شکنجهزارِ امید
اسماعیل خویی
•
خلیجِ فارس و دریاچهی خزر
دو اشکداناند از گریستههایت :
فقط دو انگشتانه
از اشکهای تو ،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۰ فروردين ۱٣۹٣ -
۹ آوريل ۲۰۱۴
خلیجِ فارس و دریاچهی خزر
دو اشکداناند از گریستههایت :
فقط دو انگشتانه
از اشکهای تو ،
مادرجان !
و آههایت نیز خاک بر سرت میریزند :
به شکلهای نمادینِ گردبادهای دمان
در کویرِ نمک یا کویرِ لوت ،
که شکلهای نمادینِ لالماندگیاند
و رنجهای فرا واژهی تو
در گذر بیگزاره ی صدها هزاره.
به گُمزارهی سکوت .
آخ!
اگر ارس را میشد به زندهرود بریزی ،
و اب هایت را با خاکِ خود درآمیزی ،
شاید
توانِ آنهم میبودت
که، در نمادِ سپیدارهای سرافراز وسروهای جوان ،
برخیزی ؛
و ، با کمندهای فراوان و خودفزای خویشتن
از ریسمانِ بالیدن ،
سرشاخههای نورسِ خود را
به آسمانِ پُر از گلمیخِ اخترانِ همیشهجوان در آویزی .
ولی،
چو مردهریگِ تو از پورِ زال نیز سیستان و بلوچستانی بیش نیست ،
چرا
مرا
ـ مرا که میباید خونسرد بنگرم به تو
زین زیجِ تازهساز به سردابهی خِرَد ـ
رها نمیکند این غمشگفتخشمادرد
که، پس ، چراست
و از کجاست که
اینگونه غمشگفتخشمادرد انگیز
تمامِ دامنهی دامنِ تو
هیچزارهی پوچستانی بیش نیست ؟!
چرا
مرا
نمیرماند این غمشگفتخشمادرد
از شکنجهزارِ امید :
مرا که دیر، دیر، دیگر دیریست
بر این چندراهه چشم به راهام :
و هیچگاه نمیلرزاند ،
امّا ،
پردههای گوشِ هوشِ گوش به زنگام را
نسیمِ پچپچهی هیچگونه ندا یا نوید ؟۱
ها؟
چرا
چرا
نمیرماندم این غمشگفتخشمادرد
از این واحهوارِ چشم به راهی،
این شکنجهزارِ امید ؟
٨ تیر ۱٣۹۲، بیدرکجای آتلانتا
---------------------------------------------------------------------------
|