راه پر نشیب "جمهوری خواهی"!
"تقابل"، "گزینه سازی" و "تمایز افکنی" سم ِمهلک جمهوری خواهی!


الف. ع. خ


• خدایگان زمین در شرایط "تقابل"، قدرت بسیج نیروهای فراوانی را در جامعه دارند، امروز نیز اگر تصور کنیم که حنای شیخ و شاه در نزد اکثریت جامعه ایرانی رنگ باخته، بی شک تصور عجولانه ای کرده ایم، هنوز شاه، شیخ را توجیح می کند و شیخ، شاه را! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۶ مهر ۱٣٨۵ -  ۲٨ سپتامبر ۲۰۰۶


حاکمیت خدایگان بر روی زمین، در طول تاریخ، آنچنان فجایعی به بار آورده است که نیروهای پیشرو اجتماعی را همواره دچار وحشت کرده و آنان را در پیگیری و پیشبرد اهداف خود از مدار عقلانیت خارج نموده است. رفتارهای احساسی حاصل از این وحشت، تاکنون خطاها و اشتباهات زیادی را بر دامن نیروهای پیشرو جامعه نشانده است. بطوریکه این "پیشروان" به جای اتخاذ شیوه های علمی و عملی برای مهار این خدایگان،   شیوه های ذهنی و احساسی را برای دوری و فرار از این غول های بی شاخ و دم اتخاذ نموده، که درنهایت به دام آنان گرفتار شده اند .
هر چند مبنای تحولات اجتماعی در جهان "تضاد طبقاتی" است، اما تنها نمود ممکن این تضاد "تقابل" نیست، بلکه تقابل نمودی ابتدایی، بدوی و احساسی از این تضاد است. دیالکتیک ِتاریخ به ما نشان می دهد، نتیجه "تضاد طبقاتی" هنگامی برای توده ها و نیروهای پیشرو و مترقی جامعه مثبت بوده است که این تضاد از شکل احساسی و بدوی آن، یعنی "تقابل" به درآمده و در شکل عقلانی آن یعنی "تعامل" و "مفاهمه" جریان داشته باشد. تقابل بین نیروهای متضاد در جامعه همواره فرصت مفاهمه را از میان می برد و نیروهای مثبت و عقلانی جامعه را به حاشیه رانده و به انزوا می کشاند، همچنین خسارت جبران ناپذیری را به تحولات مثبت اجتماعی وارد می کند. در این شرایط خسارت بار، تنها یک طرف این تضاد، یعنی نیروهای پیشرو آسیب فراوان می بینند، در شرایط "تضاد تقابلی" توده ها فرصت کسب آگاهی را از دست می دهند و با ماندن درجهل مضاعف، چرخشی بی امان به سوی نیروهای ارتجاعی جامعه در پیش می گیرند. در این آتش تنها نیروهای پیشرو جامعه هستند که می سوزند و نابود می شوند .
گویی خدایگان زمین و ملازمانشان با دقت و وسواس به این "تضاد تقابلی" دامن می زنند. البته آنان خود را در نزد توده ها موجوداتی خارق العاده و آسمانی جا می زنند، به همین خاطر خود را جزء طبقه اجتماعی خاصی نمی دانند، مکانت اجتماعی خود را "فوق برتر" قلمداد می کنند، همه تضادهای موجود در جامعه را در سایه جایگاه برتر خود می بینند و خود را برکنار از برخوردهای طبقاتی موجود و مرسوم در جامعه قرار می دهند .
خدایگان وقتی افراد جامعه را تحت مفاهیم کلی مانند "ملت" یا "امت" مورد خطاب قرار می دهند، با چنین الفاظی، هیچ تمایزی را در میان افراد جامعه آشکار نمی کنند، اما آنگاه که به مخالفان و مدعیان "جایگاه ویژه" خود می رسند، هرگز آنان را جزء ملت   یا امت به حساب نمی آورند، بلکه آنان را دشمنان خدا و میهن تلقی می کنند. توده ها را بطور یکپارچه و حتی مانند پارهً تن خود خطاب می کنند، اما وقتی به مخالفان خود می رسند خط سرخ تمایز را هرچه آشکارتر و پررنگ تر ترسیم می کنند، تا برای همان توده های یکپارچه شده "گزینه سازی" کنند. خدایگان و ملازمانشان از این وضعیت نفعی کلان نصیب می برند، آنها همواره بر "تخت برتر" نشسته و از تضادهای واقعا موجود اجتماعی، تا آنجایی که ممکن است به عنوان انرژی بقا خویش بهره برداری می کنند. ملازمان نیز هم در "تابو افکنی"ِ فوق طبقاتی خدایگان نقش اولی دارند، هم در "تمایزافکنی" بین خدایگان و مخالفانشان سری پر شور و هم در "گزینه سازی" برای انتخاب توده ها یدی طولا !
این خدایگان، بنابه "سنت تاریخ" همواره از جایگاه برتری برخوردار بوده اند، در بدترین شرایط، همراهی اکثریت توده های جامعه را با خود داشته و از پشتوانه آنان برای قلع و قمع نیروهای پیشرو جامعه بهره ها برده اند. بدین ترتیب در مواجهه نیروهای پیشرو با "اولیاء جهل و خرافه"، همواره آنان که به قل و زنجیر کشیده شده و نابود گشته اند "نیروهای پیشرو" بوده اند .
شاه و شیخ همواره از وجود "تمایز آشکار" با مخالفان خود استقبال می کنند، هرچه می توانند بر طبل این "تمایز" با قدرت تمام می کوبند. آنها می دانند که توده ها قدرت تحلیل و "توضیح مسائل" را ندارند و تنها دست به انتخاب "گزینه ها" می زنند و چه گزینه هایی بهتر از"سیاه و سفید" نشان دادن تضادها! این "تمایزافکنی" و "گزینه سازی" سیاه و سفید، برای آنان بهانه مناسبی را فراهم می آورد تا مخالفانشان را از بدنه اجتماعی شان جدا نموده و به آسانی سرکوب نمایند. چون مخالفت با شاه و شیخ را همواره مخالفت با "ابناء بشر" یا "خدا" تفسیر نموده اند. آنان همواره می کوشند تا هر تضادی را به تقابل بکشانند چرا که در این صورت شرایط اوج گیری و رشد قدرت خود را بوجود می آورند، متاسفانه در بسیاری از مقاطع تاریخی، حتی پیشروان نیز خواسته یا ناخواسته در سیاه و سفید کردن جامعه کمک های شایانی به خدایگان رسانده اند. خدایگان فقط در شرایط تعامل و مفاهمه است که مانند برف آب می شوند و در زمین فرو می روند. بهتر است بکوشیم تا آنها را به گفتگو، تعامل و مفاهمه بکشانیم، آنها باید با گفتگو و در گفتگو حل شوند، آنها نباید فرصت "تمایزافکنی" و "گزینه سازی" را برای خود فراهم آورند، گفتگو و مفاهمه آنان را از برج عاجی که در منظر جامعه برای خود دست و پا نموده اند به پایین می کشد. آفتاب "گفتگو" شرایط داغی را فراهم می آورد تا این "آدمک های برفی غول آسا" که با دستان توده های بازیگوش ساخته شده اند به سرعت آب شده و ناپدید شوند .
برای تغییر چنین شرایطی، بهتراست "تضاد تقابلی" را به "تضاد تعاملی" تبدیل کنیم و تمایزات را از "عناوین" به سمت "مفاهیم" ببریم و حتی بگوییم: ما "مخلص شاهی هستیم که تبعیض را حتی برای خود! روا نمی داند! ما مخلص شیخی هستیم که هرگز خود را متولی دین مردم نداند! ما مخلص شیخ و شاهی هستیم که حکومت را حق خودی (خدایی) یا موروثی نمی داند و آن را فقط حق مردم قلمداد می کند! ما مخلص شیخ و شاهی هستیم که حق انتخاب مردم را بطور مستمر و دائمی برای آنها به رسمیت شناخته و محترم می شمارد". چنین گفتمانی، قدرت "گزینه سازی" و "تمایز افکنی" را از دست آنان می رباید و به خودی خود، در عرصه حیات اجتماعی، "شاه" را از شاهی و "شیخ" را از شیخی بر می اندازد و آنان را مانند دیگران به مردمانی ذیحق بدل می کند. اما شیخ و شاه تلاش می کنند، "تمایزات" موجود هرگز بر سر مفاهیمی که حق آشکار مردم در آنها مستتر است کشیده نشود و این تمایزات فقط در همان "عناوین" باقی بماند تا قدرت "انتخاب" توده ها را برای همیشه! بالا نگه دارد! چرا که توده ها مفهومی مانند "شاه" و "شیخ" را از مفاهیمی چون "جمهوری"، "دموکرات"، "لائیک" و "سکولار" بیشتر می شناسند. متاسفانه برهه ای که در آن بسر می بریم به دلیل عملکرد نظام "جمهوری شیخی" حاکم بر ایران، آسیب جدی به نام و عنوان "جمهوری" وارد شده است. این موضوع مبارزات "جمهوری خواهی" نیروهای پیشرو اجتماعی را با اختلال روبرو می کند. اکنون ولایت شیخی در نزد توده ها "دموده" شده و آنها در"مود" شاهی بسر می برند. باید این مود را با "تمایزشکنی" شکست، تا شاه فرصت "گزینه سازی" پیدا نکند و"شیخ " فرصت تفرقه افکنی !!!
خدایگان زمین در شرایط "تقابل"، قدرت بسیج نیروهای فراوانی را در جامعه دارند، امروز نیز اگر تصور کنیم که حنای شیخ و شاه در نزد اکثریت جامعه ایرانی رنگ باخته، بی شک تصور عجولانه ای کرده ایم، هنوز شاه، شیخ را توجیح می کند و شیخ، شاه را! آنان هم اکنون در توجیح یکدیگر از اصل "توجیح منفی" بهره می برند. بر اساس همین اصل، ۲۷ سال است که حکومت شیخی در ایران با تمام توان، بیش از پیش حکومت شاهی را در ذهن جامعه موجه و متبرک ساخته است .
باید توجه داشته باشیم مسئله و مشکل جامعه تنها شیخ و شاه در شکل "مجرد" آنها نیست، بلکه مشکل از نیروهای محافظه کار و ارتجاعی جامعه است که در نقش ملازمان، پشت آنها قرار می گیرند و برای تامین منافع خود جامعه را عقب برده یا به حالت ایستا نگه می دارند. همین نیروهای موذی و مرموز هستند که علت اصلی ایجاد پدیده شاهی و شیخی در طول تاریخ به حساب می آیند. "نیروهای پیشرو" برای همزیستی ناگزیر با چنین نیروهای فرصت طلب و به ظاهر پنهان، بهتر است شیخ و شاه را به عنوان معلول مورد توجه قرار دهد نه علت! بسیار دیده ایم که "شاه می بخشد اما شاه قلی نمی بخشد" بسیار دیده ایم که شاه و شیخ از ملازمانشان قابل تحمل تر بوده اند. هم اکنون حتی با رضا پهلوی بهتر می توان کنار آمد تا با اطرافیانش! البته نیروهای صادقی نیز در هر دو طیف می تواند وجود داشته باشد که به هر دلیل سعادت جامعه را در زیر سایه شاه یا شیخ میسر می دانند، برای مفاهمه بیشتر در جامعه، بهتر است محور گفتمان "جمهوری خواهی" و لحن آن بر اساس مخاطب قرار دادن همین نیروها باشد .
جمهوری خواهان نباید تصور کنند که چون نامشان به نام مردم است و گامهاشان در راه آنان! دیگر هیچ مشکلی به نام "تقابل با توده ها" ندارند، جمهوری خواهان نباید تصور کنند: حال که دوره ای شیخ بوده و دوره ای شاه بوده، اکنون نوبت ماست! آنها حتی به عیار جهل توده ها هم که بوده، منزلتی در طول تاریخ برای خود داشته اند، اما جمهوری خواهان در ایران نه تاریخ دارند و نه اسطوره و نه منزلت! توده ها نمی دانند که آنان حتی نامی "مردمی" دارند، اگر هم بدانند، شاید بازهم "خدا، شاه، میهن" را بر "مردم" یا حتی برخود ترجیح دهند. توده ها از خود گذشتگی زایدالوصفی دارند. آنها منافع همگان را خوب می دانند جز منافع خویش را !
هر چند نقش و تلاش "طبقه متوسط" در "راه پر نشیب جمهوری خواهی" غیرقابل چشم پوشی است اما "تضاد تقابلی" دامنه توده ها و قدرت تاثیر گذاری آنها را گسترش می دهد و "تضاد تعاملی" به افزایش دامنه طبقه متوسط   و همچنین افزایش قدرت تاثیرگذاری آن می انجامد. قطعا "تضاد تقابلی" نقش و قدرت تاثیرگذاری طبقه متوسط را می گیرد و آن را به توده ها ارزانی می دارد، توده ها نیز همانطور که گفته شد تنها به اراده شیخ و شاه عمل می کنند .
طبقه متوسط درشرایط تقابل، گزینه سازی و تمایزافکنی، کار چندانی از پیش نخواهد برد، در چنین شرایطی ممکن است به علت "شیر تو شیر" شدن اوضاع، این طبقه نیز دست از حمایت نیروهای پیشرو بردارد. همانطوری که طی یادداشتی در گذشته نوشته بودم "طبقه متوسط جدید (نیز) به دلیل خصلت مدنی و دموکراتیکی که دارد به نظر نمی رسد که به حذف قهری این دوجریان (شیخ و شاه) اندیشه کند"* در اینجا باید اضافه کنم در شرایط "تضاد تقابلی" هیچ تضمینی وجود ندارد که طبقه متوسط، نه تنها از جمهوری خواهی حمایت کند بلکه حتی با آن دشمنی نورزد! در شرایط "تضاد تقابلی" پیشروترین نیروهای اجتماعی نیز ممکن است انتخابی عجولانه، کمی و گزینه ای داشته باشند تا انتخابی کیفی و قابل توضیح !
بنابه آنچه که گفته شد در نگاه این قلم، راه پر نشیب جمهوری خواهی، تنها از روش گفتمانی گذر خواهد کرد. روشی که در منطق خود جایی برای "رویاروطلبان" و "مقابله برانگیزان" باقی نمی گذارد و وجودشان را بلاموضوع می کند. با چنین روش گفتمانی با لحن جمهوری خواهانه خطاب به آنان سخن ساز می کنیم: که ای خدایگان هرچه شما از منزلت تاریخی خود می گویید، بسیار کم می گویید! شما الحق سزاوار بیشتر از این هستید، اما آنچه که امروز جامعه را به بهترین وجه اداره می کند، "عقل جمعی" است که چنین عقلی، منطقا در "حکومت جمهوری" تبلور می یابد، دستتان را، در همراهی با اداره هرچه بهتر جامعه به کمک عقل جمعی به گرمی می فشاریم، "عنوان" چنین شیوه مملکت داری را نیزپیشکش تان می کنیم تا با انتخاب "ولی نعمتان" شما در انتخاباتی آزادانه مشخص گردد .
 
* مراجعه شود به مطلبی از این قلم تحت عنوان "روشنفکران و ضرورت تلاش برای ایجاد قاعده بازی" منتشره در خبرنامه گویا