تضعیفش نکنید که اصولگرا نیست - دنیز ایشچی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ اسفند ۱٣۹۲ -  ۱۹ مارس ۲۰۱۴


نمیدانم کدام اطاق های فکری هستند که این کلمات شرعی و نیمه شرعی را درون ادبیات سیاسی ما جا کرده و ما را بصورتی بازتابی و عکس العملی مجبور می کنند نه تنها در میدان چالشهای ادبیات سیاسی به شیوه آنها بازی بکنیم، بلکه مجبور بشویم به زبان ادبی آنها صحبت بکنیم. آیا اگر قالب های سیاسی ادبی امروزین مانند اصول گرا و اصلاح گرا و غیره را در هم بشکنیم ، برای ترسیم صف بندی های سیاسی درون نظام حکومتی جمهوری اسلامی ایران باید از چه فورم بندی های ادبی سیاسی میتوانیم استفاده بکنیم. آیا مثلا آنهایی را که طرفداران بازگشت به خط اصیل امام خمینی و دوران ولایت ایشان هستند، یا آنهایی که خواهان ظهور امام زمان هستند، حجتیه ایها، یا سکولار های اسلامی و غیره را چگونه دسته بندی میکنیم و آنها را چه مینامیم؟

مثل اینکه من هم مثل "هوسرول" فیلسوف آلمانی در "دوگرائئ" "دکارت" گیر کرده ام و باید یک "هایدگر" دیگری بیاید تا قالب های این دوگرایی را در هم بشکند تا بتوان در گفتمان سیاسی امروزین جایگاه واقعی نیروهای سوم و چهارم و دیگر را تعریف کرد. آری، بر اساس این اندیشه سیاسی دوگرایانه   گویا باید دیگر نیرو های اجتماعی سیاسی اپوزیسیون غیر حکومتی را هم با محک اینکه آیا آنها به اصول گرایان نزدیک هستند، یا اصلاح طلبان تعریف کرد و جایگاه همه را در چنین میدان سیاسی دوگانگی تعریف و معین کرد. این بینش هویت مستقل سیاسی سازمان های سیاسی دیگر را عملا نفی می کند و از این طریق نقش آنها را در عرصه سیاسی کمرنگ تر کرده و شکل گیری ائتلاف های دیگری گرد آلترناتیو جایگزین نظام جمهوری اسلامی را که امکان آن را خواهند داشت بشدت نفی میکند.

از دیدگاه دوستان ما اصول گرائی یک حد نهایی افراطی در حاکمیت شرعی می باشد که امروز خود را در ساختار، اندیشه و منش عملکردی ولایت فقیه جمهوری اسلامی ایران نشان می دهد. گرچه این اصول گرایی اسلامی نه تنها کاملا بر ارزش های ضد حقوق بشری استوار می باشد، بلکه این حقوق را به وحشیانه ترین شیوه ها مانند اعدام ها، سنگسار ها، دستگیریها و زندانی کردن ها و منع ازادیهای فردی و اجتماعی نقض کرده و زیر پای می گذارد، اما امکان اینکه روزی روزگاری ممکن است ولی فقیهی دلسوز بر ولایت اسلامی ایران حاکم گردد را نیز نفی نمی کنند. از این رهگذر است که نه تنها خیلی وقتها دوستان ما آقای خامنه ای را هم نصیحت کرده و راهنمائی سیاسی می کنند، بلکه گاها مستقیما به ایشان نامه مینویسند. اینجا دیگر نه تنها از دوگانگی هم خبری نیست، بلکه دیوی که از در بیرون می رود، چند لحظه بعد بصورت فرشته ای وارد می گردد.

گویا الان دهه هاست که در بهترین حالت خویش استراتژی سیاسی ما هم درتعریف موقعیت خود نسبت به این دوگرایی گیرپاچ کرده و نمیتواند خود را از این زمین گل آلود بیرون بکشد. بر اساس چنین نگرشی از یک طرف حکومتیان جمهوری اسلامی ایران یا به جناح الیگارشی اصول گرایان که ولایت فقیه و قدرتمداران امنیتی سیاسی اقتصادی اطراف آن را تشکیل می دهند تعلق دارند، یا به جناح مقابل آنها که اپوزیسیون درون حکومتی اصلاح طلبان حکومتی می باشند. هر کسی در درون نظام که از این افراط گرائی اندکی هم فاصله داشته باشد، حتی اگر هم در شرایطی که بشدت از یکپارچگی، کلیت و حاکمیت قدرتمند این نظام حمایت می کند، به همان نسبت میتیوانید پتانسیل اصلاح طلبی در او وجود داشته و میتواند قابلیت قرار گرفتن در صفوف اصلاح طلبان را داشته باشد.

آری، اگر بر اساس این بینش رنگها به سیاه و سفید، اخلاقیات و عملکرد های به خوب و بد، مزه ها با تلخ و شیرین و غیره تقسیم می گردند، جبهه بندی سیاسی کشوری هم به "اصول گرایان و اصلاح طلبان" تقسیم میگردند. خوب، وقتی که جبهه بندی سیاسی کشوری به اصول گرایان و اصلاح طلبان نظام ولایت فقیه تقسیم میگردند، آنموقع است که اصلاح طلبان سبز نمایندگان خوبیها، آمال آزادیخواهانه، اصلاح طلبانه، حقوق بشری، و خواسته های عدالت خواهانه مردمی میشوند. اینجا هست که دیگر پس از گذشت نزدیک به شش سال از جنبش "رای من کو"، نه تنها باید "جنبش سبز" زیر رهبری آقایان موسوی و کروبی دو باره مثل عیسی مسیح برگردانده می شوند و به سمت نمایندگان اپوزیسیون سیاسی غیر حکومتی جبهه سکولاریسم، ترقی، تمدن و آمال هفتاد میلیون ایرانی تبدیل میگردند.

طبیعی است در یک چنین پردایم دیالکتیک سیاسی و فورمولبندی ساختاری نظری اصول گرایی و اصلاح طلبی، فقط و تنها نیروهای اسلامی میگنجند. اینجا دیگر جایی برای نیروهای سکولار ودموکراتیک موجود نمی باشد. بر اساس بینش تعدادی از دوستان ما که چنین صف بندی را بصورت محوری و استراتژیک و در مقیاس کلان تعریف می کنند، در عین حال در دیسکورس سیاسی اجتماعی جاری چنین تزریق می کنند که نیروهای سکولار، لیبرال و یا سوسیالیست هم باید موقعیت اجتماعی سیاسی خویش را در ارتباط با و در مناسبت خویش با این دوگانگی تعریف بکنند.

چرا نباید لیبرال دموکراسی، سوسیال دموکراسی، دیگر نیروهای سیاسی سکولار و دموکرات، نیروهای چپ دموکرات، نیروهای سیاسی، سبزهای طرفدار محیط زیست و دیگر نیروها و جریان های سیاسی غیر حکومتی نتوانند بصورتی مستقل حضور سیاسی خویش را در جامعه نشان داده و بر آمد اجتماعی خویش را مستقلا نشان بدهند؟ ایا در دنیایی که فیس بوک، تویتر، وبلاگ ها و و دیگر امکانات انقلاب رسانه ای الکترونیکی افق های بی کرانی را در مقابل این نیروها باز کرده است، در تله این دوگانگی گیر کردن و از آن بیرون نیامدن متعلق به دوران فیلم های سیاه و سفید نیست؟

چنین است تاثیرات نگرشی که هر نوع فاصله اندک با افراطی ترین بینش شرعی، یا ولایت فقیه را با پتانسیل اصلاح طلبانه ارزیابی کرده و به همان نسبت موقعیت آقای روحانی در حکومت ایشان را دارای زاویه ویژه ای با اصولگرائی ارزیابی میکند. به این صورت است که محور استدالالی استراتژی این تعداد از دوستان ما که حتی گاها امید خود را از ترحم انسانی مقام ولایت فقیه هم کتمان نمی کنند، در راستای گسترش چنین زاویه ای بر آمده و استراتژی بسط و تعمیق اصلاح طلبی درون نظام ولایت فقیه را استخوانبندی اساسی استراتژی تحول عبور از این نظام ارزیابی میکنند.

از آن جمله آقای خلیق در مصاحبه اخیر خویش در نشریه کار، مستقیما مطرح می کنند که "آقای روحانی نه اصلاح طلب هستند و نه اصول گرا". به قول ایشان، (آقای روحانی) با یکسری وعده ها به مردم قبل از انتخابات بر سر حکومت آمده اند، ولی بخاطر فشارهای اصولگرایان شامل بازاریان کلان، طرفداران نظام ولایت فقیه و فرماندهان سپاه پاسداران، عملا سکوت کرده و حالت دفاعی گرفته اند. ایشان در این زمینه ها چنین توصیه می کنند که از طریق حمایت از روحانی و جناح ایشان میتوان زمینه ها را جهت تقویت ایشان در مقابل دیگر حکومتیان و جناح اصول گرایان تقویت نمایند.

اگر از پردایم محدود درون حکومتی به اصطلاح اصول گرایان و اصلاح طلبان بیرون بیائیم، در درون پردایم کلان جنبش های سیاسی اجتماعی ایران با حرکتهای قدرتمند فراوانی روبرو میگردیم. جنبش قدرتمند دموکراتیک ملیتهای تحت تبعیض واقع شده، جنبش فمنیستی، جنبش دانشجوئی، جنبش کارگری، جنبش روشنفکری، فعالیت های هنرمندان و نویسندگان، جنبش اقشار میانه تازه به میدان آمده هستند که الگوی خویش را از جوامع مترقی سکولار و دموکراتیک میگیرند، همه و همه وزنه های سنگینی می باشند که خارج از چهارچوبه تنگ پردایم درون حکومتی در حرکت بوده و مستقلا وبه میزان قدرتمندی چه در زندانها و چه در بیرون تاثیرات قدرتمند خویش را بر حوادث برجای میگذارند.

اینها حرکت های میباشند از جمله شامل حرکت های صنفی مدنی و دموکراتیکی می باشند که در چهارچوبه قانونی و در درون کشور بصورت نمیه آزادانه به فعالیت صنفی سیاسی خویش ادامه می دهند. در شرایطی که سازمان ها و احزاب سیاسی سکولار دموکراتیک، خصوصا چپ های دموکرات که بر محور پایه ها و ستون های نظری ارزشی خویش سیاستها و استراتژی خویش را تنظیم می کنند باید بمراتب مستقل تر از چهارچوبه ها و محدوده های قانونی تشکل های صنفی مدنی و زاویه تنگ حکومتی نامبرده حرکت کرده و به هیچ وجه راهبردها و تاکتیک های خویش را در چهارچوبه های تنگ قانون اساسی و نظام ولایت فقیه محدود نکنند، امروزه روز از بابت شفافیت و قاطعیت نظری و عملی از آن سازمان ها بمراتب بیشتر عقب مانده اند.

در عرصه پردایم کلان سیاسی اجتماعی ما با کارنامه نظام ولایت فقیه در زمینه های اختلاس، دزدی، نقض حقوق بشر، ورشکستگی اقتصادی، دستگیریها، شکنجه ها، اعدام ها و سنگسارهای خیابانی، بیکاری نزدیک به چهل درصد و فرار تحصیل کردگان از مملکت در شرایطی که بیماری های روانی و اعتیاد در میان نسل های جوان غوغا می کند، همچنان با درخشندگی تمام از رئیس جمهوری به رئیس حمهور دیگر منتقل می گردد. چپ ایران در فاجعه ای گیر افتاده است که یک روز به ولایت فقیه نامه می نویسد و وی را اندرز سیاسی می دهد، و روز دیگر از قهرمانی های جنبش سیاهکل درس آموزی می کند. فرستان این سیگنال های مغشوش از طرف چپ های دموکرات طی دهه های اخیر نه فقط نشان از سردر گمی و سرگیجه گی ماها می باشد، بلکه با این آشفتگی تاکتیکی استراتژیک سیاسی سیگنال های مغشوش تری را به درون جنبش دموکراتیک صنفی مدنی کشوری می فرستد که بیشتر به گسستگی اعتماد آنها از چپ دموکرات می انجامد، تا استحکام مناسبات با آنها.

خوشبختانه این جنبش ها از احزاب سیاسی سکولار دموکرات اپوزیسیون مستقل تر، شفاف تر و پیشرفته تر عمل کرده و در تله اغتشاش فکری چندین سیگناله ماها گرفتار نمی گردند. این ماها هستیم که احتیاج به یک خانه تکانی اساسی نظری سیاسی داریم تا از این طریف استراتژی سیاسی خویش و تاکتیک های روزمره خویش را بروز کرده و بتوانیم با آقایان ولی فقیه و سبزهای حسینی حکومتی فاطله لازم را گرفته باشیم، بلکه با جنبش های زنان، جوانان، دانشجویان، کارگران، جنبش دموکراتیک ملیتها و غیره ارتباطی ارگانیک بگیریم. این ارتباط ارگانیک با ارگان های دموکراتیک جنبش مردمی به هیچ وجه در شرایطی که ما با کلیت بافت حکومتی و نهاد ولایت فقیه در مماشات هستیم و نمایندگان آن را غیر اصول گرا ترسیم میکنیم برقرار نخواهد شد.

تضعیفش نکنیم که اصول گرا نیست. اگر تضعیفش بکنیم، ممکن است از این بدترش بیاید. اصول گرایان روحانی را تحت فشار قرار داده اند. روحانی باید عوض مشاوره و کسب تکلیف از بالا و مقام ولایت فقیه، باید به همت حمایت جنبش های مدنی، برنامه انتخاباتی خویش را به مرحله اجرا در بیاورد. اینها همه تاکتیک های توصیه شده از طرف دوستان ما در مورد دولت آقای روحانی می باشد. اگر رویه دیگر سکه را برگردانیم و به صورتی دیگر این استراتژی سیاسی را تعریف و تشریح بکنیم، میشود آن را به این صورت بیان کرد. جنبش های مدنی و دموکراتیک، از قبیل جنبش های زنان، دانشجویان، کارگزان، ملیتها و غیره باید از آقای روحانی حمایت بکنند و از ایشان بخواهند تا به برنامه های انتخاباتی خویش عمل بکنند. اینجا است که آن گفته آقای خلیق در جلسه پالتاک به یادم می افتد که میگفتند "جنبش سبز تحول گرا است". اینجا است که دیگر جایگاه فلسفه تحول با تحول فلسفی سیاسی جایگزین می گردد. اینجا است که دیگر دیوهایی که از در بیرون می روند، در جلد فرشته دوباره وارد می گردند.