زندگی در بحران و آرزوهای اتوپیایی


حمید آقایی


• اکثریت مردم به بشارت ها و وعده های مقامات جمهوری اسلامی مبنی بر فراهم شدن شرایط ظهور امام زمان بدیده تمسخر می نگرند و آگاهند که این وعده ها صرفا در نزد نیروهای امنیتی و نظامی وابسته به این نظام خریدار دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ اسفند ۱٣۹۲ -  ۹ مارس ۲۰۱۴


جای تعجب نیست در شرایط و دورانی که جمهوری اسلامی دست بگریبان بحران های گوناگون داخلی و بین المللی است، مقامات این نظام از جمله احمد جنتی صحبت از نزدیک شدن زمان ظهور امام زمان می کنند. چندی پیش نیز علی سعیدی نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه پاسداران بر اهمیت "آمادگی داخلی و بین المللی" برای ظهور امام دوازدهم شیعیان تاکید کرده بود. احمدی نژاد نیز گاه و بیگاه بشارت نزدیک شدن زمان ظهور را می داد و هنگامی که طرفدارانش از او پرسیدند که آیا برای دوره های بعدی ریاست جمهوری کاندید خواهد شد در پاسخ گفت که لزومی ندارد زیرا امام زمان بزودی ظهور خواهد کرد.
اگرچه بحرانهای سیاسی و نظامیِ دنباله دار در منطقه خاورمیانه و اخیرا در اوکراین و جزایر کریمه- که نشان از ساختاری بودن این بحرانها و تشنجات دارد، بطوریکه هنوز شعله های جنگ در یک نقطه خاموش نشده است آتش جنگ در منطقه ای دیگر شعله ور می شود- ظاهرا هریک دلایل و عوامل خاص سیاسی و جغرافیایی خود را دارند، اما می توان گفت که اکثر این بحرانها از یک منظر شبیه بهم هستند و حاکی از یک نگرش خاص به جهان و انسان می باشند.
چه آنها که از سر ناچاری و گرفتاری در بن بست بحرانهای خود ساخته- همانند راستگرایان افراطی جمهوری اسلامی- آرزوی ظهور امام زمان می کنند و در انتظار اتوپیای جامعه امام زمان نشسته اند؛ و چه آنانی که برای تحقق اراده گرایانه طرحها و برنامه های خود دست به لشگر کشی می زنند و یا آرزوی آغاز جنگ جدیدی با شیطان بزرگ می کنند (آنطور که امام و رهبرشان می کرد)، در یک نقطه به اشتراک نظر و هدف می رسند. هردو اتوپیایی فکر می کنند؛ زیرا هیچیک عادت نکرده اند، یا نیاموخته اند و یا نتوانسته اند بپذیرند که بحران و کمکش بین انسانها جزیی از طبیعت انسان و این جهان است؛ که نه آنرا می توان با امیدهای اتوپیایی از بین برد و حل کرد و نه می توان آنرا از طریق حذف طرف مقابل و دشمن خویش از میان برداشت.
اصولا این سوال که چگونه می توان جامعه بشری را به سامان و آرامش و صلح رساند، به اندازه تاریخ انسان هوشمند و اجتماعی قدمت دارد. اما در شرایط کنونی، که آتش جنگ و یا تهدید آغاز جنگ دیگری اذهان مردم و سیاست مداران را بخود مشغول داشته است، بار دیگر این سوال مطرح می شود که چگونه می توان این کشتی طوفان زده را به ساحل ثبات، آرامش و صلح رساند.
در این میان البته سیاست مداران و رهبران دول، بویژه دول قدرتمند، بمانند همیشه، و همچنان، وعده دنیایی بهتر و برقراری صلح و آرمش را، با باز کردن چشم اندازهایی که تنها از طریق حذف تروریسم و شکست دشمنان ملت خود قابل ترسیم و تحقق هستند، داده و می دهند و برای توجیه لشکر کشی و دخالت های نظامی دست بدامان الگوهای اتوپیایی خود می شوند. الگوهایی که در دو نقطه متضاد و غیر قابل عبور در برابر هم قرار می گیرند که فقط با حذف الگوی متضادش قابل تحقق هستند.
هنوز فراموش نکرده ایم که حتی برخی از اندیشمندان و فلاسفه مانند فرانسس فوکویاما بعد از سقوط بلوک کمونیسم ندای پایان تاریخ را سر داد، زیرا که بعقیده او با سقوط بلوک شرق حقانیت کعبه آمال لیبرالیسم به اثبات رسیده و جامعه بشری به الگوی برتر و ایده آل خود دست یافته است. وی نیز و اندیشمندان و متفکرین شبیه او نیز اتوپیایی می اندیشیدند و معتقد بودند که "لیبرالیسم به یک جریان غالب و مسلط تبدیل شده ‌است، که همهٔ کشورها و جوامع باید، در برابر آن تسلیم شوند، زیرا آخرین حد تلاش‌ها و مبارزات ایده‌لوژوی‌های مختلف در نهایت در قالب ایدولوژی (لیبرال دمکراسی) سربرآورده‌است. بنابر این تصور این که نظام سیاسی بهتر و مناسب‌تری به عنوان آلترناتیو و یا بدیل جایگزین این نظام شود وجود ندارد". البته وی بعد ها با اشغال عراق، که آن نیز نشان دیگری از اعمال اراده گرایانه طرح خاورمیانه بزرگ (در واقع اتوپیای نئولیبرالیسم برای این منطقه) بود مخالفت کرد و از طرح نظریه پایان تاریخ خود دست برداشت.
رهبران جمهوری اسلامی نیز همواره یا در هنگام بن بست در چنبره بحرانهای داخلی وخارجی به خدا پناه برده اند و قضاوت و گرفتن حق خود را به آن دنیا و سحرای محشر حواله داده اند؛ و یا سعی کرده و می کنند که سپاهیان پاسدار انقلاب اسلامی را با بشارت آماده شدن شرایط ظهور امام زمان سرپا و با انگیزه نگاه دارند. همانطور که رهبری سازمان مجاهدین خلق همواره از این حربه استفاده کرده و با وعده های توخالی و پوچ سعی داشته است نیروهای خود را در اطراف رهبری این سازمان نگاه دارد.   
اتوپیا اندیشی و اتوپیایی عمل کردن یک سنت دیرین بشری است، این نحوه نگرش در واقع، از زمانی که بشر در آروزی دنیایی بهتر به خلق مذاهب و اعتقادات ماورایی پرداخت، آغاز می شود و تا دوران مدرن ادامه می یابد. اتوپیای مذهبی و دینی، جامعه ایده آل و بهشت موعود خود را در دنیایی دیگر ودر آسمانها جستجو می کند و اتوپیایِ مدرن، آنگونه که توماس مور ترسیم می کند (در کتاب اتوپیا در سال ۱۵۱۶) جزیره ناشناخته ای می شود در جایی در یک دنیای جدید. هردو اتوپیا اما جامعه ای به تصویر می کشند که کامل است، عنصر زمان در آن نقشی ندارد و همه روابط و مناسبات آن دقیقا سازمان داده شده اند. در این جامعه اتوپیایی، آدمیان فقط کارهای خوب می کنند، البته نه به این علت که ذاتا خوب هستند، بلکه اطاعت از قوانین و مقررات و سازمانها و نهادهایی که این مقررات را ضامنند و به اجرا می گذارند، موجب می شود که کسی خطایی مرتکب نشود.
تاریخ بشریت اما نشان می دهد که اندیشه و خواست اتوپیا سازی چه عواقب خطرناکی بدنبال داشته است، بطوریکه می توان گفت یکی از پیش زمینه ها و عوامل مهمِ توجیه کننده و انگیزه بخش برای آغاز اکثر جنگهای بزرگ و دامنه دار، از دوران جنگهای صلیبی تا جنگ جهانی دوم جهانی همانا اندیشه و تفکر خطرناک اتوپیا سازی و هدایت آمرانه انسان بسوی اتوپیا بوده است.
حتی جنگهای اخیر در منطقه خلیج فارس از جنگ ایران و عراق گرفته تا لشکر کشی امریکا به عراق توسط اینگونه اندیشه ها و تفکرات حمایت می شده اند. خمینی می خواست انقلاب اسلامی را صادر کند و جرج بوش پدر و پسر به نمایندگی از جناح های راست افراطی نئولیبرالیسم می خواستند که طرح خاورمیانه بزرگ را به اجرا بگذارند. که هردو نتیجه ای جز کشتار انسانهای بیگناه، آوارگی مردم و تخریب ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و آغاز جنگهای فرقه ای و قومی نداشتند.
واقعیت این است که تمامیت اندیشی، و اعلام و ادعای در اختیار داشتنِ کلام آخر و همچنین پیش بینی پایان جهان در درجه اول از آن مذاهب تک خدایی و دارای کتاب یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام، بوده است و این مذاهب بوده اند که تفکر اتوپیایی را به فرهنگ جوامع متعلق به خود تزریق کرده اند. حتی می توان گفت که متاثر از آموزشهای دینی این مذاهب بود که برخی از فلاسفه و اندیشمندانِ پس از قرون وسطی با برداشتهای افراطی از نتایج و محصولات فلسفی عصر روشنگری بتدریج به این نتیجه رسیدند که جامعه ایده آل و آرمانی توسط خود انسانها نیز می تواند و باید در همین دنیا تحقق پیدا کند، حتی در صورت لزوم با اعمال زور و خشونت و گیوتین.
نتایج جهان سوز و خانمان برانداز تفکر اتوپیایی و تحقق اراده گرایانه جامعه ایده آل سرانجام اندیشمندان و فلاسفه دوران پست مدرن را به این نتیجه رساند که می بایست دست از اتوپیا سازی (چه از نوع آسمانی و چه زمینی آن) و مطلق اندیشی برداشت و انسان را بعنوان محصولی از فرایند تکامل طبیعی پذیرفت. موجود و محصولی که خشونت و اراده معطوف به قدرت جزو ذات و واقعیت وجودی او است و بنابراین باید یاد گرفت که با این واقعیت ها زندگی کرد، پذیرفت که بحران و تضاد، خشونت، آرامش و تعادل وجوه مختلفی از انسان و جامعه بشری است و این آرزو و آمال را از سر خارج نمود که سرانجام روزی خواهد رسید که جامعه ایده آل و روابط انسانی کامل و بدون نقصی پدید آید که در آن از ظلم و خشونت اثری نباشد.
ژان پل سارتر می نویسد: "انسان چیزی جز یک پروژه و فرایند نیست، وجود او تنها به اعتبار نقطه و مرحله ای که به آن دست می یابد اصالت پیدا می کند، او چیزی نیست جز یک مجموعه از رفتار ها و اَعمالی که به زندگی او معنی می دهند". حتی می توان پا را فراتر از این گذاشت و ادعا کرد که به اعتبار ذات خطاپذیر انسان و زندگی مملو از خشونت، جنگ و همنوع کشی، زندگی چیزی نیست جز تلاش نا امیدانه انسان برای دست یابی به یک تعادل در محیط زیست خود.
این نا امیدی را اما می توان به امید تبدیل کرد اگر دست از آرزوها و آمال اتوپیایی برداشته شود و انسان بپذیرد که بحران و تضاد و حتی خشونت را هیچگاه نمی تواند بطور کامل از زندگی و روابط اجتماعی خود حذف کند. یاد گیرد که صلح و آرامش و تعادل اجتماعی به معنی نبودن بحران و جنگ و خشونت نیست، بلکه به مفهوم استفاده از روشهای معقولتر و صلح آمیزتر برای کنترل این بحرانها و تضادها و راهنمایی آن به مسیری است که کمترین خسارت را به انسان و جوامع بشری وارد آورد.
از این طریق است که انسان کشف کرده و خواهد کرد که اتفاقا امید به دنیایی که هرگز و هیچگاه تحقق نیافته است و همچنین قولهای نسیه و بی پشتوانه مذاهب، خودشان در درجه اول عامل یاس و بی اعتمادی مردم به تمام وعده وعیدهای امام زمانی و اتوپیایی بوده اند.
البته انسان آنگاه می تواند با نا امیدی و یاس ناشی از رودررو شدن با این واقعیتِ سرسخت که اتوپیایی وجود ندارد و قرار نیست که یک جامعه کامل و انسان عاری از نقص ساخته شود، مبارزه کند که اگر واقعیت بشری خود و اصالت وجود خویش را بپذیرد و آنرا جایگزین فلسفه ها و یا مذاهب آرمان خواه و یا خداپرست نماید، بیاموزد که چگونه با بحرانها و تضاد دست و پنجه نرم کند و یا حتی با آنها کنار بیاید زیرا که نه قرار است و نه می توان آنها را بطور کامل حذف کرد.
فرایند گذار از ناامیدی و یاس ناشی از وعده های اتوپیایی و پوچ به سوی امید و انرژی برخاسته از پذیرش واقعیت ها و ویژگیهای گاها متضاد انسانِ زمینی در حقیقت همان فرایند این دنیایی و سکولار شدن انسان و روابط انسانی است. روابطی که تنها بر اساس قوانین و مقررات مبتنی بر حقوق اساسی بشر تنظیم شده اند و بجای وعده یک جامعه ایده آل و نمونه فقط بر حقوق برابر انسانها تاکید می ورزد.
این فرایند اما مدت ها است که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی آغاز شده است، و اکثریت مردم به بشارت ها و وعده های مقامات جمهوری اسلامی مبنی بر فراهم شدن شرایط ظهور امام زمان بدیده تمسخر می نگرند و آگاهند که این وعده ها صرفا در نزد نیروهای امنیتی و نظامی وابسته به این نظام خریدار دارند. مردم بخوبی متوجه اند که زمانی که هاشمی رفسنجانی شکایت تقلب در انتخابات را به درگاه خداوند می برد و سپس سکوت پیشه می کند، و یا مقامات این نظام سعی می کنند که خود را با یاد دوران امام خمینی که وی آرزوی جنگ با امریکا را داشت گرم نگاه دارند و یا وعده ظهور امام زمان می دهند، در حقیقت دست خود را در مقابل بحرانهای خود ساخته به علامت تسلیم بالا برده اند.

http://haghaei.blogspot.com