زمانی برای بیداری ادبی
و پوسته انداختن جامعه ایران


حمید آقایی


• آیا فعالیت های فرهنگی و ادبی دهه های اخیر بازگو کننده و انعکاس دهنده شرایط اجتماعی-سیاسی پس از انقلاب اسلامی و بحرانهایی که نسل جوان پس از انقلاب با آن دست و پنجه نرم می کرده است، بوده اند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ اسفند ۱٣۹۲ -  ۲ مارس ۲۰۱۴


پس از آنکه معاون فرهنگی-اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رمان زوال کلنل محمود دولت آبادی را یکی از ضد انقلابی ترین رمانهای پس از انقلاب اسلامی نامید و شایعه گرفتن مجوز چاپ این کتاب را یک انحراف بزرگ اعلام کرد، وزارت ارشاد جمهوری اسلامی با انتشار یک اطلاعیه شایعه داده شدن مجوز به این رمان و چاپ مجدد آثار هدایت را تکذیب نمود.

اگرچه داستانهای صادق هدایت، بویژه بوف کور و رمان زوال کلنل محمود دولت آبادی از نظر سبکهای ادبی و زمان نگارش تفاوت های بسیاری با هم دارند اما این دو رمان در یک زمینه مشخص به یکدیگر نزدیک می شوند. هر دو رمان پس از یک انقلاب بزرگ سیاسی-اجتماعی به رشته تحریر در آمده اند و هر دو دغدغه های نویسنده را پس از دورانهای پر تلاطم سیاسی به تصویر می کشند. رمانهای بوف کور و زوال کلنل آینه وار شرایط روحی، روانی و اجتماعی-فرهنگی پس از دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و همچنین، سرنوشت مردم انقلاب زده را از دید نویسندگان آن منعکس می کنند. شخصیت های هر دو داستان چهره ها و سمبل های تاریخی این مرز و بوم را به نمایش می گذارند و یکی از موضوعات و دغدغه های نویسنده های هر دو رمان کشمکش سنت و مدرنیته در جامعه ایران دوران مشروطه و انقلاب اسلامی است.

اصولا شاید بتوان گفت که یکی از نقشهای مهم ادبیات و رمان، بویژه از نوع کلاسیک آن، طرح چالشها و سوالهای تاریخی انسان در زمینه فلسفه حیات و یا فلسفه تاریخ تحولات اجتماعی است. از این زاویه می توان گفت که شباهت هایی بین فلسفه و ادبیات کلاسیک وجود دارد. با این تفاوت که بحثهای فلسفی عمدتا بشکل تئوریک و پیچیده مطرح می شوند، در حالیکه در ادبیات، بویژه در گونه های کلاسیک آن، همان موضوعات فلسفی، تاریخی و دغدغه های انسانی می توانند در قالب داستان، رمان و شعر به رشته تحریر درآیند.

بر خلاف حوزه فلسفه که معمولا نظریات بشکل یک پاسخ مشخص فلسفی و یا اخلاقی ارائه می شوند، ادبیات بدون پاسخ صریح و مشخص به همان سوالهای فلسفی و تاریخی انسان، خواننده را همراه با رمان و شعر به دنیایی می برد که شخصیت های آن در آن زندگی می کنند و با این سوالها و چالشها دست بگریبانند. از این نظر می توان گفت که ادبیات آینه ای است که شرایط انسانی و تاریخی هر جامعه و چالشهای فلسفی، اخلاقی و فرهنگی وی را منعکس می کند.

اما این ویژگی ادبیات و به اعتبار آن انتظاری که از نقش آن می رود خود را در دوران پُست مدرن بارزتر از هر زمان دیگری برجسته می کند. به این معنی که در دورانی که بحثهای فلسفی از حالت کلاسیک و جهان شناسانه و ارائه دهنده یک جهان بینی خاص خارج شده و عمدتا در حد ارائه نظریات علمی-فلسفی در زمینه های مشخص و جزئیِ اجتماعی و انسانی محدود گشته اند- برای مثال حوزه های تخصصی فلسفه‍ی سیاسی، فلسفه‍ی تاریخ و انسان شناسی و غیره بوجود آمده اند و نیز فلاسفه این دوران در حوزه های خاصی به نظریه پردازی مشغولند تا ارائه یک سیستم کامل فلسفی- ادبیات کلاسیک ، رمان و شعر می توانند همچنان به سوالهای فلسفی انسان در مورد هستی و حیات و دغدغه های تاریخی و اجتماعی وی بپردازند.

بی حکمت نیست که برخی از فلاسفه پست مدرن سعی کرده اند که نظریات فلسفی خود را در قالب یک رمان و داستان مطرح کنند. برای مثال ژان پل سارتر که بیشتر به یک فیلسوف پُست مدرن معروف است نظریات فلسفی خود را در زمینه اصالت وجود (اگزیستانسیالیسم) در رمان تهوع به قلم می آورد و یا پیشرو تر از او فردریش نیچه نظریات فلسفی خود را در قالب داستان چنین گفت زرتشت مطرح کرد.

ادبیات کلاسیک علاوه بر اینکه می تواند بگونه ای دیگر به مسائل و پرسشهای فلسفی و تاریخی انسان بپردازد و بویژه در شرایط کنونی کمبود بحثهای فلسفی را جبران کند، در عین حال اما می تواند بازتاب کننده شرایط اجتماعی، سیاسی، تاریخی و حتی روانی جامعه نیز باشد. در یک شرایط زمانی خاص و در دورانی که جامعه در جستجوی راههای جدید و پوسته انداختن است، و انسان نیازمند نگاه جدیدی به خود و جهان می باشد ادبیات می تواند نقش بسیار مهمی بازی کند.

برای نمونه تولستوی در رمان جنگ و صلح آراء فلسفی‌اش را درباره تاریخ بیان می کند و توماس مان در رمان کوه جادو به مسئله زمان از دیدگاه فلسفی می پردازد، و یا داستایوفسکی در جنایت و مکافات نظریات فلسفی و اخلاقی خود را در زمینه معنا دار بودن یا نبودن حیات و بنابراین اخلاقی بودن یا نبودن مناسبات انسانی با خواننده در میان می گذارد.

در حقیقت ادبیات کلاسیک مانند فلسفه وسیله ای می شود برای بهتر فهمیدن انسان و جهان؛ و هر دو، والبته با روش خاص خود، پرسشهای فلسفی و تاریخی انسان و چالشهای وی را به رشته تحریر می آورند. منتها ادبیات کلاسیک و رمان بشدت تحت تاثیر شرایط اجتماعی و فرهنگی نویسندگان و خالقان آن هستند و قبل از اینکه پاسخ مشخص و آماده ای ارائه دهند، آینه ای در برابر خواننده خود می نهند و وی را به درون و اعماق داستان و شرایط روحی قهرمانان آن می کشانند و او را وادار به قضاوت می کنند. به همین اعتبار می تواند گفت که عمق و غنای رمان و ادبیات کلاسیک هر ملتی میزان آگاهی و بیداری آن ملت را در زمان انتشار آنها نشان می دهد. کما اینکه به جرات می توان گفت که ادبیات کلاسیک و جهانی شده نویسندگانی مانند ویکتور هوگو، تولستوی و داستایوفسکی در حقیقت نمودهایی از بیداری اروپائیان و پوسته انداختن ملت و فرهنگ های اروپایی سده های اخیر می باشند.

در ردیف ادبیات کلاسیک معروف که نویسندگان آن شهرت جهانی پیدا کرده اند، متاسفانه از رمان نویسان ایرانی دورانهای اخیر تاریخ ایران خبری نیست و اگر به دورانهای پیشین تر بازگردیم تنها نام چند تن از شعرای پر آوازه این مرز و بوم را مانند سعدی، حافظ و مولوی در لیست ادیبان مشهور و شناخته شده مشاهده می کنیم. گذشته از این واقعیت، اما همان قانونمندی ذکر شده در مورد نقش و جایگاه ادبیات کلاسیک و رمان در مورد محصولات ادبی نویسندگان مطرح ایرانی نیز صادق است.

در سده های اول حاکمیت خلفای اسلام بر ایران شعرای ایرانی مانند ابوالقاسم فردوسی، منوچهری و فرخی سیستانی، برای پاسداری از زبان و فرهنگ ایرانی، مجموعه های فراموش نشدنی از شعر و ادب را خلق کردند. مجموعه هایی که بازتاب مقاومت فرهنگ و زبان ایرانی در برابر زبان و ادبیات تازی بودند و در پی پاسخی به نیازهای جامعه ایران آن زمان که در جستجوی هویت جدیدی بود به رشته تحریر درآمدند. در سده های بعد و پس از حمله مغول باردیگر ادبیان و شعرایی پدید می آیند که با شعر و ادب خود از فرهنگ و زبان ایرانی در برابر تهاجم خانمان برانداز مغول و تیمور حفاظت می کنند، که از میان آنان از شیخ سعدی، حافظ شیرازی و مولوی بعنوان معروف ترین شعرا و ادیبان این دوره می توان نام برد. همزمانی این شکوفایی های ادبی با حمله اعراب و سپس مغولها به ایران و تاثیرات پایداری که این اثرات ادبی بر زبان و فرهنگ ایرانیان داشته و دارند نشان می دهد که ادبیات کلاسیک در مقاطعی که یک ملت درگیر تقابلها و برخورد های فرهنگی و زبانی و قومی می شود تا چه اندازه می تواند در قالب شعر و رمان، در پرداختن به سوالها و چالشهای فرهنگی و فلسفی موثر بوده و نقش بازی کند.

خلق آثار ادبی و فرهنگی در ایرانِ سده های بعد، با وجودی که در همین دوران اروپا بتدریج از خواب قرون وسطایی بیدار می شد و وارد دوره روشنگری گردید، دچار وفقه ای چند صد ساله می شود. این دوران همزمان است با آغاز دوره صفویه، که بدلیل حدت تضاد بین شیعه و سنی و جنگهای دول صفوی و عثمانی، جامعه ایران از تقابل و مبادلات فرهنگی با اروپای در حال رشد باز می ماند. گویی که بر خلاف اروپای بیدار شده از قرون وسطی جامعه ایران با آغاز حکومت شیعی تازه به خواب و سکون ادبی و فرهنگی فرو می رود. در سراسر دوران صفویان شعر و ادبیات فارسی در محاق فرو می رود و بدلیل سرکوب و اختناق حاکم، شاعران و ادیبان از خلق آثار هنری جدید باز می مانند. ذبیح الله صفا در کتاب خود تاریخ ادبیات ایران می نویسد: با برتری یافتن شمشیرزنان بی فرهنگ سرخ کلاه و با چیرگی عالمان قشری ظاهربین، دورانی جدید از تنزل فکری، عقلی و ادبی در ایران پی ریزی شد که نه تنها با سقوط حکومت صفوی از میان نرفت بلکه هنوز و شاید تا دیرگاه نیز برقرار خواهد ماند”.

اواخر دوران قاجار همزمان است با بیداری ایرانیان و به بدنبال آن جنبش های ادبی و فرهنگی در این مرز و بوم. این جنبش های ادبی از جنبش بازگشت به سبک قدیم ادبی آغاز می شود و با آغاز جنبش مشروطه خواهی و مدرنیته در ایران به سبک و روش نو در داستان نویسی و شعر متحول می شود و شاعران و نویسندگانی مانند پروین اعتصامی، عشقی، عارف قزوینی، علی اکبر دهخدا، صادق هدایت و احمد کسروی به جامعه ایران تقدیم می کند. آثار این ادیبان بخوبی تلاطم های فرهنگی و اجتماعی این دوران و چالشهای جدیدی را که ایران عصر مشروطه با آن روبرو بود، به زبان شعر و داستان به تصویر می کشند و دغدغه های نسل های روشنفکر دوران مشروطه و پس از آنرا با خوانندگان خود در میان می گذارند.

این مرور کوتاه بر سیر تحولات ادبی و فرهنگی ایرانیان نشان می دهد که ادبیات، رمان وشعر و اصولا اشکال مختلف فعالیت های هنریِ یک ملت همواره انعکاسی بوده اند از شرایط اجتماعی و تاریخی آن ملت. میزان غنا و جدیت و پیگیری در پرداختن به پرسشهای تاریخی و فلسفیِ یک نسل- در قالب ادبیات، رمان و شعر- نشان از زنده و پویا بودن آن نسل دارد. هرگاه ادبیات و فرهنگ در محاق و سکون فرو رفته است، یا آن ملت در یک حالت خلسه و گیجی و یا در خواب بسر می برده و یا در زیر سلطه حکام جابر و اختناق و سرکوب زندگی می کرده است. ادبیات یک ملت همواره آینه ای بوده است از شرایط روحی و روانی آن ملت. هر اندازه این آینه شفاف تر و بازگو کننده حقایق آن ملت و فرهنگ باشد، به همان اندازه آن ملت پویا تر و زنده تر بوده است.

در جمهوری اسلامی اگر کتاب هایی مانند کلنل اجازه چاپ نمی گیرند و یا به عنوان نمونه در سال ۱۳۸۹، کتاب‌های شعر فروغ فرخزاد و رمان‌های هوشنگ گلشیری، صادق هدایت و محمود دولت آبادی از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران جمع‌آوری می شوند، رمانهای معمولی و داستانهای کلیشه ای به آسانی اجازه انتشار می گیرند، که متاسفانه برخی از آنها نیز در صدر پرفروش ترین کتابهای داستانی قرار می گیرند.

رمان کشتی پهلو گرفته که یک کتاب مذهبی است که ماجرای ضربه به پهلوی فاطمه زهرا را از زبان شخصیت های مرتبط با زندگی وی تعریف می کند، حدود بیست و هفت بار چاپ می شود و چهار صد و هفتاد و چهار جلد از این کتاب به فروش می رود. که البته بخش اعظم این رقم بالا احتمالا مربوط است به پخش اجباری این کتاب در کتابخانه های مدارس و مساجد.

حدود دویست و شصت هزار جلد از رمان بامداد خمار اثر فتانه حاج سید جوادی به فروش می رود. این رمان یک داستان کلیشه ای از یک دختر پولدار است که عاشق یک پسر فقیر می شود و با او ازدواج می کند. می گویند دلیل فروش گسترده این کتاب استفاده موفق از کلیشه های عامه پسند بوده است.

رمان "دا" از زهرا حسینی خاطرات یک دختر جوان را از روزهای مقاومت خرمشهر در زمان جنگ ایران وعراق بیان می کند. دلیل استقبال از این رمان پرداختن به جزئیات کمتر شناخته شده ای از جنگ دانسته شده است. در رمان هایی مانند "شب سراب"، "باغ مارشال"، "سهم من" نیز که مورد استقبال قرار گرفته اند، نیز از داستانهای کلیشه ای و عامه پسند استفاده شده است.

البته رمانهایی مانند "سو و شون"، "کلیدر"، "قصه های مجید"، "بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم" از نادر ابراهیمی و رمان فمینیستی "چراغ ها را من خاموش می کنم" - از زویا پیرزاد- نیز همواره مورد استقبال خوانندگان نیز بوده اند که دلیل آنرا یا باید بخاطر معروف بودن نویسنده آن و یا در رابطه با رمان "چراغ ها را من خاموش می کنم" فضای زنانه وفمینیستی این رمان دانست.

با این مرور کوتاه بر برخی از رمان های ایرانی در دهه های اخیر این سوال مطرح می شود که آیا جامعه ایرانِ پس از انقلاب اسلامی- با در نظر گفتن این واقعیت که این انقلاب و حاکمیت جمهوری اسلامی ملت ما و نسل جوان و پیشرو ایران را در معرض چالشهای بسیار اساسی و جدی در زمینه مذهب، اخلاقیات، آزادی و برابرهای جنسیتی قرار داده است- در زمینه های ادبی ورمان نویسی موفق بوده است؟

البته نگارنده هرگز بخود به این اجازه را نمی دهد که کار رمان نویسان کشورمان را که در فضای سرکوب و کنترل دولتی آثار خود را ارائه می دهند، خرد و ناچیز بشمارد؛ اما حق این سوال را نیز برای خود قائل است که آیا فعالیت های فرهنگی و ادبی دهه های اخیر بازگو کننده و انعکاس دهنده شرایط اجتماعی-سیاسی پس از انقلاب اسلامی و بحرانهایی که نسل جوان پس از انقلاب با آن دست و پنجه نرم می کرده است، بوده اند؟ آیا محصولات ادبی و داستانیِ سالهای اخیر نقشی را که از ادبیات، رمان و شعر انتظار می رود، که همانا پرداختن به سوالها و چالشهای فلسفی و تاریخی یک ملت و به تصویر کشیدن شرایط انسانی و اجتماعی در یک مقطع تاریخی خاص می باشد، توانسته اند بخوبی ایفا کنند؟ و البته خواننده این یادداشت نیز حق دارد این سوال را مطرح نماید که آیا اصولا انتظار چنین نقشی از ادبیات و رمان، که باید انعکاس دهنده سوالهای فلسفی و تاریخی انسان باشد، انتظاری اصولی و واقعی است؟ اما اگر ادبیات، رمان و شعر بازتاب کننده شرایط انسانی در هر مقطع از شرایط اجتماعی نباشند، این نقش را از چه کسانی باید انتظار داشت؟

http://haghaei.blogspot.com