بزرگْ بازگشت یا بزرگْ پپشرفت؟!
دکتر جلیل دوستخواه
•
در فرهنگ بزرگ ِ ایرانی، کهن ترین کانون ِ فروغمند ِ اندیشه و خِرَد، گاهان ِ جاودانه ی زرتشت است که در سه هزاره پیش از این، مردمان را به همواره اندیشیدن، خِرَدْورزیدن، شکّ کردن، پُرسیدن، چون و چراکردن و گزینش ِ آزاد و پرهیز از هرگونه جزمْ باوری و سرسپردگی به آستان ِ خدایان برین و خداوندگاران ِ فرودین، فرامی خواند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٨ مهر ۱٣٨۵ -
٣۰ سپتامبر ۲۰۰۶
ستایشْ سرود ِ خِرَد
از:
دیباچه ی ِ شاهنامه ی فردوسی
را در
ketabkhaneyegooya.com
بشنوید
گزارشی را که در پی ِ این یادداشت می آورم، نهادی به نام ِ انجمن ِ بزرگْ بازگشت ، امروز به این دفتر فرستاده است. نام ِ این نهاد را پیش از این شنیده و با آماج و آرمان ِ آن آشناشده و در پاره ای از سخنرانی هایم و نیز در برخی از گفتمان های فرهنگی و ایران شناختی در همایش ها و رسانه ها، اشاره هایی بدان کرده بودم.
درون مایه ی گزارش، خود به خوبی بیانگر ِ نگرش و سویه ی ِ رویکرد ِ ناشران ِ آن به پیشینه ی فرهنگ ایرانی است و نیاز چندانی به روشنگری ی بیشتر درباره ی آن نمی بینم.
پذیرش پیروی از هر کیشی و پیروی از رهنمودها و فرمانهای آن، حقّ ِ طبیعی و مسلّم ِ هرکس و هر گروهی است و جای هیچ گونه چون و چرایی ندارد و بازداری ی ِ کسان از این حقّ، پایمال کردن ِ آزادی ی اندیشه و وجدان و باور و سخت نکوهیده و ضدّ ِ انسانی است.
امّا در گستره ی ِ زندگی ی تاریخی و فرهنگی ی یک ملّت، گفتمان ِ فراگیرتری بایسته است که همه ی کیشها و شیوه های باورمندی و نیایش و پرستش را از یک سو و دبستان های اندیشگی، فلسفی، ادبی و فرهنگی را با همه ی دیگرگونی ها و هم سویی ها و ناهم سویی هاشان در بر داشته باشد و همزیستی ی آشتی آمیز و بردباری و سازگاری و گرامی داشت ِ دوسویه و در همان حال، حقّ ِ هرگونه چون و چرا و نقد و بررسی ی باورهای دیگران، اصل ِ بُنیادین ِ آن باشد. در چنین گفتمانی، گذشته، آرمانشهر نیست و همه ی اندیشه ها و گفتارها و کردارها با بیشترین شناخت و بهره گیری از گذشته، روی آور به آینده است.
در فرهنگ بزرگ ِ ایرانی، کهن ترین کانون ِ فروغمند ِ اندیشه و خِرَد، گاهان ِ جاودانه ی زرتشت است که در سه هزاره پیش از این، مردمان را به همواره اندیشیدن، خِرَدْورزیدن، شکّ کردن، پُرسیدن، چون و چراکردن و گزینش ِ آزاد و پرهیز از هرگونه جزمْ باوری و سرسپردگی به آستان ِ خدایان برین و خداوندگاران ِ فرودین، فرامی خواند. او هیچ کیش و نهادی پرستشی را بنیادنمی گذارد و شنوندگان سخنان ِ گوهرینش را از مستی و بی خویشی و قربانی و پیشکشی نثارکردن به پای ِ خدایان ِ خیالْ پرورده، پرهیزمی دهد. مزدا ( دانا / خردمند ) اهوره ( برین/ برترین/ والا ) که او از آن سخن می گوید، خدای ِ توانمند ِ فرمانروای عرش تا فرش نیست که انسان در چنبره ی ِ جبری کور، سرسپرده و بنده ی گوش به فرمانش باشد. او این تعبیر ِ مزدا اهوره (بعدها اهوره مزدا ) را نمادی از توانمندی ی گوهرین و سرشتی ی آدمی به خِرَدوَرزی و اندیشیدن و راست گزینی می داند و سه چراغ ِ پُرفروغ ِ هومَتَ ( اندیشه ی ِ نیک )، هوخْتَ ( گفتار ِ نیک ) و هووَرْشْتَ ( کردار ِ نیک ) را فراراه ِ او نگاه می دارد تا بتواند با جویایی و پویایی، پیروزمندانه از هزارتوهای تاریک ِ ایستایی و واپس گرایی و خِرَدْستیزی بگذرد و به فراخنای تابناک ِ آزادی و فرهنگ و دانش برسد. پژواک ِ همین اندیشه ی درخشان است که دو هزاره پس از آن فرزانه ی باستانی، در سخن ِ والای استاد ِ توس شنیده می شود: "به نام ِ خداوند ِ جان و خِرَد ..."
هرگاه امروز در آغاز ِ هزاره ی چهارم پس از او، باختریان ِ یونانی مآب، ناگزیر می شوند که در خاستگاه دانشی و فرهنگی ی مهمّی، همچون فرهنگ ِ فلسفی ی آکسفورد ، او را کهن ترین فیلسوف جهان بنامند، ما بازماندگان از تیره و تبار ِ فرهنگی ی او، چرا به خود نمی آییم و به جای پویایی و جویایی و بزرگْ پیشرفت و گام برداشتن در راه ِ آینده که او در بامدادان ِ تازیخ، چاووش خوان ِ آن بود، سرگردان در سراب ِ پندارهای خویش، دم از بزرگْ بازگشت می زنیم؟!
جای بحث ِ دامنه دار در چگونگی ی دیگردیسی ی گفتمان ِ خِرَدْوَرزانه ی ِ فرزانه ی باستانی مان به آنچه در هزاره های پسین به نامش برساخته شد و گسترش یافت و نیز آنچه در زیر ِ پوشش ِ این کیش ِ پدیدآورده ی بعدی، به ویژه در روزگار ِ ساسانیان بر سر ِ اندیشه ی ِ والای او آمد و فرهنگ ایرانی را به کژراهه کشاند، در این جا نیست و مجال فراخ تری می خواهد. تنها به جاست که به کوتاهی بگویم و بگذرم که فرهیختگان امروزین در همان حال که به پیروان ِ کیش ِ زرتشتی ارج می گذارند، از پذیرش ِ چشم و گوش بسته و احساسی و شور مندانه ی ِ پیشینه ی ِ این کیش و آرمانشهر انگاری ی هزاره های دور ِ پشت ِ سر، تن می زنند و تنها با رویکردی دانشی و پژوهشی و پر از چون و چرا و بررسی و نقد، به کارنامه ی نیاکان دیرینه مان می نگرند و بهترین گوهرهای اندیشه ورزی را از گنجینه ی باستانی برمی گزینند تا دستمایه ی پیشرفت و پویایی ی امروز و فردا گردانند.
چنین است سرشت ِ پیشرو ِ فرهیختگی ی تاریخی و باید امیدوارباشیم که همه ی ما آن را به درستی دریابیم و به دیگران بشناسانیم. ایران و گذشته ی کهن ِ فرهنگی اش، پرستنده و شیفته نمی خواهد؛ بلکه دوستدار و شناسنده ی آگاه و پژوهشگر می خواهد.
گفتار بالا پیش از این در تارنمای زیرین آمده است:
www.iranshenakht.blogspot.com
|