نوروز آمده است!


خسرو باقرپور


• آه! بیستونِ من ای کوهِ دیرپای!
به سرنایِ خود بدم!
ای دشتِ خفته به دامانِ بیستون،
بکوب بر دهلِ دل! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۵ اسفند ۱٣۹۲ -  ۱۶ مارس ۲۰۱۴



 خنکایِ سحر،
زایشِ نوزادِ شب،
ماهِ فرودین!
آغازِ سالِ نو!
پنجه می کشد بر چهره ی تنبورِ صبح،
دستِ مشرقی ی آفتاب.

یکان یکان می افتند
در عمقِ لاجوردی ی دریاچه ی سحر،
ستارگانِ خسته از سوسوسو زدن.

به مشرق نگاه کن!
گیسوی ابرها آتش گرفته اند،
افقِ حامله انگار درد می کشد

ای دردِ مستمر ای داغِ ماندگار!
این چند هزارمین فرزند است؟

آه! بیستونِ من ای کوهِ دیرپای!
به سرنایِ خود بدم!
ای دشتِ خفته به دامانِ بیستون،
بکوب بر دهلِ دل!
نوروزآمده است!

در من اما دارکوبی سمج،
بیرون از این خیال،
می کوبد منقارِ مته وارش را
بر کاسه یِ سرم.