دولت های فاسد، انقلابیون تقلبی و دخالت مخرب خارجی - اردشیر زارعی قنواتی

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : پیروز عزیز سلام بر شما
من فکر می کنم برای شما هم سو تفاهمی پیش آمده؛ زیرا من اصلن مخالف آن نظر شما نیستم. نظرتان دقیق و درست است. من خودم در جهان شعر آن را خیلی رعایت می کنم. یعنی تلاش می کنم حتی در یک بیت به ظاهر ساده ی من ژرفایی نهفته باشد.
بعد اخلاق دیگری دارم که از آن راضی ام. و آن این است که اگر با کسی حتی به شدت جدلی داشته باشم، عقده به دل راه نمی دهم. عصبانیتم همان پنج دقیقه است. طول هم بکشد، نمی گذارم خشم کثیف مرا برده خود سازد. خشم یک بیماری است اگر در جان ثبت و نهادینه گردد.
من مخالف دیدگاه زیبای شما در باب کوتاه نویسی نیستم.
ولی گاهی چاره ای نیست. مثلن در موضوعی که می نویسی، خبر و یا خبر هایی وجود دارد که اگر کامل ننویسی، باید بخشی از خبر را حذف کنی. یعنی دیگر خواننده از آن بخش با خبر نخواهد شد.
ولی با این همه من با انشا نویسی در هنگام نوشتن کامنت سد در سد مخالفم. مردم احتیاجی به انشای من ندارند، می روند کتاب اش را می خرند و می خوانند.

من هم آدمم می توانم به آن عرصه ی نادرست، ناخود آگاه وارد بشم. اینجاست که پیروز ها چون زنگ خطری در اجتماع مفید هستند تا آدمی به خود آمده پَرت نشود.

حتی اگر کسی از تذکر شما ناراحت شود، بی تردید دیرتر در می یابد که شما دوست او بوده اید. البته برای این دریافت، اندیشمندی و صداقت لازم است.
ما باید یاد بگیریم، تمرین کنیم که وجدان داشته باشیم و صادق باشیم. ما باید توان اعتراف داشته باشیم اگر می خواهیم براستی انسانی زندگی کنیم. ما اگر آن توان را نداریم، باید در خود بپرورانیم. باید چنان بپرورانیم، که نهادینه ی وجود ما گردد. هیچ شکی نیست که نکته دانی ها و تذکرات پیروز ها در یک پروسه ای کارساز می شود. من در این مورد از شما شخصن تشکر می کنم. و دست تان را گرم می فشارم. اگر حتی کسی از شما ناراحت شد، باز همچنان همان پیروز نکته دان باشید و بدانید که او دیر تر شما را دوست واقعی خود خواهد دانست. زیرا باید میرفت به کسی پول می داد تا به او فایده ی کوته گویی و کوته نویسی را بیاموزد. حالا یک انسان حساسی آمده و رایگان دریافت خود را از آن زیبا، که به راحتی نیز بدست نیاورده؛ در اختیار دیگری می گذارد. این بی نهایت زیبا و دلپذیر است، اگر طرف مقابل توان دریافت داشته باشد.
ممنونم. من از شما و دیگر نکته دانان آموخته ام و به خاطر سپرده ام.
پیوسته پیروز و شاد باشید
و ببخشید که این سخن دوستانه به درازا کشیده شد.
۶۰۹۵۷ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : کاوه ای پیدا نخواهد شد، امیّد - کاشکی اسکندری پیدا شود ؟!!
من همیشه طرفدار کوتاه نویسی بوده ام و هستم ولی هیچ قانونی بدون استثنا نیست. کامنت های جناب م. تلنگر از آن استثنا هاست و ایشان چنان زیبا و صادقانه مینویسند که انسان را مجذوب میکند, گرچه گاهی هم ظاهرا نظرمرا درست متوجه نشده اند.

در زمان سلطان صاحبقران, حکومت های ایالات سرقفلی داشتند و پس از پرداخت, حاکم هربلایی که میخواست بسر مردم میآورد, شاید اکنون هم چنین باشد. اما آن نیروی اهورایی که باید این کثافت ها را در ایران و اکراین پاک کند از کجا میاید با خداست. شاید هم باید اسکندری پیدا شود و دور باطل تکرار.
.
۶۰۹۱۵ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۲       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : حال این سوال پیش می آید که برای نجات این جامعه چه باید کرد؟
تنها راه نجات چنین جامعه ای به میدان آمدن نیرو های ملی و مردمی است. منظورم از ملی ناسیونالیست نیست. در اوکراین تا دلت بخواهد ناسیونالیست بی مصرفِ بی برنامه ی به شعار آلوده ی هارت و پورت کن وجود دارد. منظور نیرویی است که با خوشبختی میهن خود می اندیشد و قصد خدمت دارد، نه غارت.

آیا چنین نیرویی در اوکرایین وچود دارد؟

آری، اما در باند بازی ها و بخاطر نداشتن پول و قدرت به حاشیه رانده شده. اکثریت مردم اوکرایین در حال حاضر دنبال کسانی هستند که حد اقل یک ساندویچ از بغلشان بتوانند بخورند.

با همه ی اینها لازم است نیروی مردمی در اوکرایین به میدان آید و برای آینده باید دارای برنامه های بلند مدت و کوتاه مدت خود باشد. این نیرو در شرایط مناسب تری، می تواند خیلی خوب و استوار پیش روی داشته باشد و فساد در جامعه را تا حد زیادی کنترل کند و مایه ی امید گردد و هرچه بیشتر مردم را به سوی خود بکشانَد. ولی شرط اصلی پیروزی شان این است که در هیچ یک از باند بازی های موجود شرکت نکند؛ زیرا اینها با آوردن مردم بد بخت گرسنه، فقط قصد ثروتمند شدن دارند. ثروتی که باد زمانه می آوَرَد وقتی سوار موج گشته اند. مردم برای اینها فقط یک وسیله اند برای رسیدن به قدرت. و بعد خیلی راحت فراموش می شوند.

نیرویی باید روی کار اید و یا اپوزیسیونی قوی در جامعه گردد تا به حساب آید، که نه برای پر کردن جیب خود، بلکه برای خدمت به میهن تلاش نماید.



ما در ایران امروز و هم ایران فردا چنین نیرویی لازم داریم. نیرو های سیاسی و حتی فرهنگی ای که در حال حاضر وجود دارند - چه گروهی و چه فردی - در بین خیلی از آنان فساد فکری ریشه دارد. خیلی از اینها چرک های ذخیره شده اند. اینها می توانند پهنه ی فردای ایران را بکلی بیالایند بخاطر پر کردن جیب های خود.
اینها وضعیت بسیار اَسفناکی دارند چنان، که گویی آنچه دیروز برایش فداکاری کرده اند دیگر اهمیتی ندارد زیرا باید جبران سال های از دست رفته بشود. در حال حاضر بد بختانه بخش بزرگی از حتی نیروی چپ ایران که زمانی از شریف ترین ها بودند، نیز دارای این فساد اندیشه ای شده اند؛ یعنی به این رسیده که: به هر قیمتی باید جیب را پر کرد و در عین حال باید موقعیت را بخاطر آینده حفظ نمود. اینها در قرارداد های نوشته شده و نانوشته، پذیرفته اند که در شرایطی ویژه بر ضد حق و بر ضد انسان و انسانیت و کرامت انسانی و ضد شرف خود باید سکوت کرد؛ حتی اگر کودکی را دو متر آنسوتر خانه شان سر بریدند، باید رو برگرداند و با پُر رویی گفت: دیگه چه خبر، در خدمت باشیم! و .................. ولی همین ها با بی شرمی و پر رویی تمام اطلاعیه در باره ی آزادی و حقوق بشر منتشر می کنند و از توب مفت اینترنت شلیک می کنند، ولی حاضر نیستند کوچکترین هزینه ای بپردازند در جایی که خطر دارد.*
اینها از دشمن آشکار بسیار خطرناک تر اند.

* حرکات این موجودات ضد بشری، مرا همیشه به یاد مسئول حقوق بشر قوه ی قضا در ایران می اندازند.
خبرنگاری دلیر از مَردَک پرسید: نقل به مضمون - این جریان که می گویند زمین خواری کرده اید، چیست که سرو صدایش بلند شده؟

جواب او _ این جواب نقل به مضمون نیست، عین جمله ی اوست: «خوشحالم که بیابان ها را آباد کردم»

مردم شریف ایران، مسولین میهن دوست، به میدان در آیید و مگذارید چه حالا و چه در آینده ی دور و نزدیک، فرصت طلبان دروغگو بتوانند پست و مقام بگیرند و برای پر کردن کیسه جیب های خود میهن به غارت رفته را بیش از این بدوشند. بگذار همه بدانند که: فقط به رهبران لایق و مبارزان و میهن دوستان واقعی باید امکان رشد داد، تا جامعه و حکومت، مردمی، سالم، شریف، آزاده و عدالتخواه گردد، یعنی آن شود که باید.
به امید آن روز

هرگز زود قضاوت نمی کنم و زود نمی بُرم، مگر دو ده بار متر کرده باشم. تا نگویند بیهوده سخن گفته ای، و یک طرفه به قاضی رفته ای تا خوشحال بر گردی.
اگر کسی به سخنان من اعتراضی دارد، حاضرم چشم در چشم در جلسه ای عمومی در همین شهر کلن با فاکت های فراوان برایش ثابت کنم که دروغگو و شَیّاد است؛ شَیّاد با تشدید، نه آن شیادی که بعضی ایرانیان تلفظ می کنند.
حتی بسیاری از قلمزنان مثلن مدعی و "آزادی خواه" شعاری - الکی آزادی خواه برای مردم فریبی - در این شَیّادی عظیم تاریخی شرکت دارند. البته بعضی ها بازیچه اند؛ یعنی نمی دانند که دارند به شَیّادان کمک می کنند. آنها فکر می کنند آزادی خواه واقعی اند.**

** آیا اینان نوجوان و کم تجربه اند؟
نه، خیلی از اینها جا افتاده اند و پر تجربه.
پس چگونه گول می خورَند؟
نیروهایی اهریمنی و عمیقن بدخواه و رذل در کنارشان جا خوش کرده و آنها را راه می بَرد. آن اهریمن صفتان لباس خودی و آزادی خواهان، و گاه آزادی خواهان دو آتشه را بر تن دارند.

از قضاوت نادرست بر علیه دیگران بیزارم و آن را کار مردم ناباب و زشت پندار می دانم. پس، آنچه را که نوشتم آماده ام در جمع عمومی و نه خصوصی به اثبات برسانم. اگر نرساندم سر فرود می آورم برای همیشه قلم را پرت می کنم.
یعنی آزادی خواهی و عدالتخواهی که رسم دیرینه ی آن خانواده است را کنار گذاشته پی کار خود می گیرم.

این گوی و این میدان!

اگر خواستید اقدام کنید فواد تابان مسول اخبار روز نماینده ی من، با او تنظیم کنید.

ما دیر یا زود بالاخره یک روز باید خود را اَلک بزنیم. هرچه زودتر بهتر.
۶۰٨۷۱ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام بر اردشیر زارعی قنواتی؛ خسته نباشید و پیوسته باشید
«دولت های فاسد، انقلابیون تقلبی و دخالت مخرب خارجی»

من هنوز مقاله ی شما را نخوانده ام ولی با شناخت دقیقی که از جامعه ی اوکرایین دارم؛ با خواندن همین سه فراز سر تیتر شما کتابی در خیال به جریان می افتد غم انگیز و عمیقن نادلپذیر.
جامعه ی اکرایین از نظر فساد اگر نه فاسد ترین، یکی از فاسد ترین های جامعه ی شوروی سابق است. و این در حالی است که قبلن گرچه فرهنگ عمومی آنجا ویژگی هایی حاص خود نیز داشت که اخطار دهنده بود، ولی فسادی که اینک در آن جامعه حاکم است بی سابقه می باشد.

همه چیز آنجا پولی است. یعنی پول همه ی مسیر ها را مشخص می کند بی شرم و بسیار آشکار. مدیران جامعه هم اینگوه اند. و جالب است که در باب فساد هیچ حساسیتی نشان نمی دهند، مگر اینکه بخواهند رشوه بگیرند. فقط در این صورت خلافکار را به چالش می کشند برای سهم خواهی. یعنی تقریبن می توان گفت که: در اوکراین اغلب زندانیان کسانی هستند که کس و کاری و ثروتی ندارند. اگر ثروتمند دزدی را باندی دیگر، زندانی کند؛ باند دیگری با دادن رشوه آن جنایتکار اقتصادی و حتی جنایی را بسیار آسان، تکرار می کنم: بسیار آسان آزاد می کند. قاضی در اوکرایین یکی از ثروتمندترین افراد جامعه است. همینکه کسی محاکمه اش آغاز می گردد، باند طرفدار او وارد چانه زنی می شود آن پشت. حرف سر این نیست که رشوه می گیری یا نه؟ بلکه جدل سر مقدار رشوه است.
قاضی بعد از گرفتن رشوه، روز محاکمه راضی سر کار بر می گردد و شخص جنایتکار آزاد می شود.
حال این سوال پیش می آید که: مگر می توان جنایتکاری را به این آسانی و به شکل غیر قانونی آزراد نمود!؟
سوالی منطقی است.
قاضی او را طبق قانون آزاد می نماید!

چگونه؟

بدین صورت که بند قانونی که شامل او می شود را عوض می کند. یعنی اگر طبق ماده ی فر ض کن ۲۱ باید محاکمه می شد و ده سال زندان می گرفت، حالا طبق ماده مثلن ۱۹ و تبصره های آن محاکمه شده، و در نتیجه به راحتی آزاد می گردد. یعنی تو توی پرونده نمی توانی یقه قاضی را بچسبی. مگر اینکه گروه تحقیق موظف به حقیقت یابی شود و ماده ی محاکمه را کافی نداند و به ماده ی سنگین تری تکیه نماید. و چنین چیزی در اوکرایین رخ نمی دهد زیرا آنوقت باید نود درسد افراد مرتبط با موضوع دستگیر شوند که خلافِ «اصلِ نظام» است.

به این بیداد تاریخی حالا دعوای منافع روسیه و غرب را هم بیفزا تا ببینی آنطور که باید.


بگذارید چند نمونه از هزاران را اینجا بیاورم.

شرکت هایی فرصت طلب و خرابکار در اوکراین ثبت شده که آهن قراضه می خرند. آهن با تلاش فراوانی استخراج می گردد تا به مرحله ی بهره بردای برسد. ولی این شرکت ها می خواهند آهن مفت بدست بیاورند. مردم فقیر و بیکار و همه چیز ازدست داده می روند و هر چیز که فلزی است را می برند برای این شرکت ها. شرکت ها این قطعات را که عبارتند از کابل های برق، سر پوش منهول های فاضلاب، نرده های شهری که بریده شده ووووووو به دولت می فروشند. و هیچ کس، نه شرکت های قلابی و نه دولتمردان قلابی از خود و دیگرا نمی پرسند که این وسایل از شهر غارت شده ی آنهاست.

و این در حالی است که من سال ها پیش چند بار به اوکراین سفر کردم و هرگز چنین چیزی را مشاهده نکرده بودم. یعنی شرایط به جامعه مسیر می دهد؛ و گاه چه وحشتناک! چه مرگبار!
شنیده ام که بعد دزدی دریچه های منهول های فاضلاب، حالا آن ها را سیمانی درست می کنند که به درد کسی نخورد.
در جامعه اوکراین دعوا سر لحاف ملا است، و من فکر نمی کنم این دولت جدید هم بتواند به جامعه نظم ببخشد؛ زیرا تقریبن همه ی کسانی که درگیر این کشاکش ها هستند، باندی عمل می کنند. به عنوان نمونه قاضی شدن در اوکراین در جایی حساس، گاه تا ۱۰۰ هزار دلار و بیش خرج بر می دارد. یعنی قاضی باید برای این کار رشوه ی کلان بدهد؛ و می دهد زیرا خیلی زود ده ها برابر از جیب مردم در می آوَرَد. در اوکرایین گاه جوانکی بیست و چند ساله به دلیل اینکه پدر اش در باندی بزرگ شرکت دارد، قاضی یک نقطه ی بسیار بسیار حساس پُر رشوه و یعنی کلان رشوه می گردد. این موضوع آنقدر عادی است که اگر کسی برود و شکایت کند که از من برای کار کردن در فلان محیط رشوه خواسته شده، بهش می خندند؛ زیرا این موضوع در حد قانون نانوشته همگانی عمل می کند، و در اذهان نهادینه شده؛ پس، کسی را معترض نمی بینی، مگر در حالا بسیار خاص و نادر.

در اوکرایین هدف در دعوا این نیست که: « تو دزدی بیا پایین، تا من خدمت کنم»
هدف این است که تو به اندازه ی کافی دزدیدی، « در دیزی باز است ...»، حالا نوبتی هم که باشد، نوبت من است.

این چیزی که من نوشتم، جدا از دعوای غرب و روسیه است در اوکرایین، که بحثی دیگر است. یعنی تکمیل کننده ی سخن است. یعنی اگر دعوای غرب و روسیه هم نباشد، این شیوه ی زندگی همچنان برقرار خواهد بود. اوکرایین دچار فاجعه ی ملی فساد است و نجات آن دست دولت قبلی و این دولت جدید ممکن نیست. همین حالا که دولت جدید دارد تشکیل می شود، دارند سر جاهای پر در آمد چانه می زنند. یعنی همان هدف اصلی دولت مردان و دولت زنان دولت قبلی و فعلی. آن خانمی که آزاد شده و کلی برایش سرو صدا راه انداخته اند؛ گویی یک انسان بزگ مردمی آزاد شده، هرگز آزادی او دلیل بر بیگناهی او نیست، بلکه باند او "پیروز" شده و او را آزاد کرده. حالا اینها که پایشان کمی سفت شد، باند های دولت قبلی را به زیر هشت می برند. اصلن در این در گیری ها حق طلبی و عدالتخواهی نقشی ندارد. بسیار گاه هیچ نقشی ندارد. متأسفانه چون هدف باند بازی است، جَوّ را گِل آلود و شلوغ می سازند تا در تیرگی چیزی روشن نشود. موضوع این درگیری ها، اصلن مجازات دزد نیست، موضوع پول، قدرت و زهر چشم گیری از یکدیگر است.

کوتاه سخن: دفاع از هر یک از این جناح ها، یعنی شرکت در جنایت بر علیه مردم مظلوم و غارت شده ی اوکرایین.

بگذار یک نمونه ی دیگر برایتان بنویسم. در اوکرایین چیزی به نام امتحان در دانشگاه بدون پول و رشوه از دانشجو وجود ندارد. مگر در موارد خاص.
این یک نمونه ی حقیقی و رخ داده است که می نویسم: دانشجو وارد می شود، و استاد از او دعوت می کند بنشیند. لحظاتی در سکوت می گذرد، استاد شروع می کند به زدن حرف هایی برای رسیدن به اصل مطلب. دانشجو حرف استاد را قطع می کند - آنها همدیگر را خوب می شناسند - و می گوید: من شما را می فهمم زندگی دشوار شده است. و تلاش می کند مقداری که استاد طلب می کند را از زبان او در آوَرَد، استاد او را به مغازه می فرستد در خیال و می گوید: تو که می دانی گرانی بیداد می کند. یک کیلو ... چند است؟
دانشجو می گوید: ده کافی است. منظور از ده، ده دلار یا یورو است. استاد می گوید: با ده چه می توان خرید؟
که در نهایت سر بیست پنج به توافق می رسند و استاد نمره را می گذارد و دانشجو "امتحان داده" و "موفق" بر می گردد خانه.

من اینجا به یک نمونه ی دقیق پرداختم که دو سال پیش رخ داده. این گفتگوی استاد و دانشجو می تواند گوناگون صورت گیرد.
۶۰٨۶۶ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲