روضه ی رضوان


هادی خرسندی


• روضه ی رضوان پدر چون میفروخت
گفتمش بابا دوتا گندم کم است

گفت ول کن بچه جان چانه نزن
خوب دادم رفت، نه جای غم است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٣ اسفند ۱٣۹۲ -  ۱۴ مارس ۲۰۱۴



(به: ش ـ د)

روضه ی رضوان پدر چون میفروخت
گفتمش بابا دوتا گندم کم است

گفت ول کن بچه جان چانه نزن
خوب دادم رفت، نه جای غم است

خواجه حافظ هم گران کرده حساب
لامروت این مگر جام جم است؟

تازه اصلاَ روضه ی رضوان کجاست؟
قصه ی بود و نبودش مبهم است

مژده اش پیغمبران آورده اند
ای بسا اینهم دروغ اعظم است

داده هر دینی نشانی زان محل
پس یقین یک جای درهم برهم است

گبر و ترسا و مسلمان و یهود
هر یکی در جنگ با نامحرم است

این بکوبد آن، که ممنوع الوجود
آن بکوبد این، که مهدورالدم است

باشدش گند تعصب در هوا
پس نپنداری که باغی خرم است

یک چنین جائی اگر پیدا شود
بدترین جای تمام عالم است

تازه آنجا که پر از پیغمبرست
بچه جان اصلاَ چه جای آدم است

لندن ـ ۲۳ اسفند ۹۲