سیمای فمینیستی فاشیسم
نائومی وولف-ترجمه:بامداد زندی


• یک دلیل آشکار موفقیت زنانی چون لوپن، کیارسگارد و ینسن ارزشی است که برای برنامه‌های بازارگرمی و زرورق‌بندی احزاب‌شان دارند. احزاب راست‌افراطی امروز اروپا نیز می‌خواهند شهروندان را جذب کنند تا افراط‌گرایانی خطرناک و حاشیه‌نشین جلوه نکنند. به هر حال اگر زنان سخن‌گوی جنبشی باشند چرا باید خطرناک جلوه کند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٨ فروردين ۱٣۹٣ -  ۷ آوريل ۲۰۱۴


برخی از اشتباهات نظری فمینیسم غربی از یادنرفتنی است. یکی از این اشتباهات مهم، پنداشتی پربسامد است که طبق آن اگر قدرت تصمیم‌گیری جامعه به دست زنان بیفتد "مهربان‌تر و آرام‌تر"(عبارتی ساخته و پرداخته شده برای جرج اچ.دبلیو.بوش در سال ۱۹٨٨ به منظور جذب آرای زنان) هستند. در واقع نظریه فمینیستی موسوم به موج دوم آکنده از این ادعاها است که جنگ، نژادپرستی،شیفتگی به سلسله‌مراتب و در کل سرکوب‌گری پدیده‌هایی پدرسالارانه هستند و برعکس رهبری زنان به طور طبیعی باعث ایجاد جهانی می‌شود که دربرگیرنده‌تر و همکارانه‌تر است.
اما صعود زنان به مناصب رهبری احزاب راست افراطی در اروپا یادآور این مسئله است که روند اوضاع با چنان ادعایی هم‌خوانی ندارد. رهبری امثال مارین لوپن در جبهه‌ی ملی فرانسه، پیا کیارسگارد در حزب مردم دانمارک و سیو ینسن در حزب پیشرفت نروژ نشان‌گر آن است که در دمکراسی‌های لیبرال برابری‌خواه و فراگیر نیز جنبش‌های نوفاشیستی برای بسیاری از زنان امروزی گیرایی ماندگاری دارد.
این پدیده سابقه هم دارد. در کتاب جدید وندی لاور به نام "الهگان انتقام هیتلر: زنان آلمان در میدان‌های کشتار نازی"داده‌هایی راجع به استقبال زنان از جنبش‌های خشن راست افراطی آمده است که به پیشینه‌ی طولانی این پدیده اضافه می‌شود. اوج‌گیری جنبش‌های راست افراطی در اروپا که اغلب‌شان رهبران زن دارند این واقعیت را پیش روی ما می گذارد که وارثان فاشیسم دهه‌ی ۱۹٣۰ نیز جاذبه‌های جنسیت‌مبنای خاص خودشان را دارند.
یک دلیل آشکار موفقیت زنانی چون لوپن، کیارسگارد و ینسن ارزشی است که برای برنامه‌های بازارگرمی و زرورق‌بندی احزاب‌شان دارند. همان طور که بوش در پی آن بود تا دستی به سر و روی حزب جمهوری‌خواه بکشد که بلکه دیگر به آن انگ نخبه‌گرایی بی‌رحم و زن‌ستیزی نزنند احزاب راست‌افراطی امروز اروپا نیز می‌خواهند شهروندان را جذب کنند تا افراط‌گرایانی خطرناک و حاشیه‌نشین جلوه نکنند. به هر حال اگر زنان سخن‌گوی جنبشی باشند چرا باید خطرناک جلوه کند؟ چنین احزابی بیش‌تر می‌توانند به صورت جریان اصلی جلوه می‌کنند و بیش‌تر می‌توانند حمایت زنان را جلب کنند که جلب کردن‌شان به طور سنتی دشوارتر بوده است.
همان طور که لاور نشان داده است نازی‌ها با برنامه‌های ویژه‌ای از سازمان‌دهی خانه‌دارها تا استعمار مناطق فتح‌شده‌ی شرق به میدان آمدند تا به زنان طبقه‌ی کارگر چیزهایی را بدهند که دل‌شان لک زده بود برای‌شان: حس تعلق داشتن به چیزی بزرگ‌تر از خودشان(قانون جاودان فاشیسم) و به پشتوانه‌ی شبیه‌سازی‌های رسمی پیچیده که در آن نقش‌های تحقیرشده‌ی سنتی همسر و مادر جایگاهی از همه مهم‌تر در این نمایش ملی داشت. زنان مجرد جوانی که برای مدیریت کردن اقدامات نواستعماری به لهستان و سایر مناطق تسخیر شده اعزام می شدند از کاری پرماجرا ، آموزش تخصصی پیشرفته و فرصت‌هایی برخوردار می‌شدند.
فاشیسم برای تمام آن زنان و تمام فرودستان در همه جا جاذبه‌ای داشت که کارشناسان علوم اجتماعی آن را بیزاری از جایگاه قبلی می‌نامند: اشتیاق کنار زدن سایر گروه‌ها. در پایان هم باید جاذبه‌ی جنسیتی شخصیت‌های دارای اقتدار قوی و سلسله‌مراتب سفت و سخت را افزود که برخی از زنان را جذب می‌کند همان طور که برخی از مردان را جذب می‌کند هر چند که به روش‌های روان‌پویایی متفاوتی صورت گیرد. به قول سیلویا پلات که پدرش آلمانی بود در شعری به نام "بابا": فاشیست را/چکمه‌ی فرود آمده بر صورت را تمام زنان می‌پرستند، وحشی را/ قلب وحشی وحشی‌هایی مانند ترا"
بی‌شک بسیاری از مضامین مشابه در بینش راست‌افراطی نیز باعث جذب حمایت برخی از زنان اروپای امروز می‌شود. همچنین می‌توان این واقعیت را نیز افزود که محدودیت‌های جامعه‌ی پسافمینیستی پساانقلاب جنسی و خلاء روحی و احساسی ایجاد شده توسط مادی‌گرایی سکولار به سود جنبش‌های راست افراطی است.
معقول است که بسیاری از زنان کم‌درآمد در اروپای غربی امروز که اغلب به تنهایی سرپرست خانوار هستند و شغلی با حقوق بخورنمیر دارند که در آن امیدی به پیشرفت نیست دل‌تنگ ارزش‌ها و قطعیت‌های گذشته باشند. چشم‌انداز آرمانی شده‌ی دوران قبل می‌تواند خیلی برای‌شان گیرا باشد، دورانی که در آن نقش‌های اجتماعی دست نخورده بودند و به نظر می‌آمد که سهم سنتی زنان ارزش دارد.
و البته احزابی که چنین چشم‌اندازی را ترویج می‌کنند به زنان نوید می‌دهند که در انبوه مردم در دوران پسانوین ذراتی بی‌چهره نخواهند بود، به زنانی که به داشتن وضعیت درجه دو در محیط کار و کار فراوان در خانه خو گرفته‌اند. می‌گویند ای منشی‌های دون‌پایه شما زنان دانمارکی، نروژی یا فرانسوی "واقعی" هستید. شما وارثان میراثی شریف هستید و بنابراین نه تنها باید وضع‌تان از انبوه مهاجران بهتر باشد بلکه باید وضعیتی بهتر و جذاب‌تر از وضعیت حاشیه‌ای‌تان در جامعه‌ی چندنژادی سکولار داشته باشید.
جاذبه‌ی احزاب دست‌راستی برای زنان را باید بررسی کرد. نه فقط برای مقابله با آن. اگر جامعه‌ای حیات اجتماعی برای افراد فراهم نکند، حیاتی که آن‌ها را از خودشان فراتر ببرد، فقط برای تولید و درآمد ارزش قائل باشد و فقط به روی مهاجران گشوده باشد بی آن که ویژگی‌ها و ارزش‌مندی‌های فرهنگ دانمارک، نروژ یا فرانسه را مورد توجه قرار دهد و گرامی بدارد به استقبال دردسر رفته است. مثلاً پاسداری از میراث روشن‌گری و آرمان‌های اجتماعی مترقی نیازی به نژادپرستی یا برخورد ناشایست با سایر فرهنگ‌ها ندارد اما در برنامه‌هایی که به لحاظ سیاسی درست هستند حتی تلاشی هم برای این کار انجام نمی‌دهند.
تا هنگامی که از ناهمساز انگاشتن تکثرگرایی فرهنگی با دفاع از ارزش‌های فراگیر مشروع دست برنداریم جنبش‌های فاشیستی همچنان می‌توانند کسانی را ، از هر جنسیتی، جذب کنند که محتاج حس خودارزش‌مندبینی و امید کاذبی هستند که چنین جنبش‌هایی فراهم می‌کنند.

منبع: project-syndicate.org