گفتوگو با محمدعلی محمدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه
آسیبشناسی «سرمایهء اجتماعی» در ایران
یوسف ناصری
•
ما به دلیل مشکلات اقتصادی و سیاسی و عدم امنیت روانی، کمتر به انجمنها و سازمانهای مدنی میپیوندیم. تا مسایل مالی مردم حل نشود و تا عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی عدالت اجتماعی برقرار نشود و اعتماد متقابل دولت و مردم به وجود نیاید، در مورد سرمایهء اجتماعی به صورت لنگ لنگان پیش خواهیم رفت. مانند بیماری میشویم که نه میمیرد و نه بهبود پیدا میکند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۶ مهر ۱٣٨۵ -
۲٨ سپتامبر ۲۰۰۶
در یک دههء اخیر، سرمایهء اجتماعی به یکی از مباحث اساسی مورد توجه محافل آکادمیک و تحقیقاتی جهان تبدیل شده است. سرمایهء اجتماعی، مولفههای متعددی دارد. اعتماد و احترام متقابل جزو مهمترین مولفههای آن به شمار میآیند. تاکنون تعاریف مختلفی از سرمایهء اجتماعی ارایه شده است و صاحبنظری، سرمایهء اجتماعی را اینگونه تعریف میکند: «ویژگیها و عناصر سازمان اجتماعی مثل اعتماد، هنجارها و شبکههایی که قادر به ارتقای کارکرد جامعه از طریق فراهم آوردن زمینهء اعمال هماهنگ باشد.»
کتاب «سرمایهء اجتماعی و سنجش آن»، تالیف محمدعلی محمدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه است. محمدی در این کتاب بر آن است که نشان دهد کشورها و ملل مختلف در مسیر توسعه و پیشرفت، نباید صرفا بر تامین منابع مادی و اقتصادی تاکید داشته باشند و اگر به مقولهء سرمایهء اجتماعی توجه شود بسیاری از گرفتاریها و مصائب ناشی از بوروکراسی مثل کاغذبازی، بیاعتمادی و گاه هزینههای گزاف پیگیری قضایی تقلیل خواهد یافت.
کتاب «سرمایهء اجتماعی و سنجش آن»، شاید نخستین کتاب تالیفی به زبان فارسی است که ادبیات کاملی از رهیافتهای گوناگون در حوزهء سرمایهء اجتماعی را ارایه میدهد. از دید شما به عنوان مولف چرا مقولهء سرمایهء اجتماعی در سالیان اخیر مورد توجه قرار گرفته و اقبال جدیدی نسبت به آثار و نوشتههای «توکویل» و «دورکیم» در این زمینه مشاهده میشود؟
یکی از ویژگیهای مدرنیته و دنیای سرمایهداری این است که از درون، راهحلهایی را برای برون رفت از مشکلات، معضلات و بنبستهای خودش ارایه میدهد. در هر دوره که نشانههایی از بنبست و فروپاشی در نظام سرمایهداری و مدرنیته مشاهده شود، جنبش، نظریه و یا مکتب فلسفی - اجتماعی خاصی ظهور پیدا میکند و راهحل مواجهه با بحرانهای اجتماعی و معضلات را عرضه میدارد. اگرچه این تصور هست که انتقاد شدید و بیرحمانه از مدرنیته، شاید آن را به حاشیه براند ولی به تدریج این نقد و انتقاد به پیشبرد مدرنیته و حل معضلات کمک خواهد کرد ولی این یک الگو، تئوری و تجربه است و نقدهای درونی از یک نظام، ماهیت و پدیده میتواند باعث اعتلای آن شود. در چند دههء اخیر که توسعهء اقتصادی تحقق پیدا کرد، در عمل به سرمایهء اجتماعی و سرمایهء انسانی چندان توجه نشد و تعاملات افراد و اعتماد آنها نسبت به یکدیگر دچار خدشه شد. سرمایهء اجتماعی هم مجموعهای از مولفهها و متغیرهاست. ما نمیتوانیم برخی از مولفههای سرمایهء اجتماعی را رشد دهیم و نسبت به سایر مولفههای آن بیتوجه باشیم.
یکی از شاخصههای اصلی سرمایهء اجتماعی، مسالهء اعتماد است و این اعتماد شامل اعتماد مردم به حکومت، اعتماد حکومت به مردم و اعتماد مردم به مردم است و اگر میزان اعتماد در درون خانوادهها و شبکهءروابط افراد کاهش یابد، جامعه دچار مشکل میشود. جوامع غربی هم اخیرا، دچار بحرانهای روانی و عاطفی شده بودند و کسی هم که بحران داشته باشد نمیتواند در جامعهاش فرد موثری باشد و به پیشرفت اقتصاد کشورش کمک کند.
الکسی دوتوکویل فرانسوی بعد از مسافرت به ایالات متحده، کتاب «دموکراسی در آمریکا» را در سال ۱٨٣۱ نوشت. توکویل از چه منظری به تمجید از سرمایهء اجتماعی موجود در آمریکا میپردازد؟
توکویل در آن دوره مشاهده میکند که مردم آمریکا نسبت به کشورهای اروپایی دارای ثبات و پایداری روحی و روانی بیشتری هستند و علت آن را پیوستن مردم به نهادهای مدنی، غیردولتی و داوطلبانه میداند. توکویل با دقت، تمامی آمریکاییها را به شرکت داوطلبانه در انجمنها ترغیب کرد و در سالیان اخیر نیز کسانی همچون «رابرت پاتنام» و «فرانسیس فوکویاما» به بررسی تهدیدها و نشانههای زوال سرمایهء اجتماعی در آمریکا توجه کردند. یعنی از زمانی که «بیل کلینتون» رییسجمهور سابق آمریکا، پاتنام را به کاخ سفید دعوت میکند، کمکم موضوع سرمایهء اجتماعی بیش از گذشته مورد توجه قرار میگیرد. چون فقدان روابط جدی، فقدان همبستگی، ضعیف شدن اعتماد انسانها نسبت به همدیگر، تنهایی، واماندگی، عدم احساس حمایت اجتماعی و عاطفی در آمریکا مسالهساز شده بود. بنابراین دولت وقت آمریکا، برنامههایی را برای تقویت سرمایهء اجتماعی به اجرا درآورد.
الان هم بانک جهانی، ادبیات جدی و غنی را در مورد سرمایهء اجتماعی و مولفهها و عناصر آن تهیه کرده است. معمولا بانک جهانی پروژههای مختلفی را در مورد سنجش میزان اعتماد، همکاری و مشارکت افراد در امور محله و کشورشان در کشورهای مختلف به انجام میرساند. تحقیقات صورت گرفته توسط کریشنا در مورد هند خیلی جالب است. او تاکید میکند که ما نمیتوانیم با همان متغیرها و واژهها و مفاهیم بینالمللی و جهانی در مورد سرمایهء اجتماعی و اعتماد به سنجش سرمایهء اجتماعی در بین مردم هند بپردازیم.
چرا قایل به چنین تمایزی بوده است؟
این تفاوت به خاطر نوع روابط اجتماعی، نوع حمایت از یکدیگر، نوع نیازها و مسایل اجتماعی در هر کشوری است. شاید مشارکت مردم در روستاهای ایالت راجستان هند، برای به دست آوردن غذا باشد و این وضع با نیازهای انسان غربی تفاوت دارد. چرا که در غرب اگر به مشارکت روی میآورد و افراد به خاطر ابراز و احراز هویت و توجه به حقوق مدنی و شهروندیشان به چنین اموری روی میآورند، حتی ممکن است سطح مشارکت در ایالت راجستان هند بیش از کشوری مثل سوییس باشد. چون ممکن است که در هند بحث توزیع غذا مطرح باشد. بنابراین مشارکت گسترده در هند به این معنا نیست که روحیهء مشارکتخواهی در هند بیشتر از اروپاست. بلکه کریشنا میگوید اگر ما دقت کنیم میبینیم که مشارکت در هند به دلیل کسب منافع سریع اقتصادی است و فرد میخواهد با مشارکت خودش احساس امنیت کند. اما در غرب، امنیت روانی و اقتصادی وجود دارد، اعتماد به دولت و امید به آینده در سطح بالایی است و امکان دارد سطح مشارکت مردم کمتر باشد.
در هند که شکاف بین دولت و ملت وجود ندارد؟
به آن معنا شکاف نیست ولی اینگونه هم نیست که در هند، نهادهای مدنی قوی برای پرداختن به نیازهای سطوح بالای همهء مردم وجود داشته باشد. نهادهای مدنی، غیردولتی و انجمنهای داوطلبانهء زیادی در هند فعالیت میکنند ولی بیشتر به غذا دادن به کودکان و مردم عادی مشغولند. وقتی موضوع توزیع غذا به آدمهای گرسنه باشد، مشارکت بیشتری وجود خواهد داشت ولی در غرب، ممکن است انجمنی به حقوق حیوانات و حفظ محیطزیست بپردازد، در آن حالت سطح مشارکت احتمالا کمتر میشود. چون مسالهء غذایی و نیازهای اولیه مثل بهداشت و درمان اغلب غربیها حل شده است.
شما به گونهای اظهارنظر میکنید که گویا توجه به سرمایهء اجتماعی هم در راستای تقویت سرمایهء اقتصادی صورت گرفته است؟
به هر حالت، امپریالیسم اقتصادی و لیبرالیسم، ذاتا برای نجات بشر نیست و اگر غرب به سرمایهء اجتماعی توجه میکند به خاطر این است که به تولید بیشتری دست یابد. یعنی اگر سرمایهء اجتماعی هم تقویت شود باز به توسعهء سرمایهء اقتصادی کمک میکند.
شما سرمایهء اجتماعی را وسیلهای در خدمت سرمایهء اقتصادی میدانید؟
به نظر من همهء اینها یک زنجیرهء به هم بافته هستند. اگر سرمایهء اجتماعی یعنی انسانها، هویت و ماهیت آنها مخدوش شود، سایر عرصههای سرمایه هم لطمه میخورد. البته کسانی هم مثل «بن فین» و «بوردیو»هستند که با دید بدبینانه میگویند توجه غرب به سرمایهء اجتماعی به منظور تولید ثروت بیشتر صورت میگیرد و به منظور کمک به دستگاه سرمایهداری است. اما جنبه و دیدگاه دیگر هم مطرح است که میگوید وقتی ما به بشر، بشریت و حقوق بشر اهمیت بدهیم، سرمایهء اقتصادی نیز به طور غیرمستقیم نجات پیدا میکند.
به نظر میرسد که شما میخواهید لیبرالیسم و تمدن غربی را به مسالهء اقتصاد تقلیل بدهید؟
ماهیت اصلی غرب، سرمایهداری است و ما نمیتوانیم این موضوع را انکار کنیم. یعنی ویژگی بارز غرب، مسالهء اقتصادی است.
جامعهءآمریکا دچار چه وضعیتی بود که بخواهد حرکت خود را اصلاح کند؟
به نظر من، با جهانی شدن تجارت و بینالمللی شدن سرمایه و تحت تاثیر رسانهها، روابط انسانها دیجیتالی شده بود و آنها میخواستند به لیبرالیسم و حتی ارزشهای قبل از آن یعنی ماهیتهای اخلاقی و انسانی جامعه برگردند و به تعبیر دیگر جامعه را اخلاقی کنند. منظور من از بازگشت به اخلاق این است که انسان، بتواند روابطش را ایجاد کند، شبکههای عاطفی از دوستان و خویشاوندان را به وجود بیاورد و از حمایت همیاران خودش در روزهای سخت بهرهمند شود. غرب با این کارها میخواهد انسان را تقویت کند. حال این تقویت انسان، بنا به اعتقاد برخی صاحبنظران به خاطر خود انسان است و برخی معتقدند که این کار برای تقویت سرمایهء اقتصادی انجام میشود که هر دو تعبیر هم میتواند درست باشد.
دولت آمریکا طرح و برنامهء مشخصی را برای تقویت سرمایهء اجتماعی ارایه داد و یا این که صرفا کلیاتی در این زمینه مطرح شد؟
در یک جامعهء دموکراتیک، بدون فراخوان و بسیج مردم، سیاستهای دولت به اجرا در نمیآید ولی معمولا چنین مباحثی به این صورت مطرح میشود که در ابتدا دانشگاهها به این مباحث میپردازند و در مرحلهء بعدی مطبوعات و رسانهها وارد عمل میشوند و تلاش میکنند افکار عمومی را آگاه کنند.
دولت در این قضایا، متولی امور نمیشود و فقط سعی میکند بستر لازم ر ا برای بالا بردن سرمایهء اجتماعی فراهم کند.
جامعهء پیشرفتهای مثل آمریکا که به تقویت روابط سنتی و اخلاقی گذشته باز نخواهد گشت؟
به روابط سنتی برنمیگردد و نمیخواهد روابط مستحکم اعضای خانواده در دورهء سنت بازسازی شود ولی بر این است که از طریق فعالیت انجمنها، باشگاهها و سازمانهای غیردولتی، به جای برادر، برادر خواندگی و یا به جای خواهر، خواهرخواندگی ایجاد کند. الان کمتر کسی در غرب هست که عضو یک باشگاه یا انجمن نباشد. وقتی اعضای یک باشگاه یا انجمن، روابط عاطفی مستحکمی داشته باشند دچار بیریشگی و وانهادگی نمیشوند. برنامهء خاص دولت این است که نهادهای مدنی و انجمنها را تقویت کند.
بنا به آمارهای ارایه شده، تعداد مقالات علمی که سرمایهء اجتماعی را به عنوان واژهء کلیدی خود برگزیده بودند، قبل از ۱۹٨۱ فقط ۲۰ عنوان بود. اما بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ به ۱۰۹ عنوان رسید و بین سالهای ۱۹۹۶ تا مارس ۱۹۹۹ به ۱۰۰٣ عنوان بالغ شد.
این وضع جدید، در واقع بازگشت به تجربهای نیست که توکویل از آن دفاع کرده بود؟
در آن زمان، خانوادهها اهمیت خود را داشتند و فرد از لحاظ عاطفی در درون خانواده اشباع میشد و خیلی روابط انجمنی و عضویت در باشگاهها مطرح نبود ولی اگر امروزه، کسی نتواند عضو یک انجمن یا باشگاه شود، احساس تنهایی میکند.
آیا تلاش غربیها برای اصلاح وضع خود را میتوان به بازگشت به همان اندیشهء دورکیمی تعبیر کرد؟
در واقع بازتولید اندیشهءدورکیم است. البته ناگفته نماند که بسیاری معتقدند که اندیشمندان کلاسیک، همهء حرفها را زدهاند و حرف جدید کمتر داریم. امروزه هم سراغ اندیشمندان کلاسیک علوم اجتماعی میروند و به بازسازی و بازتولید اندیشههای آنها در دستگاه روشنفکری غرب میپردازند.
یکی از انتقادات بوردیو جامعهشناس فرانسوی این است که سرمایهء اجتماعی به طور عمده به نفع مرفهین است و مثلا همکلاسیهای یک مدرسهء معروف میتوانند در آینده هم ارتباطات خود را تداوم دهند و مشاغل حساس را بین خودشان تقسیم کنند...
دیدگاههای بوردیو و بن فین یک دیدگاه سوسیالیستی است و به نظر میرسد در این زمینه سیاهنمایی کردهاند. چون خانوادهها و افراد فقیر و کم درآمد، معمولا پیوندهای خانوادگیشان محفوظ میماند و از حمایت شبکههای خویشاوندی برخوردار هستند. اما ثروتمندان از چنین حمایتهایی برخوردار نیستند و البته بحران هم زودتر به سراغ آنها میرود. آنها چون مدرنتر هستند، بیشتر در معرض آسیبهای جدی خواهند بود. با این حال طبقات فقیر جامعه میتوانند از طریق مشارکت در نهادهای مدنی به اهداف خود برسند و یا از خدمات بهداشتی و آموزشی برخوردار شوند.
در آمارهای ارایه شده در کتاب، متوجه میشویم که در نظرسنجی سال ۱٣۵٣ شمسی، حدود ۵٣ درصد از جوابدهندگان اعلام کردهاند مردم قابل اعتمادند. در سال ۱٣٨۲ هم حدود ۱۴ درصد مردم را در حد زیاد قابل اعتماد دانستهاند و تا حدودی هم در حد ۵۷ درصد است. طی سه دههء مورد نظر چه اتفاقی رخ داده است؟
ما بعد از انقلاب به تقویت سرمایهء اجتماعی کمک جدی نکردیم. در یک دوره، انقلاب، باعث تقویت سرمایهء اجتماعی در کشور شد و مردم به همدیگر پیوند خوردند. در دوران جنگ هم یک احساس همبستگی پیدا شد. یعنی جنگ، اعتماد افراد را نسبت به همدیگر بیشتر کرد و بدون این که ما بدانیم مولفههای سرمایهء اجتماعی را داریم تقویت میکنیم، مولفههایی همچون ایثار و فداکاری تقویت شدند. اما بعد از جنگ، برنامهای سیستماتیک برای تقویت سرمایهء اجتماعی نداشتیم و در واقع برنامهء نوسازی و مدرن شدن بدون توجه به مولفههای سرمایهء اجتماعی بود.
میزان اعتماد افراد به گروهها و اصناف مختلف در نظرسنجی سال ۱٣٨۲ به این صورت است: معلمان ۷۷.۷ درصد)، پزشکان ۵۶.۶ درصد)، ورزشکاران ۶۲.۲ درصد)، دانشجویان_۵۲.۲ درصد)، کارگران ۴۹.۹ درصد)، هنرمندان ۴۷.۷ درصد)، روزنامهنگاران ٣۲.۲ درصد)، رانندگان تاکسی ۲۰.۰ درصد)، کسبه_۱۶.۶ درصد)، تجار و بازاریان ۱۰.۰ درصد)، بنگاهدارها (چهار درصد) و مدیران دولتی_۲.۱۱ درصد.) علت محبوبیت زیاد معلمان و افت محبوبیت کسبه و بنگاهدارها چیست؟
گروههایی که رویکرد خیلی تند و تیز نسبت به منافع اقتصادی دارند، محبوبیتشان پایین است ولی معلم، بنگاه اقتصادی ندارد و روابطش هم مبتنی بر منافع شخصی، فرصتطلبانه نیست.
در مورد روزنامهنگاران چطور قضاوت میکنید؟
روزنامهنگاران در دورهءاصلاحات تا حدی از منافع شخصیشان گذشتند و بیکار شدنها و فرصتطلبینکردن و ملاحظهکاری نکردن باعث شده که محبوبیت آنها بیشتر شود و حتی نسبت به سال ۱٣٨۰، حدود دو درصد محبوبیت آنها افزایش یابد و به ٨/٣۲ درصد در سال ۱٣٨۲ برسد.
چرا باز میزان اعتماد به این قشر کمتر از ۵۰ درصد است؟
این به خاطر این است که شناخت مردم از روزنامهنگاران و خبرنگاران در حد پایینی است و مردم عادی با آنها ارتباط زیادی ندارند.
در بخش بررسی نگرش مثبت به شهروندان، اعلام شده که نسبت پایبندی به ارزشهای مثبت به گذشت، انصاف و صداقت و راستگویی در حد «کم» و به ترتیب در حد ۵۵، ۵۶ و ۵٨ درصد است. چرا درصد این مولفههای سرمایهء اجتماعی در حد پایینی است؟
سرمایهء اجتماعی در ایران پایین است و ما به لحاظ اعتماد مردم به حکومت، اعتماد مردم به مردم و اعتماد حکومت به مردم، باید وضعیت موجود را بهبود بخشیم. البته در فرآیند توسعه و نوسازی، این اتفاقات اجتنابناپذیر است. اما زمان آن فرا رسیده که به تقویت سرمایهء اجتماعی بپردازیم. الان، بسیاری از پیامهای دولت برای کاهش مصرف برق و بنزین توسط مردم شنیده نمیشود و مردم خیلی همکاری نمیکنند. اگر با قدرت پلیس هم بخواهیم وارد عمل شویم، هزینهها را بالا میبرد. در حالی که اگر بسیاری از احادیث و آیات قرآنی مورد تاکید قرار گیرند، سرمایهء اجتماعی را در کشور ارتقا میدهد.
چرا فعالیت در انجمنهای داوطلبانه در ایران رونق ندارد؟
ما به دلیل مشکلات اقتصادی و سیاسی و عدم امنیت روانی، کمتر به انجمنها و سازمانهای مدنی میپیوندیم. تا مسایل مالی مردم حل نشود و تا عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی عدالت اجتماعی برقرار نشود و اعتماد متقابل دولت و مردم به وجود نیاید، در مورد سرمایهء اجتماعی به صورت لنگ لنگان پیش خواهیم رفت. مانند بیماری میشویم که نه میمیرد و نه بهبود پیدا میکند. راهحل هم این است که دولت به مردم اعتماد کند و حضور مردم را در انجمنها و گروههای داوطلبانه تشویق و تقویت کند.
|