الماس را با الماس باید برید!


امیرفرشاد ابراهیمی


• حکومت از بروجردی می ترسد برای اینکه می داند الماس را فقط با الماس می شود برید و تجربه بیست و هشت سال انقلاب اکنون دیگر برای همه ما ثابت کرده است که تنها راه همین است و باید از همین در وارد مبارزه با نظام آیه الله ها شد، شاید چاقو دسته خویش را نبرد اما همان تبری که کمر جنگل را می شکند دسته اش چوب است! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۱ مهر ۱٣٨۵ -  ٣ اکتبر ۲۰۰۶


چهل و سه سال پیش در مدرسه فیضیه قم   روحانی نه چندان سرشناسی در اوج قدرت و سرمستی حاکمان تهران، همان موقع که هر گاه کسی می خواست از وضع موجود حتی در خانه خودش هم پیش خانواده اش شکایتی کند به ناگاه صدایش را پائین می آورد و می گفت: شاه ... همان زمان که همه ایرانیها از شاه و ساواک قدرت افسانه ای ساخته بودند به یکباره پیرمردی روحانی در کنج حوزه علمیه فریاد زد شاه باید برود! طلسم اهریمنی شکست و پانزده سال بعدش در بهمن پنجاه و هفت دیگر همه مردم اعم از مذهبی و کمونیست و ملی و چپ و راست، دانشجو و دانش آموز، نظامی و فرهنگی انقلابی را بو جود آوردند که بساط چندین هزار ساله شاهنشاهی را حالا چه خوب و چه بد برچید، انقلابی که بشارت بهار آزادی می داد، انقلابی که می خواست آزادی را به تمام کشورها و مردمهای در بند ظلم و دیکتاتوری صادر کند و جمهوری را برای ایران تشنه دموکراسی ارمغان بیاورد، انقلابیون امیدوار بودند   نظامی بروی کار آمده که با رای مستقیم مردم انتخاب میشود و دیگر این   مردم هستند که حکومت می کنند نه حاکمان ... قطار انقلاب که از صبح پیروزی بیست و دو بهمن براه افتاد در اولین ایستگاه خود بشارت داد که «جمهوری اسلامی نه یک کلام بیشتر و نه یک کلام کمتر»، مردم هنوز مست انقلاب بودند که شنیدند «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» قطار انقلاب سخت می رفت و می تاخت، نه استعفای اولین دولتش و نه ترورها و بمب گذاری های سریال وار سرانش توسط   مخالفانش و نه حتی جنگ هشت ساله و نهایت فوت بنیانگذار ش هیچ کدام مانع از توقف این قطار نشد، اما بعد از فوت آیت الله خمینی قصه انقلاب رنگ و بوی دیگری گرفت، گرچه از همان ابتدا بنا بر نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر بود و در همان سالها بود که بزرگترین قتل عام مخالفان در زندانهای کشور رقم خورد، اما با فوت خمینی و به انزوا رفتن تمامی هوادارانش کسانی بروی کار آمدند و قدرت یافتند که پیشتر بنیانگذار انقلاب گفته بود عرضه و لیاقت اداره یک نانوایی را هم ندارند! آیت الله خمینی هرچه که بود قدرت کاریزماتیک فوق العاده ای داشت و همین قدرت بود که توانست مانع از شکست انقلاب در حوادث گوناگون بشود و اکنون آن کاریزما رفته بود، ولایت فقیه که بزرگترین استراتژی و دکترین انقلاب شده بود به ناگاه تبدیل شد به ولایت مطلقه فقیه و در همان زمانها بود که تئوریسین اصلی این دکترین آیه الله منتظری به جرم مخالفت با تاراج بنیان های اصلی انقلاب و قتل عامهای سیاسی، سیب ممنوعه خورده و از خوان انقلاب اخراج شد و در خانه اش محبوس شد، واگر آیه الله شریعتمداری را هم فراموش نکنیم ایشان از جمله اولین روحانی های سرشناس و البته مرجع تقلیدی سرشناس بودند که از قطار انقلاب پیاده شدند، ولایت فقیه که دیگر تبدیل به ولایت وقیح شده بود با حمایت همان بی کفایتها موج جدیدی از ارعاب و سرکوب را براه انداخته بود و دولت امنیتی هاشمی رفسنجانی با گارد آهنین فلاحیان و سعید امامی مجالی را برای هیچ مخالفی باقی نمی گذاشت و تنور ترور و اعدام در داخل و خارج از کشور گرم بود. دیگر حتی انقلابیون اولیه همچون همان آیه الله منتظری امیدی به انقلاب پابرهنگان و انقلاب عدالت گستر نداشته وعطای این انقلاب را به لقایش بخشیدند، در همین میان بود که باز همان منزویان پس از فوت آیه الله خمینی یعنی چپ های مذهبی هم آمدند وهشت سال به واقع جان کندند و خواستند قبای اصلاحات را به تن این دیکتاتوری کنند که حاصلی جز ویلچرنشینی تئوریسین اصلاحات و زندان و سرکوب و بازداشت هوادارانش و قتلهای زنجیره ای در برنداشت و در آخر باز روز از نو و روزی از نو و عمر اصلاحات هم به سر آمد و چیزی جز خاطره ای غمبار از خود برجای نگذاشت...
اما در این میان اگر بار دیگر برگردیم به همان چهل و سه سال پیش همانزمانی که آیت الله خمینی قباحت مرگ بر شاه را شکست، به همان سالهایی که نهال اعتراض به حاکمیت در دل مردم ایران کاشته شد می بینیم که این مذهب بود که باعث وحدت ملی و یا انسجام در عمل شد، چه بخواهیم خوشمان بیاید و چه نخواهیم ساختار ایران ساختاری سنتی و مذهبی است، هنوز هم در روستاهای ما این ملای ده است که همه کاره است و هنوز امام جماعات مساجد ایران محرم اسرار و مشاور ایرانیان در امر خیر و کارهایشان هستند، عید فطر که می شود هنوز هم حتی آنها که از مخالفان سر سخت این وضع هستند به مصلای تهران می روند و نماز عید می خوانند و اینرا امری ورای مخالفت سیاسی خویش می دانند، در ایران حتی زمانی که جنبش چپ هم که همه جای دنیا به بی دینی شهره هست جان گرفت چپ مذهبی نام گرفت!! مخلص کلام اینکه هنوز هم مذهب با تمامی بغضی که در طی این بیست و هشت سال از انقلاب اسلامی در دل مردم جای گرفته   همه کاره است، هنوز هم شبهای نیمه شعبان بزرگترین فستیوال مردمی در کوچه و بازار و خیابانهای ایران شکل می گیرد، و هنوز هم ماه محرم پیر و جوان و زن و مرد سیاه می پوشند و در زمستان و تابستان به خیابانها می ریزند و اقامه عزا می کنند، و امروز مردم برای رفتن این آخوندها باز دست به دعا می برند و نذر ونیاز می کنند تا خدا بساط ظلم و جور را در کشور برچیند!
و اکنون امروز برای اولین بار در طول این بیست و هشت سال حاکمیت آیه الله ها، کسی اقامه مخالفت کرده است که لباسش لباس آیه الله ها است، شعارهایش همان شعارهای   نماز جمعه و آیه الله های حکومت است، و قدرتش هان قدرت مذهب است و به ناگاه با پیامی صدها هزار نفر را به خانه و خیابانهای اطراف محل سکونتش می کشاند و تنها فرقش با تمامی مخالفان دیگر همچون آیه الله منتظری و... این است که هیچ گاه طرف قدرت و سیاست نرفته است و علاقه ای هم به سیاست ندارد و دردش فقط درد دین است و فریاد میزند که اسلام منهای سیاست است و کار ما مذهب است و سیاست کار سیاسیون! حرفهایش سکولار است اما خود شاید حتی با سکولاریسم هم کاری نداشته باشد و فقط و فقط خود را مذهبی و رهبر دینی می داند و بس، به اطرافیانش و هوادارانش که نگاه می کنی به ناگاه یاد همان چهل و سه سال پیش می افتی پیر و جوان، روحانی و بازاری، سپاهی و بسیجی، دانشجو و دانش آموز دورش را گرفته اند ومی گویند حاضرند جان بدهند تا صدمه ای به آقا نرسد، و همین هم باعث شده است که حکومت آیه الله ها از این آیه الله ناراضی سخت در هراس بیفتد و در کمتر از یک هفته بیش از صد و پنجاه نفر از هوادارانش را با ضرب و شتم و در بدترین وضعیت ممکن بازداشت کند، آیه الله کاظمینی بروجردی که از خانواده ای مذهبی و مرجع پرور برخواسته است اولین مبارزه اش با حکومت اسلامی بر سر تخریب مزار پدرش بود که وی نیز از روحانیون و مراجع مقتدر شیعه بوده و به جرم مخالفت با این انقلاب اسلامی در محاق انزوا به سر می برد و این نظام هیچ گاه روی خوشی به وی نشان نداد واین مخالفت در حدی بود که حتی با مرگ وی نیز تمام نشد و حتی قبر وی نیز که در مسجدی در جنوب تهران بود تخریب شد، اما اکنون مخالفت از تخریب قبر پدر فراتر رفته و به   اعتراض به تخریب اسلام و دیانت کشیده است، اگر خمینی قباحت مرگ بر شاه را برانداخت، بروجردی هم در پی برانداختن قباحت مرگ بر آیه الله ها در خیابانها ست، قدرت بروجردی همان قدرت خمینی است و حکومت نیز از همین می ترسد آنسان که بارها و بارها بالاترین مقامهای حکومتی با گسیل داشتن نماینده و پیامهای محرمانه و قول تطمیع و وعده های آنچنانی سعی در به سکوت کشاندن وی داشتند. حکومت از بروجردی می ترسد برای اینکه می داند الماس را فقط با الماس می شود برید و تجربه بیست و هشت سال انقلاب اکنون دیگر برای همه ما ثابت کرده است که تنها راه همین است و باید از همین در وارد مبارزه با نظام آیه الله ها شد، شاید چاقو دسته خویش را نبرد اما همان تبری که کمر جنگل را می شکند دسته اش چوب است!