مسئله یا مسئولیت شخصی - م. مینایی

نظرات دیگران
  
    از : masoud memar

عنوان : حضور محترم مینایی
با اینکه در مجموع تحلیل شما را واقعه بینانه یافتم اما بنظر من در مورد دو نکته ای که نوشتید گوشه ای از حقایق نهفته است نه همه حقایق . نکته اول : شما گفتید : « تلاش هایی که به قصد مقصّر جلوه‌دادن همه‌یِ دست اندرکاران در آن دوران انجام می‌گیرد اساساً از آبشخور تطهیر همگانی تغذیه می‌کند و هدف واقعی‌اش سلب مسئولیت شخصی از مرتکبین کژروی‌هاست »
اگر به گفتمان و باورها که آبشخور اعمال بودند و هستند و خودتان نیز در گزاره اول و بخصوص آخر نوشته خود تآکید کردید که « انسان به مثابه‌یِ فرد هیچ نبود و حقوق‌اش به مثابه‌یِ فرد هیچ نبود و انسان مسئله‌یِ هیچ سازمان و حزبی نبود و انسان مسئله نبود » اعتقاد داشته باشیم آنگاه بجای واژه ( همه دست اندرکاران ) نیز میشود طرز نگرش و دید و شناخت را که ریشه ای است نقد کرد اصولأ فلسفه شهادت در راه آرمان نیز با فدا شدن فرد به نفع جمع موضوعیت دارد و از صداقت فرد نیز سخن میگوید . مسئولیت شخصی موقعی صدق میکند که شخص نیز در اندیشه و اعتقاد خود به ( حق فردی باور) داشته باشد. یک مثالی بزنم : همه قاتل ها را در دادگاهها بیکسان حکم نمیدهند اگر بالغ و آگاه به عمل خود بود به اعدام محکوم میشود اگر نابالغ بود حکم دیگری اگر مریض یا تعادل فکری نداشت به معالجه اگر وووو....
نکته دوم : شما گفتید : « اما مشکل اینجا بود که باورمندان به دادگاههایِ بریا و موسوی تبریزی و خلخالی و گیلانی و ... نمی‌توانستند اعتقادی به حقوق بشر و هیئت منصفه و دادگاههایِ مستقل داشته باشند. همچنان‌که عوامل رژیم پیشین نداشتند. همچنانکه نازی‌ها و فاشیست‌هایِ فرانکو و موسولینی و پینوشه نداشتند. اینجاست که نه می‌شود بخشید و نه فراموش و نه حتتا مجازات کرد. اینجاست که مقصّر جلوه‌دادن تاریخ، جلوه‌یِ سطحی بودن خود را عریان به نمایش می‌‌گذارد. اینجا همان معبرِ دائمیِ تبهکاری در سیاست است »
ا. کاملأ درست میگوئید و اگر کسی تاریخ را مقصر نداند در عوض نتیجه سیاستگذاری آرمانگرایانه و علل این مواضع اتخاذ شده را بررسی کرده و بشناسد میتواند مسئولیت فردی خود را بشناسد.
۲. برخی مواقع وقتی از تاریخ سخن بمیان می آید یعنی باید پذیرفت هر پدیده تاریخی زمان حال خود را داشته است با ویژگی و کیفیت خود. اگر منصفانه نگریست و پدیده ها سیاه و سفید ندید بلکه در حال تحول هر چند بتدریج آنوقت میشود هم نقد دانشگری ها را فهمید هم تولد دوباره مخملباف ها را دید هم تحول تاجزاده ها را درک کرد و دید در گذر بیش از سه دهه بخشی از سفیدی ها بر سیاهی های تاریخ ( کیفیت و محتوای غالب در دوران پیشین ) پیشی گرفته است و این یک تحول اجتماعی است نه سرفأ شخصی .
۶۱۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲