پوتین و حقایق پشت پرده در روسیه!


اردشیر قلندری


• با آمدن باراک اوباما، و اعلام اینکه، آمریکا قصد دارد با شرکای خود مسئولیت نظم جهانی را تقسیم نماید، تحلیلگران نزدیک به کاخ سفید را واداشت تا برخی عقب نشینیها در رابطه با فضای پسا شوروی برای مسکو را درنظر بگیرند ولی الیگارشی حاکم بر روسیه که امید فراوانی به دریافت نقش در عرصه جهان و حداقل در منطقه کشورهای همسایه را داشت، به اهداف خود دست نیافت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ فروردين ۱٣۹٣ -  ۹ آوريل ۲۰۱۴


 ... گـر پـرده بر افتد نه تو مانی و نه من.

روسیه سرزمینی پهناور، با قومها و ملیتهای گوناگون برپایه فدراسیون اداره می گردد. در یک ضرب المثل روسی آمد است: روس با عقل درک کردنی نیست، باید با دل احساسش کرد. شاید از همین بابت روس ها خود را غیر قابل پیش بینی می دانند. به هرروی، روس ملتی است که در آغاز سده بیستم اتحاد جماهیر شوروی را ساخت و پس از گذشت هفتاد سال از نظام شوروی شاهد فرویزی آن دولت شد. قسمت عمده تاریخ مدون این کشورشاهد شورشها و انقلابات گوناگونی بوده است. از شورشهای دهقانی تا انقلابیون دکابریست و تا بلشویکها، همگی در وهله نخست از استثمار شدید این مردم توسط حاکمان ثروتمند خبر داده، و در وهله دوم، بیانگر روح سرکش و عدم تحمل ستم در فرهنگ این مردم می باشد. در عین حال فرهنگ شخصیت پرستی و دیدن ظواهر بجای عمق پدیده، که شاید یکی از ضعفهای مردم بزرگ روسیه می باشد، همیشه و همه جا پرده ای سنگین بر تابش نور روشن اندیشی و واقعیت گرایی کشیده است.
ظاهر بینی البته، تنها شامل این ملت نیست، بلکه بیشتر مردم جهان دچار این مشکل هستند. دیدن ظاهر پدیده ها و عدم کنه نگری، خود دارای عواقب بسیاری برای جامعه ای که بشر درآن بسر می برد گشته است. از این روی، زمانی که در ایران ما احمدی نژاد با ترفند و وعده های دروغین بر مسند ریاست جمهوری می نشیند، یا در آمریکا بوش ها رئیس جمهور می شوند، علت را نباید در سیاستهای "سازنده و ترقی خواهانه" این گونه افراد که باعث رفتن مردم به پای صدوق رای شده اند، جستجو کرد. علت در همان تبلیغات ظاهر فروشانه، فراورده متخصصان و حامیان حفظ ساختارهای حاکم نهفته است. برای نمونه، شعارهای عوامفریبانه ای از قبیل، آوردن بهای نفت بر روی سفره مردم، باعث میشود مردم بپای صندوق رای رفته تا امکانی به ساختارهای ولایت فقیه داده که امثال احمدی نژاد را که در هشت سال ریاست خود چنان روزگار را بر ایرانیان تیره کرد که در تاریخ چنین ویرانگریی مردم به چشم ندیده بودند از صندوقهای رای بیرون بکشد. این گونه شعارها تمام اندیشه فرد نیازمند را بخود جلب می کند و در روند تکرار دائم تصوری واهی در فرد که مورد هدف این گونه تبلیغات است ایجاد می نماید، فرد باورمند می گردد که با آمدن بهای نفت بر روی سفره فقیرانه اش بسیاری از مشکلات وی حل گشته، بقول معروف پیش خانواده "رو سفید" خواهد بود. در چنین مقطعی بویژه در زمان انتخابات افراد جامعه آگاهانه تحت تاثیر گسترده سیاست دستکاری در شعور (manipulation) قرار می گیرند و هدفمندانه در آنابیوز(خواب عقل) فرو میروند. این شیوه آماده سازی فرد، متناسب با زمان و شرایط ویژه فرهنگی – اجتماعی هنجارهای جامعه، همراه با تحولات جهانی انجام می گیرد. بطور مثال، جهان پس از فروریزی اتحاد شوروی؛ پس از برافتادن دیوار برلین، شهروندان سرتاسر جهان در بامداد همان روز، مطابق تبلیغات جهت دار رسانه های وابسته به دنیای پول و ثروت "خوشبخت" گشتند وهمه در یک جهان تک قطبی دور از چشم "امپراتوری شر" از خواب بیدار شدند. جهانی که حقیقتا چهره ای دیگری داشت، مرزهای ناتو گسترش یافت، امنیت و ثبات در بالکان به جنگ و خونریزی فرا روئید، آمریکا خود را یکه تاز میدان دید، اروپا در سهم خواهی ها شرکت فعال نمود، افغانستان، عراق، لیبی... بنام صلح و دموکراسی، به تلی از خاک تبدیل شدند.
ادامه روند دخالت آشکار در امور دیگران در سیاستهای آمریکا و متحدین اروپایی در مسیر تقسیم جهان هرچه ژرفتر می گردد. علیرغم این، برخی کشورها منجمله کشورهای عضو گروه بریکس و دیگران در برخی مناطق تلاشهایی در راستای مهار این رویکرد انجام میدهند که حتی با برخی پیروزیها همراه است، ولی با تداوم و اوجگیری بیشتر یورش غرب این گونه کشورها پیشرفت چشمگیری نداشته و در حقله محاصره آمریکا و متحدین اسیر آشوبهای داخلی می گردند و با دخالت و تقویت ارتجاعی ترین نیروها از مسیر دسترسی به اقتصادی مبتنی بر عناصر عدالت طلبانه محروم گشته و گاه تمامیت ارضی خود را نیز از دست می دهند. اکرائین نمونه بارز در زمینه دخالت آمریکا و غرب و تلاشی یکپارچگی آن می باشد.
در شرایط نابسامان بحرانهای اقتصادی-سیاسی جهانی، سرمایه جهت اعمال نفوذ بر افکار توده ها و کنترل آن، بطرز بی سابقه ای از سیستم های موثر دستکاری بر شعور، بمثابه شاخص تکمیل کننده سیاستهای الیگارشی ذی نفع، در عرصه جهت دار نمودن و کنترل افکار توده ها بهره مند می گردد. این اعمال نفوذ را شاید بتوان به نوعی مسابقه نمایشی کشتی کچ برای فروش هرچه بیشتر بلیط مقایسه کرد که هدف اصلی و مهم بازیگران کشتی فوق، تحریک و تهییج تماشاگر و کشاندن وی به محل نمایشنامه جهت کسب درآمد برای طرحهان اصلی آن می باشد.
مساله اکرائین دقیقا مصداق همین کشتی کچ است، که آمریکا و غرب با گستاخی تمام به صحنه آرایی در امور آن پرداخته و روسیه پس از مدتها سکوت، تماشا و مماشات پشت پرده، در دخالتهای آمریکا و متحدین درامور دیگر کشورهای جهان، این بار در حوزه کشورهای همسایه خود سینه سپر کرده و در پی سهم خواهی و بازی در مناطق تحت نفوذ دیرینه خود سربلند نمود. سکوت و مماشات دیروزین از دید نگارند، در چارچوب ضعف و باج دهی الیگارشی نوپای روسیه می باشد، که امروزه پس از کسب میلیاردها ثروت و چشیدن مزه قدرت، در صدد تقسیم منابع بیشتر سود افزا بر آمده است.
ولی حقیقتا دیروز چه گذشت، علل اصلی دگرگون شدن سیاستهای پوتین بمثابه نماینده مقتدر الیگارشی روسیه در چیست؟. جادارد در این مورد کمی به عقب برگردیم:
راه دراز پوتین به سیاست
پوتین در یکی از اروپایی ترین شهرهای روسیه مرکز فرهنگ و ادبیات، زادگاه بسیاری از نویسندگان و شاعران ... بزرگ روسیه بدنیا آمد. در همانجا دانشگاهی را بپایان رساند که درهمان زمان شوروی به داشتن افکار لیبرالی معروف بود. پوتین پس از دانشگاه به استخدام کمیته حفظ امنیت دولت (کا. گ. ب ) کشور شوروی درآمد. پنج سال در شهر درسدن آلمان شرقی بسر برد. در سالهای آغازین دهه ۱۹۹۰ پوتین به درون گروه آناتولی سابچاک یکی از متصدیان پروسترویکا راه یافت، از همینجاست که او با یلتیسن آشنا و جانشین وی می گردد.
پوتین در سالهای نخست ریاست جمهوری از احترام ویژه غرب برخوردار بود، در واقع زمانی که هنوزجانبدار و مجری سیاستهای آمریکا و غرب بود. در انفجار ۱۱ سپتامبر برج دوقلوها در آمریکا، پوتین نخستین رئیس جمهور در جهان بود که به رئیس جهمور آمریکا تسلیت گفت. پس از آن در اکتبر همان سال، مرکز رادیو الکترونیک خود را در لورد (کوبا ) که نقل و انتقالات نظامی در امریکا را زیر نظر داشت، بست. برخی منابع دراین مورد میگویند که فیدل کاسترو، زمانی که از این موضوع باخبر شد، گریه کرد. کمی دیرتر روسیه از پایگاه دریایی خود کامران (ویتنام) صرف نظر نمود.
در سال ۲۰۰٣ روسیه نیروهای ویژه خود را از کوزوو خارج کرد که ضربه ای شدید به احساسات میهن پرستانه مردم روس شد. از بابت تصمیم خروج روسیه از بالکان ، فرمانده ستاد کل ارتش آناتولی کواشنین چنین گفت: "ما دیگرهیچ منافع استراتژیکی در بالکان نداریم، جهت خروج نیروهای دریایی، ما سالانه بیست و پنج میلیون دلار صرفی جویی خواهیم کرد". آقای پوتین سالانه بیست و پنج میلیون صرفه جویی کرد، اما فراموش کرد که در روسیه، بهشتی که ایشان وعده داده بودند و حتا ساخته بودند، بهشت خروج ثروت مردم روس گردیده، سالانه بیش از ۵۰ میلیارد دلار بطور رسمی و بیش از همین مبلغ بطور غیر رسمی خارج میگردد، این روند تا به امروز نیز ادامه دارد.
حل در گیری پری دنستروف نخستین سیلی آبدار آمریکا به صورت شخص پوتین بود. در سال ۲۰۰٣ نماینده رئیس جمهور روسیه دمیتری کازاک تفاهم نامه ای را تهیه کردکه دارای شرایطی مناسب در راستای خروج از بن بست بود. در این تفاهم نامه، طرح عضویت پری دنستروف و کاکائوز به ترکیب ملداوی بر پایه دولت خودگران با حقوقی گسترده، بمثابه عضو فدراسیون در نظر گرفته شده بود. اما در آخرین ساعات، تحت فشار مستقیم آمریکا ولادیمیر وارونین (Varonin) رئیس جمهور ملداوی از امضای تفاهم نامه امتناع ورزید. جهان در آن زمان شاهد این امر شد که واشنگتن هیچ گونه عملکرد مستقلی از سوی روسیه حتی در فضای پسا شوروی را تحمل نخواهد کرد. ولی با اینهمه، نقطه عطف تشنج در رابطه پوتین با غرب در سال ۲۰۰۴ رخ داد. یعنی زمانی که آمریکا و متحدین دست به اجرای به اصطلاح "انقلابات رنگین" که اولین آن در گرجستان آغاز شد، زدند. پوتین شاید در ابتدا عمق این موضوع را درک نکرد، و بر همین پایه ادوارد شواردنادزه از ریاست جمهوری گرجستان خلع گردید. گذشته از عدم کمک به ادوارد شواردنادزه، دولت روسیه به ریاست جمهوری پوتین کمکهای شایان توجهی به ساکاشویلی رئیس جمهور گرجستان و در عین حال مجری سیاستهای آمریکا در این کشور در جهت راضی نگاهداشتن اسلان آباشیدزه و ترغیب وی در واگذاری آچارستان (آچارا) بدون جنگ به گرجستان بسیار تلاش کرد. در چنین بستری صداهای اعتراض که گویا روسیه "هدفهای بعدی انقلابات" است، فضا را پرنمود. ساکاشویلی نیز همچون یک نمک ناشناس تمام عیار، به خواست امریکا اطلاعیه های فراوانی علیه روسیه صادر کرد.
پس از همه ی این زد و بندهای غرب و آمریکا، مسکو نخستین بار پرچم مخالفت را برافراشت و روی ریاست جمهوری یانوکوویچ در اکرائین سرمایه گذاری نمود. یانوکوویچ در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. ولی زیرفشار غرب انتخابات به "دورسوم" موکل شد، که ویکتور یوشنکو که سیاست پیش بسوی آمریکا و غرب و پشت به سوی روسیه را درپیش گرفت و به پیروزی رسید.
گروگانگیری دانش آموزان در سال ۲۰۰۴ توسط تروریست چچن بسلان، امید پوتین به حمایت و همکاری غرب با روسیه را به یاس کامل تبدیل نمود. رسانه های غربی و آمریکایی هرچه بیشتر عملکرد پوتین و پلیس روسیه را به باد انتقاد گرفتند. پوتین این انتقادات را بمثابه توهین به شخص خود ارزیابی کرد. در همان سال ناتو گسترش بی سابقه ای یافت، بدون در نظر گرفتن منافع روسیه ۷ کشور اروپای شرقی منجمله سه دولت بالتیک برخلاف وعده های پیشین ناتو در عدم پیش روی در شرق به عضویت این آلیانس درآمدند. پوتین و الیگارشی روسیه عملا جایگاه خود درسیاستهای غارت و تقسیم غنایم پس از فروریزی اتحاد شوروی خالی یافته و پس از نزدیک به دو دهه مماشات پشت پرده اینک، سربه شورش برداشته و خواهان ایفای نقش در پهنه سیاستهای جهان می باشد. این امر از سال ۲۰۰۷ در نشست مونیخ آشکارا نمایان گردید. در این جایگاه بین المللی پوتین چنین گفت: "روسیه، کشوری با بیش از هزار سال تاریخ است، این کشور همیشه و عملا از امتیاز سیاست مستقل خارجی بهره مند بوده است، ما امروز قصد تغییر این سنت را نداریم". پس از آغاز جنگ در استیا که ساکاشویلی رئیس جمهور گرجستان با تائید آمریکا آغاز کرد، رویارویی مستقیم غرب و روسیه وارد فاز تازه ای شد.
با آمدن باراک اوباما، و اعلام اینکه، آمریکا قصد دارد با شرکای خود مسئولیت نظم جهانی را تقسیم نماید، تحلیلگران نزدیک به کاخ سفید را واداشت تا برخی عقب نشینیها در رابطه با فضای پسا شوروی برای مسکو را درنظر بگیرند. این گفته ها هرگز جامه عمل برتن نکرد، الیگارشی حاکم بر روسیه که امید فراوانی به دریافت نقش در عرصه جهان ولو، در منطقه کشورهای همسایه داشت، به اهداف خود دست نیافت، درگیری ها هرچه بیشتر گردید. ایجاد اتحاد کمرکی میان روسیه و بلاروس، قزاقستان باعث شده آمریکا و متحدین به اقدامات گسترده تری در راستای مهار نفوذ روسیه بر کشورهای همسایه دست زده، و به تحریکات در اکرائین بپردازند. از سویی نیز، سرنکونی معمر قذافی در لیبی بدون مشورت و درنظر گرفتن منافع روسیه در این منطقه، روسیه را وادار نمود تا در سوریه دست به اقدامات تلافی جویانه ای درجهت حفظ الیگارشی حاکم بر سوریه بزند.   
در پاسخ به سرکشی روسیه در سوریه، آمریکا در نشست ویلنیوس به سرزنش روسیه پرداخت، و اتحادیه اروپا قرارداد همکاری با برخی کشورهای پسا شوروی را به امضاء رساند، قابل ذکر است که روسیه نیزدر این نشست و در برابر عقد این قرار داد با کشورهای فضای پسا شوروی و اتحادیه اروپا اعتراضی نکرد. البته، این درحالی بود که در کرملین طرح سند همکاری این کشورها با روسیه از پیش توسط روسیه مطرح شده بود، که در واقع، آمریکا و اروپا پیش دستی کردند. روسیه نیر در تلافی و پاسخ اکرائین را از امضای این قرارداد منصرف نمود. این امر باعث هیستری آمریکا و غرب گردید، که به تراژدی اکرائین ختم شد.
تبعات سیاست رویارویی آمریکا و غرب با روسیه، بقدرت رسیدن عناصر فاشیسم دراکرائین و تقسیم تمامیت ارضی کشور و ادامه بی ثباتی در منطقه گردیده است. از سویی نیز، برآیند این امر تصمیم پوتین شدکه از این سرحد نباید عقب نشست و اعلام اینکه از این تاریخ روسیه دارای منافع خود در کشورهای همسایه خود خواهد بود.
آیا در چنین حالتی می توان دل به این خوش نمود که در پوتین و الیگارشی حاکم بر روسیه تحولی به سمت گرایشات "انقلابی" ("انقلابی" بدین خاطر که بسیاری از روشنفکران ایران خبر از پشت پرده حوادث نداشته، همانطور که روحانی را قهرمان مبارزه با ولی فقیه غالب می کنند، پوتین را هم نماد پیکار با غرب جا زده اند) رخ داده است؟، و اگر رویارویی منافع الیگارشی روسیه با الیگارشی غرب را بحساب "ترقی خواهی" آقای پوتین بشود گذاشت، بدنیست سهمی هم در این "ترقی خواهی" برای سید علی خامنه ای در نظر بگیریم. با این همه، آیا رویارویی امروزین میان روسیه و غرب یک دعوا در مسیر جلوگیری و مهار سیاستهای غارتگرانه غرب در راستای دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان روسیه است؟ پاسخ بی تردید منفی می باشد. سیاستهای میهن پرستی و مهار گستردگی غرب به شرق از سوی روسیه و دموکراسی دروغین آمریکا و متحدین هیچ کدام قابل دفاع نمی باشند. الیگارشی حاکم بر روسیه تنها در پی منافع طبقاتی خود بوده، و آنچه که در دوطرف درگیر دارای اولویت و اهمیت ویژه است، ایجاد شرایط در راستای استثمار کارگران و زحمتکشان این کشورها توسط طبقه حاکم می باشد و مطابق گذشته، در این رویارویی هیچ سهمی نصیب مردم، اکرائین و روس... نخواهد شد، در روندهای چند ماه گذشته، چه در اکرائین و چه در روسیه که رتبه آقای پوتین سیر سعودی داشت و این بدین معناست که ایشان تا سال ۲۰۲۴ رئیس جمهور بلامنازع روسیه خواهد بود، هیچ تغییری در راستای رفاه و دموکراسی ایجاد نگشته، فقر در روسیه و اکرائین هرچه بیشتر می گردد. پوتین در روسیه به معنی توقف اصلاحات، مدرنیزاسیون صنایع فرسوده کشور، کاهش بنیه نظامی، افت سطح آموزش و پرورش، حذف خدمات درمان رایگان، افزایش اعتیاد، فحشا، عدم جلوگیری از فسادورزی حکومتیان، خروج سرمایه و ثروت ملی کشور، بسته شدن هزاران مرکز تولیدی، بستن اتحادیه ها و سندیکاهای مستقل کارگری، تخلف های انتخاباتی ....میباشد.
ما ایرانیان از تبعات کشمکش هایی غیر عقلایی با جهان غرب دانش کافی داشته، و اینک پس از چندین دهه سیاستهای خانه برانداز الیگارشی حاکم بر ایران شاهد "نرمش قهرمانانه" شدیم و تنها آینده از عواقب جانبی این "نرمش قهرمانانه" خبر خواهد داد. شاید حاکمان الیگارشی روسیه نیز پس از مدتی با سری افکنده تن به همان "نرمش قهرمانانه" نوع روسی بدهند، ولی آنچه که مسلم است، در این میان الیگارشی حاکم بر ایران و الیگارشی حاکم بر روسیه... آسیب نخواهند دید، بلکه بر ثروت آنان نیز افزوده خواهد شد، لذا، زندگی کارگران و زحمتکشان در این پیکار دروغین تباه می گردد.
از سویی نیز، همه این صدای دهل در راستای سرپوش گذاشتن بر شرایط بحرانی بر اقتصاد روسیه بوده و جو دشمن تراشی ها نیز، جهت انحراف توجه مردم روسیه به مساله روزمره نشات میگیرد. قابل ذکر است که روسیه دچار یک بحران عمیق و پنهان است که الیگارشی در راستای حفظ حکومت خود تلاش دارد بیشترین بهره از این شرایط را نصیب خود کند. از این روی، نباید در دام سیاستهای جنگ افروزانه الیگارشی حاکم و دو طرف درگیر اسیرشد. دلخوری های پوتین بخاطر حفظ و افزایش دستاوردهای ملت روسیه نیست ، بلکه عدم به بازی گرفتن ایشان و الیگارشی حاکم بر کشور است و تازمانی که آمریکا و غرب روسیه را به بازی نگیرد، دعوا همچنان ادامه خواهد داشت. به تبع آن، رخدادهای چند روزپیش در شهرهایی از قبیل خارکوف و دانیتسک و دیگر شهر ها از بابت عدم توافقات لازمه در راستای تقسیم مناطق نفوذ دو طرف درگیر می باشد.
دولت ناسیونال –فاشیست اکرائین نیز هشدار داد که گروهای مسلح دراین مناطق باید هرچه زودتر خلع سلاح گردند، در غیر این صورت برخورد خواهد کرد. معنی این هشدار تشدید زدوخوردها و کشته شدن مردم خواهد بود.
در کارزار انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، مساله اکرائین پیچیده تر از شرایط حال خواهد شد. پرواضع است، که روند پیچیدگی مساله اکرائین تا دست یافتن روسیه و آمریکا به مقاصد شوم خود ادامه خواهد داشت.