اوکرایین: دروغها و حقایق
آندره ولتچک - ترجمه و تلخیص: ابوالقاسم گلستانی ماچک پشتی


• دو کشور که در تاریخ و فرهنگ یکدیگر شریکند باید یکدیگر را در آغوش بگیرند و با هم به مصاف توفان و لرزشهای ناشی از آن بروند! هرگز نباید با هم در گیر شوند – روسیه و اوکرایین رفقای شفیق هم اند، نه دشمن. آنهایی که در صدد جدا کردن این دو رفیق اند، باید افشا، بی آبرو و طرد شوند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۲۲ آوريل ۲۰۱۴



پیشگفتار مترجم
پس از فروپاشی اتحاد شوروی که روسیه و اوکرایین از جمهوری های مهم آن به شمار می آمدند، نوشته های فراوانی منتشر شده است، از جمله از سوی برخی فعالین چپ ایران که در پی سرکوبهای دهه 1360 به آن کشور گریخته بودند. شماری از آن نوشته ها به کاستی های جامعه شوروی سابق اشاره دارند که به زعم نگارندگان علت فروپاشی اتحاد شوروی بوده است، حال انکه شماری دیگر بر این بارو هستند که فروپاشی اتحاد شوروی نه به دلیل کاستی هایی که قابل اصلاح بودند، بل که به واسطه سهل انگاری و در مواردی خیانت برخی رهبران خود فروخته ی حزب کمونیست اتحاد شوروی به وقوع پیوست. مقاله ی مصور آندره ولتچک از آن رو اهمیت دارد که ضمن برشمردن واقعیت های جاری جامعه ی اوکرایین، وضعیت سیاسی – اقتصادی این کشور را از زمان فروپاشی اتحاد شوروی (1991) تا به امروز و در قیاس با دوره ی پیش از فروپاشی مستقلاً بررسی می کند.   
آندره ولتچک داستان نویس، فیلمساز و روزنامه نگار پژوهشی است. جنگ ها و درگیرهای چندین کشور را پوشش داده است. تروریسم غربی که اکنون در دست چاپ است، حاصل گفتگوی او با نوام چامسکی است. رمان سیاسی او، نقطه ی بی بازگشت هم اکنون در دست چاپ دوم است. کتاب او، اقیانوسیه در مورد امپریالیسم غرب در آقیانوس آرام جنوبی است. اندونزی – دریای اژه (مجمع الجزایر) وحشت، اثر مبارزه جویانه ی او در باره اندونزیِ پس از کودتای ژنرال سوهارتو است. ولتچک اخیراً فیلم مستند خود، گامبی رواندا، درباره ی تاریخ رواندا و غارت جمهوری دموکراتیک کنگو را تکمیل کرده است. او پس از سالها زندگی در امریکای لاتین و اقیانوسیه، در حال حاضردر آسیای شرقی و افریقا زندگی و کار می کند.
   
کی یف.
دو خواهر زیبای اسلاو، اوکرایین و روسیه، رو در روی هم قرار گرفته اند: با موهای بلند برافراشته در باد، با چشمان خاکستری- آبی که هر کدام حق به جانب به "متهم" رو به روی خود نگاه می کنند، اما در آن واحد با عشق و امید. آیا قرار است جنگی روی دهد یا سرانجام این رویارویی هماغوشی این دو خواهر است؟ آیا قرار است سخنان تفرقه جویانه مبادله شود یا آشتی جویانه؟ حتا لحظه ای، حرکتی، سخنی خطا، می تواند دو ملت، دو متحد، دو فرهنگ تقریباً همانند را به آسانی به جان هم بیاندازد. در عین حال، سخنان مناسب، اشارات مناسب می توانند آن دو ملت را رفیقانه در آغوش هم بیاندازند.
به شکل طنز آمیزی، هیچ مشکلی که منشأ آن خود دو ملت باشند، وجود ندارد. بذرهای بی اعتمادی و تراژدی محتمل از سوی برخی کشورهای خارجی پاشیده و با تبلیغات تفرقه افکنانه شان آبیاری می شوند.
همان طور که سرگی کیریچوک (Sergei Kirichuk)، رهبر جنبش مترقی "بوروتبا (Borotba)" توضیح داد:
"ما با مداخله ی گسترده ی امپریالیسم غرب در اینجا مواجهیم. امپریالیستها از طریق شبکه عظیم ان جی او (NGO) ها و نیز سیاستمداران شرقی تباری که با دستگاه حاکم غرب درآمیختند، در حال فعالیت بودند. دیپلوماتهای غربی اعلام کردند که بیش از پنج میلیارد دلار برای "توسعه دموکراسی در اوکرایین" سرمایه گذاری کردند. این چه نوع سرمایه گذاری است؟ این مبلغ چگونه هرینه گردید؟ ما واقعاً نمی دانیم، اما ما می توانیم شبکه گسترده ی مأموران امریکا را ببینیم که درون سازمانها و جنبش های کلیدی متعددی مشغول فعالیت اند.
ما می توانیم ببینیم که "دموکراسی های غربی" اصلاً نگران رشد جنبش های راست افراطی متمایل به نازی نبوده اند. آنها آماده ی بهره برداری از نازی ها برای سرنگونی یانکوویچ، رییس حمهور اوکرایین بودند. خود یانوکوویچ عملاً یک سیاستمدار طرفدار غرب بود. "گناه" او فقط تلاش برای کاستن نتایج ویرانگری بود که پس از راه اندازی منطقه آزاد تجاری با اتحادیه اروپا، که خود غرب بدان اصرار می ورزید، در پی آمد."
اکنون، مایدان (Maidan)، میدان اصلی کی یف جایی که "انقلاب" به وقوع پیوست، سوخته، ویران، خوفناک، و وهم آنگیز است. راستگراها، ناسونالیست های افراطی، مردان جوانان و میانسال با سرهای از ته تراشیده عابران پیاده را با چشمان مبهوت و حتا تحریک امیز زیر نظر دارند. بسیاری از آنها ترافیک را کنترول می کنند و تصمیم می گیرند چه کسی رد شود و چه کسی نشود. قانون آشکارا و منحصراً در دستهای آنان است، و دقیق تر بگوییم، در حوالی مایدان قانون خود آنها هستند. نمادهای دینی ناگهان از همه جا سربرآوردند، حال آن که به بناهای یادبود قهرمانان انقلاب (اکتبر 1917) و جنگ حهانی دوم آشکارا هتک حرمت شده است. علی الحساب، افراطیون راست گرا مجسمه مصلوب بزرگی از عیسا مسیح را به همراه مریم مقدس عَلَم کرده اند.

اما بسیاری از از راستگراها روی همرفته سردرگم اند. خشمگین هم هستند، زیرا یکی از رهبرانشان، آلکساندر موزیچکو (Aleksandr Muzychko) همین چند روز پیش به قتل رسید. اوله اودنوروژنکو (Oleh Odnorozhenko) در حال سخنرانی است. او عصبانی است، فریاد می کشد، دولت را، همان دولتی را که هوادارنش به تازگی از طریق کودتا روی کار آورده اند، به قتل سیاسی متهم می کند. او مردم را به مرحله دوم انقلاب فرامی خواند، گویی همین "انقلابی" که رخ داده هنوز کافی نیست. دوستم آلکساندر برای من توضیخ می دهد: "این به هرج و مرج هولناکی خواهد انجامید. غرب از تمام نیروهای فاشیستی و ناسیونالیستهای افراطی استفاده کرد تا دولت مشروع اوکرایین را نابود کند، اما طنز اینحاست که این راستگراهای افراطی اساساً هم با ناتو مخالفند و هم با تمام توافقنامه های صورت گرفته با اتخادیه اروپا."

سناریوی افغانستان و القاعده و امثالهم و به طور کلی استفاده از هر نیرو، هر جریان افراطی، همه و همه برای آن بوده که اتحاد شوروی و حالا روسیه از بین برود. پیش بینی آلکساندر، مامور مخفی سابق ارتش این است که آنها بزودی یقه ی همدیگر را خواهند درید.

***
هنگامی که به اتفاق مترجم و راننده از بزرگراه پر دست انداز بین کی یف و اودسا به سمت اودسا می راندیم، مزارع وسیع در دو طرف جاده نظرم را جلب کرد. پرسیدم "اکنون چه چیزی در اینجا کشت می کنند؟"

همراهانم نمی دانند، اما هر دو اتفاق نظر دارند که پس از فروپاشی اتحاد شوروی تقریباً همه چیز در اوکرایین در حال فروپاشی است، و این هم شامل صنعت می شود و کشاورزی. جاده ها هم مستثنا نیستند. مترجم من دیمیتری می گوید "در دو دهه ی اخیر، آنها فقط ظواهر را درست کردند. اساس همه اینها در دوره شوروی ساخته شدند. و حالا همه چیز در حال ویران شدن است."

***
من نمی دانم این ارقام "رسمی" از کجا آمده اند که می گویند اوکرایین به تساوی بین هواداران غرب و انهایی که هویت خود را در نزدیکی با روسیه می یابند، تقسیم شده است. ممکن است این در مورد غرب اوکرایین یعنی لووف (Lvov) یا نهایتاً در مورد پایتخت (کی یف) صدق کند. اما غرب اوکرایین تنها چند شهر کلیدی دارد. اکثریت جمعیت این کشور تقریباً 44 میلیونی در جنوب، شرق و جنوب شرقی، در اطراف مراکز عظیم صنعت و معدن دونتسک (Donetsk)، دنپروپتروفسک (Dnepropetrovsk) و کریووی روگ (Krivoi Rog) تمرکز یافته اند. اودسا در جنوب واقع است و خارکف، "پایتخت دوم"، در شرق. مردم تمام این مناطق کشور نیز روسی زبان اند. از نظر آنها آنچه اخیراً در کی یف روی داده کودتایی است شتابزده که توسط غرب سازماندهی و پشتیبانی شده است.         

***
پیش از رسیدن به اودسا، بزرگراه را ترک می کنیم و به طرف جنوب شرقی می رانیم، به سمت مولدووا (Moldova) و قلمرو کوچک جداکننده ی آن به نام ترانس نیستریا (Transnistria).
در آنجا، رودخانه کوچورگان (Kuchurgan) شهر اوکرایینی کوچورگان و شهر پرووماییسک (Pervomaisc) در ترانس نیستریا را از هم جدا می کند. من هیچ تانک یا ارتش روسی در پرووماییسک نمی بینم. هیچ حرکت نظامی در آن منظقه نیست، به خلاف گزارشهای بی شمار رسانه های غربی که پیوسته به عنوان "شواهد" ارائه می شود. پیاده از پل می گذرم و از گارد مرزی ترانس نیستریا می پرسم آیا او اخیراً هیچ خبرنگار خارجی از ایالات متحده یا اتحادیه اروپا دیده است که برای عبور از پل آمده باشند و آن واقعیات را تأیید کنند. پاسخم نگاه های متعجب اوست.
در بازگشت به اوکرایین، وارد باری می شویم که دو خانم با غذاهای روسی- اوکرایینی لذیذ از جمله "پلمنی (pelmeni)" از ما پذیرایی می کنند. ایستگاه تلوزیون روسی با صدای بلند در حال مخابره است ولی صدای آن دو زن که صریح، با غرور و شجاعانه حرف می زنند، بلندتر است. ابایی هم ندارند از آنها فیلم بگیرم:
آلکساندرا تسایگانسکایا (Alexandra Tsyganskaya)، صاحب بار، فریادزنان می گوید: "ببینید در کی یف جه اتفاقی دارد می افتد. امریکا و غرب ماه ها داشتند این را برنامه ریزی می کردند و تدارک می دیدیند. شاید سالها! حالا مردم اوکرایین وحشت زده اند، بیشتر آنها فقط درگوشی حرف می زنند. آنها روحیه شان را باختند. این تشویش و نگرانی همه جایی است. وضعیت به گونه ای است که با روشن کردن یک چوب کبریت همه چیز منفجر می شود."

همکارش، یوگنیا چمووا (Evgenia Chernova)، در تأیید سخنانش می گوید: "مردم روس زبان را دستگیر و همه را به کی یف می برند. در خارکف، دونتسک و جاهای دیگر وضع همین است. آنها ادعای آزادی بیان دارند! ولی جلوی کانالهای تلوزیونی روسی را گرفتند. چیزی که اینحا می بینید از آن طرف مرز مخابره می شود. آنها مثل گله با مردم رفتار می کنند. اما مردم ما تن به این رفتارها نمی دهند: قیام می کنند، مقاومت می کنند! و اگر عرصه بر آنها تنگ بشود، نتیجه هولناک خواهد ببود!" هر دو زن روی یک چیز اتفاق نظر قطعی دارند: "ما می گوییم روسها را تحریک نکنید! روسیه کشور مهمی است، متحد تاریخی ماست. برای چندین دهه به ما کمک کرده."
در کوچورگان خبر بدی می شنوم: "جنگ داخلی، جنگ داخلی". همین را در اودسا می شنوم. در خارکف می شنوم. در عین حال، در اودسا روی بنرهای بزرگ نوشته شده: "کی یف، مردم گله نیستند!"      
شهر اودسا، این گنجینه ی معماری، این بندر جنوبی عظیم، اکنون به نسبت آرام است. اما مشوش است و مقهور، همانند آن "پلکانهای پوتمکین" که به خاطر یکی از زیباترین صحنه های سینمای حهان - صحنه ی فیلم صامت "رزمناو پوتمکین" که در 1925 توسط سرگی آیزنشتاین کارگردانی گردید - در یادها مانده است. با مدیر هتل تاریخی و به نحو باشکوه بازسازی شده ی "بریستول" صحبت می کنم، زنی اصالتاً انگلیسی که سالیان سال در انجا زندگی و کار کرده است. اما او در انتخاب سخنان بسیار محتاط است. به دخالت غرب در کودتا، یا آنگونه که بسیاری در کی یف و غرب می گویند، "اانقلاب اوکرایین"، اشاره کردم، اما او فقط سرش را به شکلی معنادار تکان داد. حال باید آرزو کنیم که اودسا دیگر هرگر قربانی بی رحمی سیاسی عنان گسیخته نشود، مانند آنچه توسط رژیم فئودالی تزاری در آغاز سده 20 ام به مردم آن دیار تحمیل شد.

***
روستای بابوشکا (Babushka ) خسته و فرسوده به نظر می آید. اهسته آهسته به قعر زمین تاریک فرو می رود، همه چیز در اینجا تنها و متروکه است، با کارخانه ها و زمین های ویران و به حال خود رها شده، با دکلهای برق در اینجا و آنجا افتاده، چیزهایی که یادآور صحنه های فیلم های هولناک اند. چند خانه ی فروریخته را در این روستا مد در نظر گرفتم که بعداً درباره شان سوالاتی بپرسم. اما راننده به درخواست توقف اتومبیل اهمیتی نداد و به رانندگی دامه داد. پاسخ داد "از این روستاها زیاد خواهی دید." مترجم دیمیتری تأیید کرد "اوکرایین پر است از این روستاها. هر گاه جاده های اصلی را ترک کنید، آنها را می بینید."

با وجود این، به سمت روستای دیگر، افرموفکا (Efremovka) می رویم و با با مادر بزرگی به نام لیوبوف میخاییلوفنا (Lyubov Mikhailovna) که در انجا زندگی می کند، وارد گپ و گفت می شویم. از او می پرسم چگونه زندگی اش را اداره می کند. پاسخ می دهد قادر به این کار نیست. "چگونه شخص می تواند اینحا با 1000 هریناس (حدود 80 دلار) گذران زندگی کند؟" با اندوه پاسخ می دهد "زندگی ما فقط با چیزی می گذرد که اینجا کشت می کنیم: خیار، گوجه فرنگی و سیب زمینی و امثالهم."
از او درباره ویرانه های به جا مانده از خانه ها در این مناطق می پرسم. سرش را چند بار این سو و ان سو تکان میدهد و سپس می گوید: مردم خانه ها و مزارع خود را رها کردند، برای آن که شغلی وجود ندارد. پس از فروپاشی شوروی، تمام اوکرایین از هم پاشیده... مردم اینجا را ترک می کنند یا می میرند. جوانان سعی می کنند به خارج از کشور بروند... دولت دیگر حتا گاز و آب آشامیدنی در اختیار ما نمی گذارد. ما مجبوریم از چاه محلی استفاده کنیم، اما آب آلوده به کود شیمیایی است - تمیز نیست..."
پرسیدم "قبلاً بهتر بود؟"
رنگ رخسارش عوض شد. برای لحظه ای ساکت ماند، داشت به حافظه اش مراجعه می کرد، روزگاری را به یاد می آورد که از آن زیاد گذشته بود. سپس پاسخ داد "چرا این را می پرسید؟ دوره ی اتحاد شوروی، همه چیز بهتر بود، خیلی بهتر! ما همه شغل داشتیم و حقوق و بازنشستگی خوبی دریافت می کردیم... هر چیز مورد نیاز در دسترس ما بود."
با نگاهی به اطراف خودم، ناگهان به نظرم آمد که اوکرایین فاجعه جمعیت شناختی تمام عیاری است: حتا مطابق آمارها و سرشماری های رسمی، حمعیت مردم در حال زیست در این کشور از 48457102 نفر در 2001 به 44573205 تن در 2013 کاهش یافت. سالهای پس از "استقلالِ" آن، به خصوص بین 1999 و 2001، غالباً به عنوان یکی از بدترین بحران جمعیتی در تاریخ جهان توصیف می شوند. در 1991، جمعیت اوکرایین بیش از 51.6 میلیون نفر بود! تنها کشورهایی که در اثر جنگ های بی رحمانه ی داخلی ویران می شوند، چنین کاهش جمیعتی را تجربه می کنند.

***
کریووی روگ (Krivoi Rog) شاید مهمترین شهر تولید فولاد در اروپای شرقی باشد و در مقیاس حهانی نیز مرکز متالوژیک مهمی به شمار می آید. در اینجا، کریوروژستال (Krivorozhstal)، یکی از مهمترین کارخانه های فولاد جهان، در نخستین دوره ی خصوصی سازی شاهد رسوایی های فسادآمیز تکان دهنده ای بود. در دومین دوره ی خصوصی سازی (2005/1384)، این کارخانه ی عظیم تنها به بهای 4.81 میلیارد دلار به میتال استیل (Mittal Steel) که شرکت چند ملیتی هندی است، واگذار شد و به آرسلور میتال کریووی روگ (Arcelor Mittal Krivoi Rog) تغییر نام یافت. از آن پس، تولید آن به شدت کاهش یافت و هزاران کارگر بی رحمانه اخراج شدند. در 2010 (1389)، نیروی کار آن از 55000 نفر به 37000 کاهش یافت و مدیریت آن در حال حاضر امیدوار است تعداد مشاغل را به 15000 کاهش دهد!
وقتی اواخر عصر به دروازه کارخانه رسیدیم، هزاران کارگر داشتند از مقابل چشمان ما می گذشتند، اغلب خسته، بی روحیه، و در عین حال بی میل به انجام گفت و گو با ما. برخی شعارهای ضدکودتا سر دادند اما حاضر نبودند نامشان فاش یا تصویرشان ضبط شود. عاقبت، گروهی از کارگران فولاد با ظاهری سخت و خشمگین ایستادند و با ما وارد بحث شدند: "آیا می دانید ما چه حقوق ناچیزی می گیریم؟ بسته به موقعیت شغلی ما، 180، 260 یا 450 دلار در ماه. در شهرهای مرزی در روسیه، حقوق ها 3 یا 4 برابر است!" یکی از کوره در می رود: "ما آماده ایم! ما می رویم! مردم جان شان به لب رسیده!"
منطق سیاسی خاصی از آنها فهمیده نمی شود، اما اظهار نظرهای متفاوتی بین شان وجود دارد: در حالی که برخی خواهان سرمایه گذاری خارجی بیشتر هستند، دیگران خواستار ملی شدن فوری کارخانه هستند. آنها مشکلی با روسیه ندارند، اما گروهی از کودتا در کی یف پشتیبانی می کنند، در حالی که دیگران با آن مخالفند. آشکار است که فراتر از ایدئولوژِی، این مردم خواهان برخی اصلاحات سیاسی در زندگی خود و در حیات شهرشان هستند. یکی می گوید "چیزی که همه ما در این 20 سال گذشته شنیدیم این است که اوضاع درست می شود. اما نگاه کنید عملاً چه اوضاعی است! این کارخانه دائم در حال افول است، مزدهای ما را هم به شایستگی پرداخت نمی کند."   
روز بعد، در خارکف، سرگی کیریچوک نتیجه می گیرد: مردم سراسر دنیا دارند برای به اصطلاح "بازار آزاد" می جنگند، اما در اوکرایین دلیل اصلی "انقلاب" همین "بازار آزاد" است.

***
مرز بین اوکرایین و روسیه در نزدیکی شهر ژوراولفکا (Zhuravlevka) بین خارکف [پایتخت کریمه] و شهر روسی بلگورود (Belgorod) آرام است. هوای خوب، مزارع وسیع و چشم انداز نقریباً صاف کمک می کند تا کیلومترها به آسانی دیده شود. در 28 مارس، هنگامی که رسانه های غربی و اوکرایینی با قیل و قال می گفتند که ارتش روسیه در مرز مستقر است، من فقط چند پرنده ی خسته و یک برج آبی ظاهراً بی سرنشین را دیدم. ترافیک در مرز سبک بود، اما جریان داشت – و چند اتومبیل مسافربری از داخل روسیه به سمت اوکرایین در حال عبور بودند.
اما، آنچه من دیدم چندین تانک اوکرایینی در مسیر بزرگراه ام-2-/ای-105 بود. تانکها و وسایل نقلیه زرهی اوکرایینی آنجا بودند، با تحرکات چشم گیر سربازان اوکراببنی.
مطبوعات محلی، حالت تهاجمی نداشتند، اما موضع گیری شان تحریک آمیز بود: روزنامه "کی یف پست (Kyiv Post)" فریاد زنان گفت: "امروز اعلام شد، ما 100 جنگنده ی جت به آسمان فرستادیم که روسیه را بترسانیم".   

واقعیت با قصه پردازی های رسانه های جمعی غرب و "مطبوعات آزاد اوکرایین" به کلی متفاوت بود.
در خارکف، بنرهای شوروی در اهتزاز بود، کنار پرچم کنونی روسیه. در آن روزهای توفانی 28 و 29 مارس، هزاران تن از مردم اطراف محسمه ی لنین گرد امده بودند. سخنرانی های آتشین و پذیرایی های پرشور وجود داشت. مردم غرب را به خاطر راه اندازی "کودتای فاشیستی" در اوکرایین محکوم می کردند.
زنان مسن، رهبران کمونیست و دوستم سرگی کیریچوک و همچنین اشخاصی از سازمانهای متحد بین المللی سخنرانی های آتشین انجام دادند. گویا دولت موقت کی یف که از دل "انقلاب" برآمد، از هم اکنون به قطع تعداد ناچیز مزایای اجتماعی به جا مانده از قبل نظیر کمک های دارویی رایگان مبادرت کرده است. چند بیمارستان از حرکت ایستاده و در حال بسته شدن هستند.   
مردم آماده نبرد برای دفاع از خود علیه آن ساستهای نفرت انگیز نئولیبرالی بودند که به خاطر آن (یا علیه آن) به هیچکدام از آنان اجازه رأی دادن داده نشد.
دانش آموزی به نام آلکسی، توضیح داد: "در کریمه، مردم به طور چشم گیر رأی دادند که به روسیه بازگردند. [در 1954، دولت اتحاد شوروی شبه جزیره ی کریمه را به عنوان جمهوری خودمختار به اوکرایین اعطا کرده بود - مترجم.] اما غرب این را خلاف قانون اساسی و غیر دموکراتیک می نامد. در خود اوکرایین دولتی که به صورت دموکراتیک انتخاب شد، سرنگون شد و سیاست هایی که کسی نمی خواهد به خوردمان داده شد. اما این [از سوی غرب] دموکراسی خوانده می شود!"
در آپارتمان متعلق به جنبش "بارودبا (Borodba )"، رهبری جوان به نام ایرنا درازمان (Irina Drazman) که دانشجوی تاریخ است، درباره شیوه ای که غرب اوکرایین را تخریب کرد، سخن گفت. او مرا به یاد یکی از رهبران حنبش دانشجویی شیلی و اکنون نماینده ی مجلس – خانم کامیلا والجو (Camila Vallejo) انداخت. ایرینا فقط 20 سال دارد، اما خردمند و مثل تیغ برنده است. توضیح می دهد: "حسرت (نوستالژی) بزرگی برای شوروی وجود دارد. ایکاش چنان دولتی بتواند از نو شکل بگیرد و مفهوم آن توسعه یابد. اغلب مردم اوکرایین راضی اند که جزیی از آن باشند."
و این دقیقاً چیزی است که غرب می کوشد مانع شود: کشوری یکپارچه و قدرتمند، کشوری که بتواند از منافع مردمش دفاع کند.
آلکساندر اولینیک (Alexandr Oleinik)، از تحلیل گران سیاسی اوکرایین، در حالی که با هم کنار حلقه ای از پلیس ایستاده ایم، توضیح می دهد:
جوهر واقعی آنچه اکنون در حال رخ دادن است در دکترین ایالات متحده نهفته است که یک هدف اصلی دارد: محو کردن جهان، نخست از وجود شوروی و سپس روسیه، صرف نظر از فرم آن؛ خواه سوسیالیستی یا سرمایه داری... همان گونه که مشهور است، این اهداف قبلاً در دهه 1980 توسط زبیگنیو برژینسکی (Zbigniew Brzezinski) در گزارشش به دولت ایالات متحد امریکا به نام"برنامه مسابقه: چهارچوب ژئواستراتژیک برای رقابت امریکا – شوروی" [1] تبیین شد.
میدان محاصره شده حلوی دادگاه عدالت نمی تواند مکان مناسبی برای بحثهای سیاسی باشد، اما آقای اولینیک حرفهای زیادی برای درمیان گذاشتن دارد:   
"پس از تخریب اتحاد جماهیر شوروی، امریکا مطابق "دکترین برژینسکی" تلاش های عظیمی را تا کنون انجام داده تا روسیه، اوکرایین و دیگر کشورهای سابق شوروی را به حنگ های منظقه ای فرساینده بکشاند. هدف آن است که تفکر اتحاد مجدد (یعنی وحدت سنتی، حوزه مشترک اقتصادی و غیره) را در میان مردم این کشورها به کلی ریشه کن کند. رشته ای از "انقلاب های رنگی" متأثر از به اصطلاح دکترین امریکاییِ "گسترش دموکراسی ها" سند آشکار سرشت منافع ژئوپولیتیک ایالات متحد امریکا است. مسایل لیبی، تونس، مصر، عراق، افعانستان، سوریه و یوگسلاوی – همه اینها از همان دکترین سرچشمه می گیرند."
من این کشورها را اضافه کردم: "ونزوئلا، کوبا، بولیوی، اکوادر، زیمبابوه، اریتره، حتا چین". مأموران پلیس به طوز مظنونی به ما نگاه می کنند، چون ما از کشورهای متعددی نام می بریم که در تمام گوشه و کنار دنیا قرار دارند.   

***
در "مایدان" کی یف، میدان اصلی، جایی که "انقلاب" و در حقیقت کودتا رخ داده، دسته جات راست گرا بی هدف پرسه می زنند. برخی مردان و زنان مأیوسند. خیلی ها اکنون حس می کنند سرشان کلاه رفته. هزاران نفر برای چیزی که تصور می شد اندکی عدالت اجتماعی، کمی آسایش، به ارمغان بیاورد، هزینه پرداختند. اما دولت موقت تقریباً بی درنگ شروغ کرد به دیکته کردن: از امریکا، از اتحادیه اروپا و از نهادهایی چون صندوق بین المللی پول (IMF) و بانک جهانی.
اکنون هزاران تن از "انقلابیون" ناراضی احساس یأس می کنند. آنها به جای نجات کشورشان، تمام ایده آلهای خود را فروختند، و به مردم خود خیانت کردند. زندگی خودشان نیز از بد به بدتر فرو روییده است.
نگرانی ها در حال افزایش است و اوکرایین در لبه پرتگاه قرار دارد.      
تنش و حتا تقابل میان نیروهای محافظه کار و سرکوب گر حاکم و نیروهای مترقی در حال افزایش است. تنش بین روس زبانها و آنها که اصرار دارند زبان ناب اوکرایینی باید تنها زبان رسمی کشور شود، در حال افزایش است. ترورهای سیاسی وجود دارد؛ ترس و بی اعتمادی به آینده در کشور حاکم است. نقش مذاهب، از پروتستان گرفته تا ارتودوکس، در حال افزایش است و گرایش ها منفی به خود می گیرد. کسی نمی داند کودتا چه ارمغان خواهد آورد. سردرگمی، یأس و همچنین فروپاشی جامعه می تواند به جنگ داخلی بی رحمی بیانجامد.   
معترضان هم اکنون، درست در همین لحظه، در حال اشغال ساختمانهای دولتی در دونتسک (Donetsk) و لوگانسک (Lugansk) هستند. آنها خواهان رفراندوم اند. اکثریت مردم در این شهرها و شهرهای دیگر پیوستن به روسیه را به زندگی در دیکتاتوری طرفدار غرب، چیزی که اوکرایین پس از کودتا بدان دچار شد، ترجیح می دهند.   
برخی تاکتیکها که تحت تأثیر تبلیغات غرب مورد تحسین شورشیان میدان "مایدان" کی یف قرار گرفت، اکنون توسط هواداران همان شورشیان در شرق و جنوب کشور ریاکارانه محکوم می شود.
اعتبار روسیه به ویژه در جهان غیر غربی به میزان زیادی افزوده شده است. روسیه اکنون به عنوان مرکز "عصیان" علیه دیکتاتوری جهانی ایالات متحد امریکا و اتحادیه اروپا شاخته شده است. این کشور حبهه مقاومت دیگری گشوده و در کتار کشورهای امریکای لاتین ایستاده است.
رویکرد عموماً صلح آمیز و سنجیده ی روسیه در تضاد مستقیم با روشهای ظالمانه و بی ثبات کننده ایالات متحده و اتحادیه اروپا در سراسر جهان قرار گرفت. به جز در آن اندک مستعمره های مغز- شویی شده ی جدید (که غرب آن را "دموکراسی" می نامد فقط برای آن که مردم آن سامان می توانند تکه کاغذی را به جعبه کارتنی بچسبانند، و اغلب سفیهانه آن را انجام می دهند)، جهان دارد نسبت به واقعیتی که حقیقتاً وجود دارد، هشیار می شود؛ ناگهان، مقاومتی نیرومند و قطعی علیه امپریالیسم غرب شکل گرفته است.
پس از چند دهه تاریکی محض، امید در حال پدیدار شدن است.   
در این اثنا، دو کشور زیبای اسلاو همچنان در مقابل هم اند. اما صرف نظر از آنچه تبلیغات گمراه کننده می گوید، واقعیت کاملاً آشکار است. پس از تخریب اتحاد شوروی، اوکرایین عمدتاً از غرب پیروی کرد، حال آن که روسیه قاطعانه راه مستقل خود را رفت. هم اکنون، اوکرایین به زانو در آمده است (اگر چه نه هنوز به شدت برخی کشورهای اروپای شرقی چون بلغارستان که عملاً به عضویت کامل اتحادیه اروپا در آمد). روسیه صدای مستقل خود را دارد، حال آن که اوکرایین آشکارا یک مستعمره است. دولت اوکرایین باید هر چه زودتر اعلام رفراندم بکند. باید به "دموکراسی مستقیم" متوسل شود، نه به احزاب تقلبی همانند اندونزی.
دو کشور که در تاریخ و فرهنگ یکدیگر شریکند باید یکدیگر را در آغوش بگیرند و با هم به مصاف توفان و لرزشهای ناشی از آن بروند! هرگز نباید با هم در گیر شوند – روسیه و اوکرایین رفقای شفیق هم اند، نه دشمن. آنهایی که در صدد جدا کردن این دو رفیق اند، باید افشا، بی آبرو و طرد شوند!         

[1]      “Game Plan: A Geostrategic Framework for the Conduct of the U.S.-Soviet Contest”
منبع: www.counterpunch.org