از : احمد صبوری
عنوان : قضیه مار و پونه
جناب عباس آقای صابری
قضیه ما و شما هم بی شباهت به داستان مار و پونه نیست . آقا ما از ترس حضرت عالی و امام ضد امپریالیست و برادران خط امامتان اجساد عزیزان بر خاک بی صاحب گذاردیم و در پوست خر از کعبه ضد امپریالیستی تان سی سالی قبل گریختیم حالا همینمان مانده که سازندگان طویله اسلامی برایمان کلاس اکابر مدرنیته بگذارند؟برادر بروید کلاس درس برای کرگدن های دزد اسلامی بگذارید که ۱۰۰۰ میلیارد ثروت نفتی ملتی بد بخت را چاپیدند و ماحصل شکوفائی اشان آشغال دانی است که دخترکان نازنینش بدن می فروشند و مادران با شرفش برای خرج عمل کودکانشان کلیه می دهند و دخترکان زیبای شکننده ۷ ساله اش عملگی می کنند .
خداوند تبارک و تعالی خیرتان دهد و با شهدای صدر اسلام محشورتان کند. بروید این گندیده وطنم را قابل زیست برای کودکانش کنید بگذارید ما در خریتمان پا پر جا بمانیم شما مدرن ها چه گلی زدید؟
خداوند انشاء الله رفتارما را هم مشابه اسم مستعارمان کند تا که شما ۳۵ سال آتی هم به همه جای ما فرو کنید و آخ هم نگوئیم و اگر گفتیم آنالیز روانشناسی امان کنید که شبیه خودتان شده ایم
و من الله التوفیق .
۶۱۲۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣۹۲
|
از : عباس صابری
عنوان : بیقراری های صبوری ادامه دارد..
برادر ، میخواهی به "تنهائی" واقعیت های انکار ناپذیر جامعه را انکار کنی ؟ اصرار داری که ذهنیات قدیمی و تغییر ناپذیرت هنوز "راستین " است و با عصبیت آنها را تبلیغ می نمائی؟ آیا هنوز به این قسمت از نوشته ء خود باور داری؟
" در اینجا لازم می دانم که از مجاهدین خلق ، فدائیان اقلیت ، راه کارگر ، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، حزب دمکرات کردستان ، حزب کمونیست ایران / کومله ، چریکهای فدائی خلق ، و سایر جریانات چپ انقلابی دهه ۶۰ که در کل بیش از ۹۵ درصد جانباختگان با آنها ارتباط تشکیلاتی داشتند رفیقانه گله کنم که در مقابل این هجوم جدید فکری لیبرال رفرمیست ها طبق روش مرسوم در این بیست و چند سال اخیر انفعال و سکوت پیشه کرده اند. " نقل از نوشته زیر:
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس، روزگار غریبی است نازنین، احمد صبوری
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۱/۰۷/۱۲۵۱۶۹.php
۶۱۲٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : احمد صبوری
عنوان : سینه ها را جلو می دهیم و به قربانی با نگاه تحقیر آمیز می نگیریم
برادر، آن هائی که در سوگ رفقا و برادران و کسانم چاک دهان پاره می کردند و آن همه گلهای پریشان دز باد را عوامل امپریالیسم می خواندند حالا شده اند کارشناس بی بی سی و صدای آمریکاو دویچه وله و انگار نه انگار که چه می گفته اند و چه شده اند و حالا انگاری ترس ورشان برداشته!!!!!!!!
روزی روزگاری رژیمی بود که روزانه ۱۰۰ نفر اعدام می کرد و عکس اعدام شده ها را هم توی روز نامه هایش می انداخت سازمانی بو د که به عناصرش می گفت اینها عوامل خارجی هستند و به جاسوسی برای رژیم تشویقشان می کرد. بعضی اینکار را کردند و بعضی که پخته تر بودند شاید این نکردند. چند سالی بعد رژیم آمد سر و کله اینها و بدنه اینها هم شد مخالف ، روسا جسارتن خدمتان عرض کنم همیشه دوست رژیم بودند و هستند و خواهند ماند. بعد این بازی می ترسم آغاز شد. ابتدا شروع کردند که بگویند در زندان با اینها از طرف مجاهدین و سایر گروههای کمونیست بد رفتاری می شده ، این سرا پا تصورات و تخیلات است زندانیان به اینها اطمینان نمی کردند که عمل بغایت تشکیلاتی و صحیحی بوده است. سپس شروع کردند بازی "می بخشم ولی فراموش نمی کنم" که این بگویم بدتر از پلشتی همکاری با رژیم نیست . چه کسی به عنصر همرا ه کشتار عام چنین نمایندگی داده است . حالا هم ترس ورشان برداشته و ننه من غریبم و روانشناسی وقیحانه قربانی
حضرت اجل شما اصلا تغییر نمی کنید رفتار شما مرا یاد سالهای ۶۰ می اندازد . خانواده و رفقای جانباختگان سالهای سیاه هرگز مشوقین رژیم به کشتار را نخواهند بخشید و خواستار محاکمه این گروه هستند و خواهند بود.
سازمان اکثریت هم اگر تمایلی به بزرگتر شدن و رشد و اعتبار دارد باید عناصر اصلی رهبری در آن سالها را اخراج و حساب خود را از آنها کاملن جدا کند. اساسن رفتار بعدی این رهبران که یکی در بی بی سی و دیگری دویچه وله و آن یکی در دفتر رضا پهلوی و یکی دیگر خانه زاد فرح پهلوی شده نشان می دهد که برای اینها ایگو شخصی بارها مهمتر از عاقبت سیاسی ساز مانشان است. اینها تا همه را همچون خود به سقوط شخصیتی نکشانند دست بردار نیستند.
خانه از پای بست ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است.
۶۱۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۲
|
از : آ. بزرگمهر
عنوان : سئولاتی از حمید حمیدی
هر چه بخود نهیب زدم که در این مورد دخالت نکنم نتوانستم خودم را متقاعد کنم .
وقتی آقای حمید حمیدی مطلبی را بقول معروف "دست و پا شکسته" و بسیار با لحن شتابزده که گوئی "آخر زمان " شده ، حتی فرصت "وداع " با دوستان را نیر ندارد، بی توجه به این که در یک رسانه ء اجتماعی می نویسد، نه بعنوان ای میل شخصی، چنین :" از شما و دیگر دوستان سپاسگزارم و چون تمایلی به ادامه این گفتگو ها ندارم... "
شاید هم فکر می کند ، همه چیز برایش " اظهر من الشمس" است و دیگران در خواب "غفلت" می باشند. جواب مسائل را از پیش می داندو سالها با خود کلنجار رفته است.
دوست نادیده ! وقتی رهبری سازمان اکثریت بدرستی تصمیم گرفت که سلاحهای خود را تحویل حکومت بدهد.بعضی از رفقا هنگام تحویل گرفتار شدند. این از آن جهت گفتم که وقتی تشکیلاتی تصمیم می گیرد که علنی و قانونی فعالیت نماید . نمی تواند غیر از آن عمل کند. اگر بنابود نشریه کار بصورت قانونی منتشر میشد. نیاز به مسئول و سردبیر داشت. اگر بنابود در بحث های آزاد شرکت میکرد تردیدی نبود که بعضی از مسئولان و رهبران باید قبلا ثبت نام میکردند و برای بحث به تلویزیون میرفتند.و برای کسب مجوز مراسم جشن اول ماه مه در سال ۶۰ نیز باید کسی میرفت تا تقاضای سازمان را تحویل دهد و مجوزی بگیرد. با این وجود خرابکاری شد و بخون کشیدند.
حال به نظر شما در تمام مواردی که حکومتیان به قوانین و مقررات خودشان پای بند نماندند و اعضا و هواداران سازمان را مورد آزارقرار دادند ، توهین ، شکنجه و اعدام کردند .باید رهبری وقت سازمان را مسئول بدانیم؟
رهبری وقت سازمان باید به جای مسئولان حکومت در دادگاه حقیقت یاب محاکمه شود؟ واقعا چنین فکر می کنید؟
اما در باره ء برخورد با مواضع سازمان فدائیان خلق اکثریت و مطالب مندرج در نشریه کار بهتر از رفیق وهاب انصاری نمی توانم بنویسم و هر تمهید حقوقی و سیاسی که لازم باشد را مانند تمام کنشگران سیاسی و همراه با تمام بازیگران سیاسی آن روزها پذیرا هستم و از شنیدن نظرات تمام دوستان با هر عقیده و باوری اسقبال می کنم و با کمال میل آماده تبادل افکار و گفتگو هستم.
۶۱۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حمید حمیدی
عنوان : وهاب عزیزم.
وهاب جانم با سلام و سپاس از لطفت.بگذار ابتدا بگویم،که موضوع را اساسأ فردی نمی بینم.و پاسخی که در ایمیل برایم فرستادی به رسم امانت منتشر ننمودم.و اگر این موضوع را انتشار دادم،می توانستم بدون اشاره به نام شما با همان مضمون انتشار دهم.دیروز با جمشید طاهری پور که به دلیل عارضه قلبی در بستربیماری است،تلفنی صحبت می کردم،به او که همیشه به مثابه یک انسان دوستش میدارم همین موضوع را بیان نمودم.متاسفانه موضوعاتی که شما و یا دیگر دوستان اشاره می کنید،موضوعاتی تکراری و قسمأ درست است.آیا شما نیز به دنبال کشف حقیقت در خصوص جنایاتی که در حکومت اسلامی صورت گرفت هستید؟از سوی شما پاسخ میدهم،آری وهاب انصاری و خیل بیشماری از وهاب ها به دنبال کشف حقیقت و دادخواهی می باشند.فکر کنید فقط برای یک منظور و آن هم زنده یاد غبرائی که نزد لاجوردی(که برخی از دوستان به نام جلاد از او نام می برند) فرستاده شد،بخواهند عاملین و آمرین جان ستاندن او را شناسائی و در این باره حقیقت یابی نمایند،و در صورت نیاز اعضای کمیته حقیقت یاب از رهبران وقت سازمان(که عمرشان دراز باد) برای ادای توضیحات و دلائل آن تصمیم،دعوت بعمل آورند،آیا رهبران آنزمانی می گویند ما در سال ۶۵ آنها را برکنار کردیم؟وهاب جان مسئولیت های حقوقی(سازمانی) بر فردیت و اشخاص استوار نیست.انتقال مسئولیت ها و تکالیف در مباحث حقوقی تا آنجائیکه موضوعات از حوزه حقیقی خارج و به حیطه حقوقی وارد میشود غیر قابل انکار است.برای مثال،زمانی که حکومت اسلامی تاسیس شد و حکومت پهلوی منقرض گردید،حکومت اسلامی نمیتواند به تعهداتی که حکومت پهلوی داشته است،غیر مسئولانه و بی توجه باشد.امیدوارم روزی تمامی حقایق که در این سالها و سالهای دور از آن بر مردم ایران تحمیل گردید،در کمیته حقیقت یابی که مورد تائید آحاد جامعه ما باشد،مورد رسیدگی قرار گیرد،و در آن روز نیز من و شما بر مزار غبرائی ها حضور یابیم و به او بگوئیم برای اهداف انسانی وی حقیقت یابی نمودیم.از شما و دیگر دوستان سپاسگزارم و چون تمایلی به ادامه این گفتگو ها ندارم،عدم پاسخ گوئی بنده را به حساب بی ادبی و بی احترامی تلقی نکنید.باقی بقایتان-دشمن فدایتان
۶۱۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : نقد یا تهمت ؟
عزیزان خشم و خشونت در یک ردیف نیستند اصولأ خشم نشاندهنده نپذیرفتن چیزی است که مغایر و در تضاد با باور و عادات است و محرکی است برای تلاش . خشونت ریشه در تمامیخواهی و استبداد و دیکتاتوری دارد یعنی قبولاندن باور خود با زور به دیگران . حرفهای آقای اصلانی نظرات و باورهای خودشان است که میتوانند حرفها و نظراتشان را مطرح کنند و واکنش دیگران را ببینند که چند درصد مردم ایران آنها را قبول دارند. ایشان بدون هیچ پایه منطقی و مستند میگویند : « شما در جنایت معاونت داشتید » حداقل میتوانست بگوید به این دلیل و تحلیل من شما را اینطور قضاوت میکنم .من نیز برخورد آقای اصلانی را در اندیشه و دید استبدادی میبینم. نقد اصولی و پایه ای که توسط خود هر ارگانی صورت میگیرد به دید و ساختار آن برمیگردد. در مورد سیاستهای اتخاذ شده هم که ریشه در باورها دارد بدون بررسی باورها نمیتوان به علل اشتباهات پی برد. اینکه اکثریت به شکوفائی جمهوری اسلامی اعتقاد داشت ٫ هیچوقت نمیتوان صحت و اشتباه بودن آنرا اثبات کرد چون من اعتقاد دارم برای نمونه اگر مجاهدین خلق مبارزه مسلحانه و ترور نمیکرد دست جلادان بسته تر میشد و کشور تاریخ دیگری را رقم میزد. اما میشود سیاست اتحاد و انتقاد به آن فرم را نقد کرد چه در شکوفائی چه در عدم شکوفائی . البته این منش اختراع آقای اصلانی نیست بلکه کار همیشگی اکثر اپوزسیون و کنشگران سیاسی بوده که مثل آب خوردن مخالف نظری را به جاسوسی و خیانت و جنایت متهم میکنند. آقایان چه قبل از انقلاب چه بعد از آن چه توده ای چه اکثریتی کسانی که راحتترین و متمول ترین زندگی خود را کنار گذاشته و در راه بهبودی انسانهای همنوع و جامعه مشقت و رنجهای فراوان کشیده و جان خود را فدا کرده اند باید شرم کرد که آنها را جاسوس و خائن و جنایتکار خطاب کرد هر چند غلطترین سیاست را در پیش گرفتند که خود عقلشان بیش از آن قد نمیداده شما بیشتر میفهمید روش را نقد کنید و خود سیاست درست مطابق عقل خود عمل کنید. حداقل شاه به زندانیان سیاسی خرابکار میگفت نه جانی . اصلانی ها دیگر شورش را درآورده اند و دارد یواش یواش چندش آور و مشمئز کننده میشود در تهمت زنی و افتراگوئی دست حسین شریعتمداری ها را از پشت بسته اند.
۶۱۲٣۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : وهاب انصاری
عنوان : به حمید حمیدی عزیز!
حمید عزیز با سلامهای گرم به حضورت، چون امیل خصوصی را که برایم ارسال کرده بودی را علنی کرده ایی، من پاسخ میدهم. زمانی که امری را خصوصی اعلام میکنیم، باید خصوصی هم بماند، جدا از اینکه در این مورد موضوع سیاسی است.
همانطور که خودت میدانی و در جنبش هم انتشار یافته است. سازمان فداییان خلق ایران اکثریت، جزو معدود سازمانهای چپ است که در مقاطع مختلف به نقد خود در عرصه های گوناگون نشسته است. فکر میکنم به جرئت میتوان گفت که در ایجاد فرهنگ نقد خود و نقد پذیری را در جنبش چپ و فراتر از چپ سازمان فداییان اکثریت یکی از نیروهای موثر و شاخص و اصلی بوده است.
ما بر سر یک سری موضوعاتی مانند خط مشی شکوفائی اتخاذ شده از طرف سازمان فداییان اکثریت در سالهای ۶۰/۱۳۶۱ خط مشی غلط و فاجعه بار بوده توافق داریم و لازم نیست با هم بر سر غلط یا درست بودن آن بحث بکنیم. از نظر من در درجه اول آن خط مشی به وجه خود سازمان ما لطمه زد و هزینه هایی زیادی را بر ما تحمیل کرد.
حمید عزیز، اما یک چیزی را نباید پنهان کرد و نادیده گرفت. این آن که قبل از هر نیروی دیگری این ندای وجدانهای بیدار در درون خود سازمان فداییان اکثریت بود، که اولین جرقه های نقد آن خط مشی را زد و بر آن پافشاری کرد. بطوری که سازمان را بر سر نقد خط مشی شکوفائی بطور کامل به دو جناح تبدیل کرد. در پلنوم وسیع سال ۱۳۶۵ و در کنگره اول سازمان آن خط مشی رسما محکوم و طی قطعنامه ایی نقد شد. رهبری کنار گذاشته شد.
قضایا را رفیق بهزاد کریمی در همین چند روز پیش در پاسخی به مطلب رقیه دانشگری توضیح داده است، احتیاجی به تکرار آن نیست. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۵۸۵۹۱
آنچه را هم که در تشکیلات طی آن سالها و طی بعد از ضربات سال ۶۲ به سازمان توسط رژیم به طور مفصل توسط کمیسیونی که مسئول آن من بودم، با جزییات توضیح داده شده است. میتوانی در لینک زیر آن را بخوانی http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۷۷۴۹
حمید عزیز، تا آنجائی که به سازمان فداییان خلق اکثریت بر میگردد، بر نقد خطا های سیاسی و تشکیلاتی خود نشسته است. پیش وجدانهای بیدار سازمان در حد و توان خود کمیته حقیقت یاب را تشکیل داده و بارها و بارها بر پذیرش مسئولیت خود در قبال آن خط مشی و بر کل کارنامه خود اعلام آمادگی کرده است.
حمید عزیز، تبعات آن خط مشی در کنگره اول کنار گذاشتن کل رهبری آن زمان سازمان از مسئولیتها بود. اما اگر فکر میکنی، در رابطه با آن خط مشی جنایتی معطوف به جرم جنائی صورت گرفته است. فکر میکنم هر دو توافق داشته باشیم که از طرف هر کسی که صورت گرفته باشد. باید طبق قوانین دمکراتیک و عرفی محاکمه و مجازات صورت بگیرد. اما من جائی ندیدم که ادله قابل اثباتی طی این سالها که مخالفین و دشمنان سازمان میگویند، منتشر یا به جائی ارایه شده باشد. خطا سیاسی بوده و باید هم نقد و انتقاد سیاسی بشود و هیچ گذشتی هم نباید در میان باشد.
حمید عزیز، من در بررسی علل و عوامل ضربات ۶۵ به طور کامل و با فاکت توضیح داده ام، که اساسا تشکیلات سازمان نمیتوانست بنا به دلایل روانشناسی نیروهای سازمان و گذشته آنان و پیوندهای نیروهای سازمان با طیف چپ که بخشا پاره تن خود سازمان بودند، با خط مشی شکوفائی در این حد عجین شده باشند که کسی یا کسانی را لو داده باشند. بر عکس فاکتهای زیادی هست که از نیروهای چپ را نجات داده ایم. اساسا تشکیلات سازمان حتی در اوج اتخاذ خط مشی شکوفائی از پیگرد و دستگیری و آزار و اذیت نیروهای رژیم در امان بودند که احساس یگانگی بکنند. اما مطالب نشریه کار در آن زمان خیلی بد و اغراق آمیز و فرار به جلو بوده است. من در بررسی ضربات سال ۶۵ به سازمان بنا به مسئولیتم نشریه کار آن سالها را خواندم، بدون اغراق عرق شرم بر پیشانیم نشست. اگر نقدها و انتقاد از آن خط مشی از پلنوم سال ۱۳۶۵، کنگره اول و بعدها در سازمان ما نبود. مطمئن باش این سطور بالا را برایت نمینوشتم.
انتقاد و نقد بی رحمانه آری، انحلال و بی عملی هرگز، که خواست نیروهای ضد چپ و نیروهای مخالف هستریک سازمان است.
موفق باشی
۶۱۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مصطفی
عنوان : چه خوب شد نویسنده عکسش را هم منتشر کرد
مدتها بود نام آقای فرخ نعمت پور را اینجا و آنجا میدیدم ولی تصویر وی قابل رویت نبود. بسیار خوشنودم از اینکه با چهره وی امکان آشنایی یافتم.
۶۱۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حمید حمیدی
عنوان : محمد محمدی عزیز
محمد عزیز،با سلام.قبل از هر چیز،خدمت شما عرض کنم،آنجائی که موضوع خشونت کلامی مطرح است،بنده قطعأ با ایشان هم صحبت می کنم.مهدی اصلانی،بر اساس نظریات خود،با دوستان ۱۶ آذر از سازمان جدا شدند.و دلائل جدائی آنها نیز کاملأ روشن است.عمده نوشته او هم در برگیرنده سیاست"شکوفائی جمهوری اسلامی و حمایت از خط امام" در همان سالهاست.اگر توجه داشته باشید،عمومأ افرادی با شکل و نه مضمون صحبت های مهدی اصلانی برخورد می کنند،که بعدها نه تنهاحمایت از رفسنجانی و خاتمی و ... بلکه دنباله روی از آنها را در دستور کار خود قرار دادند.به نظر من این تفکر،هیج دلسوزی هم برای هم سازمانی های خود قائل نیست،و آنجا که موضوع پیشبرد سیاست باشد از هیچ روشی هم برای تخریب فرو گذاری نخواهد کرد.مطلبی را برای وهاب انصاری نوشتم که در اینجا هم منتشر می کنم و به عنوان یک فعال حقوق بشر،در انتظار پاسخ می مانم.دوست عزیز من،بنده به صفت انسانی،حتی آن زمان که زنده یاد سعید سلطانپور با اقلیت از سازمان جدا شدند،رابطه ای انسانی و عاطفی با وی داشتم.کما اینکه هنوز هم وقتی دوستان بزرگتر از خود (از هر گرایش فکری)را می بینم،تمام تلاشم احترام به ایشان و رعایت پایه های یک روابط انسانی است.ولی ایکاش موضوع را به مثابه یک موضوع حقوقی(سازمانی و تشکیلاتی) مورد بررسی قرار دهیم.مهدی اصلانی به صفت فردی،منتقد سیاست های یک سازمان به شمول رهبری وقت آن(با زبان خود)می باشد.اتفاقأ خیلی خوب میشود که سازمان شما و یا ارگان مسئول در این خصوص اقدام کنند و موضوع را از حوزه تمایلات سیاسی افرادی که به طور آشکاری در همسوئی با موافقان کنونی"مبارزه با راست افراطی" در برخورد با مهدی اصلانی مشهود است،مشخص نمایند.
این هم نوشته به وهاب انصاری عزیز.چون اجازه انتشار وهاب را ندارم،از شما پوزش می طلبم:
وهاب جان سلام و خسته نباشی.
این ایمیل را برای شما و بصورت شخصی ارسال می نمایم.در ایمیل لیست جمهوریخواهان ،ایمیل شما را به خسرو بندری دیدم و خواندم.
وهاب جان،من فکر می کنم نمیتوان با صفاتی هم چون بی اخلاقی و... افرادی را که به نقد سیاست های یک دوره سازمان فدائیان(به دلیل مناسبات غیر دمکراتیک در آنزمان،من از رهبری سازمان فدائیان-اکثریت در آن دوره استفاده می نمایم.) میپردازند، نادیده گرفت و آنها را بی اعتبار ارزیابی نمود.
فارغ از زبان هر فرد،انچه به نظر من دارای اهمیت است،هسته مرکزی موضوعاتی است که این افراد بیان می نمایند.
وهاب جان،چند روز پیش دوست مشترکمان مجید عزیز مطلبی را منتشر نمودند،که تمامی فاکت های ایشان مربوط به سال ۵۸ و قبل از انشعاب بود.آنکه از تاریخ فدائیان هیچ نداند،فکر می کند در این سازمان هیچ انشعابی صورت نگرفته و اساسأ اقلیت و اکثریت و ۱۶ آذر و..... شکل نگرفته است.دوستان عزیزی چون مجید می توانند از سال ۵۸ فاکت بیاورند ولی این فاکت ها نمی تواند ذره ای از همسوئی ها و همگرائی های رهبری سازمان اکثریت در آن دوره را محو نماید.
وهاب جان.خودت بهتر از من میدانی که تبعات سیاست ورزی است که همواره مورد توجه قرار می گیرد،و درستی و یا خطا در سیاست اساسأ محلی از اعراب ندارد.سیاست توسط انسانها تبین میشود و تابع منافع،عدم آگاهی و.... می تواند درست و یا نادرست ارزیابی گردد.تبعات اتخاذ سیاست حکومت در سال ۱۳۶۷ منجر به اعدام هزاران جوان گردید.آیا امروز که بیست و پنج سال از آن سالها می گذرد،اگر چناچه آمران و عاملان آن جنایت که در قید حیات هستند،اعلام نمایند که آن سیاست خطا بود و بیشتر از این پیش نروند،نگاه من و شما با این برخورد چگونه است؟مگر غیر از این است که مسئولیت خسارتهای انسانی آن سیاست می بایست حقیقت یابی شود و عاملان و آمران در یک محکمه عادلانه محاکمه شوند؟من نیز چون شما از مصوبات کنگره در آن سالها اطلاع دارم ولی تنها آن مصوبات بنده را متقاعد نمی کند.سهم پذیری در تبعات سیاست ورزی خطا،مهمترین نکته ای است که بخش بزرگی از دوستان و یاران قدیم من آن را فراموش می نمایند.
وهاب جان،خواهشی که از شما دارم این است که با طرح این موضوع در ارگانهای مسئول سازمان،از آنها بخواهی به این پرسش که شاید پرسش هزاران نفر باشد،پاسخی در خور دهند.آیا رهبری فذائیان اکثریت در آن دوران،آمادگی حضور در کمیته های حقیقت یاب و پذیرش سهم مسئولیت خود را باور دارند؟
با ارادت و مهر
دستانت را میفشارم
حمید حمیدی
هلند
۶۱۲۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : محمد محمدی
عنوان : به حمید حمیدی عزیز
فکر میکنم، اگر مبنا شکایت کردن باشد، قبل از همه سازمان فداییان اکثریت باید از اصلانی ها شکایت کند، که این همه اتهامهای ناروا زده و میزند. ایکاش مهدی اصلانی شکایت بکند، تا معلوم شود، که چگونه از این همه اتهاماتی که زده دفاع خواهد کرد.
نوشته فرخ نعمت پور به عنوان عضو سازمان در مقابل اتهامات و فحش نامه های اصلانی قطره ایی است در مقابل دریا. حمیدی عزیز ایکاش شما همین تذکرات را علنی به مهدی اصلانی هم میدادید.
تو که رابطه دوستانه با خیلی از اکثریتی ها داری و میدانی که کارهای اصلانی سیاه نمایی است، نه نقد. الان سازمان هیچ سنخیتی با آن خط مشی شکوفایی ندارد.
اصلانی آن سیاست را بهانه کرده برای انتقام جویی کور از اکثریت، اما در عمل و در کلام اکنون هم سو شده با طیفهایی مانند رجویها و .... که به لحاظ تفکر و سیاست و عمل با خمینی و جمهوری اسلامی فرق زیادی ندارند.
نقد مهدی اصلانی به خط مشی شکوفایی دروغین است، اگر نقد برای درسگیری برای آینده است، اصلانی با نیروهای غیر دمکرات کنونی و دیکتاتور های آینده بیعت نمکرد.
۶۱۲۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : زندگی زیباست
وقتی به نوشتار حاضر و غالب نظرات پیرامون آن می نگرم، سئوالاتی مدام در مغز کوچکم دور می زنند،
اینها را چه می شود،
اینها که همه زخم خورده کسی دیگرند، چرا چنین به قصدِ جان، به هم پریده اند،
آیا اینها همانانند که مدعی رهنمونی مردم به دنیای عدالت اجتماعی اند
آیا معنای انتقاد و انتقاد از خود، خود زنی به قصد کُشت و نابودی کامل است
سالها بود، که خواندند و خواندیم که «...زندگی زیباست...» چون وجود خود را در پیوند با مردم بپا خاسته علیه استبداد دیدیم
روی سخنم با شمایی است، که چنین به قصد کُشت در حال زدن خود هستید، معنای زیبایی زندگی نزد شما چیست
۶۱۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حمید حمیدی
عنوان : تاسف
فرخ عزیز.وقتی تیتر مطلب شما را دیدم،ادامه ندادم.اول اینکه نوشته مهدی اصلانی در ارتباط با نظریات رقیه دانشگری به مثابه یک فرد که نظراتش را منتشر نموده،متوجه هیچ فرد حقیقی به غیر از رقیه نمی باشد.در نوشته مهدی اصلانی هیچ نامی از شما برده نشده و معلوم نیست شما در مقام دفاع از چه چیزی،مهدی اصلانی را با لاجوردی قیاس می کنید.روزگاری همین جلاد در غالب پیاده نظام سازمانی که شما امروز در آن عضو هستید،رفیقان من و امثال من بودند.نوشته شما در واقع بیشتر برای دفاع از خود بود.بیش از اینها کسانی که نمیتوانستند به مقابله با افراد دیگر بروند،وقتی با آن فرد مواجه می شدند،اول تیغی بر خود می کشیدند که هم طرف مقابل را از خون بترسانند و هم به قول معروف خون جلوی چشمانشان را بگیرد.پاسخ شما سرشار از خشونت بود. به قول شمامهدی اصلانی این خشونت را از لاجوردی کسب کرده،شما خشونت خود را از چه افرادی کسب کرده ای؟باید برای امثال شما که به دروغ وعده بهروزی و سعادت ،به انسانها میدهید،متاسف بود.پرسش این است که آیا مضمون و محتوی صحبت های مهدی اصلانی که با زبان مخصوص خود او مطرح میشود،درست است یا خیر؟شما بیش از آنکه به مضمون و محتوی بپردازی یک ارزش گذاری رفتاری نموده ای که تمامی افراد هم می توانند مثل شما بر مخالفان خود ارزش گذاری نمایند.فراموش کرده اید که رهبر فلان فرقه می گفت:هر که با ما نیست ،بر ماست.فرخ عزیز،اگر من به جای مهدی اصلانی بودم از شما به مثابه یکی از شهروندان اروپائی به دادگاه اروپا شکایت می بردم و متن شکایت خود را به استناد اسناد و مدارکی که بنده،لاجوردی آینده و جلاد شما هستم را از شما انسان متمدن که دچار پیشگوئی نمیشوید را خواستار میشدم.امیدوارم این متن منتشر گردد.
۶۱۱٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : ایکاروس
عنوان : تسلط جلاد
شرم اگر آنگونه که مارکس می گوید ، خشمی انقلابی در پی نداشته باشد ، شرمی گناه آلود و مذهبی خواهد بود و شرم رقیه دانشگری اگر نخواهد همراه با خشمی انقلابی باشد اشتباه دیگری در زندگی سیاسی او خواهد بود. او از حامیان "شکوفایی " بود سپس شرمگینانه کنج عزلت گزید و اکنون به سخن آمده است . باشد که این همان خشم انقلابی مورد نظر مارکس باشد. ولی مگر مهدی اصلانی چه می گوید که اینگونه بر سرش باریدن گرفته و کوربینانه به خشم متهمش می کنند. او نیز از رقیه می خواهد که سکوت نکند، و در افشای بانیان این دمل چرکین "شکوفایی" که همچنان در "اکثریت" جا خوش کرده است بکوشد و اگر چنین نبود، خوشحالی و حمایت رفیق تابان و بعضی دیگر را به دنبال نداشت. اما آقای نعمتی از چه روی اینقدر از خشم مهدی اصلانی پریشان است و به پریشان گویی پرداخته است. ایا نوشته او حاکی از خشمی کور نیست که مهدی اصلانی را بعد از دوره زندانش همچنان تحت تسلط جلاد (لاجوردی) دانسته و او را جلاد آینده می خواند؟ اگر او و امثال او در زندان به زعم شما تحت تسلط جلاد بوده و هنوز این تسلط ادامه دارد، شما که در بیرون از زندان بودید و آگاهانه تحت تسلط جلاد برای رضایتمندی و خوشایندش رفیقتان غبرایی را به عنوان قربانی تقدیمش کردید باید دو چندان این تحت سلطگی را همراه داشته باشید. سیاست "شکوفایی" تنها "چیزکی" در درون شما نبوده که با گفتن خطا کردیم به پایان برسد، اگر جراحی نشود، در بزنگاه و تند پیچ جنبش "گندهکی" بیرون می زند
۶۱۱٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : پا به سن
عنوان : خطاب masoud memar
دوست عزیز ممنون از توجه شما، مورد خطاب من سردبیر بودند. از شرکت شما در سردبیری اخبار روز متاسفانه اطلاع نداشتم.
فکر میکنم افراد بالغ سیاسی ، هر که می خواهد باشد، نباید در فضای احساسی روی مسائل سیاسی متمرکز شود چون نتیجه همان ها خواهد بود که همه شاهد هستیم. ضمنن اینجا محل بازی نیست، (که اول شروع که بعدن...) اولی معلم دومی نیست.
دشنام با کلمات شاعرانه از بحث سیاسی سازنده دور است، هر که میخواهد باشد.
با مهر
۶۱۱۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : حدیث مکرر بهروز و معمار
وجه مشترک بهروز و معمار این است که هر دو با کله ای از بتن، بزعم خود از دیوار بتنی «می گذرند» و حرف واحدی را مرتب پی می گیرند.
یاد آیت الله العظمی راشد به خیر!
معمار از دیوار بتی ماورای راست «می گذرد» و بهروز از دیوار بتنی ماورای چپ.
تف اکثریت حتی به پیکار و اقلیت و مجاهدین و اشرفیت و دیگر جریانات هپیلی هپو شرف دارد.
مقایسه سازمان اکثریت با آنها به مقایسه جبهه ملی با هادی غفاریسم و خلخالیسم شباهت دارد.
۶۱۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : خطاب به پا به سن
آیا جوی که شما از آن نام میبرید ٫ دستآورد واکنش امثال آقایان اصلانی نیست ؟ کجای نوشته ایشان برخورد سیاسی با فاکت و برهان است؟ این ایشان هستند که حکم صادر میکنند و مینویسند: « شما و سازمانتان متاسفانه در جرم معاونت داشتهاید » از ایشان بپرسید آیا حکم ایشان در دادگاه خویش در مورد معاونت و گناههای نابخشودنی چیست ؟ ملا نصرالدین اولین بار که شتر را دید شروع کرد به نیایش خدا که به این موجود بال و پر نداده تا بربامش بنشیند و خانه خرابش کند.
۶۱۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : پا به سن
عنوان : انشای تلافی
سردبیر محترم سایت وزین اخبار روز
به نظر میرسد که نوشته ها حول متن رفیق دانشگری، کم کم از موضوع خارج میشود و بخش سیاسی سایت با انشاء هایی چند خطی که تحلیل و جدل سیاسی در آن یافت نمیشود، گذارده میشود. حداقل در بخش سیاسی انتظار خواننده این است که به متنی در عرصه ی سیاست پرداخت شود، مثلن با فاکت و برهان با نوشته اصلانی برخورد شود و نه اینکه به او نقش جلاد و بازجو در اینده و حال بدهیم!
با مهر
۶۱۱۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهروز
عنوان : چرا ترس
آقای فرخ، که نامتان هم خیلی با مسماست، کسانی که ریگی در کفش ندارند خود را در جایگاه قربانی در مقابل کسی چون اصلانی نمی بینند. و بسیار جالب است که خود اصلانی هم از صفوف شما - پیروان اکثریت - بیرون آمده و چنین تلخ می نویسد که تاب تحمل را از شما ستانده. اگر یکی از هواداران اقلیت، پیکار، چریک فدایی خلق این ها را می نوشت او را با چه مقایسه می کردید. در کلام لطافت افکنانه! شما همان کلام فرهنگ مدارانه و مداراجویانه!! نوسکه ها و شیدمان ها در برابر رزا لوکزامبورگ و کارل لینکنخت پیداست.
۶۱۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور محترم فرخ نعمت پور
غیر ازمطالب درستی که شما به آنها اشاره کردید ٫ دلایل علمی ( نه دلایل غیر علمی طبقاتی و ذهنی گرایانه ) دیگری نیز وجود که از دید و باورها نشأت میگیرد و استبداد را دوام و بازتولید میکند ٫ از نظر علمی شعور انسان مهمترین تمایز آن با دیگر موجودات است. گفتمان و فلسفه ای که شعور انسان را با دید طبقاتی یا توده ای یا امت یا بازیچه این و آن بسخره بگیرد و برایش وظایف و باورهای کلیشه ای و آماده انتظار داشته باشد ٫ در صحنه سیاسی در صورت شکست و پیروزی ٫ مستبدانه عمل خواهد کرد و به خواست و شعور جامعه بی توجهی خواهد کرد.
امثال لاجوردی ها در زندان هم مستبد بودند لازم نبود در قدرت قرار گیرند تا عملکردش مشخص شود رجوی ها هم همینطور در پروژه شکست چه دماری از روزگار خودی درآوردند چه رسد در جایگاه قدرت با غیرخودی ها. دقیقأ این چیزی است که در روند و افکار عمومی جامعه میتوان کاملأ مشاهده کرد و به گفتمان تمامیتخواهی بدیده تردید نگریست و این یک تحول بزرگ اجتماعی است که دفاتر پیشرو ها ! را در نبود سرباز داوطلب بسته نگاه داشته است و با ارتقاء شعور اجتماعی زمین بازی بر مستبدان بسته تر میشود. و بر درجه پرخاش مستبدین افزوده میشود.
۶۱۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲
|
از : دوست قدیمی مستعار
عنوان : اشتباه سردبیر
اشتباه سردبیر اخبار روز یک بحث جدی و مهم را به انحراف کشاند.
مقاله اقای اصلانی بحث سیاسی و نظری را به بحث شخصی و عقده گشاپی هوادار سابق علیه رهبران سابق خود منحرف کرد و واکنش آن را هم در نوشته اقای نعمت پور می بینیم.
خانم دانشگری علاوه بر انتقاد از خود بحث مسولیت فردی را مطرح کرد . اقای کریمی بحث را به واکنش جمعی بسط داد.
در ادامه بحث این امکان بود که اعضا؛ کادرها و رهبران اکثریت با نگاهی و تازه و از منظر مسولیت فردی به کارنامه خود بنگرند . سردبیر احبار روز با انتشار نوشته اقای اصلانی این بحث های جدی نظری و سیاسی را از مسیر اصلی خود منحرف کرد. این نوشته و دیگر نوشته های اقای اصلانی نشانه ان است که ایشان سواد و توان بحث های نظری و سیاسی را ندارد. این البته عیب نیست. من هم ندارم. اما ایشان با انشانویسی؛ با دشنام دادن به رهبران اکثریت ؛ با ذکر مصیبت زندانیان و اعدام شدگان وارد بحث های سیاسی و نظری می شود و این بحث ها را به بحث های شخصی بی ارزش و احساساتی و سانتی مانتال و گاه به دعواهای شبه لمپنی بدل می کند. اقای اصلانی هوادار همین رهبران بوده و حالا از هواداری خودش منتفر است و به جای انتقاد از خود ؛ تنفر از هواداری خود را به تنفر از دیگران بدل کرده است و با شیوه بازجویان با همه برخورد می کند
واکنش ان را هم در مقاله فرخ نعمت پور می بینیم.
راستی اقای سردبیر اگر نوشته اقای اصلانی را منتشر نکرده بودید و اجازه داده بودید بحث در مجرای اصلی خود پیش می رفت بهتر نبود
۶۱۱۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : از آه و عطسه تا تفکر و اندیشه
نظرات عیسی صفا از سر تا پا نادرست اند و فاقد ارزش علمی اند.
سازمان اکثریت را به هیچ ترفندی نمی توان جزو نیروهای طرفدار خلق قالب کرد.
سازمان اکثریت را به جرئت می توان سازمان بورژوازی واپسین محسوب داشت.
بورژوازی واپسین (به نمایندگی شوپهاور، نیچه، هایدگر، پوپر، ویتگنشتاین و غیره) کمترین وجه مشترک ماهوی با بورژوازی مترقی آغازین (به نمایندگی کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و هولباخ و دیدرو و هلوه تیوس و غیره) ندارد.
بورژوازی واپسین از هر ظرفیت انقلابی و خلقی تهی است.
طبقات واپسین (برده داری واپسین، فئودالی واپسین و بورژوائی واپسین) از اواخر قرن نوزدهم به وحدت نظری و عملی رسیده اند و نماینده بی چون و چرای ارتجاع، مذهب، خرافه و خردستیزی اند.
گروه های مدعی حزب توده هم هیچکدام توده ای به معنی حقیقی کلمه نیستند.
هر کدام ساز ناهنجاری می نوازند.
عیسی صفا از مفهوم «روبنا» هم ظاهرا بی خبرند.
تا دیر نشده، بهتر است که تفکر مفهومی را تمرین کنیم و فراگیریم.
تفکر امری اکتسابی است و باید آموخته شود.
تفکر امری غریزی و مادر زادی نیست و نباید آن را با آه و عطسه و سرفه و سکسکه و غیره عوضی گرفت.
۶۱۱٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲
|
از : عیسی صفا
عنوان : ریشه نفرت
آفرین آقای فرخ نعمت پور ! ضد حمله شما سریع ، روشن و پرقدرت است و به هدف اصابت خواهد کرد ! شما به روانشناسی یک فرد پرداخته اید که حتمن در رفتار افراد سیاسی تاثیر دارد. اما از نظر من سازمان فداییان اکثریت موضوع یک حمله هدایت شده و آگاهانه است. کسی که در باره گذشته دروغ می گوید قصد تکرار آنرا در آینده دارد. دروغ های نفرت انگیز در مورد سازمان شما با هدف تکرار آن در آینده است. نیروهایی هستند که چشم انداز سیاسی آنها برای آینده ایران « کور و فاشیستی» است. این نگاه فاشیستی انتقام از همه شرکت کنندگان در انقلاب بهمن را دنبال می کند. این روش فاشیستی نیاز به تدارک همه جانبه و سرپوش و توجیه و جعل تاریخ دارد. به جز این « روبنا» آنها بدنبال نیرویی بیگانه با تمام واقعیات تاریخ مدرن ایران می گردند تا وظیفه هولناک سر کوب همه نیروهای مترقی و مردمی در تحولات بعد از پایان جمهوری اسلامی را به عهده بگیرد. این نیرو در شرایط کنونی فقط قدرت های بزرگ و ناتو است. نفرت از سازمان شما از طرف وابستگان به همین نیروی بیگانه هدایت می شود. در این میان « برخوردگان» هم حساب خود راجستجو می کنند. آنها در چنته سیاسی خود چیزی برای عرضه به توده های مردم ایران ندارند و حمله به سازمان شما « دکان سیاسی» آنهاست که اجناس بنجل و کپک زده خود را هر روز در محل ورودی دکانشان می گذارند. نوشته شما هشدار دهنده است و باید ابعاد این نفرت را برای آینده خیلی جدی گرفت.
۶۱۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : آدم آدم است
آنگاه که نفرت به وجود تبدیل می شود
جلاد آینده من خوش آمدید!
فرخ نعمت پور
گاهی قربانی، خود پس از گذر سالها و یا شاید از همان روزهای اولیه نه تنها در شکل بلکه در اندیشه و روانشناسی هم مثل جلاد خود می شود.
مثل او عکس می کشد، مثل او نگاه می کند، و سرانجام اینکه مثل او سخن می گوید.
من در چهره عبوس و رگهای بیرون زده گردن آقای اصلانی، جلاد آینده خودم را می بینم!
نفرت می تواند به عشق تبدیل شود، ولی به وجود تبدیل نمی شود.
چرا؟
برای اینکه هر چیز عمدتا به ضد خود بدل می شود و ضد نفرت عشق است و نه وجود.
دیالک تیک عشق و نفرت.
ضد وجود شعور است.
شعور می تواند به وجود تبدیل شود:
اندیشه خانه، مدل ذهنی خانه می تواند با استفاده از خاک و آب و آهک و آهن و سیمان و سنگ به خانه واقعی ـ عینی بدل شود.
اندیشه انتزاعی و عام خانه هم انعکاس خانه مشخص و منفرد و خاص است:
دیالک تیک مجرد و مشخص
دیالک تیک منفرد (خاص) و عام
دیالک تیک مادی و فکری
تحول روحی، فکری و پسیکولوژیکی افراد در شرایط دشوار امری طبیعی است.
تبدیل لاجوردی زندانی سیاسی کذائی به لاجوردی بازجو و شکنجه گر از ماهیت طبقاتی او سرچشمه می گیرد.
لاجوردی به عنوان زندانی سیاسی نیز جلادی بوده است.
فقط شرایط گذار (تبدیل) اندیشه به عمل وجود نداشته است:
دیالک تیک عمل و اندیشه (پراتیک و تئوری)
معلوم نیست که من و شما نیز ماهیت بهتری داشته باشیم.
برتولت برشت در نمایشنانه «آدم، آدم است» اثبات می کند که آدم می تواند حتی به فیل بدل شود.
حق با او ست.
برای اینکه آدم قبل از آدم شدن فیل بوده است.
۶۱۱۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : سیاست محکمی بر علیه استبداد و فرهنگ استبدادی ساخت
فرخ عزیز، همانگونه که شما تعبیر کرده ای، بغضی گلوی آقای اصلانی را، سالهاست که فشرده. نه تنها او، بل همه ایرانیان در این سی و اندی سال گذشته، یا دقیقتر در این صد و هفت سال گذشته، بواسطه وقوع مکرر نابجا، خشمی نهفته در وجود، و بغضی به گلو داشته و دارند.
میشود و باید این خشم را در مسیر اصلی آن قرار داده، و از آن به جای « تو سری» به خود، سیاست محکمی بر علیه استبداد و فرهنگ استبدادی ساخت. میشود و باید از این خشم، به جای ویرانی، برای نوسازی و نوگرایی در کشور سود جست
شاه، با ضدیت نابخردانه اش بر علیه نهضت ملی به رهبری مصدق، بیش از نود سال ایران را از مسیر تحول دموکراتیک کشور، به بهانه مبارزه با کمونیزم عقب نگه داشت.
اگر او و خواهر گرامش بانو اشرف پهلوی حماقت نکرده، و به جای جدا کردن راهشان از آن پیرمرد(دکتر محمد مصدق) در کنارش مانده بودند، شاید امروز کشوری نظیر نروژ داشتیم، شاید به حتم یقین، بواسطه فراری نبودن نخبگان کشور، وضعیت دریاچه ارومیه، هامون و رودهای کارون و زاینده رود اینگونه نبود
و امروز خامنه ای در رأس نظام جمهوری اسلامی، بواسطه گلاویزی همیشگی نیروهای اپوزیسیون با یکدیگر، با بادی در غبغب از مقر خلافتش چنان سیاستهایی را بخورد کشور می دهد، که باید برای دست یافتن به سلامت مجدد جامعه ایرانی سالها وقت و انرژی صرف کرد.
بیایید به جای جلاد خطاب کردن یکدیگر، و پروراندن جلادان و مستبدان تازه نفس، از اتحاد بگوییم، اتحاد بر سر تحلیلهای مشترک از وضع نکبت بار حاکم بر کشور، از اتحاد بر سر چگونگی رفع مشکلات جاری کشور، از اتحاد بر سر ترسیم آینده کشور
۶۱۱۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹۲
|