پایانی بر تشویش ها
و نگرانیهای رهبر جمهوری اسلامی متصور نیست!


حمید آقایی


• یکی یگر از عوامل نگرانی و نا امیدی رهبر جمهوری اسلامی و روحانیون طرفدار ولایت در این واقعیت نهفته است که علی رغم تلاشهای آنان برای اسلامیزه کردن جامعه ایران، مردم همچنان روحیه مثبت خود را حفظ کرده اند و به اشکال مختلف شادی و سرور و خنده را حتی با جوک ها و شوخی هایشان زنده نگاه می دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۵ اسفند ۱٣۹۲ -  ۱۶ مارس ۲۰۱۴


نیکلاس ماکیاولی جمله ای به این مضمون در کتاب معروف خود "شهریار" آورده است:
"اهدافی که مردم دنبال می کنند بالاتر از اهدافی است که نخبگان، الیت و اشراف جامعه در مقابل خود ترسیم می نمایند؛ به این خاطر که آنها همواره می خواهند مردم را تحت کنترل خود در آورند، چیزی که مردم بر نمی تابند. به همین علت کسانی که قدرت سیاسی را در دست دارند هیچگاه خود را در برابر مردم مصون احساس نمی کنند، مردمی که بیشمارند و قدرتمداران را دشمن خود می شمارند."
ماکیاولی در این جمله روی یک واقعیت تاریخی که همچنان قابل ردیابی است انگشت می گذارد. یکی از ویژگیهای مشترک اکثر حکومت های استبدادی این است که معمولا اقلیت بسیار ناچیزی، از نظامیان، نخبگان، الیت و ثروتمندان در راس قدرت قرار دارند، که بدلیل قرار داشتن در موقعیت یک اقلیت، همواره در نگرانیِ شورش مردم از یک طرف و بی انگیزه شدن طرفداران خود از طرف دیگر، بسر می برند.
آیت الله خامنه ای در دیدار با مجلس خبرگان می گوید: "یک مسئله مهم هم فرهنگ است که آقایان هم معلوم شد نگرانی دارید، بنده هم نگرانم".... وی در ادامه از نگرانی های خود از بدبین شدن مردم و از دست دادن جوانان میگوید: "با مسائل فرهنگی، شوخی نمی‌شود کرد، بی‌ملاحظه‌گی نمی‌شود کرد. اگر چنانچه یک رخنه فرهنگی به وجود آمد مثل رخنه‌های اقتصادی نیست که بشود آن را جمع کرد، پول جمع کرد، یا سبد کالا داد و یا یارانه نقدی داد. به این آسانی دیگر قابل ترمیم نخواهد بود. مشکلات زیادی دارد و واقعاً باید قدر جوانان مومن و انقلابی را همه بدانند، این جوانان مومن و انقلابی‌اند که روز خطر سینه سپر می‌کنند، هشت سال جنگ تحمیلی می‌روند توی میدان اینها هستند. افرادی که با چشم بدبینی به آنها نگاه می‌کنند یا مردم را بدبین می‌کنند خدمت نمی‌کنند به کشور به استقلال کشور، به پیشرفت کشور به انقلاب اسلامی خدمت نمی‌کنند. این جوانان را باید حفظ کرد." وی پیشتر از این نیز ابراز نگرانی کرده بود: "تحصیل حدود دو میلیون دانشجو از سه میلیون و نیم دانشجوی کشور دررشته های علوم انسانی نگران کننده است"
آیت‌الله مکارم شیرازی در یکی از سخنرانی های خود می گوید:‌" بعد از روی کار آمدن دولت جدید، بر خلاف نظر آقای روحانی، عده‌ای احساس کردند که می‌شود خطوط قرمز را شکست و آزادی بی‌قید و بند را در جامعه رواج داد؛ این نگرانی کماکان وجود دارد.وی، ایستادگی محکم را بر روی مبانی اسلام را از ضروریات نظام معرفی کرد و افزودند: باید بر روی مبانی اسلام، محکم ایستادگی کرد وگرنه دشمن در مقابل توهم می‌کند که ما موضع انفعالی و تأثیرپذیری به خود گرفته‌ایم."
با وجودی که رهبری جمهوری اسلامی و روحانیون و نظامیان اطراف او، همواره در مقابل مردم ایران در اقلیت قرار داشته اند و یکی از نگرانی های همیشگی این بخش از حاکمیت جمهوری اسلامی از دست دادن موقعیت متزلزلشان بوده است – و از این بابت آنان نیز مشمول نظریه ماکیاولی در مورد نگرانی های اقلیت حاکم می شوند- اما این نگرانی ها، ترسها و مایوس شدن رهبری جمهوری اسلامی از پروژه اسلامیزه کردن جامعه ایران ریشه های بسیار عمیقتر از صرفا منافع اقتصادی و سیاسی طبقه حاکم دارند.
در گفته های رهبری جمهوری اسلامی و روحانیون طرفدار او، این تشویش ها و نگرانی ها با ترجیع بند توطئه های دشمنان ملت و اسلام تکمیل می شوند؛ وسپس همه آنها به تلاشهای دشمن برای به انحراف کشاندن جوانان نسبت داده می گردد. همچنین، از ابراز نگرانی های دائمی، بویژه در زمینه فرهنگ، همانطور که در این سخنان بطور غیر مستقیم به آن اشاره می شود، می توان بخوبی برداشت کرد که از نظر رهبر جمهوری اسلامی پروژه اسلامیزه کردن جامعه ایران نا موفق بوده و بدلیل اشاعه فرهنگ غربی در میان جوانان، جامعه ایران حتی در حال "عقبگرد" و دوری از دین و اسلام است و بسوی عرفی شدن گام بر می دارد.
"نگرانی"، "عدم رضایت"، "یاس" و "احساس عقبگرد" که در حال حاضر در سخنان و گفته های راس نظام جمهوری اسلامی، بویژه آیت الله خامنه ای و روحانیون طرفدار او موج می زنند، بسیار فراتر از نگرانی هایی است که ماکیاولی به آن اشاره می کند. این نگرانی ها و یاس ناشی از عدم موفقیت، در کنار منافع اقتصادی و سیاسی، ریشه های فلسفی و جهان شناسانه نیز دارند. به این معنی که نگرانی های این بخش از حاکمیت در حقیقت نمایش و بروزی است از "منفی گرایی"، "سیاه و تاریک دیدن همه چیز" و "بد بینی"، که ریشه های آنرا در درجه اول باید در اعتقادات مذهبی و نوع نگاه به جهان از دیدگاه اسلام جستجو کرد.
البته روش و منش منفی گرا و بدبین می توانند بتدریج تبدیل به واقعگرایی و رئالیسم نیز بشوند، کما اینکه اروپای عصر روشنگری بتدریج این پروسه را طی کرد و با عبور از دوران مدرنیسم به پست مدرنیسم نگاه منفی و بدبینانه به جهان جای خود را به نگاه واقعگرایانه داد. این قانونمندی اصولا در مورد روحانیون حاکم بر ایران نیز باید صادق باشد، کما اینکه سیاست نرمش قهرمانانه آقای خامنه ای نشانی از پذیرش واقعیت های غیر قابل اجتناب بود؛ و یا پذیرش روحانی و عدم مخالفت با کاندیداتوری وی و اصرار بیش از حد خامنه ای در مشارکت مردم در انتخابات، حتی اگر این نظام را قبول ندارند، همه نشانی از واقع گرایی دارند. اما ابراز نگرانی های او و سایر روحانیون دستگاه ولایت نشان می دهد که این اقلیت همچنان بین نظام فکری-فلسفی و دینی خود و واقعیت های سر سخت این جهان دست و پا می زنند و بهر وسیله ای، با برخورداری از قدرت نظامی و امنیتی و اقتصادی، کمر بر ممانعت از گسترش فرهنگ و اندیشه سکولار و واقعگرا و عرفی در جامعه ایرانِ امروز بسته اند.
بر مبنای آموزشهای دینی، این دنیا عرصه جنگ بین انسان، بعنوان نماینده خدا بر روی زمین، و شیطانِ رانده شده از درگاه خداوندی است. مطابق متون اسلام، در حقیقت این تضاد بین "خیر و شر" و "جنگ بین شیطان و خدا" هستند که سرئوشت نسل آدمِ رانده شده از بهشت را رقم می زنند؛ که انسان تنها در صورت موفقیت در مبارزه با شیطان جواز بازگشت به بهشت را خواهد گرفت.
از نظر اسلام، منبع اصلی شر همانا ملائکه ای است بنام شیطان که بدلیل سرپیچی از فرمان الهی مبنی بر سجده و تعظیم بر مخلوق جدید او یعنی آدم، از بهشت رانده شد.همانطور که در این متون آمده است شیطان نیز در هنگام رانده شدن از بهشت، اعلام می کند که وی همواره خواهد کوشید که انسان را گمراه نماید و از درگاه الهی دور سازد. در آیات مربوط به این داستان که در سوره دوم قران به تفصیل آمده است، خداوند بدلیل سرپیچی شیطان از وی، او را کافر خطاب می کند. که همانطور که می دانیم در آیات و سور دیگر قران مخالفین محمد و دشمنان وی نیز بعنوان کفار شناخته می شوند.
با بکار گیری الفاظ مشابه در تفسیر موقعیت شیطان و مخالفین پیامبر اسلام (بعنوان کفار و مشرکین)، در حقیقت از نظر قران و اسلام دامنه مبارزه و جنگ بین "خیر وشر"، "خدا وشیطان" و "کفر و ایمان" به زندگی انسانِ رانده شده به زمین نیز کشیده می شود و دنیای آدمی عرصه و میدانی می گردد از جنگ بین خدا و دشمنان خدا و مبارزه دائمی بین "اسلام وکفر" و "حق و باطل".
این نحوه نگرش به روابط انسانها در این جهان، که از دو جبهه بین حق و باطل تشکیل شده است، یکی از دکترین های اصلی نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن و روحانیون حامیش را تشکیل می دهد. در سخنرانی نیست که آیت الله خامنه ای از دشمنان ملت و اسلام صحبت نکند و در سخنانِ دیگر مقاماتِ این نظام نیز، بویژه جناح راست سنتی، کلمه "دشمن" از رایج ترین کلمات است.
این نوع نگرش دوئالیستی به جهان و جنگ دائمی بین خیر وشر، اما با آروزی های اتوپیایی و ظهور یک نجات بخش نمی تواند تکمیل نشود. تفسیر شیعی از اسلام و اعتقاد به امام زمان و زمان ظهوردر واقع داروی آرامش بخشی است برای معتقدین به این مذهب که باید امید خود را حفظ کنند، زیرا که جنگ بین خیر وشر به سرانجام خوشی ختم خواهد شد و مهدی نامی خواهد آمد و ما را از چنبره و بن بستِ تضاد بین حق و باطل نجات خواهد داد.
در واقع این تفکر بتدریج با پارامتر های اعتقادی دیگر از جمله: "این دنیا موقت است" و باید برای بازگشت به بهشت موعود آماده شد"، یا "این دنیا عرصه شیطان و نیروهای شیطانی" است و "باید با دعا و روزه به خداوند پناه آورد تا زمان وعده داده شده فرا رسد"، بتدریج تکمیل و تکمیل تر می شود؛ و تبدیل به یک دستگاه دینی تمام عیار که شرایع و توضیح المسائل خود را دارد و آداب و مقررات روزانه انسان را برای دعا و نماز و دیگر فعالیت ها تعیین می کند (مفاتیح الجنان) می گردد.
البته تضاد بیا خیر وشر و این نگرش دوئالیستی به جهان و خوب و بد کردنِ وقایع صرفا مختص مذاهب نیست، ریشه های این نحوه نگرش را می توان در فلسفه یونان باستان نیز جستجو کرد. افلاطون در آثار خود بارها علت حضور شرارت و اتفاقات ناگوار و بد را در امیال و خواسته های منحرف کننده انسان می داند و وظیفه فیلسوفان را توضیح و توجیه این واقعیت میداند: "که چرا با وجودی که این جهان اهداف خوب و متعالی دارد این اندازه شرارت و بدی و حوادث ناگوار اتفاق می افتند و بنابراین فرایند تعالی و رشد این جهان را به تاخیر می اندازند."
ارسطو در نظریات خود در زمینه علت وجودی شرارات و بدی در این جهان بر این نکته انگشت می گذارد که انسان بدلیل افراط در لذت بردن از مواهب زندگی دست بکارهای بد و شرارت می زند، در حالیکه فکر می کند که در حال انجام یک کار خوب است. وی نیز ریشه این بدیها و شرارت ها را در نهایت در انسان جستجو می کند و زیاده روی وی در لذت از زندگی را موجب بروز حواث منفی و ظهور شرارت می داند.
سِنت اگوستین اسقف معروف سده ششم پس از میلاد مسیح، سرانجام پس از جستجوهای بسیار پاسخِ به سوال "علت وجودی شرارت چیست؟" را در میسحیت می یابد، که بعدها پس از سقوط رم باستان، به نظریه خود جنبه جهان شمول تری نیز می دهد و اعلام می دارد که اصولا جهانِ خیر و شر تقسیم شده است بین "جهانِ خدا"، نماینده خیر، و "جهانِ انسان"، نماینده شر . بعدها اسقف های و دین شناسان مسیحی دوران قرون وسطا پا را از این فراتر می گذارند و منبع اصلی شر را به اراده آزاد انسان که مانع از اطاعت از فرامین و آموزشهای الهی که در انجیل منعکس شده اند نسبت می دهند و به این طریق جنگ بین خیر و شر را به عرصه و میدان زندگی روزانه مردم می کشانند.
در آغاز دوران روشنگری نیکلاس ماکیاولی از جمله اولین اندیشمندان و متفکرین این عصر بود که سعی نمود موضوع خیر و شر و اخلاقیات بر خاسته از این نوع نگرش را از بحثهای سیاسی خارج کند و سیاست و سیاست مداری را در ارتباط با قدرت و تمایلات قدرت طلبانه قرار دهد. وی اعلام می کند که شرارت الزاما و همیشه از دشمنان سرچشمه نمی گیرد بلکه حتی از نیروهای خودی و جبهه ای که به آن تعلق داری نیز می تواند سرمنشا بگیرد؛ و انتخاب درست سیاسی الزاما یک انتخاب اخلاقی و خوب نمی تواند باشد.
پس از آغاز دوران روشنگری، بتدریج بسیاری از فلاسفه دوران رنسانس و سپس دوران مدرن به این نتیجه می رسند که انسان نه خوب است و نه بد، که در میان آنان توماس هوبز نقش بسیار برجسته ای دارد. بعقیده وی انسانها بر اساس منافع خود دست به انتخاب می زنند و وارد عمل می شوند. وی برای ایجاد تعادل بین تمایلات و انگیزه های متفاوت انسانها نظریه قراردادهای اجتماعی خود را می پردازد که همچنان یکی از مبانی مهم نظری در فلسفه و اندیشه سیاسی است. اسپینوزا، فیلسوف هلندی نیز اعلام نمود که اصولا خیر و شر وجود خارجی ندارند و این ما انسان ها هستیم که این مفاهیم اخلاقی را خلق کرده ایم .
این نظریات فلسفی در اواخر قرن نوزده ام با افکار و آثار فردریش نیچه تکمیل تر می شوند. وی با اعلام مرگ خدا ( به عنوان سمبل مطلق خیرو خوبی) گامهای اولیه برای ورود به دوران پست مدرن و عبور از جنگ بین خیر و شر را بر می دارد و انسان را فرا می خواند که فراسوی خیر و شر بیندیشد و عمل نماید.
البته بسیاری از فلاسفه اوراخر دوران مدرن و اوایل دوران پست مدرن از جمله نیچه و شوپنهاور به نهیلسیم و پوچ و منفی گرایی متهم می شوند، زیرا که این فلاسفه با نفی وجود خارجی خیر وشر و اعلام بی هدفی این جهان انسان را دچار سردرگمی و نا امیدی کرده اند. اما هردوی آنان در آثار خود اعلام می کنند که بی هدفی این جهان و نبود خیر و شرِ مطلق به مفهوم انفعال و دست روی دست گذاشتن و کنج عزلت برگزیدن نیست، بلکه اصولا زندگی انسان مملو از چالشها و دشواری هایی است که تنها از طریق دست و پنجه نرم کردن با آنها و اِعمال اراده برای تغییر این جهان است که می توان روحیه مثبت و شاد خود را حفظ کرد.
اتفاقا مذاهب و اندیشه های فلسفیِ مبتنی بر دوئالیسم و "جنگ بین خیر و شر" هستند که انسان را دچار نا امیدی و یاس کرده و می کنند. زیرا تاریخ پر رنج و ملالت انسان بارها به او اثبات کرده است که آینده تابناکی که این مذاهب وعده داده اند هیچگاه تحقق نیافته است؛ و بر خلاف چنین وعده هایی، همواره دیده اند و تجربه کرده اند که اتفاقا همین منادیان بهشت و "پایان رنج و مشقت انسان" خود تا چه اندازه در مال و ثروت و رفاه غوطه می خورده اند و کاخ های با شکوه خود را بر کوخهای مردم استوار کرده اند.
در حقیقت گزاره های اعتقادی "جنگ دائمی خیر وشر"، "انتظار دائمی برای ظهور امام زمان"، "پَست و ناچیز شمردن این دنیا" و "آروزی پیوند مجدد با خدای خود در بهشت موعود" از جمله عوامل اصلی در احساس نگرانی دائمی، تشویش و یاس رهبر جهموری اسلامی از شکست ها و عقب نشینی های پی در پی و از دست دادن پیروان خود می باشند، که ظاهرا پایانی برای آنها نمی توان تصور کرد.
در قاموس آنان شادی وسرور و جشن و پایکوبی نمادی از شر و عامل منحرف کننده و باعث فراموش کردن این به اصطلاح حقیقت است که این "دنیا سرای موقت است" که تنها با گریه و عزاداری و دعا و نماز می توان آنرا سپری کرد و تحمل نمود. در همین رابطه آقای مکارم شیرازی در یک استفتا اعلام می کند که در ایام عزاداری فاطمیه که مصادف است با ایام نوروز، باید به سوگواری پرداخت تا جشن و سرور.
واقعیت این است که در دین اسلام و بویژه شیعه جشن و پایکوبی معنایی ندارد. تنها جشنی که شیعه به آن اعتقاد دارد جشن نیمه شعبان است که آنهم اتفاقا به این دلیل است که تولد امام زمان یاد آور یکی از اصول پایه ای اسلام از نوع شیعی آن است که مومنین و پیروان شیعه سرانجام بدست مهدی از رنج این دنیایی نجات پیدا می کنند و وارد عصر طلایی عدل و امامت می شوند.
یکی یگر از عوامل نگرانی و نا امیدی رهبر جمهوری اسلامی و روحانیون طرفدار ولایت در این واقعیت نهفته است که علی رغم تلاشهای آنان برای اسلامیزه کردن جامعه ایران و توجه مردم به دین و عبادت و عزاداری، می بینند و می شنوند که برخلاف روحیه منفی، افسرده و چشمان همواره گریان رهبر و هشدارهای روزانه او بر فراموش نکردن توطئه های دشمن، مردم ایران با وجود شرایط بسیار سخت زندگی در زیر چطر سرکوب فرهنگی و سیاسی نظام ولایت همچنان روحیه مثبت خود را حفظ کرده اند و به اشکال مختلف شادی و سرور و خنده را حتی با جوک ها و شوخی هایشان زنده نگاه می دارند؛ و نیز، علی رغم فتاوی روحانیون و کنترلهای دولتی چهار شنبه سوری و نوروز را بطور گسترده جشن می گیرند؛ و مراسمی مانند عاشورا را نیز تبدیل به کارناوال میکنند که حتی صدای آقای خامنه ای را در می آورد که "“هیئت‌ها نمی‌توانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم." و یا در ایام "ارتحال" بجای عزاداری به "عیش و حال" می پردازند.

http://haghaei.blogspot.com