آمد پیامِ دوست که هنگامِ دیگری ست


اسماعیل خویی


• آمد پیامِ دوست که هنگامِ دیگری ست
ز ایّامِ رفته برگذر، ایّامِ دیگری ست.

هنگامه های رفته به هنگام اگر نبود،
هنگامه کن دوباره، که هنگامِ دیگری ست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ اسفند ۱٣۹۲ -  ۴ مارس ۲۰۱۴


 برای اسماعیل جانِ نوری علا و شکوهِ زندگانی اش

آمد پیامِ دوست که هنگامِ دیگری ست
ز ایّامِ رفته برگذر، ایّامِ دیگری ست.

هنگامه های رفته به هنگام اگر نبود،
هنگامه کن دوباره، که هنگامِ دیگری ست.

هر روزه، باز لاف زند شیخِ دیگری
اسلام را روایت نوفامِ دیگری ست.

شاید به بخشِ تیره ی مه یافت بایدش:
اسلامِ راستین اگر اسلامِ دیگری ست.

ایران کم است، او به جهان چشم دوخته ست:
این شاهشیخ سرخوش از اوهامِ دیگری ست.

دینکار پاره پاره کند خاکِ پاکِ ما:
شایانِ این دیار سرانجامِ دیگری ست.

امروز آن که بر سرِ دار است دم به دم،
آزاده ی ستمکش و گمنامِ دیگری ست.

امّا چنین که هست نماند، پیام جان!
شامی که هست بارورِ بامِ دیگری ست.

نام و مقام و کام نبخشند مستی ات:
تو عاشقی و مستی ات از جامِ دیگری ست.

گوشِ زمانه خسته شد از هر کهن پیام
وآماده ی شنیدنِ پیغامِ دیگری ست.

در راهِ دیگری ست که خواهی نهاد گام:
ای یار! هوش دار که این گامِ دیگری ست.

گردام چینِ تو به بدی دم زند ز دام،
ای جان! مرو زره، که خود این دامِ دیگری ست.

فرجامِ مردم و وطن آزادی است و بس:
شیخِ پلید راست که فرجامِ دیگری ست.

بیست و نهم بهمن ۱٣۹۲،
بیدرکجای لندن