چرا ادبیات زنان تنها برای زنان نیست؟
سحر علامه‌زاده


• ادبیات زنان تنها متعلق به زنان نیست، بلکه تمامی بشریت را در بر می‌گیرد. در طول تاریخ، زنان به دلایل مختلف، به حاشیه رانده شده‌اند و حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی آنها نادیده گرفته شده است. آثار زنان و آثاری که درباره مسائل زنان،چه درحوزه ادب و هنر و چه درحوزه‌های دیگرتولید شده، واکنش زنان و حامیان آنها به ناعدالتی‌های جوامع‌شان بوده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ فروردين ۱٣۹٣ -  ٣ آوريل ۲۰۱۴



 آثار ادبی ماندگار همواره با خواننده خود ارتباط برقرار می‌کنند. به قول الیف شفق۱ ـ رمان نویس پرآوازه ترک تبارـ ادبیات داستانی این قدرت را دارد که از آنچه او «حلبی‌آبادهای فرهنگی»۲ خوانده است، فراتر رود و تمام بشریت را به یکدیگر پیوند دهد. در مجموعه حاضر، که در آنها به مسائل مهم زنان پرداخته‌ شده، این ارتباط به‌خوبی نمایان است.
در سنت ادبی انگلیسی، برای اشاره به بحث‌‌های مربوط به زنان از عنوان مساله زنان٣ استفاده می‌شود. مساله زنان از بحث‌های مقدماتی مربوط به حق تحصیل و حق ارث آغاز شد و بعدها، در دهه‌های پایانی سده نوزدهم، جای خود را به بحث‌های پیچیده‌تری چون حقوق شهروندی و تمایلات جنسی زنان داد. تکامل این بحث‌ها، همزمان با جنبش‌های مدنی زنان، بنیان جنبش حق رای زنان را پی ریخت که در دهه‌های آغازین سده بیستم، عمدتا، در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا شکل گرفت. مطالب انتخاب‌شده برای این مجموعه، نمونه‌هایی از متون ادبی‌ای هستند که رد پای این مباحث و سیر تکاملی آن را در طول دو سده به نمایش می‌گذارد.
یکی از اولین متون مشهور «فمینیستی» ـ به تعبیر امروزی این واژه ـ «در حقانیت حقوق زنان»۴ به قلم مری ولستن‌کرافت۵ بود که در پایان سده هجدهم به نگارش درآمد و به سرعت بحث‌ برانگیز شد. در این اثر «دامنه مباحث رادیکال و پرشور از نقد مالکیت خصوصی و سرکوب سیاسی به اعتراض علیه انقیاد زنان گسترش یافت.» در حقانیت حقوق زنان از اولین بانگ‌های اعتراض زنان به نهادهای مردسالار ـ چون نهادهای خانواده، مذهب و آموزش ـ است که زنان را سرکوب و حقوق‌شان را پایمال می‌کرد. کرافت در کتابش به این ستم‌ها علیه زنان تاخت و مدعی شد که «اگر زنان رفتاری می‌کنند که در شأن‌شان نیست حاصل فرهنگی است که فرودستی زنان را اشاعه می‌دهد.» در حقیقت این نوشته ولستن‌کرافت عرصه را برای ظهور صداهای مخالف گشود.
کم نبودند نویسندگانی که از این بحث‌ها استقبال نمی‌کردند و خوش نداشتند که حقوق شهروندی زنان بیشتر شود. بسیاری از نویسندگان محافظه‌کار مرد و حتی زن معتقد بودند که زن‌ها به دلیل طبیعت‌شان و قابلیت‌ باروری‌‌شان باید در قلمرویی جدا از مردها ـ که همان خانه باشد ـ قرار بگیرند. جان راسکین۶، منتقد بلندآوازه بریتانیایی، از این دست نویسندگان بود که در کتابش کنجد و سوسن‌ها۷، بر فضائل مادری زن و «جایگاه حقیقی» او به عنوان کدبانو تاکید کرد. نمونه دیگر، الیزا لین لینتون٨ بود که در زن زمانه ما۹، با تحریک احساسات ناسیونالیستی خواننده‌اش، از زوال الگوی «زن انگلیسی» و پدیدار شدن زن مدرن افسوس می‌خورد صد و پنجاه سال بعد از ولستون کرافت، سیمون دوبوار۱۰، فیلسوف و نویسنده فرانسوی،‌ در کتاب مشهورش، جنس دوم۱۱ (۱۹۴۹) با جسارت و صراحت بر این فرضیه خط بطلان کشید که زنان به سبب طبیعت زیست‌شناختی‌شان جنس فرودست هستند و این ادعا را با جمله‌ای ماندگار پاسخ گفت: «کسی زن به‌دنیا نمی‌آید، بلکه زن می‌شود.».
با پیشرفت علوم و فن‌آوری، نیاز به مشارکت اقتصادی زنان در نظام اقتصادی رو به رشد جوامع بیشتر شد و زن مدرن به یک تیپ ادبی تبدیل شد که در ادبیات داستانی دهه‌های پایانی قرن نوزده از آن به وفور استفاده شد. الا دارسی۱۲ از نمونه‌های برجسته زنانی است که همگام با افزایش تحصیلات زنان و جست‌وجوی آنها برای اشتغال، نه فقط درباره چالش‌های جدید پیش روی زنان نوشت بلکه خود یکی از سردبیران پیشگام نشریه‌‌ مشهور آن دورران به نام کتاب زرد۱٣ شد. خواسته‌های زن مدرن دیگر در سطح مطالبات بنیادینی چون حق تحصیل زنان نبود؛ بلکه پیچیده‌تر و متنوع‌تر شده بود. ویرجینیا وولف۱۴ در مقاله «مشاغلی برای زنان»۱۵ درباره ضرورت دستیابی زنان به استقلال اقتصادی به تفصیل بحث کرده است. وولف در آثار دیگرش از تجربه‌های شخصی‌اش می‌گوید و به موضوعات جنجالی و حساسی چون امیال جنسی زنانه اشاره می‌کند.
مجادلات همچنان ادامه یافت تا این‌که زنان امریکا در سال ۱۹۲۰ و زنان بریتانیا در سال ۱۹۲۸ از حق رای برخوردار شدند. اما حتی پس از کسب حق رای، زنان هم‌چنان زیر فشار عادت‌ها و سنت‌های کهن و ریشه‌داری بودند که بر اثر سده‌ها زندگی تحت سلطه قوانین مردسالارانه شکل گرفته بود و آنها را از مشارکت در جامعه نهی می‌کرد. به همین دلیل، مثلا سیلویا پلات۱۶، در کتاب خود، حباب شیشه‌ای۱۷،‌ که درباره ارتباط جنسی قبل از ازدواج و سقط جنین و اختلالات روحی و روانی صحبت کرده است، از بیم سرزنش یا تعدی منتقدان و اطرافیانش، اثر خود را با نام مستعار ویکتوریا لوکاس منتشر کرد.
در میانه سده بیستم، رویدادهای سیاسی متعددی از جمله جنگ ویتنام، جنگ سرد، جدایی هند و پاکستان، نظام آپارتاید، گسترش کمونیسم در آمریکای جنوبی، جنگ اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان، جنگ خلیج و تحولات دیگر اندیشه و گفتمان فمینیستی را دگرگون کرد. فمینیسم دیگر در یک محدوده جغرافیایی یا سیاسی نمی‌گنجید اکنون در کشورهای رو به توسعه، پژوهش‌گران و نویسندگان پایدار به مکتب فمینیسم درباره مشکلاتی که گریبانگیر جوامع آنهاست، می‌نویسند. در هر یک از این جوامع زیرگرو‌ه‌های متفاوت قومی، مذهبی، منطقه‌ای، جنسی به تدریج پدیدار شد، هر گروه داستان خود را بیان کرد و انجمن‌های خود را تشکیل داد و به این ترتیب همه کس و همه چیز با هم مرتبط شد.
با رشد جنبش‌های فمینیستی، بسیاری از نویسندگان زن برای بیان دلواپسی‌های خود از قلمرو داستان‌ فراتر رفتند و به عرصه‌های کنش‌گری هم پا نهادند. از این دسته می‌توان از ایو انسلر۱٨، خالق اثر مشهور تک‌گویی‌های واژن۱۹، نام برد که از نقش خود در مقام یک داستان‌نویس راضی نبود. او معتقد بود که او، در مقام یک زن، باید دست به کاری بزند که سرنوشت دیگر زنان را تغییر دهد. از منظر انسلر،‌ جنایت‌های جنگی ـ نظیر تجاوز به زنان در کنگو ـ صرفا «مساله زنان» نیست؛ این رویداد یک مساله جهانی است که اصل انسانیت و هستی ما را بر این کره خاکی تهدید می‌کند. داستان ابتلای او به سرطان تمثیلی است از تمامی فساد و آلودگی که پیامدهای سهل‌انگاری‌های ما در جهان است. اکنون، «زن» در اغلب آثار فمینسیتی یک مساله جهان‌شمول است و نه صرفا مساله جنسیت.
بنابراین، ادبیات زنان تنها متعلق به زنان نیست، بلکه تمامی بشریت را در بر می‌گیرد. در طول تاریخ، زنان به دلایل مختلف، به حاشیه رانده شده‌اند و حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی آنها نادیده گرفته شده است. آثار زنان و آثاری که درباره مسائل زنان، چه در حوزه ادب و هنر و چه در حوزه‌های دیگرتولید شده، واکنش زنان و حامیان آنها به ناعدالتی‌های جوامع‌شان بوده است. ادبیات با تجربیات اجتماعی انسان‌ها رابطه‌ای مستقیم دارد. مطالعه این آثار به خوانندگان این امکان را می‌دهد تا بتوانند موقعیت جوامع خود را در یک پس‌زمینه تاریخی مشاهده کنند. به این ترتیب، می‌توان درک عمیق‌تری از مسائل زنان و پیچیدگی روابط انسانی در کل و ارتباط مستقیم آنها با مسائل بنیادینی چون اقتصاد، سیاست، مذهب، نژاد، طبقه و جنسیت در جوامع مختلف پیدا کرد. این چنین است که در دنیای امروز نویسندگانی چون ایزابل آلنده۲۰، داستان‌پردازی را به کل عالم بشریت وصل می‌کنند. تلاش این دسته از نویسندگان فمینیست این است که بلکه بتوانند از طریق بازگو کردن واقعیت‌های زندگی زنان در آثار ادبی و یا غیر ادبی‌شان توجه دولت‌ها و نهادهای مهم جهان را به بی‌عدالتی‌هایی معطوف کنند که معمولاً اولین قربانیانش زنان و کودکان هستند.

۱. Elif Şafak
۲. Cultural ghettos
٣. Women’s issues
۴. A Vindication of the Rights of Women
۵. Mary Wollstonecraft
۶. John Ruskin
۷. Sesame and Lilies
٨. Eliza Lynn Linton
۹. The Girl of the Period
۱۰. Simon De Beauvoir
۱۱. The Second Sex
۱۲. Ella D’Arcy
۱٣. The Yellow Book
۱۴. Virginia Woolf
۱۵. Professions for Women
۱۶. Sylvia Plath
۱۷. Bell Jar
۱٨. Eve Ensler
۱۹. Vagina Monologues
۲۰. Isabel Allende
سحر علامه‌زاده، کاندیدای دوره دکتری ادبیات تطبیقی با گرایش جنسیت و سکسوالیته از دانشگاه مریلند می باشد.
منبع: زن نگار