امانوئل کانت: نگرش مارکسیستی
م. مینایی


• کانت حلقه‌یِ رابط میانِ فیلسوفان قدیم و جدید بود. وی سازش دهنده‌یِ بسیاری از حوزه‌هایِ عملیِ حیات بود. گرچه هیچگاه نتوانست بطور قطع از گذشته بِبُرد اما توانست گام‌هایِ قابل توجهی به جلو بردارد. بسیاری از مریدانِ وفادار وی نقد عقلِ عملی را رد کردند و استنتاجات بسیار عمیقی از نقد عقلِ محض انجام دادند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ اسفند ۱٣۹۲ -  ۲۴ فوريه ۲۰۱۴



در میان فیلسوفان آلمان، معاصرین امانوئل کانت(۱۷۲۴-۱۸۰۴) دارایِ دیدگاههایِ ارتدوکس بودند. آنها ماتریالیسم را به مثابه‌یِ اندیشه‌ای الحادی و غیراخلاقی رد می‌کردند. کانت امّا، با چنین راه‌حلِّ ساده‌ای قانع نمی‌شد. او از بی‌پایگی باورهایِ سنتی مذهبی آگاهی داشت. اما دارایِ آنچنان ثبات قدم و جرات کافی نبود که بتواند قاطعانه از باورهایِ کهنه علقه بگسلد.
کانت شاهکار خود، نقد عقل محض را به سال ۱۷۸۱ منتشر کرد و در آن، با قاطعیتِ تمام نوشت که همه‌یِ دانش‌ها تجربی هستند و هیچ دلیلی برای وجودِ خدا، نامیراییِ روح و ایده‌هایِ مجرّد و غیره وجود ندارد. ما قادر به درکِ خودِ بودها و جوهرِ آنها نیستیم. فقط می‌توانیم، فرمِ جوهرها را در نمودِشان، به واسطه‌یِ ارگان‌هایِ حسّی‌، بشناسیم. جوهرِ اشیاء (نومن)، پشتِ فرم( فنومن) پنهان شده و همواره در قلمرو ناشناخته‌ها باقی خواهد ماند. به نظر می‌رسد کانت می‌خواسته پلی بین ماتریالیسم و ایدآلیسم و میان علم و مذهب ایجاد کند. کانت موفقیت علم در مطالعه و تبیینِ فنومن را انکار نمی‌کرد. اما در عین حال جایی برایِ تئولوژی حفظ می‌کرد. از نظر وی جوهر اشیاء با نام خدا متبرک می‌شد.
کانت در این مسیر، گامی فراتر از سیستمِ دوگانه‌یِ خود مبنی بر عدم رنجاندن علم و مذهب می‌گذارد و در اثر بعدیِ خویش، نقد عقل عملی، می‌کوشد ثابت کند گرچه از نظر تئوری نمی‌توان مفاهیم خدا، جاودانگی روح و ... را اثبات نمود، امّا از نظر عملی انسان مجبور به پذیرش آنهاست زیرا بدون آنها فعالیت‌هایِ بشری از هرگونه مبنایِ اخلاقی محروم خواهد شد.
هاینه‌یِ شاعر، که دوست مارکس و زمانی بسیار تحت تاثیر او بود، به روشنی انگیزه‌یِ کانت را در آشتی دادنِ این دو طرز تفکر بیان می‌کند. کانت خدمتکار پیر و وفاداری به نامِ لمپ داشت که مدت چهل سال در خدمت ارباب و در کنار وی زندگی کرده بود. در نظر کانت لمپ نمونه‌یِ مشخصی از انسانهایِ معمولی بود که نمی‌توانستند بدون مذهب زندگی کنند. هاینه توضیح می‌دهد که چرا کانت پس از بیانِ روشنِ مفاهیمِ انقلابیِ نقد عقلِ محض، در مبارزه با تئولوژی و باور به اصول الهی، به لزومِ نوشتنِ نقد عقلِ عملی می‌رسد که در آن فیلسوفِ ما تمامِ بافته‌هایِ قبلی خود را پنبه می‌کند.
هاینه چنین می‌نویسد:
« پس از تراژدی، کمدی می‌آید. تاکنون امانوئل کانت در نقش فیلسوفی بیباک و سازش‌ناپذیر ظاهر می‌شد که به آسمان حمله ‌برده و همه‌یِ مدافعین‌اش را از دم شمشیر می‌گذراند و بی هیچ ترحّمی سرور جهان را غرقِ خون خود می‌کرد. نه اثری از نیک‌سرشتیِ کشیش‌مآبانه بود و نه نشانی از دل‌نازکی و یا پاداشی در آینده برایِ نیکی هایِ کنونی؛ مرگ تاخت و تاز می‌کرد و نامیراییِ روح نفس‌هایِ آخر خود را می‌کشید. و لمپ پیر، با اندوه بی‌پایان و دلی سوخته در گوشه‌ای به عصایِ خود تکیه داده و با چشم‌هایِ گریان نظاره‌گر صحنه بود. دلِ امانوئل کانت به رحم می‌آید و نشان می‌دهد که نه تنها فیلسوفِ بزرگی است بلکه مرد نیک‌سرشتی هم هست. آنگاه نیمی به طعنه و نیمی به شوخ طبعی به سخن درمی‌آید: « لمپ پیر باید خدایی داشته باشد و گرنه پیرمرد بیچاره رویِ شادی نخواهد دید و بی‌شک مردم‌‌ِِ جهان هم باید خوشحال باشند. عقل‌ِ عملی به این امر حکم می‌کند. بسیار خوب، meinet wegen به هرآنچه برایم مهم است. بگذار عقل عملی وجود خدا را تضمین کند» [هاینریش هاینه، مجموعه آثار W. Heineman ، لندن، ۱۹۰۶.جلد ۵، ص. ۱۵۰-۱۵۱]
کانت ضمناً تاثیر عمیقی بر علم گذاشت. وی همراه با پی‌یر لاپلاس ستاره‌شناسِ فرانسوی(۱۷۴۹-۱۸۲۷) اعلام کرد که باورهایِ انجیلیِ خلقِ جهان، اشتباه بود و زمین حاصلِ پروسه‌یِ مداومِ تکاملی و توسعه‌یِ طولانی است که همچون همه‌یِ اجرامِ آسمانی در نتیجه‌یِ سفت شدنِ تدریجیِ مواد بسیار رقیق بوجود آمده است.
اساساً کانت حلقه‌یِ رابط میانِ فیلسوفان قدیم و جدید بود. وی سازش دهنده‌یِ بسیاری از حوزه‌هایِ عملیِ حیات بود. گرچه هیچگاه نتوانست بطور قطع از گذشته بِبُرد اما توانست گام‌هایِ قابل توجهی به جلو بردارد. بسیاری از مریدانِ وفادار وی نقد عقلِ عملی را رد کردند و استنتاجات بسیار عمیقی از نقد عقلِ محض انجام دادند.


* بر گرفته از بخش سوم « مقدمه‌ای بر زندگی و آثار مارکس و انگلس» دیوید ریازانف