاعت داشتند که به خطا وخیانت خود اقرار کنند افرادی چون فرخ نگهدار وعلی کشتگر هستند که اگر هزاربار هم ازخلق ایران عذر خواهی کنند هرگزخیانت اگاهانه انان نه فراموش خواهد شدونه بخشیده خواهد شد.واما چرا گفتم قرار به خیانت ونه خطا.درسالهای ۵۷.۵۶.۵۸.نوجوانی بیش نبودم وابستگی تشکیلاتی هم نداشتم مطالعه سیاسی چندانی هم نداشتم اماهرگز ازواژه انقلاب را بکآرنبردم وازقیام شکوهمند ۲۲بهمن یاد می کردم.هرگز جایگزینی خمینی به جای شاه راتوسط امپریالسم جهانی به سرکردگی امریکا را انقلاب ندانستم جایگزینی که بسیار شتاب زده.صورت گرفت.من نوجوان ان دوره اشکارآ شاهد بودم بعداز ازادی زندانیان سیاسی که اکثرا چریکهای فدایی خلق ومجاهدین خلق بودند وبه سرعت جنبش مردم به سمتی میرفت که رهبری جنبش را چریگهای فدایی خلق ومجاهدین خلق به عهده می گرفتندوامپریالسیم جهانی دقیقا به علت ترس از روی کار امدن یک رژیم کمونیستی در ایران خمینی را جایگزین شاه نمودند.رفیق رقیه اینک دقیقا بر این امر واقف است.چگونه ان زمان واقف نبودند.شاید هم واقف بودندوبه نمایندگی وکسب قدرت می اندیشیدنداگر حافظه ام خطا نکند ایشان کاندیدای سازمان غاصب نام پرافتخار چریکهای فدایی خلق بودند.رفیق رقیه شما جزوه کوجک درباره شرایط عینی انقلاب به قلم رفقا اشرف دهقانی ومحمد حرمتی پور را اگر ان زمان دور ازعافیت طلبی مطالعه میکردید اینک ابراز ندامت رامجبورنبودید بکنید .اری رفیق شما خیآنت کردید.شما درتحکیم پایه های این رژیم نقش مستقیم داشتید.اری شما درعمرهای برباد رفته زندگی های به هدر رفته نقش مستقیم داشتید.رفیق رقیه چرا در ندامت نامه هیچ اشاره ای به درسنی تفکرات چریکهای فخ خلق یابزعم شما جریان اشرف دهقانی وازنگاه من وارثین حقیقی نام پرافتخار سازمان چریکهای فدایی خلق نکردید شایدهم هنوز اشرف دهقانی را بازمانده ای از دوران کودکی میدانید .با تمامی اینها درود بر شما وبازگشت شما را به اغوش گرم مردم تبریک می گویم.اما فرخ نگهدار ها چنان کردند که هنوز هم باید بدیده شک حتی به این سایت نگریست که شایدگردانندگانش وابستگان رژیم ملایان باشند.موفق باشی دوستدارت مسیح
۶۹۱٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۴
|
از : مسیح کردپور
عنوان : داشتن شهامت در اقرار به خیانت
با درود به رفیق رقیه دانشگری کاش همه خطا کردگان وخیانتگران به اندازه ایشان شجاعت داشتند که به خطا وخیانت خود اقرار کنند افرادی چون فرخ نگهدار وعلی کشتگر هستند که اگر هزاربار هم ازخلق ایران عذر خواهی کنند هرگزخیانت اگاهانه انان نه فراموش خواهد شدونه بخشیده خواهد شد.واما چرا گفتم قرار به خیانت ونه خطا.درسالهای ۵۷.۵۶.۵۸.نوجوانی بیش نبودم وابستگی تشکیلاتی هم نداشتم مطالعه سیاسی چندانی هم نداشتم اماهرگز ازواژه انقلاب را بکآرنبردم وازقیام شکوهمند ۲۲بهمن یاد می کردم.هرگز جایگزینی خمینی به جای شاه راتوسط امپریالسم جهانی به سرکردگی امریکا را انقلاب ندانستم جایگزینی که بسیار شتاب زده.صورت گرفت.من نوجوان ان دوره اشکارآ شاهد بودم بعداز ازادی زندانیان سیاسی که اکثرا چریکهای فدایی خلق ومجاهدین خلق بودند وبه سرعت جنبش مردم به سمتی میرفت که رهبری جنبش را چریگهای فدایی خلق ومجاهدین خلق به عهده می گرفتندوامپریالسیم جهانی دقیقا به علت ترس از روی کار امدن یک رژیم کمونیستی در ایران خمینی را جایگزین شاه نمودند.رفیق رقیه اینک دقیقا بر این امر واقف است.چگونه ان زمان واقف نبودند.شاید هم واقف بودندوبه نمایندگی وکسب قدرت می اندیشیدنداگر حافظه ام خطا نکند ایشان کاندیدای سازمان غاصب نام پرافتخار چریکهای فدایی خلق بودند.رفیق رقیه شما جزوه کوجک درباره شرایط عینی انقلاب به قلم رفقا اشرف دهقانی ومحمد حرمتی پور را اگر ان زمان دور ازعافیت طلبی مطالعه میکردید اینک ابراز ندامت رامجبورنبودید بکنید .اری رفیق شما خیآنت کردید.شما درتحکیم پایه های این رژیم نقش مستقیم داشتید.اری شما درعمرهای برباد رفته زندگی های به هدر رفته نقش مستقیم داشتید.رفیق رقیه چرا در ندامت نامه هیچ اشاره ای به درسنی تفکرات چریکهای فخ خلق یابزعم شما جریان اشرف دهقانی وازنگاه من وارثین حقیقی نام پرافتخار سازمان چریکهای فدایی خلق نکردید شایدهم هنوز اشرف دهقانی را بازمانده ای از دوران کودکی میدانید .با تمامی اینها درود بر شما وبازگشت شما را به اغوش گرم مردم تبریک می گویم.اما فرخ نگهدار ها چنان کردند که هنوز هم باید بدیده شک حتی به این سایت نگریست که شایدگردانندگانش وابستگان رژیم ملایان باشند.موفق باشی دوستدارت مسیح
۶۹۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۴
|
از : محمد براتی
عنوان : احسن براین بانو...
احسن براین بانوی مبارز! البتــه من عضوهیچ سازمانی نبوده ونیستــم وبه همین دلیل هم این بانو را خوب نمیشناســم ودرجریان مبارزات ایشان هم نبوده و نیستم... ولی تعریف های کسانی را که میشناسمشان برایم کافی است تا اورا بانوی مبارز خطاب نمایــم، ضمن اینکه صداقت و رشادت درسخنان ایشان کاملا" هویداست،
اما،بهرحال درهمین مملکت بوده ،هستیــم وزندگی میکنیــم وکم وبیش درجریان اتفاقات بوده وهستیــم، به عنوان یک شهروند ساده ناظر براعمال سازمان ها ازجمله سازمان چریک های فدایی خلق بوده وبراین باورم، حزب توده ایران بخاطر افکارش و نیز با بودن سازمان جوانی همچون"چریک های فدایی خلق" هرکزنمی توانست عضــوگیری کنــد و بر وزن اش بیافزایــد. لذا،به همین دلیل درفکر جذب این سازمان شــد...درنتیجــه این سازمان چنــد شقــه شد که بزرگترین آن بنام های اکثریت و اقلیت مطح بودند، طبیعی است هرسازمانی که درآن انشعابی رخ دهد، ضعیف وتا اندازه زیادی کارآمدی خود را از دست خواهــد داد! وبراین باورم همــه ی آن مطالبی که این بانوی شجاع در سخنرانی اش بیان کرده وآن مطالبی را که ایشان نتوانسته بگوید ویا به احترام همرزمان اش نخواست بگوید ازجملـــه همدست نظام ضداستکباری شدن، همدست نظام ضداکپریالیستی شدن برای از بین بردن رقبایی همچون جبهــه ملی، نهضت آزادی، روشنفکرانی با گرایش ملی گرایانه، مجاهدین خلق و... وحتی پیــداکردن وآدرس دادن خانه های تیمی مجاهدین و... همــه ی اینها دستورات حزب توده ایران بوده برای ازبیــن بردن رقبای خود، چون این حزب پیش خود فکرمیکرد که با بودن این احزاب بهرحال دین باور نمی تواند قدرتی جــذب کنــد وبه همین جهت در نابودی شان نهایت تلاش را کرد وسازمان چریک های فدایی خلق (اکثریت) هم دستورات حزب توده را اجراء کرد... به شخصــه امیدوارم جناب آقای فرخ نگهــدار خلـق باور! روزی همــه ی اینها برای خلق ایران ونیز برای تاریخ نویسان از خود بجای بگذارد، بهرحال چــه بدتان بیایــد ویا نه، ما مردم اینگونه فکرمیکنیــم،.
۶۱۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲
|
از : سیمین اصفهانی
عنوان : آفرین فران عزیز
حرفهای روشن وبا صدا قتت
صدای تو
صدای فریا د اعتراص
هزاران جان شیفته خفته در خاک است
بگذار یاوه گویان را
۶۱۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حافظ طاهری
عنوان : صداقت و رشادت و فروتنی
با سلام به رفیق رقیه دانشگری ,
در مورد برخورد با گذشته تان باید بگویم : " چو از دل برآید- بر دل نشیند "
من از فدائی غیر از این انتظار ندارم: صداقت و رشادت و فروتنی
من نیز با شما موافقم که : فتنه از عمامه خیزد نی ز "قم "
باقی ماجرا هم تکرار پر ملال منتقدان حرفه ای است که اینجا و هر جا فریاد گوشخراش " من از اول می دونستم " سر می دهند تا خود راضی کنند و دیگران را نه راضی.
برایتان سلامتی , شادی , مهر و موفقیت در ادامه راه مبارزاتی تان آرزومندم .
۶۱۰٣۲ - تاریخ انتشار : ۹ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : آقای حسن بنا
واقعأ قصد من سربه سر گذاشتن با کسی نیست و مثل شما آزادم برداشت خود را بیان کنم اما زمانی که مرا خطاب قرار داده و حرفهای من را بدلخواه فرمله میکنند وظیفه خود میدانم تا توضیح دهم. آقای عزیز اولأ شکل گیری کمیته ها از همان بهمن ۵۷ شروع شد و جمهوری اسلامی فروردین ۵۸ تصویب شد دومأ هواداران مجاهدین خلق و حزب توده تا نیمه های ۵۸ هنوز در کمیته ها فعال بودند. سومأ جمهوری اسلامی امروز را نمیتوان با اولین سال تأسیسش مقایسه کرد در این صورت طبق منطق نوشته شما ( طرفداران جمهوری اسلامی آن زمان را باید امروز هم طرفدار بنامید اما من یقین دارم تجربه ۳۵ ساله حتی به تاجزاده ها هم آموخته که با این طرز فکر امروزی به جمهوری اسلامی رأی مثبت نمیداد ٫ صحبت از امروز نیست صحبت از سال تأسیس جمهوری اسلامی است که طرفداران آیت الله شریعتمداری تبریز را بعد ازآنکه خود به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و حزب خلق مسلمان در مجلس خبرگان نسبت به حزب جمهوری اسلامی در اقلیت مطلق قرار گرفت بیش از نیمی از موسسان حزب خلق مسلمان از حزب کناره گیری کردند و آیت الله شریعتمداری گفت : حزب ما ۳ میلیون عضو دارد و اعضاء میتوانند چند رئیس دیگر انتخاب کنند و بدنبال تصویب اصل ۱۱۰ قانون اساسی ایشان درتیتر روزنامه چنین نوشتند : «اگر توافقها مو به مو اجرا نشود امنیت آذربایجان را تعهد نمیکنیم» به تصرف درآوردند و در تهران قریب به ۲ میلیون به طرف سفارت آمریکا رفته و سیاستهای حزب خلق مسلمان را همسو با آمریکا و اسرائیل قلمداد کرده و بمعنی بازگشت به دامن آمریکا خوانند. در ضمن از سالی که من صحبت میکنم بغیراز سازمانهای مذهبی مانند مجاهدین خلق و حزب خلق مسلمان سازمانهای غیرمذهبی مانند حزب توده و پانایرانیستها و سازمان فرهنگیان جبهه ملی ایران و هیات دبیران کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان و گروههای روشنفکران یهودی ایران و زرتشتیان ایران اعلام کردند به جمهوری اسلامی رای میدهند. مگر الآن میشود از آنها بعنوان طرفداران جمهوری اسلامی یاد کرد. اسامی لاتهای محلات تبریز را که من نام بردم معرف حضور جامعه بود که زمان شاه نه تنها سیاسی نبودند ٫ مخالف شاه هم نبودند بلکه به چاقو کش و بچه بازی و ... شهرت داشتند و هر کدام بعد از انقلاب و آزادی !!! کمیته های خود را سازمان دادند و نوچه های مسلح را به ایست و بازرسی روانه کردند مثلأ خود شاطر یوسف که مقلد آیت الله شریعتمداری بود در زمان شاه که کارخانه سیمان صوفیان تبریز چند خانم دفتری استخدام کرده بود و بدون حجاب کار میکردند مورد مخالفت برخی روحانیون قرار گرفت و در نبود واکنش ٫ شاطر یوسف با تعدادی از کارگران سیمان در محوطه کارخانه زمانی که خانمها به سمت سالن غذاخوری میرفتند شلوار خود را پائین کشیده و آلت خود را نشان دادند و ... در همین کمیته ها چه برخوردی که با دستگیر شدگان چپ نکردند یکی از دوستان من که در خارج ساکن است بعد از فروپاشی خلق مسلمان بمن علت عدم همکاریش را گفت که ترسیده است چون در بازجوئی شاطر یوسف به دهنش شاشیده بود. آقای حسن بنا میخواهم بگویم که مخالفت شاطر یوسف ها با خمینی و اصل ولایت فقیه نه از جنبه سکولار و احترام به حاکمیت مردم بلکه از جنس دیگری بود . وقتی شما بمن مینویسید : « (... دست راست ساروقلی خان مرحوم بر سر معمار این تاریخ نگاری نوین!!!!).» ساری قلی خانی که زمان شاه شهره شهر بود به بچه بازی و امنیت خود را مدیون اداره آگاهی بود ٫ از دیگران چه انتظاری میشود داشت. هر سیستمی هر چند مخوف را اگر بدون برنامه ریزی و تضمین جایگزینی مثبت ٫ برداری در آشفته بازار هم شما آزاد میشوید هم اوباش و طرف کافیست ظاهر خود را با زمانه تطبیق دهد و آزادانه تر بکار سابق بپردازد ٫ در یکی از بازداشتهایم آقای استوار... که مرا میشناخت وارد شد سیگاری بمن داد و گفت شما شاه را برداشتید و من آزاد شدم از هر روز ریش زدن هر وقت بخواهم میایم و میروم خلاصه دستتان درد نکند خیلی خوش میگذرد ٫ راستی حال شما چطور است؟ در را بست و رفت.
۶۱۰۱۶ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : احد الف
عنوان : درد دلی با رفیق قدیمی بانوی مبارز ایرانی رقیه دانشگری
ما هواداران سازمان از سال ۵۶ تا به بعد به نظر من عملکرد داخلی سازمان ر اباید مد نظر داشته باشیم و بقیه داستان اگر وقت شد...لطفا با ایمیل من تماس بگیرید
من در کانادا مدت ۳۳ سال است زندگی میکنم گفتنی های زیادی برای مبارزین مانند شما دارم...hubin_۱۰۰@yahoo.com
من هنوز شرم ندارم. از ان شرم دارم که تاریخ سه بار در ایران ما تکرار می شود از *مشروطیت گرفته که ستارخان دلاور مرد ایرانی را به مهمانی و برای مذاکره به تهران دعوت می کنند و برای صبحانه و نهار و شام با گلوله باران مهمان نوازی می کنند
**در سال ۱۳۳۲ بعد از ملی شدن صعنت نفت به رهبری پدر ایران زمین دکتر محمد مصدق عوامل وطن فروش و خائن به منافع ملی دست در دست بیکانه می گذارند و مصدق را به ان شیوه برای ملی کردن نفت مجازات می کنند و اینبار نیز همان عدالتخواهان و وطن دوستان واقعی را به دستور بیگانه شاه معدوم به جوغه های اعدام می سپارد.
*** در سال ۱۳۵۷ بار دیگر مردم ایران همان به گفته شما پا برهنه ها و پایین شهری ها به میدان می ایند و نماد استبداد سلطنتی را از کشور فرای می دهند ولی این بار نیز نماد تحجر را از عراق به فرانسه می برند و برای ملت ایران فتنه جدیدی طرحی می کنند وبعد از دوسال شلاق استبداد از زیر عبای اخوند ها بیرون می اید و همان انقلابیون واقعی را به زیر شلاق مذهبی می گرند و بنام مرتد بودن در سالهای شصت و شصت هفت به جوغه اعدام می سپارند عجبا این سازمان های حقوق بشری هیچ سخنی بر علیه این اعدام ها در جهان ان روزی و حتی امروزی به زبان نمی اورند و عده زیادی از بهترین فرزندانی که در به ثمر رسیدن انقلاب ۵۷ مشارکت جدی داشتند را در جنگ هشت ساله با طولانی کردن ان در جچهه ها به کشتن می دهند و اخوند های گریه پرست با استفاده از شرایز ان روزی ب هاصطلاح جنگ افراد موثر و نزدیکان ایت الله خمینی را ترور می کنند تا راه برای گمنامان و صاحبان قدرت امروزی هموار شود عجبا که یکصد سال است ملت شریف ایران برای ازادی و دمکراسی خون هدیه می دهد ولی تا به امروز انچه شاهد هستیم همان تکرار سیه تاریخ است عجب این اسب قدرت و رسیدن به شهرت و ثروت جاذبه ای دارد در تعجبم به هر نامی و اسمی و توجیحی از اسب پیاده نمی شوند ولی انچه در تاریخ ثبت شده است این است هیچ قدرتی تا ابد در جایگاهی که قرار دارد در ان باقی نمی ماند روزی فرا خواهد رسید که پرده های سیاه کنار خواهند رفت و این بار شاید خورشید از مشرق زمین دوباره با بهار پر گل تری به رقص در اید در انتظار ان روز می نشینیم.
۶۱۰۱۵ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : massoud dormoty
عنوان : روشنفکر جهان سومی
از آن روزدشمن به ما چیره گشت که ما را روان و خرد تیره گشت. هرکه ناموخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد زهیچ آموزگار
۶۱۰۰٣ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حسن بنا
عنوان : معمار مسند نشین
البته خوانندگان مقاله و پی گیران نظرات نیک آگاه هستند که بسیاری از این نظرات صرفا برای منحرف کردن بحث و تعیین کردن نرخ در میانه دعوا درج میشوند و حکم پارازیت را دارند که در راستای"کار فرهنگی" صورت میگیرند.
جناب معمار ، برادر، کمیته های طرفدار خمینی مگر مدافع جمهوری دیگری بجز "جمهوری اسلامی" بودند. کمیته های طرفدار جمهوری خلق مسلمان که در دادگاه سرکار اعضایش به این شدت محکوم شدند. برای بقیه هم هر انگی که بلدی را به هر کس که دوست داری میزنی و جالب اینکه ادعای مدنی و بهداشتی بودن داری! به لیست تواناییهای شما علاوه بر تبحر در کار فرهنگی و ارشاد و همیشه سر پروژه حاضر بودن و کم نگذاشتن در انجام وظیفه و بهداشتی بودن و ... صفت دانای کل بودن هم را باید اضافه کنیم که از محتوای کامنت منتشر نشده من هم نه تنها گمان میکنی اطلاع داری بلکه برایش حکم هم صادر میکنی.
برادر همین که شما مسند امور محکم دستتان است کافیست. سفت بچسبید این مسند امورات را اما بدانید هیچ رایشی هزار سال طول نمیکشد.
۶۰۹۹٣ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : جناب حسن بنا
من تاریخ را تحریف نکردم بلکه واقعه را همانطور که بود نوشتم ٫ حالا چون وقایع باب میل من و شما نبود دلیل بر انکار واقعیت نمیشود . اگر به نوشته خود نگاه کنید از جانب من گفیتد :
« این یک که دیگر خیلی نوبر بود که مدافعین جمهوری اسلامی در تبریز خوشنام بوده اند » این شما هستید که زیرکانه حرف دیگران را تحریف میکنید تا با شلوغ کاری به هدف خود نائل شوید. و بجای واژه ( کمیته ) که من بکار بردم شما واژه ( جمهوری اسلامی ) را میخواهید به خورد خواننده بدهید. در مورد نحوه تشکیل وساختار بنیادی اولیه کمیته ها که از توده ای تا مجاهدین شرکت فعال داشتند لابد خبر دارید و سعی نکنید با عوض کردن کلمات و تحریف کردن حرف دیگران ٫ وقایع را تحریف کنید. اگر هم از ساختار کمیته ها حتی بعدها بسیج اطلاع ندارید و فرقش را با جمهوری اسلامی نمیتوانید تشخیص بدهید من واقعأ وقتش را ندارم تاریخ ۳۵ سال گذشته را برایتان بنویسم و در مورد توضیح فرق مفاهیم هم از دست کسی کاری ساخته نیست شما همان یکی بدانید کم هزینه تر است چون هزینه آموزش بدور ریخته میشود.
در ضمن میتوانم کاملأ بفهمم چرا مجبور شدید کامنت خود را برای درج خودسانسوری کنید و بجای ادبیات چاله میدانی از ادبیات شبه احمدی نژادی استفاده کنید که فرمودید : « (... دست راست ساروقلی خان مرحوم بر سر معمار این تاریخ نگاری نوین!!!!).»
اگر این ادبیات در جامعه برد داشت حتمأ مسند امورات هم در دستانتان میبود. اما شما هر چقدر ایشان را مرحوم بنامید بدانید که فرهنگ آن ادبیات در جامعه هم مرحوم شده است البته نه کاملأ ٫زمان میبرد تا ( بنا ) ها را هم شاید شامل شود.
۶۰۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود خا جعلی
عنوان : زندانی دهه ۶۰
کشتار و شکنجه به بهانه دشمنی با اسلام و وا بستگی به امپریالیسم بیداد می کرد. جبهه متحد ارتجاع با کشتار آزادیخواهان جوان و شجاع می خواست خط امام را تحکیم نماید. خوشحالم که ایشان از نهضت ارتجاعی ضد استکباری خمینی جدا شده.
۶۰۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حسن بنا
عنوان : معمار باغ گلستان
جناب معمار
کامنی نوشتم اما دوستان اخبار روز منتشر نکردند. حالا اما به زبانی دیگر میپرسم جناب معمار البته من و دوستانم از حجم انبوه نوشتجات شما زیر مطالب و شیوه ای که بکار میبرید تا خوانندگان این سایت را "ارشاد کنید" و از حجم سنگین"کار فرهنگی" و میزان انباشته "روی" تجاربمان غنی تر میشود. لطفا همینجوری "صرفا در راه رضای خد" البته ارشاد کنید و تاریخ اختراع کنید( این یک که دیگر خیلی نوبر بود که مدافعین جمهوری اسلامی در تبریز خوشنام بوده اند دست راست ساروقلی خان مرحوم بر سر معمار این تاریخ نگاری نوین!!!!).
بیشتر بنویس. خدا تو را هم با آن خوشنامان و جنگجویان و منتخبین آرا محشور کند.
۶۰۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : آقای بهروز
از قدیم گفتند خراب کردن ساختمان راحت است اما درست کردنش نیاز به مصالح و مهندس و هزینه ووو یعنی زحمت دارد. از خر شیطان بیائید پائین ٫ من نوعی به دانش شما و درستی آن شک ندارم ٫ اولتراهای چپ و راست و انباشت سرمایه و جایگاه و پایگاه طبقاتی و غیره برای توجیه بی عملی هم شده بهانه. آیا آن جامعه منبطق با ایده آل شما همین فردا کجا میخواهد پیاده شود ؟ میگوئید به زمانش که بسترهایش فراهم باشد ٫ من هم با شما کاملأ موافقم ٫ یعنی به روند اجتماعی و گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی را هم باور دارم اگر شما هم معتقد به تحول یکشبه نیستید لطفأ بگوئید آیا آتش زیر آب ۲۰ درجه را باید خاموش کرد یا آن را بیرون ریخت چون در حال جوش مورد نظر شما نیست و کیفیت درست کردن چائی را ندارد ؟ البته ببخشید سوال در حد کارگری بود و از کلماتی نظیر ( اولترا ) تهی است . آقای بهروز اصلأ اجازه بده کاملأ عین اللهی برایت بگویم : «جناب مدیریت شما که خودتان یکپارچه مدیریتید بگوئید منی که اینجا نشسته ام خرم ؟» آقای بهروز من تمامی کامنت های شما را خوانده ام نمیگویم چه کسی هستید حدس میزنم و پیش خود نگه میدارم چون سندی ندارم اما به صراحت میگویم شما نه معتقد به مارکسیسم هستید و نه چپ هستید . زیاد سعی نکنید چپ را دنبال نخود سیاه بفرستید زمانه عوض شده و عقل و منطقی جایگزین دگماتیسم. بله با یک خط کش میتوانید همه را کتک بزنید و وانمود کنید که نه گاندی نه نلسن ماندلا نه مصدق هیچکدام خواهان رفع انباشت سرمایه نبودند.
۶۰۹۵۲ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : آقای پیروز محترم
اگر فکر میکنید که این بحث خصوصی است و مختص به اشخاصی است که کارت ورودی اش را شما تعیین میکنید چرا خانم دانشگری نوشته خود را مخفیانه بشما نفرستاد که من نوعی موی دماغ شمای نوعی نشوم. در مورد درازی کامنت هم دست خود شماست وقتی ادعای سازمان سیاسی میشود با راه و چاه و برنامه برای جامعه ٫ اما میگوید فضولی موقوف بخودمان ربط دارد و جوابگو نیستیم و محفلی عمل میکنیم چه انتظاری از من نوعی دارید که به فلسفه این نوع بینش باید کتابها نوشت . حداقل بروید تحقیق کنید که چرا سازمانها بیش از یک محفل عمل نمیکنند؟ و محرم و نامحرم دارند.
خانم دانشگری هیچ نقد پایه ای انجام نداده است چون علل اتخاذ سیاست خود را ننوشته است ٫ چون هر اقدامی بدون علت نیست . فقط اسم ندامت و پشیمانی را نقد گذاشته است ٫ البته آنقدر پریشان نوشته است که فکر میکنم خود به تنهائی قادر به انسجام باورهای امروزی خود نیز نیست چه رسد به ریشه یابی گذشته. فهمیده است اشتباه کرده اما چرا و کجا؟ نمی داند.
سخن کوتاه و آقای پیروز نه اجباری دارید نوشته من را بخوانید و نه اجباری به جواب دادن. کاغذ و مرکب هم نه لازم دارم و نه هزینه اش بگردن شماست فقط وقت خود را میگذارم و هزینه و تشخیصش بپای خودم است. من به هیچ وجه هم حاضر به سکوت کشاندن و بستن دهان شما نیستم چون اگر حرف خصوصی داشته باشم در دسترس جامعه قرار نمیدهم .
۶۰۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهرام برین
عنوان : چرا همانزمان هیچ کس در رهبری اکثریت هیچی نگفت
فداییان مردمان صادقی هستند. لا اقل از همه دیگرانی که من شناختم صادقتر و میهن دوست تر هستند. برای من عجیب است که چرا در دستگاه رهبری فداییان اکثریت در همان زمان هیچ کس انتقادی نکرد و مخالفتی ننمود؟ این انسانهای صادق حتما برای خود توجیحاتی داشتند. بهر حال متأسفانه انتقاد انسانهای صادق گرز انسانهای ناصادق میشود در این دیار تا سر صداقت را بکوبند.
۶۰۹٣۹ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : دوست قدیمی
عنوان : انزجاری بدون شکنجه و حبس
فران عزیز
سی سال است از تو خبری نیست و امروز این ندامت نامه ات روح و روانم را آزرد. نه برای تغییر نظراتت، که سی سال گذشته است. اردوگاهی که بدان باور داشتیم فروپاشیده و دوران شکستی بزرگ را پشت سرگذاشتیم با خسارات بسیار و خراشهایی بزرگ در قلب و روح و روان.اکنون هر کس به راهی می رود و پراکندگی آرا بیش از آن است که اعلام مواضع تو شوکی وارد کند.
درد اینجاست که تو زن مبارز و پیشرو که در مقام رهبری یک تشکیلات بزرگ خود را شناسانده بودی، سی سال عزلت گزیدی و شانه خالی کردی. می بایست می بودی و می گفتی و چشم انتظارانت را تنها نمی گذاشتی. حال نیز که قلم به دست گرفتی بیش از آن که دغدغه مردم و جنبش و راه و چاه نمایاندن داشته باشی می خواهی باری را از دوش خود پرتاب کنی، حسابی را تسویه کنی و نفسی به راحتی بکشی. از این متن انزجار تو به جز کف زدن هایی که قابل انتظار بود چه حاصل می آید. بر تو چه رفته است؟ زمانی که مینا در زیر شکنجه های غیر انسانی تاب تحملش از دست رفت دوران اوج ضربه ها بود. هر چه کرد زیر فشار دشمن بود و او را با کردارش در آنجا قضاوت نمی کنیم. اما بر تو چه می گذرد؟
با این نگاه اگر سال ۸۸ اینجا می بودی عجب روزگار سختی را باید سپری می کردی. عجب سرگشتگی ای که بدان دچار می شدی.
امروز می فهمم که نه آن زمان توانسته بودی از بند ذهنی گری خود را خلاص کنی و نه امروز موفق به این کار شده ای. عزیزم، عزیزانم یک بار حداقل یک بار خود را از جو سخن پراکنان و برچسب و انگ زنندگان خلاص کنید. دچار جوزدگی نشوید یک بار لااقل یک بار چشم ها را بشوییم. جور دیگر ببینیم. شما در پیشگاه مردم مسئولید نه در برابر حراف های دائمی.
این همه سال تصور می کردم که فران عزیز من بی سر وصدا مشغول است و روزی شاهد توان و بالندگی او خواهیم بود. عجب حسرتی...
سربلند باشی
۶۰۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : در دیزی بازه شرم گربه کجا رفته
جناب معمار, این بحث مربوط شما نیست که وسط گود افتاده, وظیفه مهماندار را به عهده گرفته اید. عزیز من اقلا کامنت ها را کوتاه کن. بقول قدیمی ها بیخ مرکب که از آب نیست.
۶۰۹٣۱ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهروز
عنوان : بیماری کهنسالی راست روی
این کامنت گذاری بعضی دوستان هم بسیار جالب است. یک فعال سیاسی قدیم نوشته ای در انتقاد از خود نوشته، و کامنت گذار محترم بجای اعلام نظر مختصر درباره آن شرح کشافی از خاطرات دوره نوجوانی و مسائل بی ربط و پر از غلط های املایی و انشایی به دست می دهد.
اما از موضوع دور نشویم. یکی از ویژگی های دوران رکود جنبش انقلابی بروز گرایشات اولتراچپ و اولتراراست در جنبش است. این نه تجربه ایران بلکه همه کشورهایی است که یک انقلاب شکست خورده و رکود طولانی را در کارنامه دارند.
چپ سابق به هوادار مشروطه، جنبش سبز، جناحهای واقع بین رژیم و... تبدیل می شود. این شرمگینان از سرخی رنگ سابق خود اساسا بدون پاسخگویی به مسائل اصلی جامعه ایران که نقطه تقابل چپ جامعه و راست جامعه را تشکیل می دهد تنها چیزی که ارائه می دهند آش درهم جوشی از نقد آبکی گذشته و غرق شدن در فاکت های حسی گذرا و تحلیل های امپریستی است. دوستان گرام، آن چه چپ و راست را از هم جدا می کند نگاه آن ها به مسائلی همچون مالکیت وسایل تولید، مدل توسعه اقتصادی، حقوق زحمتکشان و کارگران، ساختار دولت و شیوه اعمال قدرت توده ای و نظایر این هاست. راست جامعه، حتی مخملی ترین آن ها که در تشکلات جمهوریخواهان و دمکراتها حضور دارند، اصلاح طلبان و لیبرالهای زخمت پیشکش، هم و غم و ایده آلش فراهم کردن شرایط برای انباشت غول آسای سرمایه در ایران به بهای تحمیل زندگی غیرانسانی بر میلیون های کارگر و زحمتکش است. این قصه البته بیش از این طولانی است که در این چند سطر بگنجد.
به هر حال، گسترش وهمیات در فضای شکست و رکود طولانی، عروج شبه-اپوزیسیون حاشیه رژیمی به برکت هزینه های گزاف از یک سو، و کم سوادی تئوریکی از بنیادهای فلسفی و اقتصادی سوسیالیسم مارکسیستی به از هم گسیختگی و انحلال طلبی دامن زده است، اما هزار شکست تاریخی هم نمی تواند ذره ای در جوهر حقیقی فرایندهای اجتماعی و دانش برخاسته از آن بکاهد، و نوشته رقیه دانشگری، اگر به هدف لایروبی این طویله اوژیاس باشد، در خور تایید است.
۶۰۹۲۱ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای حمید فرخنده
نوشته واقعبیانه شما هم کوتاه بود و هزاران ناگفته درش موجود ٫ شما با نوشتن : « چون اصلاح طلبان همان افکار ۳۰ یا ۳۵ سال پیش را ندارند » یعنی روند و تحولات اجتماعی ( تاریخ اجتماعی ) را باور دارید
۶۰۹۱۶ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای داریوش
به مسئله ای که شما اشاره کردید و سند و واقعیتی است ٫ نمیشود سرفأ عذرخواهی کرد و آنرا اشتباه دانست و معلولش را کوبید ٫ معلول ها واقعیت دارند و همچنین این انتقاد ریشه ای نیست و هیچ تظمینی ندارد ٫ علاقه و وجدان میتواند حتی زمانی مخرب باشد من میتوانم با شناختی که دارم میتوانم قاطعانه بگویم که ایشان موقع اتخاذ همان سیاست نه بیوجدان بودند و نه بیرحم بلکه نتیجه سیاست آرمانگرایانه همیشه مخرب است ٫ این دید اگر بازنگری ریشه ای نشود در راه خلق هم میشود کشت میتوان تفتیش عقاید کرد میتوان از انفجار و ترور هم لذت برد میتوان مثل رهبر تازه داماد کره شمالی حتی نسل مخالف را در راه آرمان قربانی کرد .
۶۰۹۱۴ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای بیژن پویتده
اگر مخالف با نوشته من هستید عوض انشا نوشتن و تفتیش عقاید با منطق و سند نظرتان را بگوئید و تعیین نکنید چه باید نوشت و نباید نوشت شما خطب به من نوشتید : « بعد طبق عادت، لطف کرده اید و در جهت طرح "ریشه ای" مسئله "انتخاب" ۹۹.۹درصدی! "جمهوری" اسلامی با رای مردم و سپس معادل دانستن خواسته های جنبش گسترده اعتراضی سال ۸۸ را با بازگست به دوران طلایی امام تان بسان گوشت کوب به سر هر کسی که خواهان نظامی دمکراتیک است بکوبید. » آقای محترم دوران شلوغ بازی و یقه دریدن و تحریف حرف گذشته و شبیه به گفتمان ۵۷ است . الف : من از آمار کذائی ۹۹٫۹ درصدی چیزی ننوشتم این حرف شماست نه من.
ب : چون خانم دانشگری در نقد از خود یکی از اهداف را در مبارزه علیه دیکتاتوری ٫ سوسیالیزم قلمداد کرده من طبق سند تاریخی گفتم که این هدف شما بود نه هدف عمومی جامعه دهه پنجاه ٫ اگر غیر از اینست سند بیاورید نه انشا
پ : من هدف جنبش سبز را به قهقرا و بازگشت به گذشته نمیدانم ٫ بلکه بطور مشخص نوشتم که اکثر اپوزسیون ! وقتی دید رهبران نمادین جنبش سبز از ساختار قدرت هستند ٫ بلافاصله بدون آنکه هدف جنبش را بشناسد ( تقویت جمهوری در مقابل حکومت ولائی ) ٫ شروع به رو کردن پرونده های واقعی رهبران کرد که از ۵۷ بعنوان دوران طلائی نام میبرند و ... اما غافل از آنکه همین سابقه ایشان وزنه راهبردی جنبش بود
همچنین نوشتید : « در واقع به زبان حوزوی سعی میکنید که به انتقاد خانم دانشگری از خود و رهبریت اکثریت و حزب توده برای دفاع از نطام جهل و جنایت "جمهوری" اسلامی انتقاد کنید! »
در مورد انتقاد از انتقاد حق با شماست ٫ انتقادی که سرفأ رفع تکلیف از خود باشد فقط شاید عذاب وجدان را برطرف کند. انتقاد ریشه ای یعنی آیا کیستی و هدف امروزی ما همان کیستی و اهداف سابق است؟ یعنی اول شناخت خود ٫ بعد آیا شناخت کافی از جامعه و خواستهایش داشتیم ؟ آیا ما روابط ارگانیک با جامعه داشتیم ؟ آیا سازمان نقش سیاسی داشت یا کارش محدود به حیطه روشنفکری بود ؟ در همین نکته تأکید میکنم که اکثر کنشگران حزب توده و اکثریت آنقدر پتانسیل داشتند که اگر هر کدام در حیطه تخصص خود جدا از تشکیلات ضربه پذیر فعالیت میکردند امروز کیفیت جامعه بمراتب بهتر از حال بود. طبق کدام منطق و سندی حزب توده یا اکثریت در تثبیت جمهوری اسلامی نقش داشتند . اما اسناد مدون و شفاف کافی وجود دارد کهاز جمله حزب خلق مسلمان و مجاهدین خلق در ۵۸ و ۶۰ بستر مناسب را برای سرکوب اکثر دگراندیشان توسط افراطی ها شخم زدند. بله بعد از شناخت خود و واقعیات جامعه ( چه خوب چه بد ) است که میشود از اتخاذ سیاستها انتقاد کرد. برای مثال اگر جامعه ای که چه از لحاظ فرهنگی چه سیاسی چه اقتصادی امکان ورود به سوسیالیسم را ندارد هر سازمانی که در آن شرایط در قبال هر رویدادی با هدف استقرار سوسیالیسم هر نوع سیاست ورزی کند لاجرم به هدف که نمیرسد هیچ اما بی تأثیر هم نیست و لاجرم مخرب میباشد مانند لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم د مقابل با خرده بورژوازی به تخطئه دولت موقت یا تئوری راه رشد غیر سرمایه داری که سحابی ها را در مقابل بازار و موتلفه تضعیف میکند.
یک نمونه از رخدادهای تاریخی ۵۸ هم برایتان نقل کنم که دانستنش ضرری ندارد. من اهل تبریز هستم در درگیری مسلحانه و چالش بین طرفداران خمینی و شریعتمداری ٫ یک هفته تمام رادیو تلویزیون ٫ زندان ٫ استانداری ٫ شهرداری ٫ مساجد در دست حزب خلق مسلمان بود ٫ پاسداران مقلد شریعتمداری لباس سپاه را درآوردند و بقیه در زندان یا فراری بودند و ارتش بیطرفانه در پادگان بود. از همان بدو انقلاب کمیته ها تشکیل شد و هر محله ای حداقل یک کمیته داشت که اکثرأ در مساجد پایگاه داشتند. حدودأ نیمی از کمیته ها طرفدار شریعتمداری بودند و نیمی طرفدار خمینی. تمام خیابان مرکزی ( خیابان خمینی ) که حزب خلق مسلمان شب اول به خیابان آذربایجان تغییر داد هر ۲۰ متر به امتداد ۵ کیلومتر با پلاکاردهای به عرض خیابان نوشته شده بود : « اصل ۱۱۰ قانون اساسی ( ولایت فقیه ) الغا باید گردد ». سازمان اعلامیه ای علیه شریعتمداری نوشت با مضمون آیت الله درباری و سرمایه داری که اگر اشتباه نکنم رقم ۳ میلیون تومان در شرکتها سهام دارد و ... من در بازار که بین بازاریها زد و خورد بود اعلامیه را پخش میکردم طرفداران شریعتمداری بقصد کشت میزدند اما بازاری های خط امامی مرا از چنگشان درآوردند به یک حجره فرشفروشی کشاندند و باندپیچی برای جلوگیری از ریزش خون و آب و لباس که نگو پدر یکی از همکلاسیهای من بود وقتی به حجره رسید گفت اینجا چه غلطی میکنی پدرش داد کشید خفه شو ٫ او گفت این همکلاسی من است کمونیست است پدرش بمن گفت این قضیه چه ربطی به تو خدانشناس دارد این وسط تو چه میخواهی ؟
کاری به اتخاذ درست یا نادرست این سیاستگذاری سازمان علیه شریعتمداری و برخورد بازاری هم ندارم. اما ناگفته نماند تمامی لاتهای سرشناس محله ها قبل از انقلاب که معروف به چاقو کش و بچه باز و اعضای مشهور( کافه خران ) و... رئیس کمیته های طرفدار شریعتمداری بودند از جمله : شاطر یوسف ٫ مجید کوزه گر ٫ ملا ایرانی ٫ اصغر خوش زبان . گن جعفر ٫ قهبه صمد ووو... و اکثر رئیس کمیته های طرفدار خمینی از معتمدین و خوشنامهای محل بودند.
سوال اول : کدام نیروی سیاسی در این رویداد میتوانست از حزب خلق مسلمان پشتیبانی کند بدون آنکه همکار لاتها نامیده نشود ؟
سوال دوم : اصغر کوزه گر (ها ) براستی با شعار « اصل ۱۱۰ قانون اساسی ( ولایت فقیه ) الغا باید گردد » بدنبال چه بودند ؟
امروز که نگاه میکنم میبینم سوال پدر همکلاسیم خیلی ریشه ای بود ٫ همیشه قبل از اتخاذ موضع سیاسی باید از خود پرسید : چه میخواهی ؟ سرفأ آرمانگرائی است یا منبطق با واقعیات روز ؟
شما نوشتید : « موضوع ساختن جنبشی است که بتواند همراه با رها شدن مردم کشورمان از یوغ نطام جهل و جنایت، دورنمای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی را روشتنر و امکان پذیرتر نماید »
من آموخته ام که الف : هیچ جنبشی را نمیتوان ساخت بلکه جنبشهای جامعه از شرایط عینی و از بطن جامعه برمیخیزد چه ارتجائی چه مترقی و کیفیت آن بستگی به کیفیت و افکار عمومی جامعه دارد ب : جنبش ها ی مدیریتی و اعمال سیاست آمرانه و تزریقی همسان با جامعه نیست که منجر به تزریق میشود یعنی ( هر چیزی را بزور کسب کنی باید بزور هم نگهداری )
۶۰۹۱۲ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : پروین کرد
عنوان : چنانکه جناب فریدون هستی فرموده اند . ایکاش انسانهای بیشتری از نوع شما(سرفراز) میداشتیم ، و چه خوش روزگاری م یبود و اما افسوس ودریغ!
جرآت و شهامت شما ستودنیست و آنچه که مهم نیست دیری و دوری اش است . مهم آنستکه انسان در مقطعی از زمان (تا زنده است) بخود آید و اشتبا ه، غلط، کژراهه یا از نوع دینی اش به ( گناه ناخواسته )کرده اعتراف کند ، و این انسان نک قابل (گاه ایرادات بنی اسراییلی ) بچگانه ی حزبی ، سازمانی ، گروهی و...نیست !که فقط در لیاقت ستایش است و بس. انسان در زمان جوانی و پر شوری میتواند دست به عملیات محیرالعقول بزند و شما زده اید و من به شکلی دیگر که خوشبختانه فقط و فقط بقول جناب قاطبه(نوذر آزادی)شخص شخیص خودم را سوزاندم و نه ملتی و کشوری و تاریخی را . بهیچ عنوان و خدا نکرده قصد مشارکت دادن هیچ نیروی سیاسی ای در(( کودتای اسلامی ۲۲ بهمن ۵۷ )) که با علم و کتل تنقیه ی ((حقوق بشرکارتر برژنسکی)) که ازایران آغاز و تاامروز در منطقه ، که سوریه ی بد بخت تاوانش را میدهد ، ندارم . من مبارزی ازنوع رقیه ی دانشگری و از امثال ایشان نیستم اما جزو آن عوام الناس(توده ی همیشه درصحنه و به بازی گرفته شده و مورد مصرف قرار داده شده که رای و خواست عوامانه تلقین شده بر اش شده، هم نیستم) . نزد نزدیکان ورفقا جرم و انگ احمفانه ی شاهی و بورژوایی بر پیشانی ام زده شد و بگذرم که شعورشان مع الاسف بیش از آن قد نمیداد... و درد بسیارست و من خسته ، ده دوازده روزی بدنبال آفتاب برای گرمشدن استخوانها و و بسوی دریا برای سپردن درد ها ی جان گداز و بدور از هرگونه( خبری ) رفته بودم و در بازگشت به سرفرازی شما و به دل و جرآت و شهامتتان در اعتراف و هم ندامت بر خوردم که هیچ چیز جز تحسین برنمی انگیزد ، بگذارید کسان خرده فرمایشاتشان را بهر زبانی بفرمایند بلکه ، در تخیلاتشان با روشهای( زیگزاگی صد من یک قاز شناخته شده) عاقبت شغلی در حد آبدارچی گری فلان لات آخوند یا لات پاسدار به نوکری سر تهی از مغز خودرا بسپارند . دلم میخواهد بیشتر با شما بگویم و ایکاش !!!
۶۰۹۱۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : فریدون هستی
عنوان : فران
فران عزیز، کاش انسانهای بیشتری از نوع شما داشتیم.
۶۰۹۰٨ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حمید فرخنده
عنوان : اقدامی شایسته
سکوت هر وقت شکسته شود غنیمت است...
البته نتیجه گیری خانم دانشگری و ربط دادن سیاست سازمان اکثریت در سال های ۶۰ و ۶۱ با اصلاح طلبی و سیاست امروزین حمایت از اصلاح طلبان به مثابه "گنه کرد در تهران ۳۰ سال پیش سازمانی.....به شوشتر زدند گردن مسگری" هست. بسیاری از مسئولان سازمان در سال های ۶۰ و ۶۱ اکنون مانند خانم دانشگری مخالف اصلاح طلبلان هستند، برخی حتی موافق همراهی با مشروطه خواهان و برخی نیز از اصلاح طلبی حمایت می کنند.بدون ارزش گذاری اینکه حمایت از اصلاح طلبی حکومتی کار درستی هست یا نیست، بهتر این است که هر سیاست را در جای خود مورد نقد قرار دهیم. اگر سیاست حمایت از حکومت در سال ۶۰ و ۶۱ اشتباه بود دلیل نمی شود که حمایت از اصلاح طلبان امروز اشتباه باشد؛ چون اصلاح طلبان همان افکار ۳۰ یا ۳۵ سال پیش را ندارند.
۶۰٨۹۹ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : سینا صدرالعلما
عنوان : جناب داریوش محترم!
با درودی گرم بر شما، من در اینجا در بخش نظزات به اسم خودم، نوشتاری دارم تحت عنوان « پاسخی کوتاه به جناب محمد امیری...» - تاریخ انتشار : ۳ اسفند ۱۳۹۲
بدبختی و نادانی در اینست که عده ای براستی میهندوست ولی سخت نادان به تاریخ میهن، در محفل میهنی خود ناچاراً بعلت عدم آگاهی حتی از تاریخ آخرین صدسال میهنشان ، به برنامه ربزی برای هدایت انقلاب میپردازند.
بعد از بلوغ فکری و دنیا دیدگی، تازه پی میبرند که باعث و بانی چه فاجعه دلخراش و غیرقابل بازگشت و گذشتی شده اند؟
عدم آشنائی به تاریخ میهن و بیتجربگی جوانی فرآورده اش اینگونه است.
۶۰٨۹۷ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : داریوش
عنوان : پاسخ خانم رقیه دانشگری مندرج در نشریه کار شماره ۱۲۰ به تاریخ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۶۰
پاسخ خانم رقیه دانشگری مندرج در نشریه کار شماره ۱۲۰ به تاریخ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۶۰
سامانه وزین اخبار روز،باتشکر ازاقدام به آگاه سازی درسامانه شما، چون درمتن نوشتار خانم دانشگری اشاره ای به نوشتار" نشریه کار شماره ۱۲۰ به تاریخ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۶۰ شده ولی از متن اظهارات ایشان ذکری به میان نیآمده است. استدعا دارم متن سئوال و جواب زیر را برای اطلاع بیشترخوانندگان محترمتان منتشرفرمائید.باسپاس
خانم رقیه دانشگری از کادر های سازمان فدائیان اکثریت در توجیه اعدام دختران کم سن و سال توسط جمهوری اسلامی در نشریه کار شماره۱۲۰ به تاریخ ۷ مرداد ۱۳۶۰ درج شده اینگونه نظر داده اند.
" سوال کننده : رفیق رقیه ، اخیرا تعدادی از دختران جوان که متهم به فعالیت در گروه های ماجراجو بودند ، اعدام شدند . لطفا نظرتان را درباره این اعدام ها و پی آمدهای آن بگویید؟
جواب خانم دانشگری: قبل از اینکه به مساله اعدام تعدادی از دختران و پسران جوان توسط دادگاه های انقلاب بپردازیم لازم است اول به عوامل و شرایط بوجود آورنده این قبیل خشونت ها توجه کنیم و مساله را نه صرفا از جنبه عاطفی و اخلاقی - که به نوبه خود حائز اهمیت است - آن چنان که ضد انقلاب سعی در عمده کردن آن دارد، بلکه از زاویه مصالح و منافع انقلاب بررسی کنیم... در چنین فضائی هم طبعا ، اعمال قاطعیت از جانب جمهوری اسلامی جهت دفاع از موجودیت خود ، مساله ای است قابل درک و پیش بینی. در این جا صحبت از زن و مرد بودن و یا نیات حسنه افراد در میان نیست بلکه پای دفاع از موجودیت انقلاب و در هم شکستن جبهه متحد ضد انقلاب در میان است...... هواداران سازمان در موقعیت خطیر کنونی باید وظایف خود را هوشیارانه تر و قاطعانه تر از پیش انجام دهند." و می افزایند،افشای دسیسه های ضد انقلاب و شناساندن سیاست های ضد انقلابی گروهک ها در محیط کار در میان خانواده و در هر کجا که توده ها حضور دارند، جزء وظایف مبرم هواداران مبارز است."
همانگونه که ملاحظه میفرمائید: خانم رقیه دانشگری این اعدام ها را "برای دفاع از موجودیت انقلاب " ضروری دانسته و "اعمال قاطعیت " جمهوری اسلامی را "قابل درک" اعلام نموده است . و تاکید کرده که نبایدفقط به اعدام دختران و پسران جوان "صرفا از جنبه عاطفی و اخلاقی" نگاه کرد."
۶۰٨۹۵ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بیژن پویتده
عنوان : حضور masoud memar
خدمت جناب masoud memar و یا Masoud Omid عرض شود که لطف کنید با تبلیغات برادرانه و اسلامی خود شعور خوانندگان این نوشته را به سخره نگیرید. خدمت شما عرض شود موضوع مورد بحث اینجا مربوط به این نیست که چه "نیروهای مردمی" ۸ سال پای جنگ ایستادند. بنظر میآید کش دادن جنگ برای ۸ سال برای تثبیت نظام مقدس و موهبتی الهی برای امام راحلتان بود. بعد طبق عادت، لطف کرده اید و در جهت طرح "ریشه ای" مسئله "انتخاب" ۹۹.۹درصدی! "جمهوری" اسلامی با رای مردم و سپس معادل دانستن خواسته های جنبش گسترده اعتراضی سال ۸۸ را با بازگست به دوران طلایی امام تان بسان گوشت کوب به سر هر کسی که خواهان نظامی دمکراتیک است بکوبید. در واقع به زبان حوزوی سعی میکنید که به انتقاد خانم دانشگری از خود و رهبریت اکثریت و حزب توده برای دفاع از نطام جهل و جنایت "جمهوری" اسلامی انتقاد کنید!
موضوع اصلی اینجا اهمیت ایستادن بر سر پرنسیت های اخلاقی و مرزبندی با هر نوع استبداد و نظام کشتار است. موضوع اصلی نقد گذشته و دستیابی به ایده ها و اشکال متنوع سازماندهی و ارگانهای مدنی است که حاصل تلاش های چند نسل را به پای یک دیکتاتور روانی و استبدادی دیگر نریزد. موضوع ساختن جنبشی است که بتواند همراه با رها شدن مردم کشورمان از یوغ نطام جهل و جنایت، دورنمای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی را روشتنر و امکان پذیرتر نماید
۶۰٨۹۱ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور محترم رقیه دانشگری
انتقاد از خود نشانگر عدم جزم اندیشی است و نشانگر پویندگی و مسئولیت پذیری و قابل تحسین. اما سرف انتقاد از خود بتنهائی الزامأ به حقانیت داشتن دستآوردش استناد نمیشود.
سوال ما کیستیم ؟ فقط به آرمان و اهداف مد نظر بسنده میکند. پلنوم وسیع ۶۵ که شما آنرا نقد کردید و من آنرا کودتای درون سازمانی نامگذاری میکنم نوشتید : « فداییان خلق (اکثریت) کژروی سیاسی خود را مبنی بر اتحاد و انتقاد و شکوفائی جمهوری اسلامی، در پلنوم وسیع ۱۳۶۵ به نقد کشیدند. اما به باور امروزین من در این نقد به ریشهیابی بنیادین آن کژروی نپرداختند، و به پیامدهای ویرانگر آن سیاست ها در سطح جامعه و نیروهای ترقی خواه کشور، بیاعتنا ماندند » به باور من سیاست مبنی بر اتحاد و انتقاد سازمان در قبال اسلحه کشیدن به رأی مردم درست بود اما مشکل چپ ایران به سیاستگذاری ایدئولژیکی و آرمانخواهی برمیگشت که باید همه چیز را اول در قالب نظری میریخت مانند : جایگاه طبقاتی خط امامی ها خرده بورژوازی و امثال دولت موقت لیبرالیسم و تحلیل بر این مبنا مترقی بودن اولی نسبت به دومی و بر این مبنا و دو قطبی دیدن سیاه و سفید دنیا ( اردوگاه سوسیالیزم و امپریالیزم ) تز راه رشد غیر سرمایه داری هم از آن زاده میشود و انتظار شکوفائی زاده میشود که با خواستار محاکمه امیر انتظام ها آن شکوفائی ( شکوفائی ممکن و واقعی نه انتظار رسیدن به سوسیالیزم با میانبر زدن سرمایه داری مد نظر آنزمان سازمان ) هم سد میشود خیلی زرنگی میخواست زودتر از آلمان به سوسیالیزم دست پیدا کنیم . انتقادی که ریشه ای نباشد فقط انسان را شرمگین میکند و گاهأ طوری منفعل که با احساس وارد سیاست میشود که مبادا موجب رنجش دیگری بشود. اصولأ قبلا از تشکیل هر سازمان و حزبی جواب ( ما کیستیم؟ ) مشخص شده است . سوال ریشه
ای اینست که : کیفیت جامعه و خواست عمومی مردم در تحولات چیست ؟ آیا همان خواست آرمانی ماست ؟ نیروهای تشکیل دهنده ساختار قدرت کیستند ؟
اگر شمای نوعی بخاطر استقرار سوسیالیزم در ۵۷ سلطنت پهلوی را سرنگون کردید ؟ جامعه کمتر از سه ماه بعد از بهمن حداقل با رأیش به جمهوری اسلامی گفت که قصدش برقرای سوسیالیزم نبوده اما کو گوش شنوا بر سیاستورزان آرمانگرا مانند ( سیاست ما عین دیانت ماست )
شما نوشتید : « از آنکه ولایت فقها را جمهوریت و گامی به پیش در تاریخ میهن ام پنداشتم. از آن که در جبهه نیروهای مردمی بر آمده از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ دشمن را به جای دوست نشاندم»
اگر شما جمهوریت و ولایت فقها را یکی پنداشتید حق دارید از خود دلیلش را بپرسید. اما جبهه نیروهای مردمی برآمده از انقلاب هم با رأی خود و هم ۸ سال در جنگ نشان دادند کجا ایستادند در جنبش مردمی سبز ۸۸ هم گفتند کجا ایستاده ایم و دیدیم چگونه فرقی بنیادین بین ولایت فقها و جمهوریت قائلند. اما باز کو گوش شنوا و کشیدن آرشیو نخست وزیری موسوی و یادآوری دوران طلائی امام ٫ اما ناغافل از اینکه مردم درست بهمان استناد و پشتوانه و آگاهی کامل از ایشان حمایت میکنند.
۶۰٨۷۹ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : آزادی
عنوان : سر تعظیم فرود می اورم به کسانی که شجاعانه از خود انتقاد میکنند
سر تعظیم فرود می اورم به کسانی که شجاعانه از خود انتقاد میکنند و انتقاد از خود می کنم که در مورد ادمها پیش داوری داشته ام .من که رقیه دانشگری در آن زمان مظهر یک زن مبارز میشناختم او را بعد از چندین سال یک زن تسلیم در برابر حق کشی میدیدم .بی اختیار برخورد خوبی با او نداشتم. گرچه این اعتراف را دیر میدانم ولی هنوز کارساز است کاش بقیه اعضا کمیته مرکزی سازمان هم به اشتباهات خود اعتراف کنند البته انهایی که سالها ی سال هست به ان مواضع با دید انتقادی مینگرند ولی به خاطر مصالح نمیدانم چه کسانی حاضر به انتقاد از خود و سازمان نیستند .سازمانی که فقط با تاریخ خود زنده است .تاریخی که از بدو تولد راه به راه کج گذاشته است.البته ارزش انسانهایی که در این راه جان خود را از دست داده اند در جایگاه والایی قرار دارد ولی آن راه ؟!!!!!!!!
۶۰٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور خانم شادی امین
شما نوشتید : « اگر بگویم به تجربه دیده ام که زنان ساده تر میتوانند چنین فارغ از حساب و کتاب های معمول خود را به نقد بکشند و به جای وانهادن تقصیر بر عهده دیگران بی پرده از "خود" و مسئولیتشان بگویند، اغراق نکرده ام »
پشت این کلمات زیرکانه فلسفه اقتدارگرائی ( فمینیسم ) مانند همتای خود ( مرد سالاری ) نهفته است و هر دو مانند دو لبه یک قیچی سدی در برابر جنبش آزادیخواهی و تساوی ( زن و مرد ) ایجاد کرده اند. اگر صهیونیسم مشروعیت خود را از کشتار وحشیانه یهودیان کسب کرد فمینیسم در ایران هم مشروعیت خود را از سرکوب و زن ستیزی متحجران کسب میکند.
در رابطه با سیاست اصلاح طلبی گفتید : « به نظرم به جای بیشتر خواستن از شما بابت دوسالی که نام برده اید... بایستی از آنهایی که ۳۰ سال در پی آن سالها همچنان مشغول توهم پراکنی و دفاع از جناح های مختلف حاکمیت هستند و نه مسئولیت خود را قبول میکنند و نه حاضرند از "مسئولیت" کنار بروند و رسمی و غیر رسمی و دو دستی بر جایگاه ارشد خود تکیه زده اند، پاسخ خواست. »
سیاست شفاف و نادرست فدائیان اکثریت و حزب توده کجایش در دفاع از اصلاح طلبی توهم بوده است ؟ یکی از سیاستهای درست هر دو رویکرد غیر مسلحانه به رأی ( واپسگرایانه و غیر دموکتیک ) مردم بود و دیگری دفاع درست از اصلاح طلبی و در عین حال به شیوه ایدئولژیک و ناقص. اما گفتید : ( توهم پراکنی ) ٬ از کدام توهم میگوئید از جنبش سبز لطفأ یک فاکت تاریخی مستند کنید تا نوشته شما از شکل انشا خارج شود.
از مسئولیت و پاسخگوئی گفتید ٫ بله الان امکان محاکمه فلاحیان ها و رجوی ها در ایران وجود ندارد و هر دو با اشاره به اعمال ترور دیگری از پاسخگوئی درمیروند و رویکرد عمومی جامعه در قبال رویدادهای تاریخی تنها سند نامتوهمی است که در دسترس همه است. از جمله : سکوت عمومی جامعه در برابر کشتار فجیع ۶۰ و ۶۷ که طبق آمار اکثریت قربانیان را مجاهدین شامل میشدند اولی بعد از خرداد ۶۰ با اعلام مبارزه مسلحانه و دومی بعد از عملیات فروغ جاویدان از خاک عراق با تسلیحات صدام حسین. حال به رویکرد عمومی جامعه در برابر ترور حکومتی فروهرها نگاه کنید که بلافاصله چنان تظاهراتی شکل گرفت که بیت رهبری وادار به محاکمه قاتلین و صدور حکم اعدام شد و همچنین سعید امامی را قربانی کرد که البته باید خانم پرستو فروهر به حکم اعدام قاتلین رضایت میداد و بدرستی از امضا آن ممانعت کرد و گفت : من نمیتوانم علیه باورهای پدر و مادرم که از خواهان و بانیان حذف اعدام بودند عمل کنم.
توهم چپ از علل شروع اعتراضات ۵۶ بود ٫ کسی که علل آنرا نشناسد انتظار اتخاذ سیاست منطبق با واقعیت توهمی بیش نیست. بزرگترین دستآورد انقلاب که رهبر انقلاب هم ( چه واقعی چه مصلحتی و بالاجبار به آن تن داد ) برای اولین بار در تاریخ ایران مردم با واژه انتخابات در برابر حکومت موروثی آشنا شدند هر چند کیفیت عمومی جامعه ۵۷ همان بود که کردند و به جمهوری اسلامی رأی دادند . لابد کسانی وقتی از دموکراسی و انتخابات حرف میزنند که خودشان امکان برد داشته باشند.
۶۰٨۷۶ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : رضا حیدریان
عنوان : دلیل خطا کاری مهمتر از اعتراف
رقیه گرامی ، صداقت و صمیمیت شما همچنان مثل سابق و مثل ایام " فدائیان خلق و انسانیت " است .اما پی بردن به دلیل آن خطا کاریها و ندانم کاریها مهمتر است ! والا چه تضمینی که دوباره به خطاها و اشتباهات دیگر و جدیدتر نیفتیم ؟مگر عضو یا هوادار نمونه وار ( میانگین ) فدائیان و همینطور عضو و هوادار نمونه وار ( میانگین ) مجاهدین -در سالهای ۵۶ و ۵۷ و ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ و...وبه احتمال قوی تا حال حاضر - خودرا در عین فداکاری و صداقت ( که شکی در آن نیست ) ، مجهز به حهان بینی و اقتصادو تاریخ و سیاست و فرهنگ و امپریالیسم و.......شناسی علمی و پیشرفته ، و جبهه مقابل خودرا محروم از همه آن فضائل یا امتیازات نمی دانستند ؟ و در عین برخورداری از آنهمه امتیازات ، در روزهای سرنوشت ساز بهمن ۵۷ تا خرداد ۶۰ و پسانتر ، فرماندهی سپاهیان انقلابی و واقعا" فداکار خودرا در اختیار رهبران و سکانداران آنزمان دو سازمان نگذاشته بودند ؟ مگرآنموقع آن رهبران ، جوانان کم تجربه و شناخت ( از لحاظ آگاهی به ترفندهای سیاسی ، فرهنگی و استراتژیک قدرتهای خارجی و نیروهای داخلی تعیین کننده ) و سنشان حداکثر زیر ۳۵ سال نبود ؟ مگر تقریبا" همه آن رهبران جوان زیر ۳۵ سال ، ۷ یا ۸ سال ما قبلش را هم در زندان و زیر شکنجهای عمر سوز و طاقت فرسای ساواک بسر نبرده بودند ؟ یعنی بطور خلاصه ، با دانش و تجربه رهبرانی زیر ۲۵ یا ۲۶ سال ، نسل ما به جنگ امپریالیسم جهانخوار و جهاندار انگلیس و آمریکا بر خاسته بود !؟ .دانستن پیشاپیش نتیجه چنین جنگی ، حتی نیازی به مدرکی مانند لیسانس جامعه شناسی سیاسی هم نداشت .تعجب بیشتر از این است که هنوز هم بطور نمونه همان نسل رهبران و با همان مختصات فکری میدان دارند و اعضا و هواداران هم به طور سنتی هنوز از همان سرمایه فداکاری ، صداقت و خوش نیتی در میدان می آورند .بلی رقیه گرامی ! فکر نمی کنید آن معارف یا دانشهای راهبردی که در مجموع طرز فکر و سلیقه و روشهای مبارزاتی و سنجش به اصطلاح نیروهای خودی و بیگانه و ملاکهای تشخیص رهبران لایق و آگاه و کم خطا و... مارا تشکیل می داده و تعیین می کرده است نقص و کمبود داشته اند ؟ تامل در این زمینها ست که به احتمال قوی ما را به سرچشمه های خطا کاریها و اشتتباهات رهنمون می شود که بی گمان از اعتراف هم مهمتر است .تازه همواره باید در نظر داشته باشیم کسی اشتباه می کند و درعین همان حال و زمان دیگری ( و غالبا" رقیب ) متوجه هست که آن دیگری دارد خطا می رود و اشتباه می کند !
۶۰٨۷٣ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور چپ سابق
شما نوشتید : « من اکثریتی بودم ولی امروزه مشروطه خواه هستم و اما یه سئوال از رقیه و دیگران:
مگر اکثریت و خیلی از بقول خودشون جمهوریخواهان امروز بشکلی همان سیاست را ادامه نمی دهند؟ یعنی رضا پهلوی متمدن و امروزی و مدرن که در واقع سرمایه ای ملی برای رهایی از ارتجاع اسلامی است را ول کرده اند و بگدایی اتحاد و همکاری با اصلاح طیاان مذهبی هسند؟ ..)
و سوال کردید : « پس کجا درسی آموخته شده؟ »
من نمیدانم این درس آموختی شما بر چه مبنائی صورت پذیرفته ٫ فقط میتوانم بگویم : ( ساعت خواب ) ٫ پرونده مشروطه خواهی توسط پدر مدرن ایشان ( رضا پهلوی ) با دکترین منتهی به حزب رستاخیز چنان بسته شد که اقدام ایشان برای نجات سلطنت در روند انقلاب با انتصاب آقای بختیار به نخست وزیری هم جواب نداد.
با پوزش و اجازه دو نکته آموزشی ۱. فلسفه پیدایش جنبش مشروطه خواهی نه نظری بلکه برآمده از واقعیات جامعه بود یعنی سلطنت بود و این جنبش میخواست سلطنت را مشروطه کند نه مثل مشروطه خواهان نظری امروز که منطبق با واقعیات جامعه نیست بدین معنی که در ایران سلطنتی نیست که بخواهیم وادار به مشروط کردنش کنیم .
۲. اگر زمان را بتوانید به اواخر قاجار برگردانید من هم با شما خواهم بود ولی فکر میکنم آنزمان شاید شما با من نباشید و سیاستورزی آرمانگرایانه سابق خود اجازه ندهد.
تاریخ را نمیتوان عوض یا ملامت کرد فقط مطالعه آن برای آگاهی و تقویت قدرت شناخت و نقد و بازنگری ضروری است نه درس گرفتن برای سیاستوزی مسائل امروزی ٫ چون با گذشت زمان جامعه تغییر کرده و راه حل متناسب با امروز را طلب میکند. علوم و تاریخ اجتماعی مانند علم ریاضیات نیست که قواعدش در لیبی و آمریکا یکی باشد یا در قرون وسطی و ۲۱ یکسان باشد.
مشکل اساسی جنبش چپ ایران هم بومی هم و وارداتی ٫ هر دو یا سیاست آرمانگرایانه یا ایدئولژیکی اتخاذ کردند و مثل سیاستورزی ایدئولژیکی از جمله مشروعه خواهان عمل کردند: ( سیاست ما عین دیانت ماست )
۶۰٨۷۲ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : احمد ص.
عنوان : تعجب از تایید آقای ف. تابان
تعجب میکنم که چطور آقای ف. تابان مقاله خانم رقیه دانشگری را تایید کرده. خانم دانشگری در مقاله خود از افراد و جریاناتی که چشم امید به جناح های به اصطلاح "اصلاح طلب" بسته اند شدیدا انتقاد کرده، در صورتی که اخبار روز که تحت نظارت آقای ف. تابان انتشار می یابد، سالهاست امثال موسوی و کروبی را به عنوان رهبران جنبش مردمی جا میزند و حتی در انتخابات اخیر برای مدتی به حمایت از روحانی هم روی آورد.
۶۰٨۷۰ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : اگر به اثبات گندیدگی نمک برسیم
گرچه از قدیم گفته اند، که آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد، اما از جایی که، اینبار آقای تابان گرامی جز تأیید سخنان خانم دانشگری عزیز، مطلب دیگری نگفته، لازم دیدم که بگویم، آقای تابان بارها به نقدِ مواضعی از فدائیان پرداخته است. بنابراین زدن برچسب خاموشی به ایشان، کمی تا خیلی ناچسب است.
دیگر آنکه به گمانم، از برخی از نظرات بوی حرکت به سوی اثبات گندیدگی نمک به مشام می رسد. نمیدانم، اگر به اثبات گندیدگی نمک برسیم، آنوقت چه خواهیم کرد.
متعلقین به جنبش فدایی، یاران دیروز، امروز و فردای جنبش فدایی،
وقتی نظرات تک تک شما را میخوانم، از اینکه جنبش فدایی توانسته چنان طیف عظیم و متفاوتی از افکار را تحت لوای نام خود، علیرغم مشکلات راه، تا به امروز به همراه خود داشته باشد، شادی بزرگی قلبِ کوچکم را فرا میگیرد،
و با خود میگویم، این جنبش تا اینجای راه را آمده، تا مقصد، یعنی رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی، از طریق کمک به بنیادی شدن نهادهای دموکراتیک در اقصی نقاط کشور هم، طی طریق خواهد کرد.
آنچه امروز، پیش روی جنبش فدایی قرار دارد، علاوه بر کنکاش در گذشته، وظایف پیش روست، که اهم آن عبارت است، از تدوین راههایی عملی برای نجات محیط زیست ایران و موضوع کمبود آب، تدوین سیاست خارجی جامع و منطبق با منافع ملی کشور، و نیز طرحی جامع در باب مسائل قومی−ملی کشور.
ج.ا با سیاست گذاریهای بیمار سی و پنج سال اخیر خود، نشان داده، که بواسطه انحصارطلبی ها و دخالت دادن رویا و خیالات واهی به جای واقعیات در سیاست گذاریها، توانِ به انجام رساندن این مهمات جامعه را ندارد. جنبش فدایی با این طیف وسیع پیرامون خود میتواند، نقش موثری در تدوین سیاستهایی اصولی در موارد یاد شده فوق ایفا کند.
۶۰٨۵۹ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : رضا buzzalu
عنوان : پیشاپیش از بابت اغلاط املایی متأسفم!
رقیه عزیز دوستانه ختابتان میکنم چون آن سنگی که روز معرفی کاندیداها پیشانی بنده را خراش داد هنوز جایش باقیست و به قولی "ما حق آب و گًل داریم".اگر ۱۵ سال پیش میبود بنده نیز در این زنجیره أحسنت گویان قرار میگرفتم،چون قوم یهود"خیک مقصر"را در اکسریت و تودهای جسته و بر سرش میکوفتم.البته آن جنابی که کّل سیاسیون را نشانه گرفته است پر بد نگفته است،انطریکه شما ادامه دادهاید بایستی هم "شاهزاده" را هلوا هلوا بکنیم و بر قبوری نیز بارش نور طلب کنیم.به عنوان کسیکه در جبهه اقلیت سینه میزد و حاضر بود در جبهه خارج "کفّار"اکثریتی ،تودهای و الی آخر را "جر" بدهد مجبورم سوالی را طرح کنم که آیا بلا خره "لؤ" دادید یا نه،از لحاظ حقوقی طرح میکنم،چون در این سالها جنایتی رخ داده است و روزی بایستی آمرین و عاملین و "آتش بیران معرکه "پاسخگو باشند.من معتقدم که آن "ایران"که در دروازه تمدن والاگهر ایستاده بود از ۱۵۰ سالی به این طرف قادر به طی راه دیگری نبود الا "انقلاب"۵۷!جانم برایتان بگوید سال ۸۷ میلادی بعاد از خواندن تحلیل سالگرد قیام(که هرّ ساله انتشار میابد)به "همرزمی"سوالی مطرح کردم که فلانی این "توهم توده ها"به رژیم کی قرار است بریزد؟اگر توهمی است پس این افسانه اکسریت توده مخالف رژیم چه صیغه یست؟چهار سال پیش جواب سوالاتم را گرفتم که سیاست در قاموس چپ(سیاست ملی گرایان و شاه طلبان را کاری ندارم)نه آن در کتب مل خوانده ترویج - تبلیغ و سازماندهی برای به خیابان کشاندن که موج سواریست.اگر سوار این موج شد ،موجی مترقی و انقلابیست،وگرنه میبید بدون ردر نظر گرفتن توان و امکان در برابر آن موج ایستاد.فردای انقلاب جمعی که نه برای حکومت بلکه "راست و روست کردن"اوضاع آمده اند و برنامهای ندارند برای رتق و فتق امور نیازمند "من "هایی هستند که آرا ۹۸در صدی را نبیند،متوهم از احترام تودهای ردر قبال رزم و قهرمانی جانهای عزیز ،به نتیجه رهبریت و راهبری مردم برسد،سیاست نخانده و تجربه نکرده خیال کند"هرّ روز انقلاب برابر با دهسال رکود است".یعنی من سیزده ساله آنروز میبایستی رهنمود "رهبری بیست و دو- سه ساله"را دایر بر مقابله و مقاومت در برابر "ارتجاع"را اجرا کند،و چه افتخهری بزرگتر از اهدأ جان ردر مسیر انقلاب تودهی!؟مگر نه اینست که توده میلیونی در پشتمان ایستاده است و منتظر اشاره از او تا" به سرّ دویدن".هنوز توهم همگامی با مجاهدین در سطور بیانیههای اخیر گروها نشانه کوچکی میتواند باشد از دنباله گیری سیاست فاجعه آمیزی که نه اکسریت یا تودهای که رادیکالهای مذهبی درون رژیم و سازمان مجاهدین بر اندوره از حیات میهن مستولی کردند!هنوز "جنبشی" که حزب دمکرات کردستان رهبر آن بود در مقابل سبویت سرکوب رژیم با گذشت بیش از ۳۵ سال به نقد کشیده نشده و پای دیگر آن سیاست فاجعه آمیز به حساب نمیآید،هنوز از ترکمن صحرا کسانیکه دستی ردر کار داشتند سخنی گفته نمیشود،هنوز از قیام تبریز در حمایت از آیت.شریتمداری به عنوان مقابله با طرح قانون اساسی رژیم صحبت میکنند،و.......هنوز آن کار بدستانی که به نام رهبران پیکار یا اقلیت صدها عضو و طرفدار خود را با ترویج رهنمود مقاومت و سر "موضع"ایستادن تا دیوارهای اعدام همراهی کردند،لام تا کلام نگشوده اند!هنوز رهبریت اقلیت پاسخی به "تئوریهای "گًل من گلی ۳۵ سال گذشته نداده است،تفنگ و ماشه دست جلاد بود ولی من چه نقشی در این بازی ایفأ کردم،به کدام عقل سلیم مردمی را که درگیر جنگی "تحمیلی"بودند،به جنگ داخلی ترغیب میکردم؟۷-۸ سالههای آن دوران ندانند ما که دستور مقابله به مثل با "مزدوران حزب الهی" داشتیم و آنجا که به دستمان میافتادند "انقلابی"عمل میکردیم!و.....
رقیه عزیز شرم بر آنان که سد راه آگاهی و آموزش مردم بودند و هستند،شرم بر آنان که واقعیات تاریخ را واژگونه بیان میکنند ،شرم بر آنان که از بیان حقایق خوداری میکند.و آن سنگی که به سر ما اصابت کردای کاش عقل آنروز من را نیز تکانی میداد!
۶۰٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : K ۹
عنوان : تشکر ار خانم دانشگری و سئوالی از اقای تابان
بعد از تشکر از این پیش قدم شدن خانم دانشگری سئوالی از اقای تابان داشتم. جناب تابان: اگر اشتباه نکنم انتقاد و انتقاد از خود را اولین بار نیروهای چپ به میان مردم بردند. شما که می دانستید مسئولیت هر چند جزیی در رابطه با اشتباهات آن دوره اکثریت داشته اید پس چرا تا کنون صبر کرده و پیش قدم نشده و دست به انتقاد از خود نزده بودید ؟ برایم فقط سئوال است که اگر انتقاد از خود بد نیست و همانطوریکه می بینیم کاربران اکثرشان اقدام خانم دانشگری را تائید کرده و از ایشات تشکر کرده اند پس چرا دیگر رهبران اکثریت تا کنون خاموش مانده اند. از جمله خودتان تا امروز
با احترام
K۹
۶۰٨۵۵ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : محمد امیری
عنوان : کلامی بر یادداشت آقای سینا صدر العلمائی
برای اجرائی شدن یک هدف لازمست تئوری آن شسته رفته و پخته شده و مخاطبین آن توجیه تئوریک شوند. و به قول معروف گذشته چراغ راه آینده است.
در قبل از انقلاب بعلت محدودیت های حاکم بر فرهنگ کشور و فضای بشدت انقلاب سرخ جهانی بین روشنفکران ، ضمن پائین بودن دانش سیاسی و اجتماعی ما ، شرایط خارج از کشور هم به حرکت های چریکی کمک می کرد. و عموما افراد انقلابی چه در گروه های مذهبی و یا غیر مذهبی ، روش مبارزه خود را مسلحانه تعربف می کردند.
اما در ارتباط با چرخش بخشی از روشنفکران به سمت جمهوری اسلامی، مربوط به حمایت اکثریت قاطع مردم از جمهوری اسلامی بود. جنبش چپ با تحلیل تاریخی- طبقاتی ماهیت روحانیت را می شناخت و تا آنجا که امکان داشت برای مردم توضیح می داد، ولی کفه سنگین مردم به حمایت از جمهوری اسلامی بود.
در ارتباط با وضعیت رابطه مردم و حکومت جمهوری اسلامی نکات زیر آورده می شود:
۱- هر نیروی سیاسی خلقی نمی تواند در حالی که مردم به یک سمت حرکت می کنند به جهت مخالف برود. مگر اینگه بقول دوستی که در آن زمان به شوخی می گفت
" خلق ضد خلق شده" به این نتیجه برسد.
۲- عوام زدگی و دنباله روی از مردم بعنوان حرکت عوامانه خطاست ، مشابه حمایت مردمی از هیتلر که به جنگ دوم جهانی انجامید. ولی عوام زدگی دارای تعریف و شکل خاص خود می باشد که با پشتیبانی مردم از یک حکومت جداست. شرایط ونزوئلا، ایران کنونی، و غرب نمونه های عوام زدگی است.
۳- بایستی در کلیه تعاملات فیمابین جمله طلائی دوران روشنگری و رنسانس اروپا را بخاطر داشته باشیم: " آنچه برخود نمی پسندی، بردیگران نپسند "
فاعتبرو یا اولی الابصار
۶۰٨۵۴ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : جابر حسینی نسب
عنوان : هفت شهره عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خمه یک گوچه ایم
خانم دانشگر عزیز شما در این مدت نه که پیش نیامده اید عقبگرد هم داشتید .این نگرش وبینش مال سالهای قبل از انقلاب است با این نگرش شما نه گذشته را می توانید نقد کنید نه پیچیدگی مسائل امروز را
۶۰٨۵۲ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : نوش جان II
جناب چپ سابق,
از بی ادبی خود عذر میخواهم. میخواستم بگویم که دنیا دیگر تغییر کرده است, حتی موسیقی ما هم دیگر گلهای رنگارنگ نیست. این ویدویی را که امشب دیدم خدمتتان تقدیم میکنم (از کیسه خلیفه): کنسرت اخیر محسن نامجو در دانشگاه بروان, ایالت رود آیلند آمریکاست. ایشان برای یکسال در آنجا تدریس خواهند کرد. شب خوش.
Mohsen Namjoo in Concert, Brown University
http://www.youtube.com/watch?v=mWMBoKZoD۴g
۶۰٨۵۱ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : ش. فردا
عنوان : آنچه چپ باید بیاموزد
جناب بهروز مشترک
از اینکه بنده را مورد لطف قرار دادید و به کامنت من پاسخی "درخور" دادید بی نهایت سپاسگزارم. اما نخست آنکه جنبش سبز که از آن یاد کردم و شما "رهبران" آن را متهم میکنید که تیغ آن را کند کردند، نه برای نابودی "رژیم آخوندی" به زعم شورای ملی مقاومت بلکه برای دفاع از رایشان به ریاست جمهوری "موسوی" رخ داد و لاغیر. حال چه شما خوشتان بیاید و چه نیاید، آبشخور این جنبش نه "کارگران و دهقانان" کمونیست بلکه طبقه متوسط شهری بود و آن هم ساکنین شهرهای بزرگ که همگی به اینترنت بخوبی دسترسی داشتند و از جنایات این رژیم در دهه شصت هم آگاهی نسبی داشتند. بد نیست که کمی عکسهای آن تظاهرات را مرور کنید و دستکم بیوگرافی جوانانی را که آن روزها شهید شدند را مطالعه بفرمایید. همه آنها عضو شبکه های اجتماعی بودند و در کنار دسترسی به تاریخ ج.ا و گذشته "موسوی" و "کروبی" و حتی آگاهی از تحریم انتخابات توسط گروههای سلطنت طلب، ماورا چپ و شورای ملی مقاومت باز هم به پای صندوق رای رفتند و از بین به قول این بزرگواران جلادان اسلامی به "نخست وزیر امام راحل" رای دادند. مگر غیر از این بود؟ وقتی رایشان با کودتای انتخاباتی به تاراج رفت هم با شعار "رای من کو؟" به خیابان آمدند و نه سرگونی رژیم اخوندی برای احیای سلطنت ویا جمهوری دمکراتیک خلق.
و اما اینکه فرمودید رویکرد مردم به "موسوی" و "کروبی" در یک برهه از تاریخ را نباید نشان از حقانیت ایشان دانست البته که حق با شماست و من هم چنین نگفتم. سوال من آن بود که علیرغم "عدم حقانیت" ایشان چرا جامعه و در راس آن "روشنفکران" و حتی جنبش دانشجویی که همواره پایگاه چپ بود به این بقایای "سیاهی" و "تباهی" بیشتر گرایش نشان میدهند تا قهرمانانی که جان خود را برای دفاع از مردم در دهه شصت فدا کردند؟ میگویید نا آگاهند؟ چرا؟ مگر غیر از آن است که همه این جوانان به شبکه های اجتماعی دسترسی دارند ولی بیش از آنکه به سایتهایی چون "سیاهکل" و "کار کمونیستی" و "طوفان" رجوع کنند، نوشته های سایتهایی چون "جرس" را میخوانند. خوب چرا؟ اگر راه ایشان که با خونشان رنگین شده درست بود پس چرا؟ نکند این هم بخاطر خیانتهای اکثریت است؟
۶۰٨۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : نوش جان
جناب چپ سابق,
یعنی است...اغ خود را دوباره بخوریم ؟ خیر, ممنون, همین گ..ی که خوردیم کافیست. است...اغ, پیشکش شما.
۶۰٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : جپ سابق
عنوان : اکثریتی سابق
من اکثریتی بودم ولی امروزه مشروطه خواه هستم و اما یه سئوال از رقیه و دیگران:
مگر اکثریت و خیلی از بقول خودشون جمهوریخواهان امروز بشکلی همان سیاست را ادامه نمی دهند؟ یعنی رضا پهلوی متمدن و امروزی و مدرن که در واقع سرمایه ای ملی برای رهایی از ارتجاع اسلامی است را ول کرده اند و بگدایی اتحاد و همکاری با اصلاح طیاان مذهبی هسند؟. اصلاح طلبانی که هنوز حقوق کامل زنان را برسمیت تمی شناسند، هتوز خواهان اعدام همجنسگرایان هستند، هنوز شعه شیعه می کتتد و برا امام خمینی اشون احترام قائلند.
پس کجا درسی آموخته شده؟ اصلاح طلبان مذهبی حداکثر ایران را مثل ترکیه می کنند نه بیشتر
ایران لیبرال و دمکرات و متمدت و مدرن را نیروهای راست مشروطه خواه می سازند و آزادی همه ز جمله چپها در آن تضمین شده.
حالا بذار چپ های متعب بیان و بمن قحش وبد و بیراه بگن
۶۰٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : شادی امین
عنوان : شجاعت و مسئولیت پذیری ای که باید دیده شود
اگر بگویم به تجربه دیده ام که زنان ساده تر میتوانند چنین فارغ از حساب و کتاب های معمول خود را به نقد بکشند و به جای وانهادن تقصیر بر عهده دیگران بی پرده از "خود" و مسئولیتشان بگویند، اغراق نکرده ام. در واقع سالها شنیدیم که "جوانمردی" و "پایمردی" و... ارزش قلمداد می شدند، شاید پُر بی جا نباشد اگر از سادگی و راحتی "زنانه" و بسیار با ارزشی در این متن حرف بزنم.
متن مشابهی را پیدا کنید. همه اگر هم تک و توک گفته اند، در جایگاه آنموقع رقیه دانشگری (فران) نبوده اند، و با اینحال یا از "ما" گفته اند و یا از اشکالات "رهبری".
این مایی که به من بدل میشود، درد و ریسک بسیار به همراه دارد. مایی که به من بدل میشود، صادقانه و صریح سخن میگوید.
آنکه جمع می بندد و هنگام انتقاد نیز شفاف نیست، هنوز درگیر محاسبه است.
رقیه دانشگری گرامی،
کاش ما هم ظرفیت شنیدن داشته باشیم. همانقدر که شما در اینمورد از خودتان ظرفیت گفتن نشان دادید.
بی شک این نقد شما از جهات مختلف مورد "استفاده" واقع خواهد شد، کاش محتوای مطلب شما و انگیزه آن را جعل نکنند و به آن وفادار بمانند.
به نظرم به جای بیشتر خواستن از شما بابت دوسالی که نام برده اید... بایستی از آنهایی که ۳۰ سال در پی آن سالها همچنان مشغول توهم پراکنی و دفاع از جناح های مختلف حاکمیت هستند و نه مسئولیت خود را قبول میکنند و نه حاضرند از "مسئولیت" کنار بروند و رسمی و غیر رسمی و دو دستی بر جایگاه ارشد خود تکیه زده اند، پاسخ خواست.
اجازه بدهید بگویم که این تعیین تکلیف سیاسی شما، علاوه بر کلیت نامه تان که از دل برخاسته بود و بر دل نیز نشست، را پسندیدم و دوباره نقل میکنم:"خوشبختانه عمر این کژروی در زندگی سیاسی ام کوتاه بود. و خوشحال هستم که با درس آموزی از گذشته از جریان اصلاح طلبی فاصله گرفتم و به جنبش مستقل تساوی خواهانه، آزادی جویانه و انسان گرایانه ای امید بسته ام که در اعماق جامعه جاری است."
این نقد شما به کار ساختن فرهنگ نقد و شفاف سازی می آید. به کار مقابله با "کژروی" در دنیای سیاست.
من آن روزها که کودکی بیش نبودم و هنوز در خیابانها بوی آزادی بود، با ماژیک سیاهی بر در و دیوارهای شهر کوچکمان،می نوشم"به رفیق رقیه دانشگری کاندید سچفخا رای دهید!" با خواندن این مطلب دیگر از اینکه این شعار را نوشته ام پشیمان نیستم:)
امید که بیشتر از نظرات شما در چالش های جاری بشنویم.
دستتان را می فشارم
پ.ن. من پس از انشعاب درون سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به همکاری با "اقلیت" پرداختم و هیچگاه با مواضع سازمان اکثریت نزدیکی نداشته ام.
۶۰٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای peerooz
ب نوشته شما با فرمل بندی دیگر موافقم که نوشتید : « مردم چه مبارزه مسلحانه میکردند و یا نمیکردند در نتیجه فرقی نداشت. غیر مذهبی ها قدرت مذهب در ایران را دست کم گرفتند »
فکر میکنم منظور شما از ( مردم ) ٫ احزاب و نیروهای سیاسی است چون مردمانی که از روحانیون و گفتمان اسلامی در برابر دستگاه پهلوی حمایت کردند و انقلاب کرده و به جمهوری اسلامی برهبری خمینی رأی دادند که دور از انتظار است علیه خواست خود مبارزه مسلحانه میکردند . اگر منظور احزاب و سازمانهای سیاسی وقت بود ؟ من معتقدم در( نتیجه ) فرق میکرد بدین معنی که اگر همگی نیروهای غیر مذهبی علیه رأی (واپسگرایانه وغیردموکراتیک) مردم مبارزه مسلحانه میکردند الف : جنگ مذهبی و غیرمذهبی راه میفتاد ب : کشتار دگر اندیشان مذهبی غیر ولایتمداری توسط حزب الله مشروعیت پیدا میکرد پ : در تبدیل شدن سریع حکومت به رژیم طالبانی نیروهای غیرمذهبی بار این مسئولیت را بگردن داشتند ت : احزاب و سازمانهای موجود آن زمان که جای خود ٫ تا قرنها هیچ روشنفکر چپی در ایران جرأت استفاده از واژه ( چپ ) را هم در جامعه نداشت و باید بدنبال واژه دیگری میرفت تا در جهت اهداف
خود فعالیت کند.
در مورد دستکم گرفتن قدرت مذهب باید بگویم که درست میگوئید اما مشکل ریشه ای در آنجا بود که الف : هدف از شروع اعتراضات مردم علیه شاه را ندانستند ب : به هر وسیله ای سقوط سلطنت پهلوی را هدف مشترک قرار دادند پ : با نگاه کلیشه ای و ایدئولژیک سیاستورزی کردند چه در انقلاب چه بعد از انقلاب از جمله ( نبرد که بر که ) یا قالب بندی طبقاتی لیبرال یا خرده بورژوا که منجر به قبول تئوری ( راه رشد غیر سرمایه داری ) شد یا سیاستورزی آرمانگرایانه بدون شناخت واقعیات جامعه ٫ الان هم مد شده واژه ( نئولیبرال ) گویا بدون گنجاندن و طبقه بندی کردن نیروها نمیتوان کاری از پیش برد ٫ یکبار قیچی لاجوردی رجوی کشتار را طوری مشروعیت دادند که جامعه هیچ واکنشی نشان داد در مقابل ترور فروهرها چنان جامعه را به اعتراض واداشت که بیت رهبری برای برونرفت از مسئولیت سعید امامی را بالاجبار قربانی کرد. الان هم قیچی رجانیوز ایران و برخی چپ چنان داد نئولیبرالیسم نئولیبرالیسم میکنند و به نوشته های قرن نوزده تا حال چپ استناد میکنند که طرفدران و حامیان دولت از این واژه ( بدون شناخت واقعی ماهیت نئولیبرالیسم ) خوششان بیاید .
در پایان از تصحیح املائی متشکرم.
۶۰٨۴۴ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : آمویی
عنوان : قول هوور در بارهی خرد و فرد خردمند
آقای خسرو صدری،
با سلام. آن ترجمهی پایان یادداشت تان از "هوور" چندان به خرد خواننده نمی افزاید، مگر این که آن را این گونه بخوانند: «خردمندی نه آگاهی از اقدام نهایی که آگاهی از اقدام بعدی است.»
“Wisdom consists not so much in knowing what to do in the ultimate as knowing what to do next”
دو ترجمهی دیگر:
«خردمند آن نیست که بداند سرانجام چه باید کرد، کسی است که بداند اکنون چه باید کرد.»
«خردمند آن نیست که بداند گام نهایی چیست، کسی است که بداند گام بعدی چیست. »
و ظاهرا این همان چیزی است که دست کم اپوزیسیون چپ افراطی نمی داند. باختن قافیه در ذات اپوزیسیون چپ ایران است. این طور نیست؟ مثلا خیلی به فکر "سوسیالیزم" و حتی "کمونیزم" هستند اما گوششان به جنبش سکولار دموکراتیک کنونی بدهکار نیست که همین گام ضروری بعدی و مصداق سخن هوور است.
راستی تا یادم نرفته در مثنوی داستان کسی که فقط به صورت رویایی به عاقبتی خوش و دور یعنی سوسیالیزم میاندیشد اما اقدام ضروری و لازم کنونی، یعنی دموکراسی سکولار، را فراموش می کند، به صورتی بسیار خیال انگیز و جالب آمده است: دفتر پنجم!
آمویی
۶۰٨۴۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : " ملت ایرانی "
بگمانم فرضیه ش.فردا بحقیقت و عمل نزدیکتر است که میپرسند:
" این براستی آن سوال اساسی است که باید از خودمان صادقانه بپرسیم و به آن پاسخ دهیم.اگر حقیقتا "همه" جمهوری اسلامی طلبان دهه ۶۰ سیاهی و تباهی بود و "همه" جبهه مخالفان آن " روشنایی" و " ترقی" پس چرا مردم هنوز به بازماندگان آن "سیاهی" بیشتر از مخالفان آن که آنگونه قهرمانانه در کردستان و ترکمن صحرا و آمل جان باختند روی خوش نشان میدهند؟ ".
بگمانم آنچه عامه مردم ایران - اعم از فارس و ترک و کرد و عرب وغیره - منهای " روشنفکران " و مخالفین - را میترساند خطر کوچک شدن و مانند سوریه و اوکراین و لیبی و غیره ملعبه دست امپریالیسم غرب گردیدن است, حتی بقیمت تحمل رژیم جنایتکاری چون ج.ا.ا.
در رابطه با این فرضیه و اصرار " روشنفکران" و مخالفین در بکار بردن کلمه " ملت " و " حق تعیین سرنوشت ", کامنتی در پای دو مقاله امروز گذارده ام که تا کنون جوابی نیامده است. بگمان این سوال باب طبع سروران کامنت گذار نیست: چرا بعضی مانند چینی ها و هندی ها و سوئیسی ها خود را " ملت ایرانی " نمیدانند و مانند انگلیسی ها هر قسمت را " ملت " جدا گانه مینامند؟
همزمان با روز جهانی زبان مادری
ده ها فعال حقوق مدنی در آذربایجان بازداشت شدند
"بختیاریها" عشیره نیستند!
سکاندی از نمایش قومی در ایران
۶۰٨٣۶ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهروز مشترک
عنوان : درد مشترک یا درد بی درمان پراگماتیسم و بی پرنسیبی؟
آقای یا خانم ش فردا معتقدند چون در جنبش به اصطلاح سبز کروبی و موسوی به عنوان رهبران جنبش معروف شدند در هر حال مقبول تر از جنبش چپ و فدایی اند!! و ضمنا همه شرکت کنندگان در اعتراضات خیابانی ۸۸ به طور کافی و وافی از کشتارهای دهه شصت و چپ کشی مطلعند منتها چون این چپ موجود عجیب و غریبی است و با فطرت آدمی (به کلام آخوندها) سازگار نیست کسی سراغش نمی رود!
جناب فردا. اگر برای یک دوره اصلاح طلبان حکومتی توانستند تیغ جنبش اعتراضی را کند کنند و مهار آن را به دست گیرند حاصل یک دوره طولانی نه فقط خفقان که کشتار به سبک اندونزی و محو کردن یک نسل فعالین چپ ایران بود. میدانید نابودی یک نسل و تجارت گرانبهای آن یعنی چه؟ اگر میدانستید به گزاره که هر چیز فعلا در بورس است حقیقت می باشد نمی چسبیدید. و ضمنا دوست محترم، فکر می کنید چند در صد از مردم ایران از هولوکاست ۶۷ باخبرند؟ این موسوی و کروبی شما تازه بعد از بیست سال و آن هم با گسترش ارتباطات بالاخره اشاراتی به موضوع کردند تا از تردامنی خود را نجات دهند. هنوز تا گشودن گورهای جمعی راه درازی در پیش داریم.
۶۰٨٣۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : الف رستمی
عنوان : امید که فردا
سرکار خانم دانشگری
امیدوارم فردا از رفتارهای امروزتان همین احساس را نداشته باشید. شرکت در انقلاب هیچ شرمی نداشت. دفاع از انقلاب هم هیچ شرمی ندارد و افتخار آمیز است. اینکه دفاع از انقلاب درست وقتی شکست می خورد ادامه یابد البته اشتباه است.
همین جنبش سبز نشان داد باز هم همان راه را می روید.
فرض بگیریم جنبش سبز با موفقیت قدرت را در دست می گرفت و میر حسین موسوی و کروبی رهبران آن به قدرت می رسیدند، چه می کردید؟ بعید می دانم بلافاصله علیه شان بر می گشتید و آن ها را نه رهبران این انقلاب بلکه دشمنان جنبش سبز خطاب می کردید؟
چرا باید بر موج نفرت به حق از جمهوری اسلامی سوار شد و تاریخ را نفی، تحریف و وارونه کرد تا در جبهه مطلوبیت های زودگذر قرار گرفت؟
دست یافتن به مقبولیتی که حملات همین کامنت ها به شما نشان می دهد خیلی هم واقعبینانه نیست.
انقلاب یک دعوت همگانی است. باز هم که آغاز شود همه در وسط آنیم. به دوستان هم توصیه می کنم اختلاف نظر ها را بهانه دشمنی و کینه توزی و رویارویی نیروهای مختلف سیاسی اپوزیسیون نکنند. این بدترین کار ممکن است و از آن مشی صحیح تری بیرون نمی آیدُُ تفرقه و ضعف تنها حاصل آن است.
۶۰٨٣۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : ش. فردا
عنوان : درد مشترک
با درود به رفیق دانشگری
نخست آنکه در شرمی که شما حس میکنید، همه ما که در آن سالها حاضر و ناظر بودیم با شما همدردیم. مساله این شرمساری فقط محدود به آن دو سال نمیشود. جنبش فدایی در ایران همچون کودکی بود که زود بالغ شد و حتی قبل از آنکه مدرسه را تمام کند، نان آور خانه شد!! پس عجب نیست اگر در این جدال برای بقا به کج راهه رفت. دیگرانی هم که در آن سالها "مشق چپ" نوشته اند در "کارنامه تاریخشان" نمره قبولی نگرفتند که اگر جز این بود امروز به جای "باج خواهی" و "حساب کشی" از فداییان در شبکه های اجتماعی، بجای "موسوی" و "کروبی" ها مردم نام ایشان را فریاد میزدند.
این براستی آن سوال اساسی است که باید از خودمان صادقانه بپرسیم و به آن پاسخ دهیم.اگر حقیقتا "همه" جمهوری اسلامی طلبان دهه ۶۰ سیاهی و تباهی بود و "همه" جبهه مخالفان آن " روشنایی" و " ترقی" پس چرا مردم هنوز به بازماندگان آن "سیاهی" بیشتر از مخالفان آن که آنگونه قهرمانانه در کردستان و ترکمن صحرا و آمل جان باختند روی خوش نشان میدهند؟ مگر نه این است که نسلی که امروز جنبش سبز را آفریدند به یمن اینترنت و فضای مجازی به حقیقت آن رشادتها آگاهی یافته اند و از فجایع آن دهه و اعدامهای سال ۶۷ و خاوران با خبرند و خود نیز آن را در کهریزک با گوشت و پوست خود تجربه کرده اند؟ اگر "فداییان اکثریت" نماد خیانت و کج روی هستند خوب نماد تفکر صحیح چه کسانی بودند و چرا این جوانان فوج فوج بدنبال ایشان نمیروند و از "موسوی" و "کروبی" امید بهی دارند و از ایشان نه؟
و اما سوال دیگر آنکه اگر اعدام و کشتار دهه ۶۰ فاجعه انسانی بود که بود پس آن اعدامهای سال ۵۷ و ۵۸ آیا طلیعه آن فاجعه نبود؟ و اگر ما بدون ریختن حتی قطره اشکی ناظر اعدام "فرخ رو پارسا" و "هویدا" بودیم و حتی در سکوت از آن خشنود هم میشدیم پس چگونه است که باز هم مدعی هستیم که ما در مقابل مخالفان خود راهی بغیر از آنچه اینان رفتند، می رفتیم؟ بیایید کمی با انصافتر گذشته را واکاوی کنیم و بجای "انگ زدن" به هم و توجیه همه راه رفته و گذشته خود و انداختن همه گناه به گردن "راه رشد غیر سرمایه داری" از خود بپرسیم که بدون آن تئوری ها چه بودیم و چه میکردیم؟
در پایان هم اینکه اگر آن "کودک" فدایی امروز "بالغ" شده باشد نشان آن این است که بجای "مقصر یابی" به دنبال "رفع نقص" باشد و سعی کند که بجای دعوا بر سر گذشته، آینده را برای نسل بعد از خود بسازد.
۶۰٨۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حسنقلی
عنوان : عمروعاصها
انسان پاک و شریفی مانند خانم دانشگری صمیمانه دلش را میگشاید، و عمروعاصهای حقیر بر سرش میریزند که ما میدانستیم، ما که گفته بودیم...
۶۰٨۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهروز
عنوان : چپ مقلوب و چپ مغلوب
زمانی در اوائل درباره ماهیت حزب توده در ایران بحث می شد و حزب توده و ایضا اکثریت را جریاناتی که نمایندگی کمونیسم اروپایی را می کنند معرفی می شدند که به نظرم دور از خطا نبود، کما این که این تئوری در رابطه با "احزاب" به اصطلاح کمونیست کارگری مصداق دارد. حزب توده با نفی مارکسیسم انقلابی و جایگزین کردن آن با تئوریهای رفرمیستی مثل راه رشد غیرسرمایه داری و پنهان کردن تاریخ و ماهیت نیروهای سیاه و تاریک اندیش جامعه ایران عملا در روغنکاری ماشین کشتار برای یک دهه همکاری کردند. حزب توده به جای مفهوم حقیقی انترناسیونالیسم پرولتری دنباله روی صرف از منافع استراتژیک یک سیستم معیوب و بیمار بنام شوروی را گذاشت، و در هر حال مثل همیشه بر حیثیت چپ ایران لطمات سنگینی وارد کرد، و همراه خود بخشی از سازمان فدایی را نیز به چاه کشید.
برای ما این روش حزب توده غریب نبود، جریانی که هیچگاه در نبردهای سرنوشت ساز تاریخی موضعی انقلابی مارکسیستی اتخاذ نکرد و به قول رفیق بیژن همچون تخم مرغی ماند تا از درون بپوسد. ولی انتظار ما از کسانی که از تبار فدایی بودند متفاوت بود. اکنون جماعت لیبرال و سوسیال دمکرات هر انتقاد از خود اینچنینی را قدمی برای تسویه حساب نه با اپورتونیسم و درک های دروغین از مارکس بلکه با خود مارکسیسم می دانند، و همانگونه که حزب توده و اکثریت با کوچک کردن حوزه دید خود در سالهای ۵۷ تا ۶۰ عملا چشم بر سرشت نیروهای ارتجاعی ایران در یک بستر تاریخی بستند لیبرال های ما نیز با کوتاه کردن افق دید خود به بیست سی سال گذشته مفاهیمی چون لزوم درهم شکستن دولت بورژوایی و اعمال قهر و اساسا لزوم انقلاب اجتماعی را زیر سوال می برند. به این آقایان باید گفت که شب دراز است و قلندر بیدار، حتی در کشورهای شما که دولت رفاه را تجربه کرده اند نیروهای انقلاب اجتماعی در حال ذخیره و متراکم شدن است، و این چند صباح در کشور ما با حکومتی که شعارهای چپ انقلابی را مصادره به مطلوب کرد تاثیری در کل ماجرا ندارد.
۶۰٨۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : خواننده
عنوان : چه عالی ... درود بر شما
خب خدا را شکر که نمردیم و یک انسان شجاع و راستگو هم دیدیم و خواندیم. صد درود بر شما. برای من جالب اینست: یکی در برابر هزاران نفر. و یکی در طولِ ۳۵ سال. بقیه ساکت اند.
با احترام
۶۰٨۲۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : سینا صدرالعلما
عنوان : پاسخی کوتاه به جناب محمد امیری...
حضرتتان برای تطهیر نادانان شرحی را نگاشته اید، که لازم دیدم برای روشن شدن امر، توصیح کوتاهی بدهم. جنابعالی میفرمائید:
{ ... ما چه می توانستیم بکنیم. ما نه از غیب خبر داشتیم که رهبران جمهوری اسلامی دروغ می گویند و شاهد بودیم که اکثریت روشنفکران جهان از قیام مردم ایران دفاع می کردند. }
۱ - سران یک سازمان میهنی بایستی از تاریخ میهن خود آگاهی داشته باشند در اینصورت احتیاجی به خبرداشتن از غیب نیست. آنان موظفند از تاریخ و عملکرد آخوند و ملا حد اقل دز صدساله اخیر آگاهی داشته باشند و از نتایج فاجعه بار آن که همانا دروغ گوئی و پشت هم اندازی و رواج خرافات است ، به آگاهی همرزمان و حامیان خود برسانند. بنا بر این اشاره به « خبرازغیب » از دید من بهانه و سفسطه است...
۲ - آیا متوقعید اکثر روشنفکران جهان که حامی انقلاب بودند ، از تاریخ میهنمان و عملکرد آخوند و ملا و تأثیرات فاجعه بار آن آگاه باشند؟ آنان براستی هیچگونه تجربه و آگاهی از افکار پوک و فاجعه بار آخوندی نداشتند!!! آنان حامی نفس رهائی بودند.
باید برای تطهیر نادانان و راهنمایان نادان ترشان بهانه ای تاریخ پسند و مستند ارائه کرد؟!
۶۰٨۱٨ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : خانم دانشگری و آقای تابان عزیز!
از زنده یاد محمد رضا غبرایی در زندان شنیدم که او و دیگرانی در مرکزیت سازمان اکثریت ، درتماس با کسانی چون دکتر احمد دانش، پیرامون مسائل نظری ،بخصوص "راه رشد غیر سرمایه داری"، بحث های منظم ومفیدی داشته اند. خدا را شکر که شما و بسیاری از رهبران سازمان از مهلکه ج.ا.ا جان سالم به در بردید. از رده دانش ، مهرگان و جوانشیرها ولی کسی باقی نماند تا بتواند ادامه منطقی بحث را، در شرایطی کاملا متفاوت ، یعنی دوران یکه تازی آمریکا ، با شما پی گیرد. نتیجه آن که روند گریزاز چپ به راست در سازمان شما، دیگر تعجبی بر نمی انگیزد. از انفعال شروع می شود ولی با تلاش کسانی که در صدد الحاق آرم "فدائیان خلق" و چپ به جلیقه لیبرالیسم هستند ، انفعال به فعالیتی کاملا متفاوت با اهداف اصلی سازمان مبدل می شود.
تئوری راه رشد غیرسرمایه داری، در جهان دوقطبی گذشته ، تبیین سیاست اجتناب ناپذیر بسیج تمام نیروهای جهان ، برای اجتناب از بلایی بود که اینک پس از فروپاشی شوروی بر سر جهان آمده است. مخالف آن سیاست ، یا آگاهانه موافق نظم کنونی در دنیاست و یا خود نمی داند که موافق و مخالف چیست .
انداختن گناه به گردن دیگری هم در سازمان شما ،اینک مدتهاست که تعجب برانگیز نیست . کسانی که آن زمان خود راست ترین مواضع را داشته اند، اینک به مصداق مثنوی، دیگری را مسئول معرفی می کنند: تو همی گفتی که خر رفت ای پسر/از همه گویندگان باذوق تر/ گفت آن را جمله می گفتند خوش/ مرمرا هم ذوق آمد گفتنش/ مرمرا تقلیدشان برباد داد/ ای دوصد لعنت بر این تقید باد
آقای تابان عزیز
نادیده گرفتن پتانسیل اصلاح طلبی دیر یا زود به لنگ انداختن در مقابل مک کین ، نتانیاهو و رجوی منجر خواهد شد.
هربرت هوور می گوید:"عقل بیش از آنچه دانستن کاری که باید انجام شود را نشان دهد، علامت دانستن کاری است که پس از آن کار باید صورت گیرد".
۶۰٨۱۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهمن آذر
عنوان : نقد محدود
خانم دانشگری و آقای تابان عزیز،
از اینکه خانم دانشگری، بعد از سکوتی طولانی و خیلی دیر، دوره سیاهی از فعالیت سیاسی بعد از انقلابشان را مورد واکاوی قرار داده و آقای تابان هم با نتیجه گیری ایشان همراهی می کند، من نیز مثل برخی دیگر از کامنت گذاران خوشحالم. ولی خانم دانشگری درست اینست و راهی هم جز این نیست که به علل همگونی ها و همگرائی های عینی بین شما و نیروهای انقلاب اسلامی بپردازید. این علل شما و هزاران فدائی دیگر را به این ورطه هولناک سوق داد. برای این پرداختن باید برخوردهای عاطفی و گمراه کنندهیِ وفاداری به نظرات یاران بنیانگذار را کنار بگذارید. نیروهای انقلاب اسلامی با شما و شما با آنها در این شعارهای اصلی همراه بودید؛
اعدام انقلابی!
انحلال ارتش!
ایجاد ارتش خلقی!
در هم شکستن ماشین دولتی (سرنگونی رژیم پهلوی)
برپائی جمهوری دمکراتیک خلق؛ مال شما نمونه آلبانی، بلغارستان، و یا با امتیاز آلمان شرقی بود،(به آن دیکتاتوری پرولتاریا هم می گفتید) مال خداباوران و خمینی باوران جمهوری اسلامی بود.
این ها اصلی ترین دلایل همکاری و همراهی شما با انقلاب اسلامی بود که در اینجا مجاهد، اقلیت و راه کارگر و پیکار هم عینا همین بودند. شما البته پی گیر تر بعد به تاسی از حزب توده جلوی سفارت آمریکا آش ضدامپریالیستی هم دادید ولی راه کارگر و پیکار آش ندادند. که البته دیگر توفیری در ماجرای انقلاب اسلامی نداشت. برای ادامه این نقد ناگزیرید کارنامه ۴۹ به بعد را هم به نقد بگیرید که خیلی هراس انگیز است. کسانی مطلقا نمی توانند به این نقد وارد شوند. ترجیح می دهند تا پایان عمر به آنچه که به غلط نامش را آرمان می گذارند تلنگری نزنند. ولی شما و آقای تابان چی؟
به نظر من نسل دوم فدائیان و یا حداقل نفرات دوم فدائیان این توانایی را دارند و این هول و هراس را می توانند کنار بزنند!
۶۰٨۱۶ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهروز
عنوان : قدری دیر اما قابل تقدیر
همیشه برایم پرسش بود که چرا از رقیه دانشگری اثری نیست. و امروز انتقاد از خود او را دیدم، و این خبر این تئوری را اثبات کرد که در جنبش فدایی باید بین کسانی که حقیقتا در عرصه نبرد حضور مستقیم داشته اند، حضوری که دل شیر و اراده ای پولادین لازم داشت، و کسانی که بعدها خود را به این جنبش آویزان کردند، مانند فرخ نگهدار و علی کشتگر، کسانی که نه روز و شبی در پایگاه های سازمانی سپری کرده و نه مرگ را در یک قدمی دیده بودند، باید تمایز قائل شد. خصائل رزمندگی و سازش ناپذیری طبقاتی بی گمان از اصلی ترین خصائل نسل اول فداییان بوده که آن ها را از اپورتونیستهایی که رهبری سازمان فدایی را اشغال کردند و هنوز پیروانشان در صدد توجیه آن سیاست های ویرانگر تحت عنوان "مشروعیت رژیم" هستند متمایز می کند. آقایانی که به بهانه توهم توده ای به دنبال توجیه آن سیاست ها هستید ما نمی گوییم در چنین شرایطی الزاما سیاست های تعرضی باید اتخاذ می شد بلکه از خاک به چشم مردم پاشیدن از طریق گستراندن توهمات "ضدامپریالیستی" اجتناب میشد. و از آن بدتر، حتی اگر قبول کنیم که اکثریت دچار اشتباه سیاسی شدن و در صدد شکوفایی! جمهوری اسلامی برآمد باز هم این خطا در مقایسه با از دست اخلاق سیاسی و کف زدن برای اعدام رهبران و کادرهای سازمانهای اپوزیسیون هیچ است. در هر حال به رقیه دانشگری باید تبریک گفت به خاطر صداقتش.
۶۰٨۱۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : نوگرایی و رنسانس
روزی یکی، که جرعت پرسیدن از دیگری را نداشت، از خودش پرسید، هی میدونی چرا شرقیان کره زمین، با اینکه از غربیان کره زمین تمدنی قدیمی تر دارند، هرگز به فکر نوگرایی و رنسانس و چیزهایی از این دست نیفتادند.
طرف به خودش جواب داد، آخه من از کجا بدونم، تو هم که هی سئوالات مشکل از خودت میپرسی، و نه که، دیگران کم توی سرت می زنند، خودت هم، هی محکم و محکمتر میزنی تو سر خودت.
بس که زدی تو سر خودت، و گذاشتی بزنند تو سرت، همیشه گیج و منگی. و از سر گیج و منگ هم چیزی جز خواب و رویا بیرون نمی ریزه.
۶۰٨۱۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : روزش همه شب, شب که دگر نورعلی نور
جناب معمار,
مردم چه مبارزه مسلحانه میکردند و یا نمیکردند در نتیجه فرقی نداشت. غیر مذهبی ها قدرت مذهب در ایران را دست کم گرفتند. دیگر آنکه نور الا نور غلط است. برای آنکه در خاطرتان بماند این شعر شهریار مناسب است : روزش همه شب, شب که دگر نور علی نور.
۶۰٨۰٨ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : محمد امیری
عنوان : بازنگری در گذشته
سرکار خانم دانشگری،
مقاله شما شروع حرکتی در جهت بازنگری گذشته و روشن کردن نقشه راه آینده است. در ایران و در بین روشنفکران، انتقاد از عملکرد گذشته در حکم کاهش و حتی سقوط اعتبار و قضاوت درست فرد بود. در اینصورت حتی اگر نقد نامه ای بر گذشته نوشته می شد. با توجیهات و علل انجام کارها همراه بود.
اما در ارتباط با حمایت از نظام جمهوری اسلامی در سال های اولیه دهه شصت، باید گفته شود که جمهوری اسلامی با رای اکثریت مطلق مردم ایران مشروعیت پیدا کرد. و تعیین، تبیین، و تصویب قوانین آن اعم از قانون اساسی و سایر موارد با رای اکثریت مردم تائید و تثبیت شده است. و ما بعنوان روشنفکران مردمی ملزم به تبعیت از خواست مردم بودیم. شاید مطرح شود که مسئولین جمهوری اسلامی مردم را فریب دادند. اگر این فرضیه را هم قبول کنیم. مردم بایستی حواسشان را جمع می کردند تا فریب نخورند. اگر در آن زمان ما خلاف خواست مردم حرکت می کردیم. از رسالت خود دور افتاده بودیم. ما تا آن حدی که وظیفه و امکان داشت برای مردم شرایط را حلاجی و توضیح دادیم. وقتی آنها انتخاب خود را کرده بودند و حاضر به تغییر آن نبودند، ما چه می توانستیم بکنیم. ما نه از غیب خبر داشتیم که رهبران جمهوری اسلامی دروغ می گویند و شاهد بودیم که اکثریت روشنفکران جهان از قیام مردم ایران دفاع می کردند.
اگر ما بر علیه خواست و انتخاب مردم حرکت می کردیم بایستی از آنها پوزش بخواهیم.
به یاد فیلم "انقلاب" ساخته فیلمساز بزرگ روس می اتم که در فیلم نشان می داد که مردم در حمله به کاخ کرملین، اموال آن را غارت می کردند. استالین گفت این بخش فیلم را عوض کن ، نشان دادن لمپنی مردم در زمان انقلاب درست نیست. فیلمساز گفت این واقعیتی است که اتفاق افتاده و باید بهمان صورت بازسازی شود. و تا زمان حیات استالین اجازه پخش فیلم را ندادند.
گروه فدائیان خلق، بنام خلق حرکت کرده و استراتژی آنها حاکمیت مردم و زودودن استثمار آدم از آدم و طبیعت بود. نحوه رسیدن و مسیر حرکت ، بعنوان فرع مسئله بود.
لذا مبارز همیشه مبارز ، با سربلندی باید ایستاد و به حرکت و پیشروی ادامه داد، تا روزی که ظلم و استثمار از خاک ایران زدوده شود.
پایدار و پیروز باشید
محمد امیری
۶۰٨۰۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بیژن پوینده
عنوان : پرنسیب های انسانی در برابر شعارهای کلیشه ای
با تشکر از نوشته ای که به دل نشست.
برای عده ای تلاش برای دستیابی به عدالت اجتماعی زیر مجموعه ای از باور به پرنسیب های دمکراتیک، اخلاقی و انسانی است. برای آنان مبارزه برای عدالت اجتماعی جدا از مبارزه برای کسب حقوق بشری و انسانی نیست. سوسیالیسم شان انسانی است. نقد شان به قدرت سرکوب گر و استبدادی تابع ملاحظات فرقه ای و ایدئولوژیکی نیست. نقد چنین انسانهایی از گذشته سیاسی خود نه برای توجیه رفتار و یا سیاست های نادرست گذشته،که تلاشی صادقانه برای یافتن راهکارهایی نوین و درس آموزی از تجربیات گذشته است. چنین انسانهایی مسئولیت رفتار خود را بر عهده میگیرند و بازنگری را از خود آغاز میکنند.. روبرو شدن با بحران فکری و سیاسی برای چپ بطور کلی و چپ ایران بعد از انقلاب امری اجتناب ناپذیر بود.( این موضوع به تنهایی بار سنگینی بر دوش چپ دمکرات و تحول خواه گذاشته و میگذارد. قدم اول برای بازسازی فکری و نظری کنار گذاشتن شعار ها و کلیشه های سطحی و تکراری و در اساس نگاه مذهبی و ایدئولوژیک به موضوعات کلیدی است.) اما آنچه که بعد از بیشتر از ۳۰ سال کماکان آزار دهنده است بی پرنسیبی ها و انحطاط سیاسی است که در مقطعی تعیین کننده به دفاعی جدی از نظامی جنایتکار پرداخت و در نتیجه ضربه هایی مهم ، از جمله آسیبهایی روانی بر بخش قابل توجهی از نیروهای چپ وارد آورد. این تفکر آنروزها به پیروی از مشی "اردوگاه سوسیالیستی" بدنبال ماهیت ضد امپریالیستی نظام ولایت بود. امروز نیز بخشی از همان مجموعه و طرز فکر به دنبال ظرفیت های دمکراتیک نظام اسلامی هستند. این مجموعه تلاشش نه در جهت بررسی اشکال متنوع سازماندهی مدنی و تدوین برنامه ای موثر برای تحول دمکراتیک بلکه عمده فعالیتش تبلیغ برای این یا آن انتخابات در نظام مقدس است. نه تنها تلاشی جدی برای شکل دادن به اتحادی قدرتمند و دمکراتیک و مستقل از حاکمیت نمی کند بلکه به سهم خود در برابر چنین تلاشهایی مشکل ایجاد میکند
بدون شک، اگر آینده ای برای یک چپ دمکرات و تحول طلب و تاثیر گذار متصور باشد، این آینده با آزاد اندیشی انتقادی و تکیه بر پرنسیب های اخلاقی و دمکراتیک و فارغ از زنجیرهای ایدئولوژیک و ماکیاولیسم پنهان در تفکر توده ای بدست میآید.
۶۰٨۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : جلال
عنوان : مدرنیسم یا کمونیسم؟
گروه قابل توجهی از جوانان اقشارمیانه دهه پنجاه در دوران خفقان شاهنشاهی ،بیزار از استبداد ابلهانه رژیم گذشته ،راه مبارزه با"رژیم خودکامه"را در پیش گرفتند و از آنجا که اساسا طبقه متوسط فاقد سنت مبارزه انقلابی در راه آرمانهایش بود لاجرم برداشتی سطحی از مارکسیسم لنینیسم چارچوب فکری آنان را تشکیل داد. حال آنکه تئوری مارکسیستی گفتمانی بکلی متفاوت و فراتر از مدرنیزاسیون رایج و صد البته ضروری جامعه آن زمان بود .لذا برای آنان:
۱- مفهوم انترناسیونالیسم هیچگاه جا نیفتاد و همواره به تقلیداز گفتمان لیبرالیستی از آن تحت عنوان وابستگی و... برداشت می کردند.
۲-در شرایط فوق العاده بغرنج سیاسی ایران بعد از انقلاب هرگز نفمیدند استراتژِی و تاکتیکهای سیاسی "طبقه کارگر" ضرورتا مغایر و متفاوت با طبقات دیگر تعیین می شود. هر چند تا حدود معینی برخی مشترکات با آن طبقات میتواند داشته باشد.
۳- برخورد با مساله آزادیهای دموکراتیک بطور عام و تقدم و تاخرو ضرورت آن.
و دهها و صدها مورد دیگر.
خلاصه ،.. از خود سوال کنیم و صادقانه پاسخ گوییم آیا وقت آن نرسیده که عناصر صدیق و سالمی همچون خانم دانشگری بپذیرند که در تمام دوران مبارزاتشان نیروهایی بوده اند که با هدف نوعی مدرنیزاسیون دمکراتیک پیکار کرده اند و آرمانهای طبقه کارگر و مبارزات مستقل جریانهای مربوطه ارتباط چندانی با آنان ندارد؟ و آیا این ضرورت را حس نمی کنند که در مبارزات طولانی پیش رو جامعه ما نیازمند نمایندگانی از اقشار و طبقات متوسط تحت عنوان سوسیال دمکرات ،لیبرال دمکرات و مانند آن میبا شد ؟
۶۰٨۰۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : آرش ادیبان
عنوان : شجاعت
با سلام و تشکر از خانم رقیه دانشگری.
امیدوارم این حرکت شجاعانه ی خانم دانشگری آغازی باشد برای دیگر اعضای شجاع سازمان اکثریت .تا هر چه زودتر این دیوار ( توجیح و انکار ) که سالها است به دور سازمان بنا شده ، خراب گردد. دیواری که باعث جدایی بسیاری از هواداران و اعضایش از سازمان شده ، ولی هرگز قطع امید نکرده اند، و هنوز پشت دیوار ( جدایی ) منتظر.
۶۰٨۰۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : شعار ندهیم، عمل کنیم!
رقیه دانشگری و عده ای از همرزمان قدیمیش از اعمال گذشته شان درمورد اینکه پلِ بحکومت رساندن دستاربندان شده بودند، اظهار پشیمانی و شرمندگی کرده اند. خب این چنین اقراری آنهم بعداز ۳۵ سال، گواه بر وجدان بیدار و شرف اینان بوده و دلیلی بر بلوغ فکریشان در برهه ی کنونیست. پس بیائید از این منبعد این بلوغ فکری را در راه نجات کشور و ملت از این وضعیت دشوار و مصیبت بار، بکارببرید. ولی نه آنکه همراه باآخوندها به دادن شعارهای توخالی "مرگ برامپریالیسم و مرگ برآمریکا و غیره" اکتفاء کرده و درهمان جهتی حرکت کنید که خواست دستاربندان است. اگر قرار برمبارزه با امپریالیسم است، جمهوری عمامه داران نبایستی با چین مراوده ای داشته باشد. در صورتی که هم اکنون چین که بزرگترین کشور کمونیست جهان است، گوی سبقت درجهانخواری و اِعمال سیاستهای امپریالیستی درجهان را از آمریکا هم ربوده است. آخوندها برای ایز گم کردن بطور مرتب و روزمره شعار مرگ بر آمریکای جهانخوار و امپریالیسم سر میدهند، در حالیکه در پنهان پولهای دزدیده شده از ملت ما را در بانکهای همین آمریکای جهانخوار سرمایه گذاری کرده اند. شعار مرگ براسرائیل میدهند ولی بطور مداوم دستشان درجیب سرمایه داران اسرائیلی بوده و بادادن شعارهای توخالی، آب به آسیاب اسرائیل میریزند.
خلاصه آنکه بیائید از سیاستمداران کشور کوچکی چون تونس بیاموزیم که اکثریت مردمش مسلمان میباشند. باوجود این، گروههای سیاسی با اتکاء به فصل مشترکشان، با هم متحد شده و دارند در راه پیشرفت کشور و ملتشان گامهای اساسی برمیدارند. اولین گام همانا تدوین قانون اساسیش است که حتی از قانون اساسی دمکرات ترین کشورهای امروزی هم مترقی تراست.
۶۰۷۹۹ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : کوروش
عنوان : چپ اگر اگر امپریالیسم ستیز نباشد چپ نیست.
امپریالبیسم ستیزی هویت انسان چپگراست. اما هر امپریالیسم ستیزی چپگرا نیست. اینجانب نه هیچگاه گرایشی و یا که قرابتی با حزب همیشه ناصادق توده داشته ام.
هیج انتقادی بر احساس شرمندگی از حمایت از سیاست های جنایتکارانه و سرکوب گر جمهوری خمینی نیست. اما تنها کسانی می توانند از توهم ضد امپریالیست دانستن این جمهوری به عنوان دلیل و بهانه برای حمایتشان استفاده کنند که این ستیز را ارزشی خوب بدانند و امروز نیز از آن دفاع کنند. چپ خارج نشین ایرانی امروز از منظر یک شهرمند دنیای امپریالیسم به گذشته خود در کشورش می نگرد. این نگاه عادلانه نیست و چون عادلانه نیست, معتبر نیز نیست.
۶۰۷۹۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور محترم رقیه دانشگری
بدون نقد و بازنگری نمیشود علل وقایع تاریخی و نقش خود در وقوع آنرا بررسی کرد و حال را شناخت و چشم اندازها را دید.
در مورد آرمان و مشی سازمان از ۴۹ تا ۵۷ فرصت دیگری میطلبد و فقط به این بسنده میکنم که مشی چریکی سازمان کاملأ برحق بود.
بنظر من بررسی چند نکته ضروری است و بدون شناخت آنها هیچ نیروئی نمیتواند خود را ریشه ای و واقعبینانه نقد کند و به پوزش یا سلب مسئولیت میانجامد.
۱. از ۵۶ تا ۵۷ که به سقوط سلطنت پهلوی انجامید ٫ تمامی نیروهای سیاسی مخالف ٫ اعم از مذهبی ها ( از ولایتمدار تا نهضت آزادی ) و غیرمذهبی ها ( از چریکهای فدائی تا حزب توده ) شرکت فعال داشتند. اما هیچکدام از این نیروها چشم اندازی واقعی بعد از سرنگونی پهلوی نداشتند
و فقط در راه بثمر رساندن آرمان خود مبارزه میکردند
۲. غافلگیر شدن نیروهای سیاسی بعد از اولین تظاهرات مردمی در ۵۶ ٫ بطور اتوماتیک همراه شدن با روند اعتراضات و اعتصابات بود چون بر ضد هیئت حاکمه ای بود که سالها با آن در حال مبارزه بودند ٫ کسی علل واقعی شروع تظاهرات مردمی را بررسی نکرد و سرف مبارزه با رژیم برایش کافی بود که بدان بپیوندد و تلاش کند تا آرمانهای خود را در آن جستجو کرده و بعضأ زیر اتوریتره خود درآورد و هژمونی خود را اعمال کند
۳. از نقطه عطف شروع تظاهرات مذهبی در کشاکش تنش بین دستگاه حاکمه و بخشی از روحانیت و ادامه این تنش با پیوستن همه نیروهای سیاسی ( مذهبی و غیرمذهبی ) مخالف پهلوی و رفت و آمدها به پاریس و تبدیل آیت الله خمینی بعنوان رهبر بلامنازع که بگذریم ٫ با سقوط سلطنت پهلوی با رهبری ایشان و ورود به ایران ۵۷ ٫ همگی در محاکمه و بازداشت سران پهلوی و ساواکی ها نکات مشترک و همسوئی داشتند ٫ اما نیروهای سیاسی مخالف رهبری خمینی یا آرمان ایشان ( ولایت فقیه ) در صورت کلی دو مشی را میتوانستند اتخاذ کنند ٫ مبارزه مسلحانه علیه رهبری انقلاب یا مبارزه غیرمسلحانه . نمونه های مسلحانه : آمل ٫ کردستان ٫ ترکمن صحرا ٫ حزب خلق مسلمان ٫ ۳۰ خرداد مجاهدین که بینابین آنها کودتای طبس و نوژه و پایگاه هوائی همدان که همگی سرکوب شدند. نمونه های غیر مسلحانه که از آرمان مستضعفان شروع شد و به زندانی شدن آنها در اواخر ۵۷ انجامید از جمله آقای تقی رحمانی ٫ نهضت آزادی که به انحلال و بازداشت آن انجامید از جمله محاکمه امیرانتظام و سقوط دولت بازرگان ٫ انجمن حجتیه که به انحلال آن انجامید ٫ عزل بنی صدر ٫ حزب توده و اکثریت که به انحلال و محاکمه آن انجامید.
۴. با نگاه به آرایش نیروهای موجود در شورای انقلاب و سهیم در قدرت از ۵۷ تا ۶۱ که این مقطع زمانی تعیین کننده کیفیت روند تاریخی ایران بود و تحولات بعدی را رقم زد ٫ میتوان کاملأ مستند کرد که هر عمل مسلحانه و ترور بستر مناسب را برای حزب الله ( ولایت فقیهی و تکحزبی ) برای سرکوب و حذف نیروهای دیگر فراهم کرد و نیروهای غیر حزب الهی در ساختار قدرت را یا خلع ید کرد یا به انزوا کشاند. با شروع جنگ ایران و عراق نورالانور شد. در دفاع از کشور هم عملأ اکثرنیروهای سیاسی مخالف و سرکوب شده ۸ سال نبودش در جنگ کافی بود تا چنان با کف جامعه بیگانه شود که به اپوزسیون داخل و خارج بدل شود.
خانم دانشگری میخواهم بگویم گفتمان و عملکرد نیروها از میزان باورها و سطح معلومات و تجارب آنها در آن مقطع زمانی نشأت میگرفت ٫ میتوان خود را نقد کرد و سیاستگذاری درست اتخاذ کرد بدون در نظر گرفتن واقعیت های اجتماعی فرقی نمیکند بجنگید یا انتقاد کنید نتیجه مطلوب را موقعی میتوان انتظار داشت که سیاستها منبطق با واقعیت و داده های روز باشد.
۶۰۷۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : همایون
عنوان : چپ یا نوعی از چپ؟
تقریبا اکثر کسانی که تا به حال مقاله ی خانم دانشگری را از زاویه ی چپ و امپریالیسم ستیزی نقد کرده اند، متعلق به یک طیف فکری معین از چپ هستند که در ایران به طور عام حزب توده نماینده ی آن بوده است. ایشان فراموش می کنند که بسیاری از چپ ها در ایران همان زمان هم دنبال توهم «ضدامپریالسیم» خمینی و «راه رشد سرمایه داری» نرفتند و بسیار هم سرخ و کمونیست و چپ بودند. این تاکتیک رندانه ای است که می خواهد منتقدین به آن خط مشی فاجعه بار و سیاه را «ضدچپ» قملداد کند. همان زمان مورد نقد خانم دانشگری هم با عناوینی نظیر «تربچه ی پوک» منتقدین این خط را می کوبیدند! آن ها امروز هم آمادگی دارند بر هر سرکوبی چشم بپوشند به شرط آن که این سرکوب «ضدآمریکایی» باشد. این داستان چه سر درازی دارد!
۶۰۷۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : کوروش
عنوان : کابوسهای راز آمیز بیداری
چگونه کسانی که خود امروز اگر امپریالیسم دوست نباشند, دست کم امپریالسیم ستیز نیستند می توانند دیروزشان را به سبب متوهم دانستن خود در "امپریالییسم ستیز" دانستن جمهوری اسلامی نقد و ملامت کنند؟ شاید شایسته تر آنست که ایشان از امپریالیسم ستیز دانستن خود در گذشته اظهار شرمندگی, پشیمانی و افسردگی کنند. به گمانم توهم "چپ دانستن خود" است که مشکل اصلیست. به گمانم چپ به شدت روان پریش ایرانی تصمیم دارد به جای خود کشی چپ کشی کند.
۶۰۷۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : ف. تابان
عنوان : در آن شرم با شما شریکم!
فران عزیز، به سهم خودم از این متن تاثیرگذار شما سپاسگذارم، نقشی در تدوین آن سیاست ها نداشته ام، در اجرایشان شاید. تا به امروز اما همواره بار سنگین و کمرشکن آن را مثل خیلی های دیگر بر دوش کشیده ام. من هم در شرمگین بودن از آن خطای مهلک با شما شریکم.
فکر می کنم این نقد باید سرمشق همه ی کسانی قرار گیرد که در کشاندن فدائیان به آن سیاست مهلک نقش داشتند و برخی از ان ها متاسفانه امروز هم در صدد ادامه ی آن و یا کپی ای از آن سیاست در بین ما هستند.
۶۰۷۹٣ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : دانکو
عنوان : آغازی دوباره
رفیق دانشگری عزیز
متن بسیار تاثیرگذار و با ضرورتی بود. خصوصا در این تاریخ حساس که اردوی سرمایه و غارت هجوم واپسینی را تدارک میبیند و نیاز به ایفای نقش چپ از همیشه ضروری تر است. خود بهتر از هرکسی میدانید که با این نقد هجوم سکتاریستها و خود رهبربینان متوهم و حافظان و نگهداران وضع جاری و البته عوامل ریز و درشت و پنهان و پیدای حاکمان مرتجع و مدافعین سرمایه را به جان خواهید خرید. هر چه این هجوم پردامنه تر باشد نشانه درستی همین مسیری است که آغاز شده.
دست شما را از این میهن محنت زده به گرمی میفشاریم.
۶۰۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : آ بزرگمهر
عنوان : تلاش علیه انفعال فعالان فدائی
هر کس هر جور میخواهد نوشته ء رفیق فران را ترجمه کند. ولی اگر دلمان برای جنبش چپ ، آزادی ، استقلال و عدالت اجتماعی هنوز می طپد به این قسمت از گفته او فران توجه بیشتری کنیم که انعکاس کناره گیری دهها و صدها کادر اصلی سازمان فدائیان خلق ایران "اکثریت " بزرگترین تشکیلات چپ ایران بعداز انقلاب بود . این انفعال کادرها در داخل و خارج از کشور ضربه ء شدیدی به چنبش چپ بود.
"نا گفته نباید بگذارم که این سالهای تبعید در اروپا، کناره گیری از سازمان فداییان (اکثریت) و گونهای گریز از دنیای سیاست عملی را برایم به همراه داشت، ناباوری نسبت به گروههای سیاسی موجود در صحنه، میل به شرکت و فعالیت در این تشکل های پایدار و ناپایدار را از من سلب کرد. در این سال ها تنها به ندای وجدان گوش سپرده ام و آنچه در مکتب انسان گرا، تساوی خواه و آزادی جوی مارکسیسم آموخته ام."
فران تنها نبوده و رفقای زیادی کناره گیری کردند .اگر به این انفعال عمومی و بزرگ اعتقاد داریم . چگونه می توان بخشی از این کادرها که سرمایه های معنوی جنبش چپ بودند را به فعالیت مجدد تشویق نمود؟
۶۰۷٨٨ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : منیره
عنوان : احترام بر شما
فران عزیز صداقت تان قابل تخسین است. درود بر شما!
۶۰۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : چپ مارگزیده!
این کلام خانم دانشگری که: " آنچه در مکتب انسان گرا، تساوی خواه و آزادی جوی مارکسیسم آموخته ام..."پایبندی ایشان را به عدالت و آرمان های چپ نشان می دهد، ولی آیاایشان هیچگاه دراین دودهه زندگی در غرب، تلاشی هم برای افشای بی عدالتی های جاری در این جوامع و سیاست های جنایتکارانه خارجی آنان بخرج داده اند؟
راستش فکر می کنم که چپ باقیمانده در حیات سیاسی کشورمان از آن رو مارگزیده است که می بیند پس از فروپاشی شوروی، هرچپ تباری می خواهد با زاویه ای تند به راست بپیچد، فریاد ضد ولایت فقیهش را آنچنان آمپرسوز بالا می برد تا کسی متوجه ایما و اشاره و چشمک به راستش نشود. بنابراین وقتی می بینید که ملاستیزی وجود دارد ولی در کنار آن صحبتی از عدالت اجتماعی و مخالفت با قداره بندان جهانی نیست، بدانید که پا در کوچه علی چپ نهاده اید.
۶۰۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : فرشید فرشیدی
عنوان : رابطه ی وجدان باخردوعمل سیاسی
"بر این باورم که در راه بر چیدن نظام جمهوری اسلامی و استقرار حکومتی دموکراتیک و سکولار در ایران، هر گاه سیاست عملی بر مبانی روشن اخلاقی استوار نباشد، هر گاه منافع تنگ گروهی و جناحی جای منافع عمومی را بگیرد، هر گاه وجدان قربانی مصلحت و مهر، قربانی خشک اندیشی شود، هر گاه نه به نیروی متشکل مردم ترقی خواه بلکه به «بالائی ها» تکیه شود، در به همان پاشنه ای خواهد چرخید که دمار از روزگار مردم در آورده و می آورد.
در این سال ها تنها به ندای وجدان گوش سپرده ام و آنچه در مکتب انسان گرا، تساوی خواه و آزادی جوی مارکسیسم آموخته ام. از این پس نیز بر سر آنم که این آرمانها و ایدهآلهای نیک را به پای هیچ سیاستی که در حرف و در عمل به آزادی، برابری و کرامت انسان وفادار نباشد، قربانی نکنم."
شما به درستی کژرفتن خودوسازمان رانقدکردیداما یکباردیگرنوشته ی خودتان رابخوانید.این است فهم شماازوجدان وبرخوردمسئولانه باگذشته ی خود؟.شما بدون تحلیل درست ازشرایط موجودغیرمسئولانه وجدان خود را پاک میسازید.وفکرمیکنیدکه همچنان ما همان هواداران سی سال پیشیم؟مگرنمیدانید دیگرزمان شعارهای پرطمطراق و"مرگ بر.."وبرقرار باد گذشته است؟.
اگرفرزندان من این متن شمارابخوانندبرمن میخندندوبه من میگویندرهبران شما اینان بودند؟وجدان دارید؟بله .صداقت دارید؟بله .ولی اینها چه ربطی به مبارزه ی ملموس من ومادرسهرابی وهمسررفقای شهیدسازمان و...جوانان سبز دارد؟شما هیچ میدانیدکه رادیوی راه کارگرواقلیت را کسی اعتنانمی کند؟میدانید چرا؟چون زبان آنهاوزبان جوانان مثل رابطه ی زبان چینی وفارسی ست .با ندای وچدان راه عمل سیاسی مشخص نمی شود.بیاییدبانیروی فکرواندیشه والبته باشناخت ازروانشناسی مردم ،لات مذهبی های حاکم رارسواکنید.شما جه راهی بلدیدغیرازمبارزه ی ملموس مردم درزندگی روزانه.شمادراین مدت چه اندوخته اید؟
زمانی من هوادارسازمان بودم .درصورتی که به نوشته ی من جواب دهیدبه شما خواهم گفت که امثال من بت سازمان راشکستندوخودره می پویند.به نام ونشان دل نبسته اند.به خردوراه وروش سیاسی عملی چشم دوخته اندنه شعارهای رویاگونه ی برقراربادسوسیالیسم.مابه دموکراسی تدریجی فکرمی کنیم وبه مبارزه عملی.
موضع شمادرقبال جغرافیای سیاسی منطقه ،سیاستهای جنگ طلبانی درون وبرون ،تحریم کمرشکن غرب وغارت منابع واموال ملت به دست ویژه خواران واز هم گسیختگی جامعه ورابون رفت ازآن چیست؟باشعار"مردم متشکل شوید" که مردم متشکل نمی شوندشما چه روشی رادرمبارزه ی مردم باحکومت را پیشنهادمی کنیدکه روش مبارزه دموکراتیک مردم رانمی پسندید؟
۶۰۷٨۰ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : جلال
عنوان : استغفار ناتمام
خانم دانشگری در این نوشته بسیار گفته اند از توهم ضد امپرسالیستی و خلقی بودن حاکمیت ج ا از توهم تئوری "راه رشد ضد سرمایه داری" از حقوق پایمال شده زنان ، از اعدامها ، شقاوتها و بسیاری مسایل از این دست . بدیهی ست ایشان می توانند و حق دارند گذشته سیاسی خویش را نقد کنند و مشی سیاسی جریانهای دیگر را به نقد بکشند در این تردیدی نیست. اما تناقضی آشکار در بیاناتشان موج می زند که مختص ایشان نیست و چند سالی ست بخشی از رفقای ایشان به آن دچارند، چگونه می شود ادعای مارکسیست بودن داشت و در سرتاسر چنین مطالبی سخنی از طبقه کارگر به میان نیاورد آیا بهتر نیست ایشان و یارانشان یکبار برای همیشه تکلیف خود را با مارکسیسم و طبقه کارگر روشن کنند تکلیف خود را با نظام بازار و سرمایه داری تبیین کنند در آن صورت استغفار ایشان از گذشته شان بسیار قابل فهم تر و قابل قبولتر خواهد بود
۶۰۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : نیاوش
عنوان : یک دل داشتیم و هزار سودا
تراژدی ما سیاست مداران جهان سوم در همین بود که هر کس دل ما را به دست میگرفت عقل ما را هم میگرفت. ۳۵ سال زمان زیادی است برای ربودن عقل از دل، ولی ماهی کوچک دیگر دل نمیرباید عقل هم پیدا کاره است. ماهی دیگر پیشا هنگ فردی نیست بلکه مشارکت جمعی را قبول دارد. مثالی هست " مورچه چه بوده که کله پاچهش چه باشد" من از رفقایِ پارلمانی دانمارک سوال کردم که شما رفتارتان با دگر اندیش سیاسی در سالهای ۶۰ چه بوده؟ جواب داد چشم دیدن و حتا نشستن با راستها را نداشتیم. به هر حال بستر فرهنگ سیاسی ایران در آن سالها دیکتاتوری و غیر دمکرتیک بوده و ما هم محصول آن فرهنگ سیاسی. رفیق رقیه، من هم سمپات شما بودم، برایِ این که آزادیخواه بودم و سمبل شجاعت در آزادی خواهی و عدالت در صمد و کتابهایش، سیاهکل و افسانهاش (پدر تودها ام، وقتی ۱۰ سالم بودم تعریف کرد) و تیرباران بیژن با یاران، حمید خرابکار و تررریست (تیتر کیهان) و شما، معنی میکردم. آنها همه از ممتازترین نخبگان دانشجوی میهن من بودند. انقلاب و بلیععدن بهترین فرزندانش تراژدی مختص ما نبود. نسل جدید نسل بی چرا زندگان نیستند، و ما همچنان دل در گرو عشق به فدائیان شجاع و عدالت خواه اما پرسشگر، نقاد هستیم برای مردم نه برای سازمان." حرامزادها، ما هنوز زندهایم" پاپیون"
۶۰۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : جواد داناپی
عنوان : تبریک
سلام
بشاید رای اولین بار است که یکی از چهره های معروف سازمان چنین صادقانه و بی پرده پوشی و به شیوه متناشب با دموکراسی و شان و کرامت ادمی به گذشته می نگرد و به جای جمله های بی معنای اشتباه شد؛ خطا شد ؛شرایط طوری بود که و... مسولیت فردی خود را می پذیرد.
به خانم دانشگری تبریک باید گفت . ای کاش رهبران اصلی که مسپولیت اصلی را بر دوش دارند نیز می فهمیدند که دموکراسی به معنای پذیرش مسپولیت فردی نیز هست و مسولیت خود را می پذیرفتند. تا اهمیت کار خانم دانشگری روشن شود نگاه کنید به توجیهات فرخ نگهدار و باند ان زمان او که هنوز حاضر نیستند مسولیت خود را بپذیرند.
۶۰۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : شاهین انزلی
عنوان : انتقاد از خود لازمه وجودی نگاه به گذشته و حرکت به جلوست
رفیق رقیه دانشگرای گرامی . نوشته تان را با دقت خواندم و به دل نشست و در این پشیبانی از گذشته سازمان شما تنها نیستید من و شاید خیل دیگری از اعضا سازمان هم هستند متاسفانه این لگه سیاه با هر انتقادی پاک شدنی نیست و در تاریخ سازمان ماندگار شد و شمشیر داموکلسی شد برای سازمان در هر مقطع زمانی ، اولین و آخرین باری که شما را از نزدیک دیدم در کنگره دوم سازمان بود از آن زمان تاکنون دورانی را سپری کردیم ، دورانی که سازمان اکثریت چرخش های مثبتی از خود نشان داد اما هنوز نتوانست یک بیماری را از خود بزداید و آن نگاه و تفکر راست به اصطلاح حامی اصلاح حات میباشند که عکس برگردان شگوفایی جمهوری اسلامی از گذشته است که این بار با رنگ و نقش دیگری خود را نشان میدهد که هنوز هم متاسفانه در سازمان اکثریت لانه کرده و مانع بزرگی از تغییرات در درون سازمان میباشند این تفکر بغایت راست آب ها را گل آلود میکنند و گاهی تحت پوشش عقلانیت و دموکراسی صدای مخالف را بی صدا میسازد ؟! با صدای بلند همه جا حضور خود را نشان میدهد. برای سازمان اکثریت فقط یک راه باقیست و آن بازنگری دوباره از عمل گرد فعلی خود و مرزبندی با این نگاه راست که بیشتر اوقات کاتولیک تر از پاپ میشوند ؟ انتقاد از خود لازمه وجودی نگاه به گذشته و حرکت به جلوست . خانم دانشگری گرامی برای شما آرزوی سلامتی دارم و امید به دیداری دوباره .
۶۰۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۲
|