عیدانه!


خسرو باقرپور


• گُل سفیدِ کوچکم!
اندوهگینِ بهارانه ام ای یار!
بهارِ بی شکوفه ی این سال،
اگر چتر مهربانی نبود
دلِ نازکت سرشته ی غم مباد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱ فروردين ۱٣۹٣ -  ۲۱ مارس ۲۰۱۴



 گُل سفیدِ کوچکم !
اندوهگینِ بهارانه ام ای یار!
بهارِ بی شکوفه ی این سال،
اگر چتر مهربانی نبود
دلِ نازکت سرشته ی غم مباد
که این باران
این باران مدام،
از ابرِ بی نشاطِ من می بارید
بر گیسوانِ آشفته ی مهربانت.

منِ غمگین روزها گریسته ام
در تو گم شده ام
و تو را در پایان هر گمشدگی یافته ام
و جوان شده رنجِ خاکستری ی موهایم
در رنگِ موج موجِ پر عاطفه ی گیسویت.
و در دنیایِ رنگینِ تو
آشکار شده ام.

اسبی جوان
در سینه ی من شیهه می کشید
اسبی تیر خورده و بی قرار.
در انتهای مرگ
از خاطراتِ باغ گذشته ام
از جاده های داغ
از آب گذشته ام
و کنده ام
از کاج های بی کلاغِ زمستانم
و پناهنده شده ام به عطرِ بهارانه ی کوهستانت
به شرجی ی بی پروایِ خوزستانت
و گریسته ام بار ها
در گرگ و میش شیرینِ بختیاریت
و همپایِ تو
رقصیده ام با دستمالِ هفت رنگِ نوروزِ زردکوه.

آه... رودِ پُرطراوتِ جاری
چهره ی روشنت کارونِ دشت خشکِ من است
و سایه ی سبزت
پایانِ همه ی اندوهان.
و بوسه ات
لذتِ چشیدنِ اولین رُطب
ای نخلِ پر ثمر
سایه بانِ شیرینِ تشنگی.

ای گل گمشده ی سپید
یادگارِ شبِ برفی ی روشن
گرمم می کند یادت
ای یار
در این سپیده ی نوروز!
آواز شو!
در منقارِ زمستانی ی زخمی ام.