سه رویداد مهم و سه درس آموزنده برای جنبش چپ
خسرو باقری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۱ مهر ۱٣٨۵ -
٣ اکتبر ۲۰۰۶
در ماههای اخیر، سه رویداد مهم پیش آمد که هر کدام از آنها میتواند برای جنبش جهانی چپ درسهای آموزندهای دربر داشته باشد.
۱- بیماری فیدل کاسترو و کنار رفتن موقتی او از رهبری حزب و کشور و انتخاب جمعی از رهبران حزب از جمله رائول کاسترو به عنوان جانشینان موقت.
فیدل کاسترو بدون تردید از بزرگترین شخصیتهای جنبش جهانی چپ و از پیگیرترین و راسخترین مبارزان ضد سرمایهداری و ضد امپریالیستی و ضد جهانی سازی امپریالیستی است. یکی از برجستهترین متفکران ما، از او و هوشیمین به عنوان بهترین پیروان لنین در دوران ما نام میبرد. سخن و ستایش در این باره چندان ضرورتی ندارد؛ زیرا به درستی دربارهی این فرزند واقعی و آگاهِ زحمتکشان سخنان سزاوار بسیار گفته شده است. اما آن چه مایه نگرانی جدی است «ضرورت» وجود او در هشتاد سالگی در سمت دبیر اول حزب کمونیست کوبا و رییس جمهور این کشور انقلابی است. این «ضرورت» بهراستی نگران کننده است. چرا جامعهی کوبا و همهی تحول خواهان و بهبود جویان جهان باید نگرانِ آن باشند که در کوبای پس از کاسترو چه اتفاقی خواهد افتاد؟ از ویژگیهای جنبش جهانی چپ و سوسیالیسم، رهبری جمعی بر بنیاد نظریهی سانترالیسمِ دموکراتیک است. در کشورهایی که با سمتگیری سوسیالیستی اداره میشوند؛ همهی افراد جامعه باید احساس کنند که در صورت شایستگی، میتوانند در هریک از سمتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی به جامعه و مردم خود خدمت کنند. نباید رهبری کوبا پس از نزدیک به نیم سده در تب بازگشت کاسترو به رهبری حزب و دولت بسوزد. دموکراسی واقعی و خلقی نه تنها به معنای عدالت اجتماعی و اقتصادی و رهایی همه مردم از فقر و عقب ماندگی است؛ بلکه به معنای وسیعترین آزادی برای امکان ارتقای همگان و پذیرش مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی است. پیشنهاد میشود که سازمانهای چپ در اساسنامههای خود این ماده را هم قید کنند که رییسان جمهوری در کشورهای سوسیالیستی و نیز دبیران اول حزب و سازمانهای کمونیست، برای دورههای ۴ ساله و حداکثر دو دوره میتوانند به این سمتها انتخاب شوند. درعین حال ضرورتی ندارد که مسولیت این دو سمت بسیار مهم و دشوار را- که ضرورتاً برهم انطباق ندارند- تنها یک نفر بهعهده بگیرد. در همین ماده یا ماده دیگری محدودیت سنی ریاست جمهوری و دبیر اولی حزب نیز قید شود. این سن میتواند حداکثر ۶۵ سال یا هر سنی که مطابق با امکانات رفاهی و زیستی کشور معین، ویژگی انسانی کاملاً سالم و آماده چه به لحاظ فیزیکی و چه به لحاظ فکری است؛ باشد. رفقای ارجمند و بسیار ارزنده و با تجربه میتوانند از این پس با عضویت در کمیته مرکزی به یاری حزب و سازمان خود بشتابند. از یاد نبریم که یکی از عوامل تشدید بحران در اتحاد شوروی در دههی ٨۰، رهبران کهنسال آن از جمله لئونید برژنف و کنستانتین چرنینکو بود که در مدتی بسیار کوتان درگذشتند و شرایط بحرانی را بحرانیتر کردند. اصولاً چرا باید افرادی تا هنگام مرگِ ناشی از کهنسالی در سمتهای بسیار مهم که به چالاکی، مطالعهی بسیار و توانمندیهای فکری و فیزیکی فوقالعاده نیاز دارد؛ خدمت کنند. وجود چنین نخبگانی، بیش از آن که مایه سرافرازی احزاب و سازمانهای چپ این کشورها باشد؛ از ضعف جامعه در پرورش چنین شخصیتهایی حکایت دارد. این مادهها حتماً باید در اساسنامههای حزبی و سازمانی قید و تصریح شوند و نباید در اختیار انسانها و درجهی فهم و آگاهی آنها قرار گیرد. زیرا همه ما بهطور روزمره شاهدیم که انسان- در سطح فعلی تکامل- بهطور کلی قادر نیست ضعفهای خود را بهطور دقیق و همه جانبه ببیند. هنوز گرایش عمومی انسان آن است که از کنار ضعفهای خود با مهربانی بگذرد و جنبههای مثبت شخصیت خود را مهم بپندارد.
۲- هوگوچاوز، رییس جمهور پیشرو، انقلابی و برگزیدهی مردم ونزوئلا در سخنرانی خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد، جورج بوش رییس جمهور آمریکا را The evil یا شیطان نامید و تأکید کرد که روز پیش از سخنرانی او، شیطان از پشت این تریبون سخن گفته است. استفادهی چاوز از واژهی بدون تعریفِ دقیق «شیطان» آن هم در ادبیات سیاسی مایه شگفتی است. زیرا اولاً چپها با کسی دعوای شخصی ندارند تا از واژههای توهینآمیز- که نیروهای ارتجاعی بهطور روزمره علیه نیروهای پیشرو بهکار میبرند- استفاده کنند؛ ثانیاً این واژه بیانگر کدام مفهوم طبقاتی، سیاسی و اجتماعی است؟ چپ، جورج بوش را شیطان نمیداند و نیازی هم نمیبیند که از واژههای فاقد تعریف دقیق دیگران استفاده کند. از دیدگاه چپ، بوش یا بلر، نمایندگانِ راستترین محافل امپریالیستی هستند که ویژگی اصلی آنها استثمار خلقها و زحمتکشان است و در این راه یکی از مهمترین ابزار آنها، جنگ است. استفادهی عامهپسند از واژهها به مبارزهی زحمتکشان علیه سرمایهداری یاری نمیرساند. البته بخشهای ناآگاه مردم را میتوان تحت تأثیر قرار داد و بهشور آورد، اما این تأثیر-حتا مثبت- کوتاه مدت است و ستمگران و سرمایهسالاران که در مردم فریبی یدی طولانی دارند به راحتی میتوانند با تکیه برناآگاهی آنان، با واژههای فاقد تعریف دقیق، آنها را به صحنهی مبارزه علیه نیروهای پیشرو، آزادیدوست و عدالتخواه بکشند. رهبران سازمانهای چپ باید سنجیده و دقیق و آگاهیبخش سخن بگویند. سخنرانیهای آنان باید پیشتر از فیلتر خرد جمعی یعنی کمیتهی مرکزی سازمان آنها، گذشته و تصویب شده باشد. سخنان شورانگیز در صورتی موثر و ایجاد کنندهی احساس و آگاهی ژرفند که حاصل فعالیتهای فکری جمعی، دارای مضمونی اندیشیده و صورتی زیبا و محترمانه باشند.
٣- در حملهی تجاوزکارانهی اسرائیل به لبنان، حزب کمونیست لبنان، به مبارزهی قهرمانانهای دست زد و توانست در جنبش مقاومت، نقش سزاواری داشته باشد؛ اما در بعضی موارد، بدون تعیین مرزبندی دقیق، به دنبالهروی از حزبالله کشیده شد. جای شگفتی است که چپهای منطقهی خاورمیانه که بهطور طبیعی باید از مسایل منطقهی خود بینش دقیقتری داشته باشند، در بعضی از موارد، قادر به درک درست تحولات و استفاده از تجربیات کشورهای منطقه در روند مبارزاتی خود نشدند و این کار را «ساموب» دبیر اول حزب کمونیست آمریکا، با نگرش آگاهانه و جسورانهی خود انجام داد. بهنظر «ساموب» نیروهایی مانند حزبالله و حماس، اصولاً ضد امپریالیستی نیستند. جالب اینکه خودِ این نیروها هم خود را ضد امپریالیست نمیدانند.آنها خود را ضد استکبار میخوانند و بهشدت میکوشند که تمایز میان استکبار و امپریالیسم را بههم نریزند. علت آن است که در دیدگاه آنها، این سرمایهی امپریالیستی نیست که قدرت میآفریند و از این طریق زحمتکشان را استثمار میکند، بهنظر آنها استکبار، یک فرایند درونی و روانی است و برای از بین بردن آن، نیازی به تغییرات و انقلابهای اقتصادی و اجتماعی نیست. براین اساس، در برنامهی مبارزاتی آنها، تغییرات و تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به سود زحمتکشان جایی ندارد و بههیچوجه، نظام سرمایهسالار مورد تعرض قرار نمیگیرد. عدالت از نظر آنها، تنها در اقدامات خیرخواهانه محدود است و بنیانهای نظامهای اجتماعی و اقتصادی سرمایهمحور را نشانه نمیگیرد.
عمری گدازش و سوزش و تقطیر دردناک در انبیق تاریخ برما گذشت تا درک کنیم که نیروهای سیاسی و انسانها را نباید براساس سخنان و شعارهای آنها مورد قضاوت قرار داد. باید با تحلیل طبقاتی و اجتماعی و بررسی دقیق سمت و سوی حرکت آنها، دریافت که آیا مواضع آنها، مواضعِ ضد امپریالیستی، عدالتخواهانه، آزادیطلبانه، صلحدوستانه و پیشرو است، یا هدفهای دیگری را تعقیب میکنند که از نظر تاریخی، سیاسی و اجتماعی پیشرو نیست و در آن صورت با داشتن مرزهای دقیق و شفاف وارد اتحادهای کوتاه مدت یا بلند مدت با آنها شد.
چپها نباید برای هدفهای کوتاه یا بلند مدت، عقیدهی خود را مخفی کنند. چپ نگرش آزادیخواهانه، عدالتدوستانه، سرمایهستیز و صلحمحور خود را دارد و نیازی ندارد که برای کسب پیروزیهای کوتاه مدت، بهجای تکیه بر آگاهی زحمتکشان و طبقات ترقیخواه، باورهای خود را با باورهای دیگرِ نیروهای سیاسی و اجتماعی- که از پایگاههای طبقاتی دیگر برمیخیزند- یکسان و مشابه نشان دهد. اتحاد با دنبالهروی تفاوت دارد و چپ باید ضمن کوشش در سمت ایجاد اتحاد با نیروهای پیشرو- کوتاه مدت یا بلند مدت- از دنبالهروی و کوتاه آمدن از باورهای خود به سود باورهای دیگرِ نیروهای سیاسی خودداری کند.
|